دوشنبه 09 مارس 15 | 10:38
من فوق دکتری کتابخوانی دارم

به اسم عقلانیت مدرن، مقدسات دینی را قداست‌زدایی کردند

کل علوم اجتماعی روی شانه سی، چهل نفر جلو آمده و بقیه به اینها حاشیه و تعلیقات می‌زنند و سر سفره اینها مدرک می‌گیرند و زندگی می‌کنند. خود این سی چهل نفر باید شالوده‌شکنی شوند. حرف‌های اثبات نشده، سوالات غلط، حرف‌های متناقض و مبانی همه باید بررسی و شالوده‌شکنی شوند. یک تعریف غلط از دین ارائه می‌دهند و سپس شروع به بررسی رابطه دین با خانواده و غیره را توصیف می‌کنند. خوب قبل از توصیف، این تعریف از دین باید ثابت شود. این شالوده‌شکنی از دغدغه‌های من در طول چندین دهه اخیر بوده است.


به گزارش تریبون مستضعفین اولین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی «گفت‌وگو با اصحاب علوم اجتماعی» با حضور استاد حسن‌ رحیم‌پور ازغدی ودانشجویان و نخبگان علوم اجتماعی در سالن جلسات موسسه اشراق برگزار شد.

«گفت‌و‌گو با اصحاب علوم اجتماعی» عنوان سلسله نشست‌های تخصصی است که کارگروه علوم اجتماعی «موسسه اشراق» در آن به بررسی پروژه فکری و پژوهشی نخبگان علوم اجتماعی در ایران می پردازد.

در این نشست، سه کتاب «عقلانیت؛ بحثی در مبانی جامعه‌شناسی توسعه»، «گفت‌و‌گوی انتقادی در علوم اجتماعی» و «علوم اجتماعی و رودربایستی عقلانیت» ، که توسط استاد رحیم پور به رشته تحریر درآمده بود، مورد نقد و بررسی قرار گرفت.

استاد حسن رحیم پور

مشروح این نشست علمی بدین شرح است:

حسن رحیم پور ضمن ابراز خرسندی از برگزاری چنین جلساتی جهت نقد کتب عنوان کرد: امیدوارم شبیه این جلسات ادامه پیدا کند و تبدیل به یک محفلی شود که در کل فضای علوم انسانی، وقتی کتاب یا مقاله‌ایی نوشته می‌شود، افراد دانشگاهی و حوزوی، با دغدغه به نقد علمی مطالب کتب بپردازند.

وی در ادامه به تاریخچه ۳ کتاب مورد نقد اشاره نمود و افزود: اولا این‌ها هیچکدام به معنی دقیق کلمه کتاب نبوده و نیست. من در دهه ۷۰ یکسری جلساتی با دانشجویان و اساتید علوم اجتماعی داشتم. بعضی از آن جمع‌ها دوستان هم‌فکر بودند و برخی جمع‌های مخالف بودند و اصلا دعوت می‌کردند برای رد کردن و حتی برای نشنیدن! در دهه ۷۰ جنبه علمی کرسی‌های آزاداندیشی و نظریه‌پردازی و نقد خیلی مطرح نبود و بیشتر جنبه‌های سیاسی مطرح بود و گفتمان غالب، گفتمان سکولاریزم با لعاب مذهب که از طرف دولت هم تقویت می‌شد، بود.

وی بیان کرد : در آن گفتمان سکولاریستی اصل مفهوم علوم‌انسانی با رویکرد اسلامی را مسخره می‌کردند. این اصل که علوم انسانی با یک مبنا و با یک جهتگیری فقط معنا دارد، از الان خیلی پذیرفته‌تر بود. و اصلا جلساتی شبیه جلسات ما در آن زمان، خیلی مخاطب و مشتری نداشت و اگر کسانی چنین حرف‌هایی می‌زدند، مورد تمسخر و توهین قرار می‌گرفت. به خصوص اگر کسی رشته تحصیلی رسمی‌اش جامعه‌شناسی و علوم سیاسی و اینها نبود. البته الان هم این‌کارها را می‌کنند ولی در آن زمان خیلی علنی‌تر بود.

استاد رحیم پور افزود: خود این الان یک بحثی است که حلقه‌های بحث در علوم‌انسانی باید جنبه‌های آکادمیک داشته باشد ولی در متون کلاسیک نباید خلاصه شود. این اصلی است که اگر بپذیرید، استارت خیلی از گفت‌وگوهای جدی زده می‌شود و اگر نپذیرید در همان کلیشه‌ها می‌مانید. من راجع به خودم بحث نمی‌کنم. بنده ادعایی نداشته و ندارم. اما ادعا دارم که زیاد میخوانم و سعی می‌کنم که درست بخوانم و همچنین کتابی را نمی‌خوانم الا اینکه قلمی در دست داشته باشم و به آن کتاب حاشیه بزنم. این ادعا را من دارم.

