یکیاز مباحثی که مدتها در تاریخ ایران و در ادوار مختلف، بهویژه از دوران مشروطه تا الان مطرحشده، موضوع چگونگی توسعه کشوراست.
عمار خسروجردی –یکیاز مباحثی که مدتها در تاریخ ایران و در ادوار مختلف، بهویژه از دوران مشروطه تا الان مطرحشده، موضوع چگونگی توسعه کشوراست. ازجمله راهبردهایی که بهطور جدی درمورد توسعه کشور از گذشته مطرحشده، راهبرد گرهخوردن با غرب و کشورهای غربی برای رسیدن به رشد اقتصادی است که کشورهایی چون ژاپن، چین و… در این نظریه بهعنوان مصداق معرفی میشوند.اما اولین و بزرگترین سوالی که باید به آن پاسخ داد، این است که آیا علت پیشرفت اینگونه کشورها الزاما گرهخوردن به غرب و کشورهای غربی است، یا فاکتورهای دیگری نیز برای پیشرفت این کشورها وجود دارد؟
اگر بخواهیم به این سوال پاسخ دهیم، باید به کشورهایی نگاه کنیم که با داشتن شرایط مشابهی همانند کشور ما و گرهخوردن به کشورهای غربی به چه سرنوشتی دچار شدهاند و به چه سمتوسویی رفتهاند؟
یکیاز اولین کشورهایی که پساز گذراندن یک دوران انقلابی، دربرابر غرب کوتاه آمد، مصر است.مصر در ابتدا (در زمان جمال عبدالناصر) کشوری انقلابی بود، اما بعداز آن (در دوران انورسادات) بحث سازش و همراهی با آمریکا در این کشور مطرح شد و درنهایت، خود را به کشوری با اقتصاد لیبرال تبدیل کرد. واقعیت این است که مصر امروزه در حوزه کشورهای خاورمیانه کشوری عقبافتاده است که ازلحاظ شاخصههای توسعه و حتی از دیدگاه خود غرب نیز کشوری فقیر محسوب میشود. کشور لیبی نیز در دوران معمر قذافی، با وجود سیاستهای سازشکارانه و همچنین ارتباط مستقیم با غرب، با شکاف طبقاتی گستردهای روبهرو بود.در عربستان سعودی نیز باوجود صادرات روزانه ١٠میلیون بشکه نفت و ارتباط تجاری با غرب، هنوز بحث فقر و توزیع منابع ثروت در این کشور وجود دارد. حال باید پرسید که حتی اگر این کشورها پیشرفت محسوسی هم دارند، چرا شبیه کشورهایی چون کره و ژاپن نشدهاند؟ بنابراین خود این مسئله نشان میدهد که الزاما نفس گرهخوردن با غرب، باعث توسعه در کشورها نبوده و نخواهد بود. سوال جدی این است که اگر ژاپنیها روزی ١٦ساعت کار مفید نمیکردند و وجدان کاری زیادی نداشتند، اگر بعد از جنگ جهانی دوم فشارها را تحمل نمیکردند و مردم کشورشان از تولیدات داخلی خود با کیفیت کم خرید نمیکردند و تولیدکنندگانشان نیز بهدنبال ارتقای کیفیت کار خود نبودند، آیا ژاپن باز هم به صِرف ارتباط با آمریکا، به کشوری پیشرفته و صنعتی تبدیل میشد؟
اگر کارگران چینی با حداقل معیشت نمیساختند و با نیروی کار ارزان، مصرف کم (مصرف انرژی یکمیلیارد چینی معادل ٧٠میلیون ایرانی است) و تلاش بیوقفه زندگی نمیکردند، آیا چین بازهم به صِرف ورود سرمایه آمریکاییها تبدیل به یک کشور پیشرفته میشد؟
درمورد بسیاری از کشورهای دنیا که ازلحاظ پیشرفت و توسعه غربی شاخصههای مثبتی دارند، این موضوع صادق است؛ اگرچه بسیاری از این کشورها در ارتباط با غرب دچار شاخصههای منفی، چون بحران خانواده و… نیز شدهاند.آیا این کشورها صرفا با گرهخوردن به کشورهای غربی به اینجا رسیدهاند؟ پس چرا این اتفاق درمورد کشورهای منطقه خلیج فارس رخ نداد؟
اگر واقعبینی دقیقی در اینباره انجام دهیم، متوجه میشویم آنچه باعث پیشرفت این کشورها شده است، در گام اول تکیه بر ظرفیتهای درونی خود بهعنوان اولویت اول و در گام دوم نیز، در صورت نیاز، استفاده از کمکهای غرب بوده است که البته این کمکها نیز درصورت نبود گام اول، موجب پیشرفت اقتصادی آنها نمیشود. همانطور که درمورد کشورهای اطراف ایران این اتفاق نیفتاده است.
Sorry. No data so far.