مقدمه: در محضر استاد معظمی بودیم. طبق عادت مألوف در حال بحث و محآجه که باید صلح کرد یا جنگ. ایشان وقتی دعوای ما را دید شروع کرد آیه خواندن. این آیات را خواند: فما لکم فی المنافقین … . بعد هم تفسیرش را گفت. این حادثه مال چند وقت پیش است. مال بعد از انتخابات. ایام غریبی است. دارند شفاعت منافقین را میکنند: که فلان کار حالا خیلی هم بد نیست و لابد مطالباتی داشتهاند و … انگار که یک دعوای خانوادگی است غافل از آنکه فتنه اخیر یک جنگ تمام عیار ایدئولوژیک بود بین خط راستین امام و سکولاریزم ِ در پوستین ِ قشریگری نهفته؛ بگذریم. حیفم آمد این آیات روشن و مبین را اینجا نگذارم. اگر وقت ندارید مطلب را ذخیره کنید و سر فرصت بخوانید. تفسیر و ترجمه آیات هر دو از ترجمهی المیزان حضرت علامه است.
سوره مبارکه نساء:
مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها وَ کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتاً (۸۵)
هر کس وساطت و شفاعتى نیکو کند وى را از آن بهرهاى باشد و هر کس وساطت بدى کند وى را نیز از آن سهمى باشد و خدا بر همه چیز مقتدر است.
فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا أَتُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً (۸۸)
حال که معلوم شد عذاب مرتکبین بد، شامل شفیع بدهم مىشود، پس چرا درباره منافقان که خدا به علت اعمالى که کردهاند سرنگونشان کرده، دو گروه شدید مگر مىخواهید کسى را که خدا گمراهش کرده، هدایت کنید با اینکه آن کس که خدا گمراه کند راهى برایش نخواهى یافت.
[سوره مبارکه نساء – ترجمه از ترجمهی المیزان]
تفسیر آیات از ترجمهی المیزان:
مؤمنین دو دسته میشوند:
اگر در این آیات دقت شود روشن میگردد که درباره کسانى از مشرکین نازل شده که چون به مسلمانان بر مىخوردند اظهار ایمان مىکردند و چون به محل خود برمىگشتند با مشرکین در شرک آنان شرکت مىنمودند و در نتیجه درباره جنگیدن با آنان دچار تردید مىشدند، مسلمانان نیز درباره قتال با اینگونه افراد مردد بودند و نظرهایشان مختلف بود، یکى مىگفت به نظر من باید با اینها قتال کرد (چون در دعوى ایمان دروغ مىگویند)، دیگرى مخالفت مىکرد که زنهار دست به چنین کارى نزنید و براى آن افراد دو چهره به خاطر همین که تظاهر به ایمان داشتند شفاعت مىکرد، خداى سبحان در این آیات فرمان داده که باید یا مهاجرت کنند و یا قتال و مؤمنین را از اینکه در حق آنان شفاعت کنند بر حذر مىدارد.
ملحق به این طائفه قومى دیگر و دیگرند که در این آیات به آنان فرمان مىدهد باید یا تسلیم شوند و یا آماده جنگ گردند، چون در این آیات سخن صلح رفته و به عنوان برائت استهلال. دو جمله در دو آیه آورده، یکى بیانگر حال شفاعت و دیگرى بیانگر حال تحیت: مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها …
کلمه” نصیب” و کلمه” کفل” هر دو به یک معنا است. و چون شفاعت نوعى وساطت براى ترمیم نقیصه و یا حیازت و به دست آمدن مزیتى و یا چیزى نظیر اینها است، در حقیقت نوعى سببیت براى اصلاح شانى از شؤون زندگى دارد و به همین جهت هر ثواب و عقابى که در خود آن شان هست سهمى هم در این وساطت و شفاعت خواهد بود، حال تا وساطت چه مقدار در تحقق آن شان دخالت داشته است و این سهم از ثواب و عقاب هدف مشترک شفیع و مشفوع له: (کسى که شفیع به خاطر او شفاعت مىکند) مىباشد، پس شفیع نصیبى از خیر و شر دارد و به همین جهت است که در جمله مورد بحث مىفرماید:” مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً …“.