ایشان بیان کرد: یکی از دوستان به من گفت که شما رشته‌ات چیست و دکترای چه رشته‌ای داری؟! گفتم که من فوق دکتری کتابخوانی دارم! بعضی‌ها به امثال ما می‌گویند که چرا شما در هر زمینه‌ای از قبیل علوم اجتماعی، علوم سیاسی، فلسفه، اقصاد، فقه،اصول، معرفت‌شناسی و … حرف می‌زنید؟! من راجع به خود حرف نمی‌زنم بلکه راجع به پدیده غیرکلاسیک و غیرکلیشه‌ای صحبت می‌کنم که در طول تاریخ اتفاق افتاده و اتفاقا این مسیر درست‌تر و راحت‌تری برای تغییر پارادایم‌ها در رشته‌های مختلف علوم‌انسانی است.

وی افزود: به این خیلی توجه کنید که رشته‌های آکادمیک رسمی تقریبا گرفتار جذمیات کلاسیکی شده‌اند که غالبا اثبات نشده است و به عنوان اصول موضوعه و پیش‌فرض‌ها پذیرفته می‌شود. معمولا نمی‌گذارند که کسی سوال کند که اصل و مبنای این جذمیات از کجا آمد! یکی از کارهایی که من توصیه می‌کنم انجام بدهید و کمی این کار را خودم انجام داده‌ام این است که اگر ریشه‌یابی کنید، کسانی که به عنوان نظریهپردازان برجسته کلاسیک در علوم انسانی به طور عام و در علوم اجتماعی به طور خاص شناختهشده هستند، غالبا مونتاژ کاراند! یعنی همین چهره‌های درجه اولی که می‌شناسیم. یعنی کسانی که پدران پارادایم‌های مختلف در عرصه‌های گوناگون علوم‌انسانی‌اند.

استاد رحیم پور بیان داشت: یکی از کارهایی که نقطه شروع تئوریزه شدن هرچه دقیقتر علوم انسانی با رویکرد اسلامی است، شالودهشکنی نظریهپردازان کلاسیک علوم اجتماعی است! این شالوده‌شکنی به دو شکل قابل انجام است. اول بررسی اضلاع و سلول‌های اولیه نظریه‌های مطرح شده توسط این افراد است. این سلول‌های چه چیزهایی بودند و چگونه این افراد اینها را مونتاژ کردند. مثلا مارکسیسم کدام بخشش به اقتصاد سیاسی انگلیس مربوط است، و کدام قسمتش به سوسیالیسم فرانسوی مربوط است، و کدام بخشش را از هگل می‌گیرد و در نهایت اینها را چگونه ترکیب می‌کند که اسمش می‌شود مارکسیسم؟! یا مثلا فروید، معرفت‌شناسی‌اش را از کجا گرفته است؟ بذرهای اولیه روانکاوی را از کجا گرفته است؟ یعنی پیش‌فرض‌هایش چیست؟ یا مثلا نگاه کانتی در کدام نظریات به چه میزان موثر بوده است؟ و از این قبیل مطالعات برای شالوده‌شکنی باید انجام شود. نکته مهم این است که مراد ما از این کار شناسنامه‌سازی برای افراد نبود. ما باید هم چه کسی گفته، هم چی گفته، هم از کجا آورده و در کجا اثبات کرده را بررسی کنیم. شما وقتی یک نظریه را تجزیه میکنی، ابهت خیلی از چیزها پیش پایتان میریزد. دقیقا چیزی که خود غربیها ادعا دارند و میگویند برق قداست هیچ فرد و چیزی ما را نمیگیرد. این حرف ادعای قشنگی است ولی عمل نشد!

رحیم پور ازغدی

وی افزود: بعد دوم شالوده‌شکنی، تعبدشکنی است. اینها به اسم عقلانیت مدرن، مقدسات دینی را قداست‌زدایی کردند و مقدسات جدیدی برای ما خلق کردند به طوری که همه آن‌ها را به عنوان محکمات و پیش‌فرض‌های قطعی پذیرفته‌اند. اصلا در ریشه‌ها کسی سوال نمی‌کند. آنقدر علامت سوال و یا لااقل جای طرح سوال وجود دارد که شما وقتی کسی نظریه‌ای را می‌چیند و جلو می‌آورد، متوجه می‌شوید که بر همان اولین قطعات نظریه باید علامت سوال می‌گذاشتید و نباید اجازه پیشروی به او می‌دادید. وقتی مفروضات غلط مطرح باشد، سوالات غلط نیز مطرح می‌شود. اصلا بعضی پرسش‌هایی که به عنوان پرسش‌های اساسی مطرح می‌شوند، اصلا پرسش‌های درستی نیست! ممکن است که شما بگویید که درست وغلط در مورد جواب صدق می‌کند نه درباره سوال. من در پاسخ می‌گویم که هر سوالی بر چندین پیش‌فرض بنا شده است. پرسش غلط پرسشی است که پیش‌فرض غلط و یا لااقل اثبات نشده دارد. مانند اینکه من بپرسم چه کسی از این جمع، خودکار من را دزدیده است؟! در پشت این پرسش حداقل دو پیش‌فرض وجود دارد. اول اینکه خودکار من دزدیده شده و دوم اینکه یکی از افراد این جمع آن را دزدیده است. خوب این پیش‌فرض‌ها در ابتدا باید اثبات شوند.

