وحدت حوزه و دانشگاه، سالهاست بر سر زبانهاست و هر ساله در سالگرد ترور روحانی شهید محمد مفتح در هنگام ورود به دانشگاه تهران، دوباره سخنها آغاز میشود. اما وحدت حوزه و دانشگاه چیست؟ نتیجه این همه سال سخن گفتن از وحدت این دو نهاد علمی چه بوده است؟ آیا حوزه و دانشگاه امروز در کنار هماند یا دور از هم؟ وحدت حوزه و دانشگاه قرار است چه دردی از جامعه علمی ما دوا کند؟ دستاوردهای ۳۵ سال تلاش برای ایجاد این وحدت چیست؟ همه این سوالها، هر سال به دنبال پاسخهایی تازه میگردند. حجتالاسلام والمسلمین محمد محمدیان، رییس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، از موفقیت در وحدت عاطفی حوزه و دانشگاه خبر میدهد و همچنین برداشته شدن گامهایی در جهت تامین محتوای مبتنی بر آموزههای دینی در محتوای آموزشی دانشگاهها را، از ثمرات وحدت حوزه و دانشگاه میداند.
35 سال از انقلاب اسلامی مردم ایران گذشته و آرمان وحدت حوزه و دانشگاه هم عمری نزدیک به همین دارد. تا امروز به چه موفقیتها و نقاط عطفی در نزدیک شدن هر چه بیشتر این دو نهاد اصیل علمی رسیدهایم؟
اگر منظور از وحدت، وحدت عاطفی باشد، یعنی اینکه دلهای این دو، به هم نزدیکتر شود و محبت آنها نسبت به هم بیشتر شود، و همکاریشان با همدیگر افزایش پیدا کند، این وجه تا اندازه زیادی پس از انقلاب اسلامی، تحقق پیدا کرده است. امروز حوزویان و دانشگاهیان در همه عرصهها همکاری میکنند و به هم علاقمند هستند و یکدیگر را پذیرفتهاند. امروز در حوزه واقعا دانشگاه را پذیرفتهاند و در دانشگاه هم حوزه را پذیرفتهاند. به علاوه، آن نگاههای منفی که این دو مجموعه پیش از این نسبت به هم داشتند، غالبا برطرف شده است. البته با این حال نقدهایی نسبت به همدیگر وجود دارد که همیشه خواهد بود و لازمه یک سیر تکاملی، همین است. نقدها نسبت به همدیگر کاملا طبیعی است و همانطور که نقد نسبت به خود وجود دارد، نسبت به همدیگر هم وجود دارد. بنابراین وحدت تا حد زیادی اتفاق افتاده است. مسئلهای که امروز باید مدنظر ما باشد و بیشتر به آن بپردازیم، وجه عمیق محتوایی است. درباره علومی که در حوزهها و دانشگاهها ارائه میشود، هنوز راه نرفته بسیاری داریم.
بنده به عنوان طلبهای که سالهای سال است در دانشگاه حضور دارم، معتقدم وحدت در بعد عاطفی و نگرشی تا حد زیادی موفق بوده و به نتیجه رسیده است. دانشگاهیان در بخشهای مختلف به حوزویان اعتماد دارند و حوزویان هم به دانشگاهیان احترام میگذارند و از آنها استفاده میبرند و این همکاریها در سطح بسیار خوبی است و امروز ما تعارضی میان حوزه و دانشگاه نمیبینیم و همکاری و همدلی وجود دارد.
آیا پژوهشی درباره نگرشهای دانشگاهیان و حوزویان نسبت به یکدیگر انجام شده؟ نتایج این پژوهشها چه بوده است؟
چندین پیمایش علمی در این زمینه وجود دارد که نگرش حوزویان به دانشگاهیان و نگرش دانشگاهیان به حوزویان را نشان میدهد. در نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها هم چند مورد از این پیمایشها انجام شده است. موسسات دیگر هم این پژوهشها را انجام دادهاند و میتوان با آمار و نمودار نشان داد که این نگرشها بهبود پیدا کرده و نسبت به قبل، وضع بهتری داریم.