نهى از شفاعت و وساطت براى منافقین
و این حقیقت را به عنوان تذکر به مؤمنین خاطر نشان فرموده، تا بدانند شفاعت بدون اثر نیست و در هر کارى شفاعت نکنند، و آنجا که لازم است شفاعت بکنند، مثلا در شر و فساد که هدف منافقین است وساطت نکنند، (چه منافقین از مشرکین و چه منافقین از غیر مشرکین)، مخصوصا درباره منافقین از مشرکین که مىخواهند به قتال نروند شفاعت نکنند، چون ترک فساد را و لو کم و از رشد آن جلوگیرى نکردن و اجازه آن دادن که فساد نمو کند و بزرگ شود، خود فسادى است که به آسانى نمىتوان از بینش برد، فسادى که مستلزم هلاکت حرث و نسل است.
پس مىتوان گفت: آیه شریفه در معناى نهى از شفاعت در کار بد است، یعنى شفاعت اهل ظلم و طغیان و نفاق و شرک است، زیرا این طوائف، مفسدین در ارض هستند و نباید در کار آنان وساطت کرد.
” فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ …”
کلمه” فئه” به معناى طائفه است و کلمه” ارکاس” که مصدر باب افعال است به معناى رد است.
و این آیه با مضمونى که دارد نه متفرع بر زمینه چینى قبل یعنى جمله:” مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً …” است و معناى آیه این است که وقتى شفاعت ناپسند سهمى از بدى و زشتى خود را به واسطه و شفیع مىدهد، پس اى مؤمنین شما را چه مىشود که درباره منافقین دو دسته شدهاید و دو حزب تشکیل دادهاید؟ یکى مىگوید: باید با آنان جنگ کرد، دیگرى در مقام شفاعت بر مىآید که زنهار با آنان جنگ مکنید، این دسته از شجره فسادى که با رشد منافقین رشد مىکند اغماض مىکنند و آیا مىخواهند این منافقین را که بعد از بیرون شدن از ضلالت یعنى بعد از مسلمان شدن دوباره به سزاى گناهانى که کردند به طرف ضلالتشان برگردانیده، به راه خدا برگردانند؟ آیا مىخواهند با شفاعت خود کسانى را هدایت کنند که خداى تعالى گمراهشان کرده؟ با اینکه وقتى خدا کسى را گمراه کرد دیگر راهى به سوى هدایت ندارد.
” وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا”
در این جمله التفاتى از خطاب به مؤمنین (فما لکم) به خطاب به رسول الله (ص) (فَلَنْ تَجِدَ لَهُ) بکار رفته، قبلا مىفرمود:” شما مؤمنین را چه شده که در باره منافقین دو دسته شدهاید”؟ و در اینجا مىفرماید:” تو اى پیامبر براى منافقین راهى به سوى هدایت نمىیابى” و این التفات اشاره است به اینکه آن مؤمنین که براى منافقان شفاعت مىکنند حقیقت را نمىفهمند و به همین جهت کلام خود را به آنان نمىگویم، چون اگر آنها فهم حقیقت این کلام را داشتند، در حق منافقین شفاعت نمىکردند، به همین جهت از گفتگوى با آنان اعراض کردم و روى سخن به کسى نمودم که مطلب نزد او واضح است و آن پیامبر است.
ترجمه تفسیر المیزان – جلد پنج – نرمافزار جامعالتفاسیر
پس نگاشت: خدا نکند جهل ما کار را به جایی برساند که حق – جل و علی – از سخن گفتن با ما اعراض کند. پناه بر خدا … پناه بر خدا …
Sorry. No data so far.