استاد رحیم پور در ادامه گفت: نکته دیگری که من در دهه ۷۰ مطرح می‌کردم، تناقض‌های نظریات شخص واحد، به عنوان بنیان‌گذار مکتب واحد است. بسیاری از اینها شاعرانه و با ادبیات رمانتیک حرف زده‌اند. فردی در معرفت‌شناسی نظریه‌ای می‌دهد و بعد در موضع روانشناسی که حرف می‌زند خلاف آن مطلبی که در باب معرفت‌شناسی گفته، سخنوری می‌کند! و اصلا به حرفش در معرفت‌شناسی کاری ندارد! خوب با آن مبنای اپیستمولوژی که نمی‌توان در روانشناسی چنین نظریه‌ای را داد. بعد همین آدم می‌رود در حوزه اقتصاد صحبت می‌کند و حرف‌های دیگری می‌زند که با مطالب قبلی‌اش متناقض است. چرا وقتی در فلسفه سیاسی از جامعه تعریفی ارائه می‌دهی، در حوزه اقتصاد و به هنگام نظریه‌پردازی به آن تعریف پایبند نیستی؟

وی افزود: اغلب رشته‌های علوم اجتماعی در رابطه با فضای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی کشور خاصی به وجود آمده است. مثلا در جامعه‌ای در یک زمانی مساله خودکشی مطرح می‌شود. نه فقط در بعد اجتماعی بلکه حساسیت‌های شخصی نیز در نظریات موثر است. دو صاحب مکتب در علوم اجتماعی وجود دارند که به عنوان پدران این جریان معرفی می‌شوند. برای یکی مسائلی مثل خودکشی، تغییر مذهب و این طور مسائل، خیلی مطرح بوده و می‌نشسته سال‌ها در این مورد کار کردن. آن نظریه‌پرداز دیگر اصلا یکبار هم اینها را در نظریات خودش نیاورده است.

استاد رحیم پور بیان داشت: کل علوم اجتماعی روی شانه سی، چهل نفر جلو آمده و بقیه به اینها حاشیه و تعلیقات می‌زنند و سر سفره اینها مدرک می‌گیرند و زندگی می‌کنند. خود این سی چهل نفر باید شالوده‌شکنی شوند. حرف‌های اثبات نشده، سوالات غلط، حرف‌های متناقض و مبانی همه باید بررسی و شالوده‌شکنی شوند. یک تعریف غلط از دین ارائه می‌دهند و سپس شروع به بررسی رابطه دین با خانواده و غیره را توصیف می‌کنند. خوب قبل از توصیف، این تعریف از دین باید ثابت شود. این شالوده‌شکنی از دغدغه‌های من در طول چندین دهه اخیر بوده است.

وی افزود: نکته دیگری که به نظرم مهم می‌آید این است که تمام جامعه‌شناسان بزرگی که مکتب ساخته‌اند، در یک رشته خاص منحصر نبوده‌اند. کسانی که جریان‌ساز بودند در هفت هشت رشته کار کردند و زحمت کشیدند. بزرگترین فیلسوفان سیاسی چه در غرب و چه در شرق، مانند ابن سینا، فارابی، هگل و … در معرفت‌شناسی کتاب دارند و حرف می‌زنند، در فلسفه دین و علوم دیگر سخن گفته‌اند. ابوریحان از فلسفه و جامعه‌شناسی دین تا جغرافیای سیاسی سخن گفته است! خوب اینها چه ربطی به هم دارد؟ به نظرم اینها به هم ربط دارد! کسانی هستند که کل علوم را یک علم می‌دانند! و به یک معنا هم درست است و به خصوص در علوم انسانی چون که یک موضوع دارند. اصلا من معتقدم هیچکس در هیچ رشتهای از علوم انسانی واقعا متخصص نیست الا اینکه در همه این رشتهها نیمچه متخصص باشد ! من قبول ندارم کسی جامعه‌شناس باشد در حالی که علوم سیاسی نمی‌داند. قبول ندارم کسی این دو علم را داشته باشد و فلسفه و معرفت‌شناسی هیچ نداند. البته پژوهشگر و فیش‌بردار می‌شود و مدرک دکتری هم می‌گیرد ولی عالم نیست. اصلا محال شما معرفت‌شناسی نفهمی و بخواهی متوجه شوی که مارکس در حوزه فلسفه تاریخ چه می‌گوید.