علوم انسانی، تنگه احد انقلاب اسلامی است؛ و حتی بالاتر از علوم انسانی، علم دینی. اگر انقلاب اسلامی، تنگه احدی دارد، اینجاست. علوم انسانی و بلکه تمامی علوم، باید با نگرش علم دینی که یک نظریه است تدوین شود. بنده معتقدم قله علم دینی را حضرت آیت الله جوادی آملی در آثار و بیانات خود مطرح کردهاند. رسیدن به این هدف، زمانبر است. اینکه رهبر معظم انقلاب، تاکید ویژهای بر علوم انسانی دارند و پیگیری میکنند، نشانگر اهمیت این مسئله است. در حکم اخیر ایشان به شورای عالی انقلاب فرهنگی، این عرصه به طور ویژه مورد توجه قرار گرفته است. بنابراین، این اتفاق باید بیفتد و علومی که در دانشگاهها و حوزههای علمیه ارائه میشود، باید کاملا از علوم وحیانی سرچشمه بگیرد و حضور خداوند را در تمام عرصهها نشان دهد و نقش بندگی ما را در تمام عرصهها تعریف کند. در قرآن کریم آمده است که «ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون»؛ یعنی عبودیت، فلسفه آفرینش است. نمیتوان عبودیت را از علوم حذف کرد. اگر عبودیت را از علوم حذف کنیم، آن علوم در خدمت کمال انسانی نخواهد بود. در وحدت حوزه و دانشگاه، این بخش هنوز نیازمند کار است و اتفاقاتی که امروز در تحول علوم انسانی شروع شده، باید شتاب بیشتر و عمق بیشتری پیدا کند.
آیا در دانشگاههای ما و در میان اساتید دانشگاه، ظرفیت لازم و همچنین پذیرش و انگیزه کافی برای تبدیل جریان تولید علم دینی به یک حرکت درونزا و متکی به خود وجود دارد؟
من در ارتباطی که با اساتید دانشگاه و صاحبنظران رشتههای مختلف دارم، این را به عنوان یک نیاز جدی میبینم، و حتی عطش نسبت به این را احساس میکنم. عطش وجود دارد که ما بتوانیم همین علومی که امروز با آن سر و کار داریم و در آن تحقیق میکنیم و به دانشجویان منتقل میکنیم و سعی میکنیم در این بستر علمی با دنیا تعامل داشته باشیم را با نگاههای اصیل وحیانی تکمیل کنیم. این را بنده کاملا احساس میکنم و احساس نیاز به آن کاملا وجود دارد. انقلاب اسلامی نقطه عطفی در تاریخ معاصر ماست. اتفاقات بزرگی در دنیا، در اثر انقلاب اسلامی در حال رخ دادن است. دانشمندان و صاحبنظران ما هم انتظار دارند که این اتفاق بزرگ را متناسب با رشته خودشان شاهد باشند. من به ندرت با کسانی برخورد کردهام که نسبت به این موضوع حساسیت نداشته باشند. بنابراین احساس میکنم که زمینه این حرکت، در بین اساتید دانشگاه و صاحبنظران، خصوصا در رشتههای علوم انسانی، کاملا آماده است.
اگر نگرانی و ناراحتی و دلمشغولیای هست، از این است که حوزه علمیه نتواند در این بخش پاسخهای قویتری ارائه دهد و نظریات بلندتر و عمیقتری تولید کند. وگرنه مقاومت به این معنی که برخی معتقد نباشند که در این عرصه حرفی برای گفتن داریم و نباید سراغ این موضوع برویم، تقریبا وجود ندارد، یا بسیار کم است. گلایهها درباره این است که چرا این اتفاق دیر در حال انجام است و چرا در این بخش کم کار میشود.
تحول در علوم، مثل تحولات اقتصادی و سیاسی نیست که با یک انتخابات، فضای جدیدی در کشور ایجاد شود و با چند طرح اقتصادی، شاهد دگرگونی باشیم. علوم، حتما زمانبر است و آنچه در دنیا اتفاق افتاده و علوم غربی حاکمیت پیدا کردهاند، اینطور نبوده که با یک انقلاب سیاسی اتفاق افتاده باشد. سالهای سال روی این علوم کار شده تا حالت مرجعیت پیدا کردهاند. برای مرجعیت پیدا کردن علوم مبتنی بر مبانی وحیانی، همین زمان را نیاز خواهیم داشت، ولی انتظار داریم که از زمان استفاده شود و بیشترین ظرفیتمان را به میدان بیاوریم و از زمان موجود استفاده کنیم.
من نسبت به آینده تحول در علوم انسانی، امیدوار هستم. به دلیل اینکه هم صاحبنظران دانشگاهی و هم صاحبنظران حوزوی، در این کار نقش دارند و این کار با مشارکت دوجانبه در حال پیگیری است و تا چند سال آینده، فضای علمی کشور ما شاهد محصول طراحیهای در حال انجام و مباحث جاری آن خواهد بود.
