دفتر آیتالله اکبر هاشمیرفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در پاسخ به اظهارات آیتالله محمد خامنهای بیانیهای منتشر کرد.
متن این بیانیه بدین شرح است:
این تذهبون؟! از قرآن کریم تا امام علی(ع) و امام خمینی(ره)
آنانی که عبارت تنبیهی و سؤالی «این تذهبون؟!» را در ادبیات سیاسی انقلاب اسلامی شنیدهاند، خوب میدانند که امام عزیز این عبارت را زمانی بر زبان جاری کردند که گروهی با تجاهل و تغافل، نسبت به حقانیت انقلاب اسلامی، در صدد آمریکایی جلوه دادن مبارزات مردم و نهضت روحانیت در ایران بودند، اما خوب است که قبل از ورود به مبحث، از سابقه این اصطلاح در تاریخ اسلام بدانیم که بسیار خواندنی و شنیدنی است.
خداوند متعال در سوره تکویر پس از سوگندهای محکم بر حقانیت قرآن و رسول اکرم(ص) میفرماید: «انه لقول رسول کریم» و در ادامه با ردّ سخنان توهینآمیزی که کافران و مشرکان علیه پیامبر(ص) و اسلام در جامعه پخش میکنند، در آیات 22 تا 25 میگویند: «پیامبر دیوانه نیست و در موارد وحی، بخیل نیست و قرآن کلام شیطان رجیم نیست» و سپس با قهر الهی خویش میفرمایند: «فاین تذهبون؟!»
حضرت علی(ع) نیز در خطبه 87 نهجالبلاغه، با دلی پرخون، از علمایی گلایه و شکوه مینمایند که «خویش را عالم خوانده، در صورتی که عالم نیست، یک سلسله نادانیها را از جمعی نادانتر فرا گرفته! و مطالبی گمراه کننده از گمراهانی آموخته، دامهایی از طنابهای غرور و گفتههای دروغین بر سر راه مردم افکنده، قرآن را بر امیال و خواستههای خود تطبیق میدهد، حق را به هوسها و خواهشهای دلش تغییر میدهد و میگوید از بدعتها کناره گرفتهام، ولی در آنها غلت میزند، چهره او چهره انسان است و قلبش قلب حیوان، راه هدایت را نمیشناسد، پس او مردهای است در میان زندگان»
امام علی(ع) در ادامه خطبه خویش میفرمایند: «فاین تذهبون و انی توفکون و الاعلام قائمه و الآیات واضحه و المنار منصوبه فاین یتاه بکم و کیف تعمهون؟!» یعنی: کجا میروید؟ رو به کدام طرف میکنید؟ پرچمهای حق برپاست، نشانههای آن آشکار است! با اینکه چراغهای هدایت نصب گردیده است، باز گمراهانه به کجا میروید؟ چرا سرگردانید؟!»
این سخنان که معلوم است از نهایت خشم مولی الموحدین علی (ع) نسبت به جهالت یک عده عالم!! بر زبان آمده، در طول 1400 سال تاریخ اسلام در نهجالبلاغه مستور بود، تا اینکه دوباره در 29 آبان سال 1360 ( در حمله گروهی به آیتالله هاشمی رفسنجانی به خاطر جریان مکفارلین) بر زبان سلاله پاک آن امام همام، یعنی امام خمینی(ره) جاری شد و با اینکه آن عزیز مهربان تأکید میکنند که «نمیخواهم در این روز مبارک (عید مبعث) اسباب افسردگی اشخاص بشوم» چنان ناراحت، افسرده و خشماگین هستند که با همه مهربانیهایش، میفرمایند: «چرا میخواهید بین سران کشور تفرقه ایجاد کنید؟ چرا میخواهید دو دستگی ایجاد کنید؟ چه شده است شما را؟ کجا دارید میروید؟ این تذهبون؟ من نمیتوانم آن طوری که میخواهم، با شما صحبت کنم و نمیخواهم در روز عید رنجش برای شما پیدا کنم، لکن شما انصاف بدهید که در یک همچو وقتی، وقت یک همچو اموری است؟!