استاد رحیم‌پور ضمن تاکید بر لزوم چندوجهی بودن و گستره دانش اندیشمندان علوم اجتماعی افزود: اصلا محال است که شما معرفت‌شناسی کار نکنید و بخواهید نظریات مارکس در فلسفه تاریخ را متوجه شوید. این دو حوزه به هم مربوط است. بزرگان شرق و غرب، دینی و ضد دینی، در کتاب‌ها یا مقالاتشان در معرفت‌شناسی، روانشناسی، اقتصاد، جامعه‌شناسی، حقوق، علوم سیاسی و .. سخن گفته‌اند. حتی رمان‌نویسان بزرگی که فلسفه‌ای پشت رمان‌هایشان بوده است، در چند رشته آدم‌های قوی‌اند. از هوگو تا آندره‌ژید تا سارتر و راسل که رمان هم می‌نویسد، اینها آدم‌های کمی نیستند. بعضی از اینها پدران فلسفه‌های مضاف در غرب‌اند. نویسنده باید متفکر باشد. در هر کدام از رمان‌های تولستوی – البته ایشان یک متفکر الهی است ودر آخر عمر هم ایشان مسلمان شده بود و وصیت هم کرد که به سبک مسلمانان دفنش کنند- می‌توانید ببینید چقدر نظریات متعدد درحوزه فلسفه تعلیم‌وتربیت، جامعه‌شناسی و روانشناسی و معرفت‌شناسی و … مطرح شده است. از این جهت است که می‌گویم اگر کسی حرف مهمی را در علوم‌انسانی می‌خواهد بزند باید در چندین رشته، تبحر داشته باشد.

وی بیان کرد: امروز یک دانشجوی دکتری حداکثر در طول تحصیل چند کتاب مطالعه می‌کند؟ فرض کنیم دانشجوی ما ۵۰ کتاب می‌خواند تا دکتری بگیرد که البته نمی‌خواند. تازه آن ۵۰ تا را هم درست نمی‌خواند! از توی اینها نظریه‌پرداز بیرون نمی‌آید. مدرک بیرون می‌آید!

وی افزود: بنده معتقدم اگر کسی به صورت جدی می‌خواهد نظریه‌پردازی کند باید در هفت هشت رشته علوم انسانی، بین صد تا چهارصد کتاب بخواند و باید دقیق هم بخواند. یعنی از هیچ صفحه‌ای بدون حاشیه‌زنی نباید عبور کند.

وی بیان داشت: در علوم انسانی مزخرفات زیاد می‌توان گفت ولی در علوم فنی و پزشکی بدین صورت نیست. اگر مهندس یا پزشک، خطایی کند ساختمانی پایین می‌آید و انسانی کشته می‌شود. علوم انسانی و علوم اجتماعی به نوعی محل کلاه‌برداری است. البته در همین علوم عمیق‌ترین و دقیق‌ترین مباحث را می‌توان مطرح کرد که سرنوشت جامعه را عوض کند.

وی در ادامه افزود: یک مساله دیگر هم در تبیین اینکه چرا ما باید در چندین رشته متخصص باشیم وجود دارد و آن اینکه مساله مسلمانی ما این اقتضا را دارد. شما هر صفحه‌ای از قرآن را باز کنید و به من اثبات کنید که مطالب آن صفحه به چند رشته از علوم انسانی مربوط نیست، بنده حرفم را پس می‌گیرم! ما در چارچوب، دینی صحبت می‌کنیم که هزاران آیه و ده‌ها هزار حدیث در زمینه‌های گوناگون علوم انسانی مطلب برای بیان و عرضه دارد. آیات و روایات ما اقیانوس عظمیی‌اند از مهم‌ترین گزاره‌های مبنایی در علوم انسانی و علوم اجتماعی! بنده ادعا دارم هیچ صفحهای از قرآن وجود ندارد که نتوان درباره یک گزاره از آن صدها پایاننامه نوشت! چطوری درباره یک پاراگراف از جملات جان‌لاک، که جزء واضحات هم هست، هزاران پایان‌نامه در دنیا نوشته شده است. کانت یک جزوه چند صفحه‌ای دارد که تا همین الان درباره آن مقاله و کتاب می‌نویسند. خیلی از حرف‌های اینها حرف‌های متوسطی است ولی چون اینها گفته‌اند روی آنها مقاله می‌نویسند. اگر نگویند این حرف‌ها را چه کسی گفته، به سادگی از کنار آن رد می‌شوید. معروف است که می‌گویند ثروتمندان مرحوم می‌شوند و فقرا می‌میرند! در این حوزه نیز همین‌طور است. مشاهیر حکمت می‌فرمایند و بقیه حرف خاصی ندارند. اما واقعا این طور نیست! خیلی از حرف‌های مهمی که بزرگان صاحب نام گفته‌اند را اگر نگویید چه کسی گفته، یک جمله سطحی و معمولی به نظرمی‌رسد! ولی برای همین جملات معمولی چندین پایان‌نامه نوشته می‌شود!

