دوشنبه 02 فوریه 15 | 22:43
نگاهی به فیلم «ناهید» در جشنواره فجر

بحران «نبود بحران»؛وقتی تکنیک کافی نیست

ظاهرا باید در جشنواره‌ی سی و سوم فجر نیز همچون چند دوره‌ی گذشته، رسته‌ای جداگانه برای آثاری در نظر گرفت که جز به جز و سکانس به سکانس تکنیک خوبی دارند، بازی‌ها و میزانسن‌شان بیرون نمی‌زند، قاب‌های زیبا و فکر شده‌ای دارند، اما با این حال، در مجموع سینما نیستند و فرم خوبی ندارند.


مهدی آذرپندار- ظاهرا باید در جشنواره‌ی سی و سوم فجر نیز همچون چند دوره‌ی گذشته، رسته‌ای جداگانه برای آثاری در نظر گرفت که جز به جز و سکانس به سکانس تکنیک خوبی دارند، بازی‌ها و میزانسن‌شان بیرون نمی‌زند، قاب‌های زیبا و فکر شده‌ای دارند، اما با این حال، در مجموع سینما نیستند و فرم خوبی ندارند. چنانکه «ناهید» نیز جز همین فیلم‌هاست.

برای ارزیابی آثاری مثل «ناهید»، بستگی دارد تا کارگردانی را چطور تعریف کنیم. اکر کارگردانی را به طراحی دکوپاژ و کنترل بازی‌ها و پرداخت سکانس‌ها و به طور کلی تکنیک محدود کنیم، می‌توان گفت که «آیدا پناهنده» در کار نخستش سربلند بیرون آمده است. اما اگر حفظ ریتم و نحوه‌ی روایت قصه و طراحی موقعیت داستانی را هم جز بایسته‌های کارگردانی محسوب کنیم، «ناهید» با وجود همه‌ی ارزش‌های تکنیکی‌اش، فیلم الکنی است و کارگردان در روایت‌گری، به هیچ وجه موفق نبوده است.

به عبارت بهتر،کُمِیت نخستین فیلم «آیدا پناهنده» در قصه‌گویی و ایجاد تعلیق و کشمکش و گره‌افکنی و گره‌کشایی و طراحی شخصیت‌ها به شدت لنگ می‌زند؛ تا جایی که فیلم هر چه جلوتر می‌رود، بحرانش کمرنگ‌تر و خرده پیرنگ‌هایش بیشتر و در نتیجه شخصیت‌هایش مجهول‌تر می‌شوند.

البته فیلم در 15 دقیقه‌ی آغازین، مصالح خوبی برای طراحی یک موقعیت داستانی –ولو نه چندان بکر و جدید- گرد هم می‌آورد و نشان می‌دهد که با تکیه بر جزئیاتی همچون سرد بودن دست‌های امیررضا، شیطنت‌های او، هوش بالای وی که در نمره‌ی بیست ریاضی‌ و دقتش در شرط‌بندی بازی تخته‌نرد نمود دارد، ولخرج بودن «ناهید»، دست مجروح و کفش‌های نه چندان راحتش، علاقه‌ی «حامد» به فوتبال و …، عنایت خاصی به شخصیت‌پردازی دارد. چنانکه طبق تعریف اساتید فیلنامه‌نویسی همچون رابرت مک‌کی، شخصیت‌پردازی یعنی حاصل جمع تمام خصائص قابل مشاهده‌ی یک کاراکتر. یعنی هر آنچه که بتوان با دقت در زندگی شخصیت از او فهمید؛ مانند سن و میزان هوش، جنس و تمایلات جنسی، سبک حرف زدن و ادا و اطوار، علائق درباره‌ی خانه، ماشین و لباس، وضعیت روحی و عصبی و … و «ناهید» در این زمینه به مدد جزئیات دست پر ظاهر شده است.

اما در ادامه، خیلی زود مشخص می‌شود که هر چه فیلمنامه‌نویسان به «شخصیت‌پردازی» و طراحی مولفه‌های ریز پرسوناژها اهتمام داشته‌اند، برای «شخصیت» چندان اهمیتی قائل نشده‌اند. چرا که شخصیت حقیقی یک کاراکتر در تصمیماتی که در شرایط بحرانی می‌گیرد آشکار می‌شود و هر چه بحران و قشار بیشتر، این آشکار شدن کامل‌تر خواهد بود. اما کجاست بحران؟ کدام فشار؟ فیلم توهم بحران دارد واگرنه تا پایان فیلم هیچ بحرانی شکل نمی‌گیرد.

به طور مثال، قرار است یکی از بحران‌های احتمالی پیش روی «ناهید»، فشار مالی و سخت‌گیری پیرمرد صاحب‌خانه‌اش –فضلی- باشد. اما پرداخت شخصیت «فضلی» و نوع مواجهه‌ی ناهید با او، چنان سردستی است که با اولین تصویری که از این پیرمرد در قاب دیده می‌شود، هیچ یک از مخاطبین فیلم باور نخواهند کرد که این بحران مالی و این تهدید به تخلیه‌ی خانه جدی است. بنابراین اصلاً تصویر زن سختی‌کشیده در مورد «ناهید» شکل نمی‌گیرد که بهره‌برداری‌های بعدی از این تصویر ثمر دهد. حتی یک سکانس از شب‌بیداری‌های «ناهید» و کار تایپ پایان‌نامه‌ها یا نمایی مشتمل بر سختی کار او دیده نمی‌شود که این تنهایی زن مطلقه در ذهن مخاطب بنشیند.

