یکشنبه 12 آوریل 15 | 09:53
ریشه‌یابی حمله عربستان به یمن؛

جنگ سرد عربستان با ایران

مهدی جوکار-فارغ از تمامی تحلیل‌هایی که با تکیه بر مؤلفه‌های داخلی تلاش دارند اقدام عربستان را بیشتر با تکیه بر سطح خرد (جابه‌جایی قدرت در این کشور) تحلیل کنند، اما به نظر می رسد الزامات ساختاری منطقه‌ای است که عربستان را واداشت به چنین اقدامی دست بزند .


13930914000230_PhotoA

مهدی جوکار-فارغ از تمامی تحلیل‌هایی که با تکیه بر مؤلفه‌های داخلی تلاش دارند اقدام عربستان را بیشتر با تکیه بر سطح خرد (جابه‌جایی قدرت در این کشور) تحلیل کنند، اما به نظر می رسد الزامات ساختاری منطقه‌ای است که عربستان را واداشت به چنین اقدامی دست بزند .

 

حمله هوایی عربستان به یمن، که با عنوان عملیات «طوفان قاطعیت» صورت گرفته، برگ تازه‌ای را در روابط سیاسی این کشور با همسایه جنوبی‌اش گشوده است. این حملات که با مشارکت چند کشور (عربستان، امارات عربی متحده، قطر، کویت، بحرین، مصر، اردن، مراکش و سودان) انجام می شود، به ادعای مقامات سعودی در پاسخ به پیشروی نیروهای کمیته مردمی انصار الله به سمت مناطق جنوبی یمن صورت می‌گیرد. اهمیت تحولات یمن و اقدام عربستان در حمله به مواضع نیروهای انصارالله به اندازه‌ای است که می‌تواند ترسیم کننده مرزهای سیاسی-امنیتی جدیدی در خاورمیانه باشد. به عبارتی دیگر، در تداوم بحران‌های سوریه و عراق، تحولات یمن و حمله عربستان به این کشور می‌تواند تثبیت کننده یا بر هم زننده توازن شکننده قدرت در خاورمیانه باشد.
بر همین پایه، تبیین چرایی اقدام عربستان در حمله به یمن می‌تواند روشن کننده پیامدهای منطقه ای چنین اقدامی باشد. به همین دلیل در این نوشتار به دنبال پاسخ‌گویی به این پرسش هستیم که چه عواملی باعث شد عربستان دست به تشکیل ائتلافی منطقه‌ای علیه نیروهای مردمی انصار الله در یمن و حمله به این کشور بزند؟ -امری که به گفته بسیاری از تحلیل‌گران خطرات بسیاری برای امنیت داخلی و منطقه‌ای عربستان می‌تواند به دنبال داشته باشد.
در پاسخ به پرسش بالا می‌توان گفت که فارغ از تمامی تحلیل‌هایی که با تکیه بر مولفه‌های داخلی (مانند روی کار آمدن پادشاه جدید در عربستان، رویکرد امنیتی هیأت حاکمه جدید و تلاش آن برای نشان دادن قاطعیت در تحولات امنیتی منطقه، و تحلیل‌هایی از این دست) تلاش دارند اقدام عربستان را بیشتر با تکیه بر سطح خرد (تحولات درونی این کشور) تحلیل کنند، این نوشتار بر این اعتقاد است که الزامات ساختاری منطقه‌ای است که عربستان را واداشت به چنین اقدامی دست بزند و همین الزامات نیز می‌تواند گسترش ابعاد این حمله را باعث شود و تشدید بحران‌های امنیتی در خاورمیانه را به دنبال داشته باشد.
بنابراین برای فهم بهتر مسأله و رعایت اصول روشی (گذار از کل به جزء)، در این نوشتار نخست نگاهی کوتاه به ساختار نظم منطقه‌ای در خاورمیانه خواهیم داشت و ویژگی‌های آن را بر می‌شماریم، در ادامه با تکیه بر چنین ساختاری نگاهی بر تحولات دهه‌ی اخیر خاورمیانه با تأکید بر رقابت‌های ایران و عربستان برای افزایش نفوذ منطقه‌ای می‌اندازیم، سپس به تحولات یمن از زاویه نگاه راهبردی عربستان و به عنوان ادامه تلاش این کشور برای تثبیت قدرت منطقه‌ایش و در جهت جلوگیری از گسترش نفوذ ایران خواهیم پرداخت.