وی افزود: من احترام می‌گذارم به احترامی که غرب برای بزرگانش قائل است! من احترام می‌گذارم به احترامی که آن‌ها به خودشان می‌گذارند. و خیلی دوست دارم توهین کنم به توهینی که ما به ذخائر فکری و معنویمان می‌کنیم! خیلی بی‌لیاقت هستیم!! کنار اقیانوس از تشنگی در حال مردن هستیم! یاد نگرفتیم در مورد آیات و روایات فکر کنیم.

استاد رحیم پور ازغدی بیان داشت: اگر بدون سوال به سراغ قرآن و حدیث بروید، مطلب گیرتان می‌آید اما اگر با سوال به سراغ آنها بروید، خواهید دید صد برابر مطلب گیرتان می‌آید. اگر هندسه و فلسفه اصلی دین و هدف را درست نشناسید، آن وقت احکام و عقاید و اخلاق به صورت تجزیهشده علیه هم معنا میشوند و علیه فلسفه دین به کار میروند. با این کارهای تکفیریها، جهاد معنای جنایت و شهادت معنای حماقت پیدا کرده است! همه چیز می‌تواند بهترین و بدترین معنا را بدهد. اگر شما هندسه درستی نداشته باشی، کنار این اقیانوس قرآن و حدیث از تشنگی می‌میرید!

درادامه این نشست، دانشجویان علوم اجتماعی و حضار صاحب نظر به نقد کتب استاد رحیم‌پور پرداختند.

یکی از حاضرین ضمن تشکر از بیانات استاد، در نقد کتب ایشان گفت: به نظر من آقای رحیم‌پور به همان راهی که آغاز کردند وفادار نماندند! به نظر من ایشان یک مقداری با غرب تعارف دارد و جدیتی که در ابتدا داشتند را امروز پیگیری نمی‌کنند. و این تعارف کردن زمانی خطرناک می‌شود که کسانی که مخاطب ایشان هستند، این تعارفات را جدی بگیرند. پرسش این است که اگر پایه‌ها و پیش‌فرض‌های علوم اجتماعی سست‌اند، چرا جوامع غربی بر مبنای همین علوم اجتماعی و علوم سیاسی و علوم اقتصادی قابل توضیح‌اند؟ امروز مگر جامعه ما بر مبنای همین علوم قابل فهم نمی‌شود؟

در ادامه یکی از دانشجویان به ارائه بحث خود پرداخت. وی خطاب به استاد رحیم پور ازغدی پرسید که سوال و پرسش اصلی و بنیادین شما که باعث حرکت کردن شما در این امور شده است چیست؟ بحث دیگر اینکه شما می‌گویید که خیلی از پیش‌فرض‌های فلسفی غرب اثبات نشده است. اگر پیش‌فرض‌های فلسفی وجود دارند پس اثبات نشده بودنشان کجاست و اگر اثبات هم نشده خوب دیگر این پیش‌فرض‌ها فلسفی نیست. بالاخره یک وجه فلسفه استدلال است. اگر اینها استدلالی ندارند، موضوعیتی ندارد که بر سر این پیش‌فرض‌ها بحث کنید. مبحث دیگر پیرامون شالوده‌شکنی و طرح تجزیه و تحلیل نظریات جهت ابهت‌شکنی و تقدس‌زدایی است. نکته این است که وقتی ما این کار را می‌کنیم چگونه امکان حفظ ساحت تقدس در دین باقی می‌ماند؟ و آیا ساحت ندانسته‌ایی و غیرقابل فهمی وجود دارد که ما به آن ایمان داریم؟ ساحتی هست که به آن معرفت نداشته باشیم ولی به آن ایمان داشته باشیم؟

استاد رحیم پور ازغدی در جواب سوال کنندگان پاسخ داد: یک وقت می‌گوییم استدلال، ایمان‌آور نیست و یکبار می‌گوییم ایمان به استدلال نیاز ندارد. اینها دو بحث است. یک متفکر اسلامی هیچگاه نمی‌گوید ایمان نیاز به استدلال ندارد اما این حرف که استدلال برای ایمان‌آوردن کافی نیست درست است زیرا ایمان فقط علم نیست بلکه اراده هم هست. یعنی شما باید بدانی و بخواهی. این می‌شود ایمان. ما الان خیلی گذاره استدلالی در ذهنمان است ولی به آنها عمل نمی‌کنیم و آنها را مبنای زندگی قرار نمی‌دهیم. در تفکر اسلامی، ساحت قدسی که ارتباطی با ساحت فهم و عقل و معرفت نداشته باشد ما نداریم. اصلا فرق اسلام با مسیحیت همین است. ساحت قدسی که مسیحیت و بودائیت می‌گوید غیر از ساحت قدسی است که اسلام می‌گوید. امر مقدس در تفکر مسیحی یعنی امری که قابل فهم نیست و باید پذیرفت. درباره امر مقدس در مسیحیت نباید استدلال کرد در حالی که در اسلام این طور نیست. حتی امثال کانت که آمدند گفتند که برای حفظ دین باید بگوییم عقل از دین جداست!