امام(ره) در ادامه تأکید میفرمایند: «لحن شما در آن چیزی که به مجلس دادید، از لحن اسرائیل تندتر است، از لحن خود کاخ نشینان آن جا تندتر است. شما را چه شده است اینطور شدید؟ شما که این نبودید بعضیتان. من بعضیتان را میشناسم، شما اینطور نبودید. من امیدوارم که شما باز توجه کنید به مسائل، توجه کنید به دنیا، توجه کنید به خودتان، توجه کنید به قدرت خودتان، نشکنید این قدرت را، گرچه شماها نمیتوانید، لکن نباید یک همچو کاری در ایران بشود. من نمیخواهم دل شما را بشکنم، لکن شما دل ملت ما را نشکنید، شما دل مسئولین ما را نشکنید، شما هی تندرو و کندرو درست نکنید، دو دستگی ایجاد نکنید، این خلاف اسلام است، خلاف دیانت است، خلاف انصاف است، نکنید این کارها را …» (صحیفه امام، جلد 20، صفحات 159 تا 163)
سالها گذشت و ناگهان یکی از همان مخاطبان عتابآلود امام خمینی(ره) در ماجرای مک فارلین، در تناقضی آشکار، اول میگوید: «من قبول نکردم که آن نامه [به وزیر امور خارجه] را امضا کنم، قهراً امضا کردم و به دام آنها افتادم.» در ادامه میگوید: «کار درستی کردهایم.» این آقا که نامش در تاریخ انقلاب اسلامی یکبار، آن هم به خاطر حمله به دلسوزان انقلاب و به عنوان مخاطب امام راحل در «این تذهبون؟» آمده، ماجرای مک فارلین را که امام عزیز آن را باعث «به عزا نشاندن کاخ سفید» میدانند (صحیفه، ج 20، ص 160)، موجب «افتضاح» ایران میخواند!
گویا این شخص با سوء استفاده از فضای غبارآلوده زمان که یاران و اهل بیت امام عزیز را به جرم وابستگیهای علمی و نسبی مینوازند و دیگران به تماشا نشستهاند و فعلاً سکوت اختیار کردهاند! متوسل به نشریهای وابسته به جریان انحرافی میشود که فهرست مطالب آن در 7 شماره نشان میدهد که از الفبای رسانهای، فقط توهین و تهمت را به عنوان «رمز عبور» از راه اندیشههای امام و زنده نگه داشتن القائات جریان انحرافی، آموخته است که البته بر گردانندگان آن نشریه هرجی نیست.
اما تعجب از رسانههای مدعی ارزشمداری و پیروی از امام و رهبری است که با ذوق و ولع تمام، هر مطلبی را، ولو حاوی توهین به امام(ره)، رهبری و بزرگان انقلاب اسلامی، صرفاً به خاطر اینکه توهین به آیتالله هاشمی رفسنجانی در آن برجسته است، منتشر میکنند و گویا هدف، آنچنان وسیله را برایشان توجیه میکند که فراموش کردهاند، مطالب نویسنده سراسر توهین به امام امت(ره)، رهبری نظام و نظام اسلامی است. فراموش کردهاند، آیتالله بهشتی، اگر تمامیتخواه بود که بفرموده امام خمینی(ره) «مظلوم نمیزیست و مظلومانه به شهادت نمیرسید.»
اما خطاب ما در این مقال به آقای سید محمد خامنهای است که به خاطر کسوت و نسبت خویش، باید آیینه تمام نمای انصاف، عدالت و حقیقت باشد. شخصیتی که آیتالله هاشمی رفسنجانی در گرماگرم همان روزهایی که جامعه به خاطر ناراحتی امام به چنان حالتی رسیده بود که خود او فکر میکرد: «پاسداران در مجلس اسلحه به روی وی خواهند کشید»، درباره کارشان میگوید: «آنها به وظایف نمایندگی عمل کردهاند.» (خاطرات سال 66، دفاع و سیاست، ص 49، پنجشنبه 13 فروردین)
کاش دایره توهینهای آقای محمد خامنهای و افرادی امثال ایشان که معلوم است به خاطر سرباز کردن یک دمل چرکین 28 ساله است، با هر دلیل و انگیزهای، محدود به آیتالله هاشمی رفسنجانی بود و مانند بعضی از گروههای دیگر، با توهین و تهمت به «هاشمی عزیز» (در تعبیر امام راحل) روح بغضآلود خود را تسکین میداد، اما گویا کینههای او نسبت به شخص آیتالله هاشمی رفسنجانی آنقدر عمیق است که ابایی ندارد برای تخریب ایشان دانسته یا ندانسته اندیشههای امام را به آتش بکشد و بر تفکرات مدبرانه ایشان، خاکستر فریب بپاشد و بگوید که انقلاب از اساس طرح آمریکاییها بود!! ابایی ندارد آیتالله دکتر بهشتی را که با عمّامه در آتش کینه نفاق سوخت و به تعبیر امام راحل به تنهایی یک ملت بود و مظلوم شهید شد و هنوز هم مظلوم است، با «ظاهری لیبرالیستی» و «تمامیت خواه» بخواند. ابایی ندارد مرحوم حاج سید احمد آقا خمینی، فرزند برومند امام (ره) را مستقیم و یا با عبارت «جماران نشینان» شریک توطئه آمریکاییها و القاء کنندگان مطالب خلاف واقع و گزارشهای دروغ به امام معرفی کند. ابایی ندارد حتی برادرش، آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب و 80 مجتهد فقیه مجلس خبرگان را در انتخاب رهبری پس از امام، فریب خورده آمریکا بنامد و بالاتر از همه ابایی ندارد که بگوید امام از اوّل تا آخر مبارزه و پیروزی، تحت تأثیر گروهی بودند که برای آمریکا کار میکردند و امام تصمیمات مهم خود را براساس القائات دیگران و اطرافیان میگرفتند!!