ساختار نظم منطقه ای خاورمیانه
اگر به این مسأله توجه داشته باشیم که در سال‌های پس از پایان جنگ سرد جایگاه و نقش مناطق در سیاست خارجی کشورها پررنگ‌تر شده و اساساً ما شاهد اهمیت و اولویت سطح تحلیل منطقه‌ای نسبت به سطح تحلیل ملی و جهانی در قالب آن‌چه «بَری بوزان» و «اُل ویور» از آن با عنوان «مجموعه امنیتی منطقه‌ای» (1) نام می‌برند هستیم، می‌توان دید که سیاست خارجی کشورها بسیار تحت تأثیر نوع ساختار امنیتی حاکم بر منطقه‌ای است که در آن واقع شده‌اند. بر همین مبنا، خاورمیانه را نیز می‌توان یک مجموعه امنیتی منطقه‌ای به شمار آورد که الگوی رفتاری خاصی را بر کشورهای واقع در این محدوده جغرافیایی تحمیل می‌کند.
مهم‌ترین ویژگی جغرافیایی این منطقه، نفوذپذیری بالای آن همراه با شکنندگی سیاسی- اجتماعی بسیاری از کشورهای واقع در این منطقه است. به این ترتیب، دخالت خارجی منجر به بهم خوردگی نظم درونی و خارج شدن ساختار نظم منطقه‌ای از حالت طبیعی و درون‌زاد خود شده، و شکنندگی دولت‌های این منطقه باعث شده رقابت‌های منطقه‌ای به سمت کشورهایِ با ساختارِ سیاسیِ ضعیف سرریز شود. هم‌پیوندی این دو مؤلفه با یکدیگر محیطی را فراهم ساخته که بهترین تعبیر برای آن، «ساختاری بودن کشمکش و تنش» در منطقه خاورمیانه است.
بر همین مبنا، خاورمیانه به عنوان یک مجموعه امنیتی منطقه‌ای الگوی رفتاری خاصی را بر کشورهای واقع در این مجموعه امنیتی تحمیل می‌کند؛ به گونه‌ای که معمای امنیت در این منطقه شکل خاصی به خود می‌گیرد که کشورها را مجبور می‌کند به سمت بازدارندگی و توازن قدرت حرکت کنند. در چنین فضای امنیتی، رقابت و تخاصم به الگوی غالب روابط کشورها تبدیل می‌شود و ما کمتر شاهد همکاری بین کشورهای واقع در این مجموعه، هستیم. اندک همکاری‌های شکل گرفته نیز بیشتر ناشی از نیازهای امنیتی بوده است و نه ناشی از درک و حرکت نخبگان سیاسی به سمت رشد و توسعه منطقه‌ای
با چنین ویژگی‌هایی، خاورمیانه به عنوان یک مجموعه امنیتی منطقه‌ای با یک چالش بزرگ دیگری نیز روبه‌روست و آن، نبود یک نظم منطقه‌ای مطلوب است؛ نظمی که بتواند بحران‌های منطقه‌ای را مدیریت کند و مانع از همه‌گیری آن شود. از سوی دیگر، به دلیل نوع ویژگی‌های ساختاری این منطقه، بهترین الگوی مدیریت نظم منطقه‌ای که می‌تواند در خاورمیانه کارآمد باشد الگوی موازنه قوای منطقه‌ای است که در دوره‌های مختلف به شکل جنگ‌های سرد قدیم و جدید خود را نشان داده است (2). اما به دلیل دخالت‌های مکرر قدرت‌های بین‌المللی در این منطقه، الگوی نظم مبتنی بر توازن قوا نیز نتوانسته به درستی شکل بگیرد و صلح و امنیت را در خاورمیانه ایجاد کند.
به همین دلیل و همانگونه که «گریگوری گاس» مطرح می‌کند، بهترین چارچوب برای فهم سیاست‌های منطقه‌ای در خاورمیانه، فهم آن به صورت نوعی «جنگ سرد منطقه‌ای» است که در سال‌های پس از حمله آمریکا به عراق و افغانستان، ایران و عربستان نقش هدایت کنندگان آن را بازی می‌کنند. به گفته گاس، این دو بازیگر به صورت مستقیم وارد درگیری نظامی با یکدیگر نمی‌شوند، بلکه رقابت آن‌ها برای نفوذ منطقه‌ای، خود را به صورت نفوذ بر سیاست داخلی کشورهای ضعیف نشان می‌دهد (3).