وی افزود: ساحتی در دین اسلام نیست که ما نسبت به آن معرفت اجمالی و پایه نداشته باشیم اما ممکن است نسبت به ساحاتی معرفت مطلق نداشته باشیم. ما در اسلام ساحتی که هیچ استدلال و معرفتی نسبت به آن نداشته باشیم، نداریم. وقتی در قرآن بحث ایمان به غیب را مطرح میکند، این ایمان به غیب با امر غیرمعقول و خرافی فرق میکند. ایمان به غیب، پایه عقلانی دارد. بنده به هیچ امر متناقضی نمی‌توانم ایمان بیاورم. این ایمان اسلامی است. اما در ایمان مسیحی، شما به امر متناقض باید ایمان بیاوری! یکی، یکی است و در عین حال سه‌تا است! مسیح انسان است و در عین حال خداست! در اسلام یک گزاره متناقض وجود ندارد که اسلام گفته باشد شما باید به آن ایمان بیاوری. حوزه‌هایی از معرفت را ما عقلانی درک می‌کنیم، بخشی را با شهود و آن بخشی از معرفت که با نقل حاصل می‌شود، دفاع عقلانی دارد و معقول است. تعبد باید توجیه عقلانی داشته باشد. اصلا خداوند در قرآن مجید همین را می‌گوید. قرآن می‌فرماید: إِنَّ الظَّنَّ لاَ یغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیئاً. به راستی که گمان و خیالات موهوم کسی را بی نیاز از حق نمی گرداند(سوره یونس- آیه ۱۰۸). یعنی حتی احتمال قوی هم انسان را از حق و یقین بی‌نیاز نمی‌کند. البته آیات و روایات زیاد دیگری وجود دارد.

وی در جواب سوال اولی که مطرح شده بود گفت: من هیچ جا نگفتم که کل علوم انسانی فریب و توطئه است. من هرگز یکجا نگفتم فیلسوفان و نظریه‌پردازان اصلی علوم‌اجتماعی توطئه‌گر بودند. من بیشتر می‌گویم کسانی که در ایران دانشکدهای علوم‌اجتماعی و علوم انسانی در دانشگاه تهران و تربیت معلم و … را تاسیس می‌کنند و پشت این کار مستشار انگلیسی است، اسنادش هم در وزارت خارجه موجوداست، اینها توطئه‌گر هستند. یعنی کسانی که با علوم انسانی به طور سیاسی برخورد کردند. بعضی از اسناد لانه جاسوسی مربوط به علوم انسانی است. من خواهش می‌کنم بروید و اینها را بخوانید.

وی افزود: دو سه جریان در علوم اجتماعی آمد برای توجیه نژادپرستی! این جریانات در ابتدا نژادپرستی را توجیه ژنتیک می‌کند، سپس بر اساس آن یک فلسفه حقوق درست می‌کند و در نهایت می‌گوید که نژاد نامساوی چرا باید حقوق مساوی داشته باشد؟ اینها در کتب دانشگاهی است. کسانی که اینها را مطرح کردند پروفسوراند. این مطالب نژاد پرستی اول در کتب دانشگاهی تئوریزه شد. اینها توطئه هست یا نیست؟ فاشیست‌ها و آلمان‌ها به دانشگاه‌هایشان سفارش پایان‌نامه می‌دادند! خیلی از فیلسوفان بزرگ، فیلسوفان درباری بودند. جانلاک یک فیلسوف درباری است. هیوم از این دربار به آن دربار میرفت. شما فکر میکنید ماکیاولی که میگویند پدر علومسیاسی مدرن است، کتابش را برای چی نوشت؟ خیلی جالب است که ماکیاولی هم برای جمهوریخواهها و هم برای سلطنتطلبها در ایتالیا مانیفست نوشته است!!

استاد رحیم‌پور ضمن تاکید بر درباری بودن برخی از فلاسفه غرب گفت: ماکیاولی کتاب مشهور شهریار را برای خدمت به سلطانی که روی کار آمده بود نوشت و بعدا که شبه‌انقلابی شد و جمهوری‌خواه‌ها روی کار آمدند، ماکیاولی پیش آنها رفت و گفت، من برای شما هم می‌توانم مانیفست بنویسم. البته جمهوری‌خواه‌ها او را تحویل نگرفتند اما وی برای آنها نیز چیزهایی نوشت.

