محمدحسین بادامچی
1. ایران امروز ما شاهد ظهور نسلیست که «روشنفکر ستیز» است. گرچه تاریخ تولد من به گونه ایست که در میانه نسل «روشنفکرستایان» و نسل «روشنفکرستیزان» قرار گرفتهام و از این حیث بخوبی هر دو را درک می کنم و در جهانشان زیستهام، اما همچون اباذری علاقه دارم تصریح کنم که از روشنفکرستیزی بیزارم و روشنفکری را جوهر و گوهر کمیاب و گمشده فرهنگ کنونی ایران می دانم.
2. نسل پاشایی از آنجا که روشنفکر ستیز است، سیاست ستیز است، اما این به آن معنا نیست که سیاسی نیست بلکه این نسل «سیاست زده» است. کنش سیاسی نسل پاشایی را فلسفه سیاسی نمیتواند تحلیل کند بلکه تنها جامعه شناسی میتواند آنرا توضیح دهد. این یعنی اینکه سیاست در نسل پاشایی «تودهای» و «موجی» عمل می کند و عقلانیتزدایی شده است.
3. سیاست در نسل پاشایی نه در رده افکار که در رده سلیقهها طبقه بندی میشود و از این حیث فریب بزرگ جامعه مدنی لیبرال-سرمایه داری امریکایی درباره «انتخاب آزاد» را به سلیقه سیاسی نیز سرایت میدهد. جامعه مدنی مصرفی لیبرال خود را فردگرا و آزاد تصور میکند در حالیکه منطق پشت تمامی کنشها یکسان است. جامعه مدنی لیبرال-سرمایه داری متأخر امریکایی که امروز در ایران در قامت نسل پاشایی و بویژه در شبکه های اجتماعی ظهور یافته است، یک انتخاب تحمیل شده ولی رنگارنگ است. جامعه لیبرالی که در باطن خود کاملاً توده ای و مهندسی شده عمل میکند: من آزادانه مد روز را انتخاب می کتم!
4. دولت عملگرای حسن روحانی که -اباذری وی را تلویحا فاشیست خواند- از دو جهت دولتی برآمده از نسل پاشایی است. اول اینکه نسل پاشایی یا همان جامعه توده ای لیبرال نوظهور ایرانی، بیش از هرچیز خواستار رفاه و آزادی مادی است. افزودن صفت مادی به آزادی از اینروست که آزادی در لذت جویی و تنعم است که موضوعیت دارد و نه هیچ یک از ابعاد دیگری از آزادی که در فلسفه سیاسی بحث می شود. آزادی مادی لیبرال کنونی شبیه آزادی خواهی روزمره گوسفندی است که آزادی را در مهیا بودن علف تازه و رفع موانع برای بهتر چریدن معنا می کند. دادن این نوع آزادی بهایی برای دولتها و حکومتها ندارد بلکه برعکس فوایدی هم برای آن مترتب است. ایدئولوژی زدایی دولت روحانی و برنامه ادغام در جامعه جهانی تنها در میان نسل پاشایی است که مقبولیت و مشروعیت تام و تمام دارد.
5. دولت روحانی اما از حیثی دیگر نیز متکی به نسل پاشایی است و آن مدیریت توده ای و موجی افکار عمومی است که بطور پنهان توسط دولت او انجام می شود. گرچه محمود احمدی نژاد رأی 88 خود را تا حدود زیادی مدیون همین شیوه مدیریت افکار عمومی بود اما روحانی از این شیوه بطور پی در پی برای پیشبرد مقاصد خود استفاده می کند. تجلی کامل این شیوه دولت در ابتدای دولت و برای کسب رأی و بازی با مهره های هاشمی و عارف و قیمت دلار، و در قصه استیضاح وزیر علوم و مسأله بورسیه های غیرقانونی و موج محصول آن و در همین اواخر مسأله اسیدپاشی و طرح امر به معروف مجلس (که این آخری با عکس العمل لاریجانی ها متوقف شد) قابل پیگیری است.
6. نظام جمهوری اسلامی چه نسبتی با نسل پاشایی دارد؟ در یک کلام تصور می کنم که بخشی از نظام نسبت به این نسل موضعی یک بام و دو هوا دارد. از یکسو مخاطرات امنیتی که این نسل آبستن آنست به خوبی درک می کند و از سوی دیگر با استنکاف از پذیرفتن این مسأله، این نسل را نسلی دیندار و عاطفی و علم دوست معرفی می کند. این وضعیت یک بام و دو هوا در میان اصولگرایان و حامیان آنها نیز مشهود است که از یکطرف به زیرکی ماجرای پاشایی را از پسر به پدر منتقل می کنند و از سوی دیگر در صف لیبرالها ایستاده اباذری را بعنوان روشنفکر مردم سیتز می کوبند.
از جهتی دیگر نیز در نسبت با سیاست زدایی به نظر می رسد تعارضی درون نظام شکل گرفته است. مسئولینی بیشتر با صبغه اصولگرایی همگام با دولت با دامن زدن به سینمای هالیوودی و ورزش و برنامه های فرهنگی عامه پسند – آگاهانه یا ناآگاهانه- قدمی بزرگ در سیاست زدایی برداشته اند و از سوی دیگر جناحی انقلابی و هنوز متأثر از گفتمان امام و آیت الله خامنه ای به جای لاپوشانی مسائل اساسی سعی در احیای اندیشه و عقلایت و آزاداندیشی در جامعه و نسل جدید دارند.
7. جامعه امروز ایران بیش از هرچیز و بیش از هرزمان دیگر نیازمند عقلانیت و روشنفکری است. مرز روشنفکری با تنفس بسته در فضای آکادمیک، با پژوهشگری و تحقیقات بی خاصیت پژوهشگاهی، با جزمیت روشنگری مآبانه و با تلاشهای غیرفکری برای حذف حریفان فکری روشن است. سروش گرچه روشنفکری را در جامعه پس از انقلاب ایرانی احیا کرد اما همزمان آنرا نیز با خود به قهقرا برد. ماحصل روشنفکری سروش از یک طرف رویکردهای امنیتی حجاریان و گنجی شد و از سوی دیگر نامه های زشت او در تهمت و افترا به داوری اردکانی و سیدجواد طباطبایی و مصباح یزدی و دیگران. روشنفکری را با شارلاتانیسم ژورنالیستی مهرنامه ای که به رنگ سیاست روز در می آید و کل تاریخ فکری یک ملت را برای بیرون کشیدن اعتدال تحریف و تخطئه می کند نیز نباید اشتباه گرفت. روشنفکری را باید از چنگال سیاست زدگی، از چنگال امنیتی اندیشی، از چنگال عملگرایی و پراگماتیسم، و از چنگال لیبرالیسم توده ای سرمایه دارانه نجات داد تا روزنه ای نورانی به روی آینده فرهنگی این ملت بگشاید. امید که چنین باشد.
Sorry. No data so far.