حیدر رحیمپور ازغدی– بازرگانی چون به پیری رسید، فرزند را فراخواند تا آئین بازرگانی سودآور را به او بیاموزد و این نکته بیاموخت که فرزندم! بازرگانی که بخواهد سود ببرد، نخست باید کلاننیازهای شهر را دریافته و بداند در کدام شهر آن متاع به فراوانی در دسترس است و همه مخارج جابهجایی را محاسبه و دریابد تجارت کدام متاع، سودآور است و به سوداگری پردازد.
و پیشآمد چنین شد، صبحگاهان که بازرگانزاده به گرمابه رفت، حمام را خلوت دید و از استاد حمامی پرسید: چرا؟ و حمامی افسرده پاسخ داد، استادی که بوق حمام میساخت بدرود زندگانی گفت و اینک من بوقی ندارم که آمادگی گرمابه را بوق بزنم و مردم میپندارند گرمابه خراب و خاموش است. بازرگانزاده با شنیدن این ماجرا، جرقهای در ذهنش زد و به کاوش نشست که در کدامین شهر، فراوان بوق حمام میسازند.
آنجا را جست و بدانجا شد و بوقهای فراوانی دید که هر یک را به دو ریال میفروشند. پس صد بوق خرید و شادمان به شهرش برگشت و یکی را به پیرمرد حمامی، به ده ریال بفروخت و تا شب چهار حمامی دیگر هم به سراغش آمدند و با ذوق و شوق چهار بوق دیگر بخریدند اما دیگر خریداری نیامد و بازرگانزاده پریشان شد. پس برفت و کسادی بازار و قهر مشتریان را به پیرمرد حمامی گزارش داد.
استاد فرمود قهری در کار نیست شهر ما پنج حمام دارد و همگان سپاسگویان، بوق لازم خود را خریدند و دیگر نیازی به بوق ندارند. بوقهای دیگر به ریشش ماند و ورشکست و مفلس گردید.
آری! آن که به گفته مولانا جلالالدین کدو را نبیند و به کامیابی بپردازد، پخش زمین میگردد. و بوق حمام امروز، ساختمانهای مرتفع و برجهاست؛ آن هم در شهرهایی که بیشتر بیخانمانان حتی توان پرداخت کرایه منزلی در پائینشهر را هم ندارند تا چه رسد به خرید ساختمانهای چند صد میلیونی. پس در پایان کار، همان گرهای در کار سازندگان برجها میافتد که در کار کنیزک افتاد، زیرا برجسازان ناپخته و تازه بهعرصه رسیده بهجای خرید چهار بوق در شهری که پنج حمام دارد، صد بوق میخرند.
و در شهر ما که اگر همه پولداران خراسان برای خرید ده برج گرد هم ایند پولشان کافی نیست و زیادی غصه من از این قصه تلخ این است که در پایان کار زیان ورشکستگی برجسازان، گریبانگیر بانکها میشود و در نهایت نصیب صندوق دولت و سرمایه مردمی که همیشه میدوند و گرسنهاند.
شاهدم بر این ادعا سخنان دوستی که دیری است شهروند آمریکا گشته است. او میگفت: باور دارید که چوب کودتای ۲۸ مرداد و انقلاب اسلامی ایران را بیش از ایرانیان، مردم آمریکا خوردند زیرا فرار سرمایهداران، وابستگان و کلانسرمایهداران شاهپرست به آمریکا را هیچ کسی به اندازه مردم بدهکار وام مسکن که امروزه کارتنخوابهای خیابانی گشتهاند، نخورد!
شما اگر در فیلمهایی که سده پیش آمریکا را نشان میدهد خوب بنگرید در بسیاری از شهرخرابهها و مزرعهها، خانههای خالی و واگذاشتهای را میبینید که صاحبان آنها در دوران رشد اقتصاد آمریکا رهایشان کرده و به شهرهای صنعتی و پردرامد هجوم بردهاند. و چون فراریان و پختهکاران بسازبفروش ایرانی به آمریکا میروند و در مییابند که به همین زودی خریداران آپارتمانها بسیار میگردند به خرید زمینهای افتاده و راکد پرداخته و به ساختمانهای بلندبالا میپردازند و کلانسرمایهداران صهیونیزم چون به این کار سودآور پی میبرند با سرمایه بیشتری وارد میدان شدند و رقبا را از صحنه راندند و با نفوذی که در بانکها داشتند، بانکها را وا داشتند که هر چه مردم وام مسکن میخواهند به آنان بدهید.
امروز هم در ایران، بانکها برای برجسازی، راحتتر به یک سرمایهدار وام میدهند تا پرداخت یک میلیون تومان به صاحبان صنعت یا متقاضیان وام ازدواج!
آری! بانکها به خریداران مسکن با رهن منازلشان، نیمی از بهاء مسکن را میپرداختند و در این دهه که آمریکا، داراترین کشور جهان تبدیل به بدهکارترین کشور جهان گشته و بانکها زمینگیر شدهاند، سخت به بیخ گلوی کسانی که دیروز با وام بانکها آپارتمان خریدهاند و امروزه پول نان شبشان را ندارند، چسبیدهاند تا بدهیهای خود را بپردازند و چون مردم پولی ندارند، خانههایشان را به اجرا میگذارند و اینک آپارتماننشینان لوکس تبدیل به کارتنخوابهای خیابانی گشتهاند و آپارتمانهای خالی بیمشتری را تارعنکبوت بسته است و ما به آشکار میبینیم که فرزندان بانکداران آمریکا، امروز با آپارتمانسازان در ایران هم اینچنین وامهایی میدهند و فردا بانکها و دولت به جان یک دیگر افتاده و لی در این بین، همه مشت و لگدهایشان به سر و صورت امت میانه میخورد و کشورداران و مسئولان، گناه این مصیبت را به گردن یکدیگر میاندازند. و لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم.
Sorry. No data so far.