به قول مولا علی (ع) به خاطر طناب غرور، حق را به هوسها و خواهشهای دلش تغییر داده و با اینکه پس از آن نهیب امام راحل، امضای خود را پس گرفته بود، اما انگار دقیقاً مصداق همان جمله امام علی(ع) است، چون «گفته بود از بدعتها کناره گرفتهام، ولی در آنها غلت میزد.»
آقای سیدمحمد خامنهای در داستانهای تخیّلی که برای ارضای نفسانیات خود ساخته، درباره ریاست جمهوری آیتالله هاشمی رفسنجانی میگوید: «اطرافیان هاشمی او را به سمت ریاست جمهوری سوق دادند تا یک پله به رهبر شدن!! نزدیک شود و این یک توطئه آمریکایی بود.»، حال آنکه در مهرماه 1366 که هنوز آیتالله هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس شورای اسلامی بود و آیتالله خامنهای رئیس جمهور و امام(ره) در قید حیات بودند، وقتی از آیتالله خامنهای میپرسند: «نظر شما در مورد کاندیداتوری آقای هاشمی رفسنجانی برای آینده ریاست جمهوری چیست؟» میفرمایند: «البته این قضیه هنوز مطرح نشده، ولی من آقای هاشمی رفسنجانی را برای همه مسؤولیتها صد درصد میپسندم و تأیید میکنم. من شخصی گیراتر، شیرینتر، محبوبتر و کارآمدتر از آقای هاشمی رفسنجانی در بین مسؤولین جمهوری اسلامی ایران برای پست ریاست جمهوری و دیگر مسؤولیتهای مهم سراغ ندارم.» (روزنامه رسالت، 27 مهرماه 1366)
آقای سید محمد خامنهای، احتمالاً در روز رحلت امام و انتخاب آیتالله خامنهای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی ایران، نبودند و یا احتمالاً به قول امام علی(ع) به عنوان «مردهای در میان زندگان» آن روز را از تقویم عمر خویش کم کرده بود، وگرنه همگان میدانند که آیتالله هاشمی رفسنجانی چه نقشی در آن مقطع برای تعیین رهبری داشتهاند!! و خندهدار است که ادعا میکند: «ریاست جمهوری هاشمی مقدمهای برای هماهنگسازی امور و زمینهسازی برای ایجاد پایگاه قدرت و خیز به سمت آرزوی دیرینه پس از فوت امام بود، ولی قدری دیر شده بود و با حکمت و عنایت الهی و با تصمیم و رأی ناگهانی و تقریباً بیمقدمه مجلس خبرگان، [آیتالله] خامنهای انتخاب شدند و کار از کار گذشت.» امروز دیگر حتی دانشآموزان مقطع ابتدایی در ایران میدانند که ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی پس از انتخاب آیتالله خامنهای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی بود و اینگونه سخن گفتن، مصداق همان جمله امام علی(ع) است که «عالم نیست، یک سلسله نادانیها را از جمعی نادان فرا گرفته و مطالبی گمراه کننده را از گمراهانی آموخته.»