در ادامه، با شکل‌گیری رابطه‌ی «مسعود» و «ناهید» که خود تا حدودی متأثر از همان فشار مالی است، مخاطب انتظار بحران باخبر شدن «احمد» -همسر اول ناهید-  و واکنش او را می‌کشد و با توجه به سابقه‌ی اعتیاد و لمپنیزم شخصیتی‌اش، توقع یک حرکت افراطی را از او دارد. اما بعد از چهل و پنج دقیقه انتظار، «احمد» که تا الان فقط از او قمار و خلاف و دعوا و درگیری و البته علاقه‌ی وافر به «ناهید» دیده‌ایم، به تصادفی‌ترین شکل ممکن، توسط مانیتورینگ نیروی انتظامی از رابطه‌ی «مسعود» و «ناهید» مطلع می‌شود و در ادامه هم، بر خلاف تمام پیش‌فرض‌های قبلی، فقط فرزندش را به متمدنانه‌ترین شیوه‌ی ممکن از مدرسه به خانه‌ی خود می‌برد و «ناهید» را از دیدن او محروم می‌کند. همین! نه خشونتی، نه افراطی و نه حرکت غیرمعقولی! حتی او در مواجهه با «مسعود» هم از کوچکترین خشونتی پرهیز می‌کند و خیلی سوزناک و مودبانه از او می‌خواهد قید «ناهید» را بزند!

البته این بدین معنا نیست که نگارنده از خشونت استقبال می‌کند؛ نه! ابداً! ولی مسئله این است که با توجه به کاشته‌های پیشین نویسندگان از شخصیت «احمد»، بخواهیم یا نخواهیم از او خشونت انتظار می‌رود نه واکنش‌های احساسی سوزناک! و مهم‌تر اینکه، این واکنش معقول «احمد»، همچنان هیچ بحرانی را خلق نمی‌کند تا «شخصیت» شکل بگیرد و داستان گرم‌تر و جذاب‌تر شود.

در چنین وضعیتی، تکرار جزئیات شخصیت‌پردازی کاراکترها مثل اینکه کفش‌های «ناهید» پای او را می‌زند یا اینکه او کاناپه‌ای خریده که با خانه‌اش چندان هارمونی ندارد و یا آن همه تأکید بر فوتبال و شرط‌بندی و بدهی «احمد»، چون عملاً هیچ ارتباطی به پیرنگ اصلی فیلم نمی‌یابد، ملال‌آور جلوه می‌کند. چرا که همه منتظر بحران و گره و تشویش هستند، اما دائماً بحران به تعویق می‌افتد و کارگردان با حوصله‌ی تمام شخصیت‌پردازی را ادامه می‌دهد. در حالی که این شخصیت‌ها در هیچ بحرانی قرار نمی‌گیرند که این مولفه‌های پرشمار شخصیتی به کار بیایند.

در ادامه هم نه «مسعود» بحران‌آفرینی می‌کند و نه «احمد» و نه «ناهید». حتی برادر «ناهید» هم که در سی دقیقه‌ی پایانی می‌آید و یک سیلی هم نثار ناهید می‌کند، خیلی زود دستش رو شده و مشخص می‌شود که پشت سیلی و سخت‌گیری‌های او، مشتی نگرانی بی‌خطر نهفته که دردی از بحران «نبود بحران» در این فیلمنامه را دوا نمی‌کند. اصلاً انگار این فیلمنامه قرار نیست شخصیت منفی داشته باشد. همه خوب هستند و همه چیز آرام پیش می‌رود.

کم کم چنان گذر روایت داستانی فیلم به بیراهه می‌افتد که پس از گذشت بیش از یک ساعت، مخاطب نگران پایان فیلم می‌شود و این سوال به ذهن او خطور می‌کند که چگونه این فیلم بی‌بحران قرار است تمام شود؟ به عبارت بهتر، ایجاد مداوم خرده پیرنگ‌های جدید بدون ارتباط با خرده پیرنگ اصلی، این تصور را ایجاد می‌کند که کارگردان به جای فیلمسازی، در حال سریال‌سازی است و هیچ پایانی بر فیلم متصور نیست و «ناهید» می‌تواند با همین ریتم تا چند سانس دیگر هم ادامه داشته باشد.

تا اینکه در فراز پایانی، بالاخره «احمد» در اقدامی که می‌شد خیلی قبل‌تر اتفاق بیفتد و البته با شدت بیشتر، بدون انگیزه‌ی مشخصی با چاقو دست ناهید را زخمی می‌کند و می‌رود! اقدامی که چون در جای بدی واقع می‌شود، گنگ و نامأنوس جلوه می‌کند. ایضاً مادر ناهید هم که تا اینجا نقش زینت‌المجالس را داشت، می‌میرد و مسعود برمی‌گردد و خلاصه زندگی در یک پایان‌بندی آشفته شیرین می‌شود! احتمالاً هم بحران کل متن این بوده که «احمد» بعد از فهمیدن ازدواج مجدد «ناهید»، فقط دست‌های او را خراش دهد و بعد از آن، عشق آتشینش را فراموش کند! این یعنی بیش از یک ساعت و نیم انتظار بیهوده از فیلمی که کارگردانش اتفاقاً تکنیک را خوب می‌داند، اما ظاهراً برای روایت کردن هنوز نیاز به تجربه دارد.

با این حال، پایان توأم با امید فیلم و کلیشه‌شکنی کارگردان و نویسنده در احتراز از الگوهای همیشگی مرگ و میر و طلاق و جدایی یا پایان باز در سکانس اختتامیه و چرخش به سمت یک پایان‌بندی مخاطب‌پسندتر، جای این امید را باقی می‌گذارد که «آیدا پناهنده» بر خلاف شیوه‌ی مرسوم شبه‌روشنفکری، در فیلمسازی نیم‌نگاهی هم به مردم دارد.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.