آیا این روند، هیچ مانع جدی ندارد و همه نیروها در همین راستا هستند؟
مانع به این معنا که جلو کار را بگیرد، نمیبینیم و وجود ندارد. ممکن است کمکاریهایی در بعضی از بخشها داشته باشیم. ممکن است بعضی افراد در مواردی، اولویت کاری را به این موضوع ندهند، اما من در نظام، مانع جدی نمیبینم که نگذارد کار کنیم. ممکن است در بعضی از رشتهها اختلافنظرهایی هم وجود داشته باشد، اما وجه غالب همین است. هیچوقت استثنائات نمیتواند ملاک باشد. وجه غالب این است که این روند را طلب میکند. علاوه بر اینکه مانعی در نظام نمیبینم، انگیزه بالایی هم وجود دارد که این اتفاق بیفتد.
چرا علاوه بر موفقیت در بعد عاطفی وحدت حوزه و دانشگاه، هنوز پس از گذشت بیش از ۳ دهه از انقلاب اسلامی، اتفاق چشمگیری در این زمینه رخ نداده است؟
در بخشی از این ۳۰ سال، یک دهه جنگ بوده و غالب افراد با دغدغه، درگیر بحث دیگری بودهاند. دهه بعدی که دهه سازندگی بود و فرصتی برای این کار بود، با رسیدن دوره اصلاحات، با یک ترمز جدی مواجه شد. در دوره اصلاحات، افرادی که معتقد به این مباحث نبودند، میداندار شدند و بخشی از مقهوریت در برابر فرهنگ و تمدن غرب، دوباره احیا شد. بسیاری تنها به وجه سیاسی دولت اصلاحات توجه میکنند. من معتقدم کار اصلی و آسیب بزرگتر دوره اصلاحات، بازتولید احساس حقارت در مقابل فرهنگ و تمدن غربی بود. بیشترین آسیب را برای ما ایجاد کرد که رگههای آن هنوز قابل احساس است و وجود دارد. در مقابل آن سیطره و هیمنه فرهنگ غرب، جمعی هستند که مقهور میشوند. این اتفاقات، جریان تولید علم دینی را کُند کرد تا بالاخره در دهه چهارم، توجه به آن بیشتر شد و احساس نیاز افزایش پیدا کرد. امروز این احساس نیاز کاملا ملموس است، و مشکلاتی که غرب پیدا کرده، باعث شده آن قبله آمال، از آن حالت خارج شود و دیگر قبله آمال نباشد. آنها امروز به شدت درگیر مشکلات محصولات علمی خودشان هستند.
آیا امروز با تغییر شرایط سیاسی، نباید منتظر مقاومتهای دوباره در برابر روند تدوین محتوای آموزشی جدید دانشگاهها باشیم؟
مطمئنا به آن پررنگی نخواهد بود. فضای امروز جامعه علمی ما، به بلوغی رسیده است که آن ترمزها ایجاد نمیشود و موانع از بین رفته است. ولی اگر هیچ مانعی هم نباشد، کارها رشد نمیکند. بخشی از موانع، عادی است. امیدواریم وجود همین نقدها و مقاومتهایی که در بعضی عرصهها وجود دارد، باعث شود ما با قدرت بیشتری کار کنیم و به کارمان عمق بیشتری بدهیم. بخشی از این مقاومتها لازمه کار، و حتما مفید است. آن احساسی که در آن دوره بود، امروز وجود ندارد و بسیاری از اساتیدی که حتی گرایشهای اصلاحطلبی در آنها قوی است، نسبت به این موضوع کاملا احساس خلأ میکنند و وارد میدان میشوند تا این عرصه را مدیریت کنند.
بر اساس برنامه تدوین محتوای آموزشی جدید دانشگاهها، تا سال ۱۴۰۴ باید شاهد چه اتفاق مشخصی در این حوزه باشیم؟
محمدیان: پیشبینی بنده این است که تا سال ۱۴۰۴ و شاید زودتر از آن، حداقل ویرایش اول علوم انسانی بر اساس نگرشهای ارزشی ما منتشر خواهد شد. امروز در رشتههای اصلی علوم انسانی، با حضور صاحبنظران دانشگاهی و حوزوی، اصلاحات اولیه انجام شده و سرفصلهای جدیدی آماده شده است. در هر رشته، از صدها استاد صاحبنظر استفاده میشود. محصول نهایی هم دوباره در مرآی و منظر اساتید دیگر قرار میگیرد و نقد میشود. قرار هم نیست همان ویرایش اول نهایی شود. ممکن است ویرایشهای متعدد اتفاق بیفتد. این کاری است که در این ۳۰ و چند سال هیچوقت انجام نشده است که در رشتههای مختلفی مانند روانشناسی، علوم اجتماعی، مدیریت، علوم سیاسی، حقوق و…، جمعی از اساتید با هم مشارکت کنند و با همان نگاه حداقل انتقادی، و با نگاههای عمیقتر، به متنها بپردازند.