رحیم پور افزود: یک وقت ما می‌گوییم همه چیز و کل علوم انسانی غرب توطئه است که من این حرف را قبول ندارم و یکبار هم می‌گوییم تمام کسانی که نظریه‌پردازی کردند به دنبال حق مطلق بودند و به منافع و مسائل سیاسی هم هیچ کاری نداشتند، این را هم بنده قبول ندارم. ما نباید دچار افراط و تفریط شویم. خیلی از فلاسفه غربی و شرقی درباری بودند. حتی غزالی هم به نوعی اینگونه بوده. با این حال نیز من هنوز به این کارها توطئه نمیگویم اما این کارهایی که در صد سال اخیر در کشورهای اسلامی و بخصوص ایران انجام میشود، اینها توطئه است.

وی افزود: نظریات در مکاتب گوناگون، ضد ونقیض‌هایی دارند. چرا گزینش شده برخی از این‌ها وارد کشور می‌شود. آیا تمام مکاتب علوم اجتماعی در دانشگاه‌های ما تدریس می‌شوند؟ همه مکاتب در حال نقدشدن هستند. اگر این طور بود که خیلی عالی و علمی بود. ولی گزینشی با مکاتب برخورد می‌شود. چرا کتب برخی متفکران غربی تا الان ترجمه نشده مگر در حد یکی دو مقاله! چرا برخی کتب به طور مداوم توسط چند ناشر تجدید چاپ می‌شود وبرخی نه؟ اینها سوالاتی است که باید پرسیده شود و ساده‌انگارانه از کنار آن‌ها رد نشد. من نمی‌گویم فلاسفه غربی با سرویس‌های جاسوسی در ارتباط بودند ولی می‌پرسم چرا درجهبندی شهرت دانشمندان علوم اجتماعی در کشورهایی مثل ایران به اندازه درجهبندی سطح علمی و تاثیرشان نیست؟ آنوقت حتی کتب دانشمندان قوی‌تری که به این دانشمندان نقد علمی وارد کردند، حتی ترجمه نمی‌شود چه برسد به آنکه تدریس هم بشود!

رحیم پور در ادامه بیان داشت: اولین متون روانشناسی توسط دکتر تقی ارانی وارد کشور شد. وی مارکسیست است و به دنبال مطالبی در رشته‌های علوم زیستی و روانشناسی می‌گشت که توجیهی برای مارکسیست باشد. تا مدت‌ها برخی فکر می‌کردند علم روانشناسی یعنی همین مطالبی دکتر ارانی ترجمه کرده است! درحالی که وی از صدها کتب در این زمینه با توجه به مبانی فکری خود، سه نمونه را ترجمه و در داخل کشور گسترش داد!

وی افزود: چه کسی تصمیم گرفت دانشگاه تربیت معلم راه بیفتد و دانشجویان آن در کدام دانشگاه‌های غرب تحصیل کنند؟ سفارت انگلیس و رضاخان! در همان زمان پنج مکتب در حوزه تعلیم و تربیت موجود بود ولی فقط جهت تحصیل در یک مکتب خاص، دانشجو به خارج اعزام می‌کردند! اگر کسی در دهه ۶۰ میلادی در فرانسه پیش دو استاد خاص تحصیل کرده باشد، معلوم است که آن دانشجو چه نحله فکری را وارد فضای ایران می‌کند و بعد عده‌ای می‌گویند علوم انسانی همین است! در حالی که این رگه‌ای از از ده‌ها گرایش علوم انسانی موجود است. عده‌ایی به دلایل شخصی یا غیرشخصی بخشی از علوم انسانی موجود غرب را وارد کشور کردند.

وی در جواب سوال یکی از حضار گفت: بنده نگفته‌ام علوم انسانی جهان را نساخته است. اتفاقا چون جهان با این علوم انسانی ساخته می‌شود باید دقت نظر بیشتری بر آن داشت. اما نباید به علوم انسانی به شکل یک قوطی دربسته نگاه کرد و فکر کرد علوم انسانی یک چیز واحدی است. این تیترهایی که می‌گذاریم علوم انسانی در ذیل هر کدام چندین مکتب وجود دارد. کدام علوم انسانی؟ مگر ما علم روانشناسی و جامعه‌شناسی داریم؟ ما یک تیترهایی به اسم روانشناسی و جامعه‌شناسی داریم که در ذیلش از همان اولی که شروع می‌شود به چندین مکتب گوناگون تقسیم می‌شود. یعنی از همانجایی که سوال شروع می‌شود که ادراک چیست؟حافظه چیست؟ و …. . ما علم روانشناسی و جامعهشناسی و علوم سیاسی نداریم بلکه مکاتب روانشناسی و جامعهشناسی و علوم سیاسی و داریم.

