سه‌شنبه 25 نوامبر 14 | 13:01
جمهوری اسلامی و حق ابراز سلیقه های غیرحکومتی

نگاهی سیاسی به تشییع یک فرد غیرسیاسی

باید جامعه را عادت داد؛ هم به مدارا و تحمل مخالف؛ هم به اینکه سطح نگاهش را بالا ببرد و کلان ببیند و یک تجمع چند هزار نفری ساده را حرکتی بزرگ نپندارد.


15557_919

باید جامعه را عادت داد؛ هم به مدارا و تحمل مخالف؛ هم به اینکه سطح نگاهش را بالا ببرد و کلان ببیند و یک تجمع چند هزار نفری ساده را حرکتی بزرگ نپندارد. باید جامعه را عادت داد که هر کس جمع شد و حرفی زد که عین حرف نظام نیست، فکر نکنند حرکتی علیه نظام اتفاق افتاده است. ممکن است کسی گفتمانی غیر از گفتمان مورد قبول حکومت را داشته باشد؛ اعتقاداتش یک مدل دیگر باشد؛ اما غیر از حکومت با ضد حکومت و مقابل حکومت فرق دارد. فرصت دادن به غیرحکومتی ها برای برگزاری مراسم ها و تجمعات خود در سطح گسترده نشانی از قدرت ضدانقلاب و ضعف نظام نیست؛ بلکه از قضا نمایش قدرت حکومتی است که ریشه هایش عمیق تر از آنی ست که از این نسیم ها بر خویش بلرزد. چه بد که گاهی کسانی توان درک این مانور قدرت را ندارند و از سر دلبستگی به نظام مانع آن می شوند.

غیرحکومتی ها موضعی علیه کلیت نظام ندارند؛ اینان شاید همان قشر خاکستری هستند که روزی دلخوش به اصلاح طلبی محمد خاتمی می شوند؛ فردایش ناامید از اصلاح طلبان به دولت خدمتگزار محمود احمدی نژاد رأی داده اند و بعدتر به تدبیر و امید حسن روحانی دل بستند. فهم اینکه کسانی در انتخابات های مختلف به هر سه ی اینان رأی داده اند، نیاز به آنالیز پیچیده آمار انتخابات ندارد؛ یک حساب سرانگشتی ساده همین را نشان می دهد. آنها شهروندان نظام اسلامی هستند و نظام در برابر حقوق شهروندی و امنیت و آزادی آنان مسئولیت دارد.

همان قدر که برخی ها از جمعیت قابل توجه تشییع خواننده ای جوان در تهران ذوق زده اند و فکر می کنند حرکت بزرگی علیه سیاست های جمهوری اسلامی انجام شده و ضربه ی سهمگینی بر پیکره ی نظام وارد کرده اند؛ برخی دیگر هم متعجب و ناراحت و شاید حتی عصبانی اند از این جمعیت و فکر می کنند واقعاً اتفاق مهمی علیه جمهوری اسلامی افتاده و باید نگران بود و باید برای آن چاره ای اندیشید.