فهم کنش‌های منطقه‌ای ایران و عربستان و نقش این دو کشور در تحولات اخیر خاورمیانه در چنین چارچوبی قابل فهم است.
ایران و عربستان؛ رقبای راهبردی چند دهه اخیر
اگر بخواهیم نگاهی دقیق به الگوی روابط ایران و عربستان در خاورمیانه داشته باشیم، همان‌گونه که گاس مطرح می‌کند، باید آن را در قالب جنگ سردی منطقه‌ای بررسی کرد که تأثیرات خود را در سیاست داخلی کشورهای ضعیف مشخص می‌کند و باعث تشدید گسل‌های قومی – مذهبی در این کشورها می‌شود. به عبارتی دیگر، متأثر از نوع تفسیر دو کشور از دین اسلام، رقابت‌های منطقه‌ای ایران و عربستان خود را به صورت جنگی نیابتی در کشورهایی که دچار گسل مذهبی شیعی – سنی هستند نشان می‌دهد. بر این مبناست که می‌بینیم رقابت‌های این دو کشور شکلی مذهبی به خود گرفته است؛ رقابتی که به ویژه در سال‌های پس از حوادث یازده سپتامبر بسیار تشدید شده است.
– سقوط طالبان و صدام؛ به نفع ایران و به ضرر عربستان؛ ایران که برای چندین دهه از ناحیه جنوب غرب و از اواسط دهه 1990 از سمت شرق با دو دشمن استراتژیک و ایدئولوژیک روبه‌رو بود، با حوادث یازده سپتامبر خیالش از جانب آن‌ها آسوده و فضا برای تنفس استراتژیک این کشور فراهم شد. حمله آمریکا به افغانستان و عراق و سقوط طالبان و رژیم بعث نه‌تنها ایران را از شرّ دو همسایه دشمنش رها کرد، بلکه به دلیل وجود درصد بالای جمعیت شیعه در این دو کشور فضا برای افزایش نفوذ ایران در عراق و افغانستان فراهم شد. به همین دلیل، عربستان به‌عنوان دیگر رقیب منطقه‌ای ایران از این تغییر وضعیت به سود ایران بسیار ناراضی و خواهان مهار نفوذ منطقه‌ای ایران شد. از این دوران روابط ایران و عربستان – به عنوان دو کشور بزرگ منطقه – از حالت رقابت به سمت تخاصم حرکت کرد. به همین دلیل  ما شاهد افزایش رقابت‌های این دو کشور در دیگر بخش‌ها از جمله در منطقه شامات هستیم.
– گروه‌های اسلام‌گرای میانه‌رو و تندرو و راهبرد منطقه‌ای دو کشور؛ جنگ 33 روزه و ناکامی اسراییل در این جنگ، و روی کار آمدن حماس در نوار غزه برگ دیگری را بر رقابت‌های منطقه‌ای ایران و عربستان افزود. به همین دلیل است که عربستان در کنار این که به تقویت جنبش‌های سلفی در عراق، لبنان، افغانستان، و فلسطین کمک می‌کند، همزمان به تقویت روابط خود با آمریکا می‌پردازد و تلاش می‌کند کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس را در جهت جلوگیری از نفوذ منطقه‌ای ایران، در قالب یک بلوک منطقه‌ای، همبسته‌تر نگه دارد. در این دوران است که عربستان به سمت خرید هر چه بیشتر تسلیحات پیشرفته نظامی حرکت می کند و از طرح آمریکا برای استقرار سپر دفاع موشکی در خلیج فارس پشتیبانی می‌کند. همه این اقدامات برای حفظ توازن راهبردی در برابر جمهوری اسلامی ایران است.