وی افزود: یکی از مشکلات ما این است که تاریخ علم را در نیمه دوم قرن نوزده و نیمه اول قرن بیست برای همه دنیا نوشتند. مثلا به ما می‌گویند که فیزیک قدیم وجدید از کجا و با کدام گزاره شروع شد. خیلی از اینها دروغ است و بنده سندهای تاریخی برای حرف خود دارم. تقسیم تاریخ به سنت و مدرنیته مشکل دارد. این پیش فرض که تعریف علم در فلان قرن تغییر کرد، یک پیش فرض غلط است. اصلا تعریف از علم تغییر نکرده است! تاریخی که برای علوم و فلسفه نوشتند غلط است و یک پیش‌فرض‌هایی دارد. پیش فرض این تاریخ علم این است که تا قبل از ماکیاولی و بیکن و غیره، برخی سوالاتی اصلا برای جامعه بشر مطرح نبوده و این سوالات برای بشر جدید مطرح شده است! این پیش فرض غلط است و پایه علمی ندارد. تمام پرسش‌هایی که ماکیاولی تا فرانسیس بیکن و دکارت و غیره، جواب دادند، پاسخ به پرسش جدیدی نبوده است. کسانی که تاریخ علم و فلسفه را اینگونه نوشتند تا در ادامه بگویند بشرقدیم و بشرجدید و یا سنت و مدرنیته، اینها دارای پیش‌فرض‌اند.

وی بیان داشت: اگر شما پذیرفتید که سوالات جدیدی برای بشر ایجاد شده است که قبلا مطرح نبوده و پاسخ‌هایی داده شده که هیچ کس قبلا نداده و مفهوم بشر قدیم و جدید را پذیرفتید، معنی این کار قطع رابطه انبیا با بشر جدید می‌شود و عملا می‌گویید قرآن دیگر کارکردی ندارد، چون توان پاسخ به پرسش‌های جدید را ندارد. تمام پرسش‌هایی که می‌گویند ماکیاولی مطرح کرده و به آنها جواب داده، همه‌اش در قرآن مطرح است و قرآن به آن‌ها پاسخ داده است.

وی افزود: تقسیم سنت و مدرنیته، غلط است. تقسیمات ما باید معرفتی باشد. در حوزه معرفت‌شناسی نه در دوران مدرن و نه در دوران پست‌مدرن هیچ حرف تازه‌ای زده نشده است. هیچ پرسش جدید کانتی، ماکیاولی و یا فرانسیس‌بیکنی وجود ندارد. تمام این پرسش‌ها قدیمی است. پاسخ‌هایشان هم قدیمی است. منظورم اصولش است اما ممکن است در جزئیات نوآوری‌هایی رخ بدهد.

وی در پاسخ به یکی از حضار افزود: من نمی‌گویم علوم اجتماعی مبنای فلسفی ندارد بلکه می‌گویم بسیاری از پیش‌فرض‌ها و مبانی علوم انسانی اثبات نشده است. شما فکر می‌کنید که هر مطلبی که فلسفی است، اثبات شده است. برخی مطالب سنخشان فلسفی است ولی اثبات نشده‌اند. شما می‌توانید دوگزاره فلسفی متناقض باهم مطرح کنید اما هر دوی اینها اثبات‌پذیر نیستند ولی سنخ هردوی اینها فلسفی است.

وی همچنین در پاسخ به سوال دیگری افزود: علوم انسانی یعنی تفکر راجع به انسان. اگر کسی معتقد باشد که علوم انسانی توطئه است باید عقیده داشته باشد که کل تاریخ علم و دین توطئه است. بنده چنین عقیده‌ای ندارم. نظریه‌پردازی که ادعایی را در علوم اجتماعی می‌کند و آن ادعا دارای پیش‌فرض اثبات نشده است، این ادعا علمی نیست. چرا تعبد به علوم اجتماعی دارید. در جواب این نقد من، نباید گفت که شما علوم اجتماعی را با این نقد ضعیف می‌کنید. اگر کسی اینچنین نقد می‌کند که قدرت را از علوم اجتماعی نگرفته است بلکه باعث پیشرفت آن می‌شود. برخورد شما با هر گزاره‌ای که از هر جامعه‌شناس می‌خوانید باید به صورت علمی باشد نه ایدئولوژیک. برخورد ایدئولوژیک اینطوری است که وقتی نظریه توسط شخصی مطرح شد، بگویید چون وی این نظریه را داده بنده سوال و نقدی نمی‌کنم. چون وی گفته، من از او دلیلی نمی‌خواهم. این برخورد علمی نیست.

  1. ناشناس
    11 مارس 2015

    خیلی خوب بود. با اینکه سواد زیادی ندارم ولی از بخشهایی ش واقعا استفاده کردم

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.