این هر دو دسته ای که ذکرش رفت، قصد بزرگنمایی دارند؛ یک گروه قصد بزرگنمایی خویش و دیگری قصد بزرگنمایی دشمن (فرضی!) و این میانه جمهوری اسلامی گرفتار دشمنان و دوستانی است که نه دسته ی اول دشمنی شان، قابل اعتناست و نه دسته ی دوم دوستی شان قابل اتکا. باید از تحلیل های هر دو گروه، از ذوق زدگی آنان و هراس اینان که همه بر مبنای محاسبات غلط است، بی اعتنا گذشت و نگاهی کلان تر به ماجرا داشت و از ورای این هر دو دسته، نحوه ی برگزاری این مراسم را به فال نیک گرفت. توضیحش شاید کمی سخت باشد؛ اما فقط کافی ست دغدغه ی “تحمل و مدارا” داشته باشیم؛ آن وقت ورای همه ی قیاس های کم بهایی که برخی ها با اعلام خبر فوت این خواننده ی تازه کار جوان شایع کردند و کوشیدند از طرفداران او و حتی از خود او قهرمانان ضد حکومتی بسازند، در می یابیم که حتی اگر همه ی این شایعه ها راست هم بودند، باز نباید از تجمع بی آشوب و اغتشاش مخالفان هراسی به دل راه داد؛ حال که اصلاً چنین بحثی هم نیست و خواننده ی مذکور نه تنها وجهی ضد حکومتی ندارد، بلکه بخش اعظمی از شهرت و محبوبیتش را مدیون رسانه ی رسمی همین حکومت است و البته هیچ گاه هم موضعی سیاسی، اعم از مخالف یا موافق نظام نداشته است. او خانواده ای سنتی و مذهبی و به گفته ی خودشان موافق با نظام دارد و واقع آن است که جمهوری اسلامی در همان مراسم تشییع به آنچه می خواسته رسیده و بی آنکه تلاشی کرده باشد، آن جمع که شاید اغلبشان ترجیح می دادند مدل دیگری تشییع بگیرند، پای روضه ی حضرت علی اکبر گریه کردند و همین برای جمهوری اسلامی کافی نیست؟ بگذریم؛ ماهی گیری فرصت طلبانه ی برخی از ضد انقلاب از این تشییع، بی ارزش تر از آنی هست که بخواهد در قاب تحلیل و تقبیح و تکذیب بنشیند؛ هرچند که پدری داغدیده را مجبور کرد تا قبل از تشییع و تدفین و تغسیل فرزندش حامیان کذایی او را به نمازهای پسرش قسم دهد که آبروی او را نبرند و تهمت ضد انقلاب بودن بر او نزنند.

جمهوری اسلامی اگر می خواست، می توانست کاری کند آن تشییع برگزار نشود؛ این البته کار غیرعاقلانه ای بود، اما در بدنه ی نیروهای امنیتی نظام هستند کسانی که اصراری بر اتخاذ تصمیمات عاقلانه ندارند و گل به خودی هایی را هم در رزومه ی کاری نهادهای مرتبط ثبت کرده اند. با این همه واقعاً دلیلی نبود که جمهوری اسلامی بخواهد این جمعیت را در مقابل خویش تصور کند و دست به برخوردهایی بزند که نباید و نشاید. حتی اگر قرار بود این تشییع آنچنان که برخی خوابش را دیده بودند، به مانوری علیه نظام بدل شود، باز هم نه کار درست، ممانعت از برگزاری آن بود و نه جای ذوق زدگی یا تعجب و هراس داشت. اینجا فرقی نمی کند آزادی دادن به غیرحکومتی ها را یک حرکت تاکتیکی نظام برای بسط قدرت خویش و به مثابه ی سوپاپ اطمینان تلقی کنیم یا آن را از حقوق جامعه بدانیم؛ مهم تر این است که اعضای جامعه – چه طرفدار نظام، چه غیرحکومتی و چه ضدحکومتی – به این آزادی عادت کند و در برابر یک تشییع چند هزارنفری هیجان زده نشود. بی تفصیل، صرفاً اشاره ای کرده و بگذریم؛ وجود این آزادی هم می تواند تاکتیک نظام باشد و هم باید آن را تکلیف خویش در برابر شهروندانش بداند و البته عقلای قوم، عقلایی در حد آیت الله مرتضی مطهری لازم است تا دوستان بی بصیرت و نادان جمهوری اسلامی را عالمانه درباره ی این تکلیف حکومت توجیه کنند.

شاید بخشی از مشکل این است که در همه ی سال های گذشته گرچه از بی ثباتی و شرایط خاص دهه ی شصت عبور کرده ایم، اما همچنان بسیاری از سیاست های کلان را تغییر نداده ایم. در فضای جنگ و ترور و نوپایی حکومت و چالش های جانشینی بنیانگذار که هر کدام برای ساقط کردن یک حکومت تازه تاسیس و متفاوت، کفایت می کرد، برخی سخت گیری ها منطقی به نظر می رسد؛ اما اینک در میانه ی دهه ی سوم عمر انقلاب (و حتی خیلی قبل تر) که از دهه ثبات هم مدت هاست گذشته ایم، باید در این سیاست ها تغییر ایجاد کرد.