– خیزش‌های عربی؛ اما خیزش‌های عربی – که از اواخر سال 2010 شروع شد – بار دیگر معادلات منطقه‌ای را بر هم زد و روابط ایران و عربستان را به سمت فاز تشدید تخاصمات سوق داد. در پی تحولات جهان عرب و فروپاشی و یا سست شدن پایه‌های برخی از نظام‌های سیاسی دیکتاتورمآبانه در منطقه، عربستان شاهد فروپاشی نظم منطقه‌ای مورد نظر خود -که بر دولت‌های محافظه‌کار تکیه داشت – بود. این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران این رویدادها را نوعی بیداری اسلامی می‌داند که هم راستا با آرمان‌های انقلاب اسلامی این کشور حرکت می‌کنند. به همین دلیل، وقوع خیزش‌های عربی بر دامنه تخاصمات عربستان با ایران افزود و در همین هنگام ما شاهد تلاش عربستان در جهت ضربه زدن به «محور مقاومت» با تکیه بر سرایت خیزش‌های عربی به سوریه بودیم. تحرکات عربستان در تجهیز و حمایت از گروه‌های تروریستی در سوریه منجر به وضعیتی شد که هم اکنون در سوریه شاهد آن هستیم که دامنه آن عراق و تا حدودی لبنان را نیز در بر گرفته است.
– و سر آخر، یمن کارزار رقابت منطقه‌ای؛ همه این‌ها در حالی رخ داد که در یمن دولت «منصور هادی» نتوانست رضایت همه قبایل و گروه‌های سیاسی یمنی را جلب کند؛ امری که در نهایت منجر به بپا خیزی دوباره مردم با سردمداری شیعیان زیدی، تشکیل کمیته‌های انقلابی مردمی، تصرف پایتخت و برکناری رییس جمهور شد. این رویداد بار دیگر خطر خیزش‌های مردمی را یک قدم به عربستان نزدیک‌تر کرد و مقامات آل سعود به دلیل شیعه بودن بیشتر معترضان یمنی، قدرت‌گیری آن‌ها را در واقع به افزایش نفوذ ایران در یمن تفسیر کردند.
یمن و رقابت عربستان با ایران
بنابراین و با توجه به مطالب گفته شده، در چارچوب رقابت‌های منطقه‌ای ایران و عربستان، اتفاقات یمن را نمی‌توان جدا از تحولات عراق و سوریه دید. به عبارتی دیگر، رقابت‌های منطقه‌ای ایران و عربستان –که در قالب تلاش برای افزایش نفوذ منطقه‌ای و همزمان، ایجاد توازن در برابر رقیب، شکل گرفته است – در مناطقی که از لحاظ مذهبی حالت شکننده‌ای دارند (مستعد تنش‌های شیعی-سنی هستند) خود را بر این مناطق بار می‌کند و باعث قطب‌بندی شیعی-سنی در آن مناطق می‌شود. به همین دلیل است که تقابل‌های ایران و عربستان بیشتر در کشورهایی مانند عراق، سوریه، لبنان و اخیراً یمن که دارای گسل‌های مذهبی هستند خود را نشان می‌دهد. بر همین پایه باید گفت که بن‌مایه اصلی تنش‌های ایران و عربستان را نباید در رقابت‌های مذهبی دید، بلکه باید این رقابت‌های مذهبی را در ادامه رقابت‌های منطقه‌ای تعریف کرد که خود ناشی از شیوه توزیع قدرت و ساختار منطقه‌ای خاورمیانه است.
در این چارچوب، فهم چرایی اقدام عربستان در یمن زمانی بهتر درک می‌شود که ببینیم نه تنها سیاست‌های عربستان برای مهار ایران در عراق و سوریه شکست خورد، بلکه ایران به حیات خلوت عربستان در یمن نیز وارد شده است.