اگر چه پاسخ گفتن به ادبیات ساختار شکنانه آقای محمد خامـنهای در شـأن هیـچ شخصیت حقیقی و حقوقی در جمهوری اسـلامی نیست، اما چون مستمسک همه کینه جـویان انقلاب، نظام اسلامی ، امـام راحـل و شهـدای عزیز شد و نوعی یـأس انقـلابی را در جـامعـه ایـران اسـلامی تزریق میکند، باید گفت که حقانیت راه امام(ره) و انقلاب اسلامی آن قدر آشکار است که با چنین ابرهای تیره و تاری کتمان نمیشود.
البته سابقه محبتهای آیتالله هاشمی رفسنجانی به ایشان به سالهای قبل از انقلاب میرسد و مطالب زیادی از حرفها و اقدامات ناسپاسانه وی هست که به خاطر حفظ آبرو و حرمت بیت شریف خامنهای، به خصوص رهبر معظم انقلاب، از بیان آن خودداری میکنیم و امیدواریم مردم عزیز از تکرار توهینهای این شخص به امام عزیز، رهبر معظم و بزرگان شهید انقلاب در این مقال بر ما ببخشایند که برای تبیین موضوع لازم بود!!
و کلام آخر اینکه چرا کسانی که در جریان تصمیمات انقلاب، دفاع مقدس، توطئههای ریز و درشت ضد انقلابیون و منافقین در این کشور هستند، در اینگونه موارد که بدیهات انقلاب تحریف و تخریب میشود، سکوت کرده و برای دفاع از نظام اسلامی، سخنان سخیف و داستانسراییهای تخیلی گروهی بغضآلود را پاسخ نداده و تماشاچی شدهاند؟!
مسئول دفتر
چرا زودتر تکذیب نکردند
چه چیز را تکذیب کنند؟ این هتاکی و فحاشی و قایم شدن پشت سر امام هخمینی نشان می دهد که کاملا حق با سید محمد خامنه ای بوده است. هاشمی دست و پایش را چند روز از شدت خشم گم کرده بود و حالا هم فقط بدو بیراه می گوید.
در تمام عمرم از کمتر کسی، به اندازه ای که از هاشمی رفسنجانی بدم میاید، بدم نیامده. علیه او در حد توان منتقد بوده و هستم و خواهم بود.
و چرا مخالف نباشم که میخواهند اشرافیتی اسلامی را به نام ” یاران و اهل بیت امام عزیز” به پا کنند و به “وابستگیهای علمی و نسبی” را در برابر وابستگی های عملی به امام علم کنند.
اما باور کنید از خواندن پاسخ هاشمی به محمد خامنهای دلم خنک شد. فکر نمیکردم روزی منِ ضد هاشمی؛ از خواندن متنی از جانب نویسندهی نامه ی بدون سلام روزهای فتنه، این چنین خنک شوم.
اگر عقلانیت مقابله با هاشمی اینی باشد که در ذهن امنیتی آقایان است ما نیستیم.
“رمز عبور” نه فقط نام یک مجله که یک نشانه و به واقع پسورد هاشمی برای عبور از 88 به 92 است.
این همان خطی است که هاشمی را از منفوریت 88 (که احمدینژاد با نفی اسمش رأی میاورد) را رساند به محبوبیت 92 (که روحانی به اسمش رای میاورد.)
شما دارید کاری میکنید که من- که خودم را میشناسم و با آمریکا هیچ رابطهای ندارم- هم به هاشمی حق میدهم.
ما سالهاست با افراطیون به اصطلاح اصلاحطلبی مواجهیم که “امام منهای آقا” را پیش میبرند. و حالا این است افراطیون نه به اصطلاح، که به واقع اصولگرایی که “آقای منهای امام” را پیش میبرند.
به خدا از روزی که مصاحبهی جناب سید محمد خامنهای را خواندم دلم خون است. حتی از تریبون مستضعفین که آن را بی هیچ نقدی منتشر کرد.
رمز عبوریها چشم واکنید ببینید “جریان انحرافی” رمز عبور هاشمی بود برای کوبیدن مخالفانش بود، و بازیای که شما ساده لوحهای امنیتی در دام آن افتادید.
جناب سعید زیبا کلام فرمودند “دولت روحانی تاوان کارهایی است که سال های 90 و 91 با احمدی نژاد کردیم”
ایشان اهل این کارها نبودند. تواضع کردند.
ما هم اگر انتقام این مصیبتی که به واسطهی بصیرت افزایی شماها به سرمان امده را از شما نگیریم، به خدا سوگند انتقام لجن پراکنیتان به امام را می گیریم.
