دکتر دلشاد تهرانی، مترجم و شارح نهج البلاغه بحث «حکومت» را یکی از مسایل بسیار جدی در نهج البلاغه دانست و اظهار کرد: این نکته قابل توجه است که نوع فهم امیرالمومنین(ع) از حکومت، رویکرد ایشان به حکومت و رفتار حکومتی حضرت به شدت متفاوت است با آنچه در طول تاریخ گفته و دیده شده است. امیرمومنان علی(ع) اصرار داشته است که براساس آموزه های قرآنی و نبوی و راه و رسم پیامبر اکرم(ص) بنایی برای حکومت بگذارد که در تاریخ بماند. آموزه ها و رفتارشناسی حضرت، یادگار ماندگاری است که ترازوی بسیار خوبی برای سنجش همه حکومت ها، مدعیان عدالت، دین، اخلاق و تشیع است. بسیار خوب است که هر فردی بر اساس این آموزه ها خود را بسنجد.
او با بیان اینکه امیرمومنان(ع) دغدغه ای بسیار شنیدنی را مطرح کرده است، گفت: در مواجهه با دغدغه های علی (ع) مشاهده می شود که ایشان موضوعی را به عنوان دغدغه ای جدی، بلکه همه نگرانی خود مطرح کرده است. بنابر آنچه شریف رضی گفته است، حضرت دو نامه به مالک اشتر نگاشته است، یکی نامه 53 که اصلا چگونه مدیریت کند و دیگری 62 که برای مردم بخواند. امیرمومنان این نامه را همراه مالک اشتر برای مردم مصر فرستاده است، زمانی که مالک اشتر را برای استانداری مصر منصوب کردند. برای اینکه مردم بدانند چگونه باید بر آنها حکومت شود، مسایل را بدانند، تحلیل داشته باشند و مطالبات خود را بشناسند؛ البته این احتمال هم وجود دارد که نامه 62، بخشی از سرگذشت نامه امیرمومنان باشد.
دغدغه اصلی امیرالمومنین(ع)
دلشاد تهرانی با اشاره به اینکه امیرالمومنین(ع) در این نامه-62- دغدغه اصلی خود را بیان کرده است، تصریح کرد: حضرت در اینجا فرموده است که «و لکنني آسي ان يلي امره هذه الامه سفهاؤها و فجارها؛ همه دغدغه و اندوه من این است که سرپرستی این امت را نابخردان و نابکارانشان به دست گیرند». این افرادی که امام(ع) از زمامداری آنها نگران است، از بین خود مردم هستند و از بیرون هم نیامده اند؛ اندوه ایشان این است که کسانی زمام امور مردم را به دست بگیرند که عقل، تدبیر، دوراندیشی و برنامه ریزی ندارند و انسان هایی کوته فکر، حقیر، ناتوان، بی عرضه، فاجر و بداخلاق اند . فجارها به معنای پرده دران، مرزشکنان و قانون شکنان آنهاست.
با زمامداری نابخردان و نابکاران چه خواهد شد؟
او در توضیح بخشی از نامه 62 نهج البلاغه ادامه داد: در صورتی که چنین کسانی زمام امور را به دست بگیرند، چهار اتفاق رخ می دهد و حضرت به مردم آگاهی می دهد که زمامداری نابخردان، این چهار پیامد را دارد: «فيتخذوا مال الله دولا و عباده خولا و الصالحين حربا و الفاسقين حزبا». به این معنا که دارایی های عمومی را میان خود، باند و دار و دسته خویش دست به دست می گردانند، مردم را به بردگی و بندگی خود می کشانند و تحقیر می کنند، کاری می کنند که مردم، بنده وار و برده وار زندگی کنند و سرافکنده و خُرد باشند. سوم اینکه انسان های صالح، شایسته، مدبر، دوراندیش و نیک را دشمن می گیرند. چهارم اینکه فاسقان را حزب خود قرار می دهند و دار و دسته ای از فاسقان درست می کنند.
فاسقان چه کسانی هستند؟
این مترجم و شارح نهج البلاغه در توضیح فسق و فاسق بیان کرد: اولین بار، قرآن بود که فسق را در معنای انسانی به کار برد. عرب این واژه را نه در معنای انسانی، که برای خرما به کار می برد. خرما پوسته ای روی خود دارد که اگر از گوشت آن جدا شود و شکاف بردارد، این خرما ترش می شود و می گندد. فسق یعنی انسان، قشر محافظ خود را از دست داده باشد، حریم و مرز نداشته باشد و در چارچوب حرکت نکند. فاسق در معنای اصلی آن یعنی انسان مرزشکن، حریم شکن و قانون شکن که هر کاری می خواهد انجام می دهد. این نگرانی جدی امیرمومنان بود که وقتی نابخردان و نابکاران زمامدار شوند و چنین کسانی را یاور و دار و دسته خود گیرند، چه بر سر مردم می آید. از اینجا مشخص می شود که موضوع حکومت، بسیار جدی و مهم است.