همان‌گونه که گفتیم، قدرت‌گیری داعش در عراق و سوریه در آغاز به تهدیدی مستقیم علیه منافع منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد و عربستان از این گروه به شیوه‌های مختلف حمایت کرد. اما به‌صورتی کاملاً هوشیارانه، قدرت‌گیری داعش به نقطه قوتی برای ایران تبدیل شد و ایران توانست نفوذ خود را در سوریه و به خصوص در عراق گسترش دهد. این امر از 2 طریق رخ داد. نخست این که، داعش بر مناطق سنی‌نشین عراق مسلط شد و با اقدامات خشن خود باعث تشدید چند دستگی‌ها در میان قبایل سنی عراق شد؛ امری که در نهایت منجر به استمداد برخی قبایل سنی از دولت مرکزی شیعی برای مقابله با داعش شد. در همین زمان گروه‌های شیعی در قالب «حشد الشعبی» با یکدیگر متحد شده‌اند و برای مبارزه با داعش به مناطق سنی‌نشین تحت کنترل داعش حمله می‌کنند. بنابراین قدرت‌گیری داعش در مناطق سنی‌نشین در نهایت به سود دولت شیعی تمام شد. دوم این که، اقدامات خشونت‌بار داعش در مناطق تحت سلطه و ترس از حمله این گروه به متحدان منطقه‌ای آمریکا، کشور اخیر را مجبور به تشکیل ائتلافی بین‌المللی برای مبارزه با داعش کرد. از سوی دیگر، این ائتلاف حملات خود را فقط محدود به حملات هوایی کرد و از ترس درگیر شدن در بحران عراق، آمریکا از اعزام نیروی زمینی به عراق تاکنون خودداری کرده است. حملات هوایی آمریکا همراه با حملات زمینی ارتش عراق و نیروهای مردمی شیعه در مناطق تحت کنترل داعش فضا را به سود ایران و تقویت نفوذ این کشور در عراق فراهم ساخت (4).
در سوریه نیز وضعیت تقریبا مشابهی حاکم است و ترس از قدرت‌گیری بیشتر گروه‌های تندرویی همچون داعش باعث شده است ایالات متحده برخلاف میلش، طرح حمله مستقیم به سوریه و براندازی حکومت بشار اسد را کنار گذارد. این در حالی است که بقای بشار اسد به سود راهبرد منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران است.
در چنین فضایی، علی‌رغم اینکه عربستان می‌داند حرکت حوثی‌ها ریشه در ساختار سیاسی-اجتماعی و قومی-قبیله‌ای یمن دارد و حرکتی کاملاً خودجوش و در راستای احقاق حقوق از دست رفته شیعیان است، اما این کشور قدرت‌گیری شیعیان زیدی در یمن را به مثابه افزایش قدرت منطقه‌ای ایران تعبیر می‌کند و خود را در محاصره شیعیان می‌بیند. به همین دلیل است که این کشور دست به حمله به یمن زده است.
نتیجه گیری
به عنوان نتیجه بحث باید گفت، با توجه به توضیحی که درباره ساختار منطقه‌ای خاورمیانه گفته شد و با تکیه بر ماهیت رقابت‌های ایران و عربستان، اگر بخواهیم در یک جمع‌بندی کلی و به عنوان نتیجه مباحث، به واکاوی دلایل حمله عربستان به یمن بپردازیم چنین واکنشی بیشتر در قالب یک اقدام بازدارنده و توازن بخش از سوی عربستان قابل تحلیل می‌باشد. بنابراین، عربستان سعودی با تشکیل ائتلافی علیه حوثی‌ها به دنبال توقف آن چیزی است که آن را «دخالت ایران در جهان عرب» می‌داند و به دلیل اینکه یمن حیات پشتی عربستان به شمار می‌آید، برخلاف آنچه که در عراق و سوریه انجام می‌دهد، به صورت مستقیم‌تری در یمن مداخله می‌کند (5).*
منابع؛
1. بوزان، بری، الی، ویور (1388)، مناطق و قدرت ها، ترجمه رحمان قهرمان پور، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی.
2. برای مطالعه بیشتر درباره جنگ های سرد قدیم و جدید در خاورمیانه به مقاله زیر مراجعه شود:
Valbjorn,marten and bank, andre (2011) “The new arab cold war: rediscovering the arab dimention of middle east regional politics” British  international studies association
3. F.Gregory Gause III (2014), “Beyond Sectarianism: The New Middle East Cold War”, : Brookings Doha Center analysis paper, number 11, july 2014.
4. https://www.stratfor.com/weekly/middle-eastern-balance-power-matures?utm_source=freelist-f&utm_medium=email&utm_term=Gweekly&utm_campaign=20150331&mc_cid=15c6e5c7ea&mc_eid=631021cb49
5. https://www.stratfor.com/geopolitical-diary/saudi-arabia-wades-yemen-iran-sits-back

* ؛ دانشجوی دکتری مطالعات خاورمیانه در دانشگاه تهران

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.