آهای ضد امامها. توبه میکنم که در 92 ، در برگهی رأی خود همانی را نوشتم که شما نوشتید. توبه.
خوب یادم است در همان ایام میگفتید ما در بیعت آیتالله مصباح هستیم.
ما برای حضرت مصباح حرمت قائلیم ولی از ابتدا جز در بیعت “خمینی و خامنهای” نبوده و نیستیم. اما آهای اهالی بصیرت، لااقل به اندازه ای که برای دیگران منقبت قائلید، برای امام حرمت قائل شوید.
حیا کنید از اینکه حرفهای باند منتظری و مهدی هاشمی معدوم را در مورد امام و سید احمد مظلوم تکرار کنید.
در سرمقالهتان نوشتید که گویا این کارتان را ادامه خواهید داد. به خدا هستند کسانی که انتقام خمینی را از شما بگیرند.
رمز عبورتان -که در تمام این 7 شماره و 4-5 شمارهی قبل عبارت است از روایت تاریخ منهای امام- را ریز به ریز خواندم. اما صحیفهی حضرت امام که بویی از آن را نبرده اید را بیشتر خوانده ام. بترسید از هتاکی به امام و سید احمد مظلوم.
اصولگرایی یعنی اینی که شما هستید. عسگراولادی پیرش بود و بازاری شما جوانهاش هستید و امنیتی.
اما ما حزباللهی هستیم و خمینی ناموسمان است.
پ.ن 1: اگر سید محمد خامنهای این است، چه خوب کاری کرد امام که طوری درش رو گذاشت که تا سیسال قد راست نکنه. راست گفت بود حضرت روحالله که برخی از اینها “پوچ” اند. هر که میخواهد شرح این حکمت حضرت روح الله را بداند مصاحبه اخیر جناب سید محدم خامنهای را بخواند.
پ.ن2: تریبون منتشر کن کفارهای همدستی است باشد در لجن پراکنی به حضرت روح الله
شما دلتان از این فحاشی ها خنک شد؟ کجایش استدلال منطقی بود؟ هاشمی فقط یاد گرفته خودش را پشت اسم امام خمینی قایم کند. یادتان باشد امام خمینی هرگز ادعا نداشت که معصوم از خطا است و رسما در پایان وصیت نامه اعتراف کرد که در طول نهضت افرادی او را اغفال کردند. شهید بهشتی هم معصوم از خطا نبود که اگر بودذ فریادهای دیالمه و آیت را می شنید و به خاطر تعصب حزبی ایران را دچار میرحسین موسوی نمی کرد.
حرفهای سید محمد خامنه ای بسیار متن و مستدل است و کاملا درست است.
اولا بنده در تریبون به دنبال آنچه فرموده اید گشتم و پیدا نکردم. تا اینکه از دیگر رسانه ها آن را یافته و مطالعه کردم.
ثانیا چیزی در آن ندیدم که به خاطرش دلم خون!!! شود.
داری از کاه، کوه میسازی؟!!
دایره اصولگرائی آنقدر باز هست که حزب اللهی ها در آن جا شوند. اگر منظورت ازاسم بی مسمائی که برای خود انتخاب کرده ای این است که اصلاح طلبان نیز میتوانند حزب اللهی باشند، باید بگویم که یا نمیدانی اصلاح طلبی چیست و یا اصولگرائی را با اشخاص شناخته ای و حالا هم داری انتقامت را از اشخاص خاصی میگیری
و گر نه مبانی فکری اصلاح طلبی را که خوب بشکافی، با اسلام تعارض دارد. البته باورش کمی سخت است.
می دانید چه چیزی خیلی برایم جالب است؟
اینکه هاشمی کوچکترین دفاعی ندارد که از خودش بکند الا اینکه خودش را پشت امام خمینی مخفی کند!! خوب این را هم که خود سید محمد خامنه ای پاسخش را داده بود! آری. به امام خمینی اینطور وانمود کردند….
کسانی از امام خمینی یک فرد معصوم از خطا ساختند که می خواستند از سخنان ابیشان بهره برداری کنند. ولی خود امام خمینی صریحا اعلام کرزد که ما باید این اعتقاد را کنار بگذاریم:
من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطهی سالوسی و اسلامنمایی بعضی افراد، ذکری از آنان کرده و تمجیدی نمودهام که بعد فهمیدم از دغلبازی آنان اغفال شدهام. آن تمجیدها در حالی بود که خود را به جمهوری اسلامی متعهد و وفادار مینمایاندند و نباید از آن مسائل سوء استفاده شود؛ و میزان در هر کس حال فعلی او است.