رویکرد تولید محتوای جدید علوم انسانی چیست؟ آیا صرفا انتقادی است یا نظریههای جدیدی در علوم انسانی تولید و تدریس خواهد شد؟
ایدهآل، رسیدن به نظریههای مبتنی بر مبانی و اصول اعتقادی است. این قله ماست که اگر به آنجا رسیدیم، خودمان نظریه تولید کردهایم، این نظریات را اثبات کردهایم، روی آنها کار کردهایم و آنها را در دنیا ارائه کردهایم، جا انداختهایم و از آنها دفاع کردهایم. در آن صورت، به علومی رسیدهایم که کاملا مبتنی بر مبانی اعتقادی و فکری ماست.
ولی برای رسیدن به نظریه، باید مراحلی را طی کنیم. اولین مرحله، نقد علوم موجود است. بدون نقد علوم موجود، نمیتوانیم به نظریه برسیم. این گام، حتما باید به عنوان مرحله اول در بازنگریها رعایت شود. علاوه بر اینکه اینطور نیست که در این سالها هیچ نظریهای تولید نشده باشد. ممکن است نظریهها نتوانسته باشند جا بیفتند و همهگیر شوند، اما در همین سالها، کارهای مهمی انجام شده است.
در اوایل انقلاب، شاید دو یا سه جلد کتاب با نگاه انتقادی درباره روانشناسی هم نبود، یا کتابهای روانشناسی بر اساس مبانی دینی، به اندازه انگشتان دست هم پیدا نمیکردید. اما امروز صدها جلد کتاب وجود دارد که در همین چندین سال بعد از انقلاب تولید شده و با این رویکرد منتشر شده است. درست است که هنوز به آن مرحله مطلوب که نظریهپردازی است، دست پیدا نکردهایم، اما در دو گام قبلی یعنی اولا نگاه انتقادی و ثانیا ایجاد زمینه برای نظریهپردازی، کارهای خوبی انجام گرفته است. مرحله بعدی گردآوری و تالیف و تدوین است که تا امروز انجام نشده و زمینه برای ایجاد نظریه فراهم نشده است. با این حال من معتقدم بخشی از کارها انجام شده است.
آیا رویکرد تولید محتوای آموزشی جدید در دانشگاهها میتواند رویکرد علمی فعلی را کنار بگذارد و جایگزین بتوارههای علمی کنونی در فضای آکادمیک شود؟
علومی که امروز در دانشگاهها تدریس میشود، حتی اگر بت هم باشد، قابل اصلاح است، چرا که کار دین بتشکنی است. در حالی که در سراسر دنیا، نگاه انتقادی نسبت به همین علوم کم نیست. بت چیزی است که حالت قداست پیدا کرده باشد، در حالی که علوم غربی اینطور نیست. من اسم این حالت را، حالت مقهوریت میگذارم. با این حال نیروهای ارزشی، اساتید و حتی دانشجویان تحصیلات تکمیلی ما، در مقابل این مقهوریت، جرأت اظهار نظر و جسارت لازم را دارند. این جسارت خیلی ارزشمند است و ما آن را میبینیم.
در این نقطه، دانشجویان بیشتر میتوانند کمک کنند. گرچه در تحول علوم انسانی، توجه ویژهای به آنها نشده است. خصوصا دانشجویان تحصیلات تکمیلی ما که از حریت و جسارت لازم برخوردارند تا بتوانند نقد کنند و با اساتید وارد بحث شوند. این خلأ کاملا حس میشود که به دانشجویان تحصیلات تکمیلی کمتر بها داده شده، در حالی که بخشی از تحول، میتواند توسط آنها اتفاق بیفتد و تلاش آنها، بستر را فراهم خواهد کرد تا اساتید به دنبال مباحث دیگر بروند. من این جسارت را میبینم و معتقدم در بین دانشجویان وجود دارد. احساس نیاز را در اساتید میبینیم. بلکه عطش وجود دارد. اگر این اهداف پیگیری شود و ادامه پیدا کند و مانع جدی پیش نیاید، همکاری بین حوزه و دانشگاه را در این زمینه کاملا میبینیم. ما امیدواریم و احساس هم نمیکنیم مانعی پیش بیاید. چون زمینهای برای ایجاد مانع وجود ندارد. ما حتما از آن مسیر انتقادی نسبت به علوم غربی خارج خواهیم شد و به مرحله نظریهسازی خواهیم رسید و انقلاب اسلامی، تنگه احد را حفظ خواهد کرد.
Sorry. No data so far.