میدان دادن به تفکرات مختلف، هم کاستی های آنان را عیان می کند و هم نقاط ضعف و قوت جریان حامی نظام اسلامی را. اگر تشییع چند هزارنفری این خواننده در مرکز تهران برگزار نمی شد، ایراد و اشکال گرفتن ها به نحوه ی حضور افراد هم نبود، اشکال گرفتن هایی که از میان همفکران خودشان صورت گرفت و آن همه موبایل بازی و شوخی و خنده و حتی قهرمان سازی کاذب از یک خواننده ی نوپای غیر طراز اول را به چالش کشید. اگر تشییع آن خانم شاعر نبود، الان نقد بر روشنفکران هم نبود که کجای دنیا در مراسم تدفین بی اعتنا به درخواست خانواده ی عزادار برای گفتن اذکار مذهبی، سوت و کف می زند؟! اگر تشییع قائم مقام معزول رهبری نبود، کسی متوجه نمی شد که ابتذال می تواند به جایی برسد که در تشییع یک مرجع تقلید همراه با سگشان بروند و شعار دهند که مرجع تقلید ما پیش نداست امروز! اینک اما تاول های رفتارهای سخیف این جریان ها مقابل چشمان خودشان می ترکد و آنان را آزرده می کند.
یک امر دیگر هم به این بدبینی دامن می زند؛ سوءاستفاده رسانه های بیگانه و سکوت رسانه های خودی. کافی ست کارگری بخاطر عقب افتادگی حقوقش، یک شعار صنفی بدهد یا پلاکارد اعتراضی بلند کند؛ به موازات پوشش خبری گسترده در بی بی سی و امثاله که می کوشند با بخشیدن هویت سیاسی به این اعتراض صنفی از آن بهره ی خویش برند، رسانه های خودی از بیم چنین سوءاستفاده و برداشتی از انعکاس آن خودداری می کنند. اتفاقی که ضدانقلاب دوست داشتند در مورد این خواننده ی جوان هم تکرار شود؛ اما نشد. بعدتر کار به آنجا می رسد که نهادهای مرتبط دیگر به آن کارگر اجازه ی اعتراض نمی دهند، چون مورد استفاده ی خارجی ها قرار می گیرد و حتی خود از بیم سیاسی دیده شدن حرکتش، از این دادخواهی علنی می گذرد. اینجا می شود مصداق همان دیالوگ ژانس شیشه ای که اگر امنیت ملی شما را بی بی سی تامین می کند…

باید این فضا را شکست. باید ابراز سلیقه های متفاوت و حتی اعتراضات درون نظام عادی شود و آن همه خرق عادت نباشد که هزار تحلیل برای یک تشییع نوشته شود. باید سلیقه های متفاوت از حکومت ابراز شود و حامیان نظام به دیده ی مدارا و تحمل بنگرند. ممکن است گفته شود خود صاحبان این سلیقه های متفاوت هم چنین مدارایی با حامیان جمهوری اسلامی ندارند؛ بله، ندارند. اما مدارا از اویی که در مسند قدرت است، شایسته تر است و از سویی ما ادعای برقرار حکومت عدل اسلامی داریم؛ اسلام می گوید که قدر ادعایمان باید خودمان را بالا بکشیم؛ بنابراین ما قدر ادعایمان اسلامی شویم، حتی اگر طرف مقابل قدر ادعایش روشنفکر نبود. باید این اتفاقات آنقدر عادی شود که کسی را هیجان زده نکند. اگر بحث دفاع از نظام یا مبارزه با آن هم مطرح هست، باید رفتار نظام و سیاستگذاری آن نشان دهد که سطح این دفاع و آن مبارزه، خیلی بالاتر از ذوق زدگی ها و هیجانات تین ایجری ست.

  1. ناشناس
    25 نوامبر 2014

    ترجمه حرفهای فوق:
    گارد را از روی صورت خود کنار ببرید و امیدوار باشید که حریف با مشت توی صورتتان نکوبد!

    ما مطلقا نباید اجازه نفس کشیدن برای جریانهای ضد دین و معاند قایل باشیم که از هر فرصتی برای نشان دادن ضدیت خود با اسلام استفاده می کنند.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.