روحالله الموسوی الخمینی
نکته دیگر اینکه سید محمد خامنه ای اتفاقا همین را اشاره کرده بود که ریاست جمهوری هاشمی برای آن مطرح شد که او را برای رسیدن به آرزویش یعنی همان رهبری نزدیکتر کند! و ظاهرا نویسنده متن فوق یادش نیست که به هر حال در سال 68 دوره ریاست جمهوری قانونی سید علی خامنه ای به اتمام می رسید و دیگر نمی توانست کاندیدا شود. بنابراین نظر سید محمد خامنه ای در خصوص برنامه ریزی هاشمی برای تصاحب ریاست جمهوری کاملا منطقی است.
برادر عزيز شما نه حزب اللهي هستي و نه اصولگرا
تكليف خودت را با خودت روشن كن . اين آدما چه بخواهي و چه نخواهي همان سمتي هستند كه شما قرار داري .
راستش همه حرف ياران امام و شايد اصلاح طلبان همين است كه شما مي گويي .
ولي با لحن غير متملقانه.
تو متن نوشته امام ره از آقای هاشمی تعریف کرده و گفته کسی رو در بر عهده گرفتن پستها بهتر از آقای هاشمی نمی شناسم. آقای مسئول دفتر کمی فقط کمی بصیرت داشته باش. پیامبر اسلام درباره زبیر چی گفته بود؟ به تمجید از زبیر گفت هر کس با شمشیر تو کشته بشه به دوزخ میره. اما همین زبیر تو جنگ جمل مقابل حضرت علی قرار نگرفت. کمی شرایط زمانه رو در نظر بگیر. آقای هاشمی عادت داره پشت امام خودشو قرار بده و جا خشک کنه. خود آقای هاشمی میدونه خوب می دونه توی هشت سال جنگ چه کرده. خودش خوب میدونه دوران ریاست جمهوریش پسرش چطوری……….. بس کنید این بازی رو. به قرآن اگه خدایی نکرده ما با سیاست به اصطلاح روشنننننننن فکرانه ی این آقایون اصلاح طلب جلو بریم کل 6,7میلیون یهودی دنیا هر روز بر سر ما خواهند زد. بدبخت تر میشیم اما بهتر نمیشیم. اگر بگم تمام مشکلات کشور بخاطر وجود چنین افرادی در رأس نظامه گزافه نگفتم.
بنده منكر زحمتهاي اقاي هاشمي نيستم ولي ايشان و همسر و فرزندانشان يعني كل خانواده در سال 88 اب تو جوي دشمن ريختند و راي نياوردن كانديداي مورد نظرشان مردم را به اشوب دعوت كردند ابروي نظام را بردند و حتي نسبت به نظام توهين كردند
سلام کاش به جای تهمت زدن به سران نظام شفاف سازی می شد قصاص قبل از محاکمه معنی ندارد. این مملکت قانون دارد .البته دانسن حق مردم است.این مسولیت مهم به عهده قوه محترم قضایی است که اصل 144 قانون اساسی شفاف سازی کنند.زیرا همه در برابر قانون یکسانندونیازی به تهمت وافترا نیست نکند با حرکات نسنجیده پیاده نظام دشمن شویم . خداوند ما وشما را هدایت فرمایید.
در کشوری که برخی ها مصونیت آهنین دارند حرف زدن از قانون یک شوخی بیمزه است.
كاش دنيا را سياه و سفيد نمي ديدي
بايد به قانون شكني قانون دان هائي مثل خاندان «ر» اعتراض نمود و عرصه را بر اينها تنگ كرد ولي نه فقط حرف زدن از قانون كه عمل به قانون را نيز نبايد مورد خدشه قرارداد.
مثلا شما هر وقت از دست يكي از اقوامت دلخور ميشوي، كلا روابط فاميلي ات را منكر مي شوي؟
اگر چند نفر با اعمال نفوذ ، قانون شكني كردند، شما هرج و مرج را توصيه ميكني؟
يعني ميخواهي هيچ وقت مشكل حل نشود؟ خب مهدي «ه» هم كه همين را ميخواهد!!!