نقد امیرمومنان(ع) بر حکومت های پیش از خود و اداره جامعه با خشونت
او برای روشن نمودن اهمیت حکومت و توجه به اینکه حکومت باید بسامان شود، به خطبه سوم نهج البلاغه اشاره کرد و گفت: امیرمومنان(ع) در این خطبه، نقدی بر حکومت های پیش از خود دارد. بیان می کند که در دوره ای کسانی زمام امور را به دست گرفتند که جامعه را با خشونت اداره می کردند. آنها تصور می کردند با زور می توانند جامعه را اداره کنند و باید با زور مردم را وادار به دینداری، نماز و … کنند. زمامداران حکومت با مردم به خشونت سخن می گفتند و ارتباط و برخورد آنها نیز خشن بود. در آنجا در توضیح اینکه شکل گیری حکومت خشن چه بلایی بر سر مردم و جامعه می آورد، گفته شده است که «فمنى النّاس لعمر اللّه» یعنی به ذات اقدس الهی سوگند که مردم گرفتار و بیچاره شدند.
حکومت خشن مردم را به بیراهه می کشاند
دلشاد تهرانی با اشاره به ادامه این سخن امام ( ع) که فرموده است : «بخبط و شماس، و تلوّن و اعتراض» در توضیح معنای گرفتاری مردم در حکومت های خشن گفت: حکومت خشن مردم را از راه به در می برد و گرفتار بیراهه روی می کند. مردم دچار چموشی، بداخلاقی و رفتار خیره سرانه می شوند. مردم گرفتار تلون، رنگارنگی و ریاکاری می گردند و جامعه ای منافق شکل می گیرد. در آخرین ویژگی نیز گفته شده است که مردم گرفتار بی اعتدالی، راست روی، چپ روی و درجا زدن می شوند . همه آنچه بیان شد، نشان می دهد که مساله حکومت، بسیار جدی است.
ده محور کلی برای پرداختن به مباحث «حکومت در نهج الباغه»
او تصریح کرد: با جست وجوی نهج البلاغه برای یافتن مباحث حکومتی، ده محور می توان یافت که تقریبا می توان همه مسایل حکومتی را زیرمجموعه این ده عنوان قرار داد که مسایل کلی حکومت هستند. یک، «مفهوم حکومت» که امیرالمومنین(ع) حکومت را چگونه فهمیده است، چه نوع فهم هایی از حکومت را طرد کرده است و چه مفهوم هایی را تایید کرده است. دوم «ضرورت حکومت» که چرا باید حکومت باشد. سوم «حق حاکمیت» یعنی حاکم کردن و اینکه اجازه بر سر کار آوردن حکومت متعلق به چه کسی است. چهارم «حق حکومت» یعنی شایستگی حکومت کردن از آن کیست؟ پنجم «حکومت هدف است یا وسیله؟» یعنی آیا حکومت اصل است و برای کسب،حفظ و توسعه آن هر کاری مجاز است؟ ششم، «اهداف حکومت» که اگر حکومت ابزار است، چه اهدافی را دنبال می کند و عهده دار چه کارهایی است. هفتم «نقش مردم در حکومت» که اصلا نقش دارند یا خیر؟ نقش آنها تبعی(گوش به فرمان بودن) یا سایه ای(در سایه زمامداران بودن) است؟ مردم هیچ کاره هستند یا خیر! همه کاره حکومت مردم هستند؟ هشتم، «رابطه زمامداران و مردمان» است که باید چگونه تنظیم شود. یک سویه، دو سویه؟ خالق و مخلوق، حاکم و محکوم، مالک و مملوک؟ یا رابطه دو ذی حق است؟ نهم، «شروط زمامداری» است یعنی کسانی که مدیریت جامعه را عهده دار می شوند، چه شروطی باید داشته باشند؟ آیا هرکسی می تواند در جایگاه مدیریت جامعه قرار بگیرد یا خیر! باید حتما شروطی در او احراز شود؟ دهم، «سلوک زمامداران» است، یعنی سلوک کسانی که در مراتب و مناصب حکومت قرار می گیرند، باید چگونه باشد؟
بررسی «مفهوم حکومت» در دیدگاه امیرالمومنین(ع)
او پس از نام بردن از ده محوری که مسایل اساسی حکومت در نهج البلاغه را تشکیل می دهند، توضیح محور اول یعنی «مفهوم حکومت» را آغاز کرد و گفت: اهمیت مفهوم حکومت در اینجاست که تمام رفتارهای حکومتی، سازمان ها و ساز و کارهای حکومتی متاثر از فهم از حکومت است. نوع فهم از حکومت، کلیدی است و تا درست نشود، چیزی درست نخواهد شد.
دلشاد تهرانی با بیان اینکه امیرمومنان(ع) در نهج البلاغه برای مفهوم حکومت، 14 واژه به کار برده است، تصریح کرد: این واژه ها به تناسب مفهوم آن در موقعیت های مختلفی به کار رفته اند که به آنها اشاره ای خواهیم کرد. یکی از واژه هایی که حضرت برای حکومت به کار برده واژه «مُلک» است. در واژه ملک، مالکیت وجود دارد. حضرت آن را برای فرعون به کار می برد یا آنجایی که دیگران این تلقی را از حکومت دارند. به طور مثال یکی از موارد استفاده آن در خطبه 5 است. پس از رحلت پیامبر(ص) و ماجرای سقیفه و تغییراتی که رخ داد، 5 نفر در سقیفه با جناب ابوبکر بیعت کردند و اعلام شد که کار تمام شده است. در این فضا ابوسفیان نزد عباس، عموی پیامبر رفت و گفت که «کسانی که قدرت را در دست گرفته اند از خاندان های پایین قریش هستند. بیا نزد علی برویم و با اوبیعت کنیم». البته قصد او بهم ریختن اوضاع و ایجاد جنگ داخلی و بهره برداری های شخصی و گروهی بود.
او ادامه داد: آنها به نزد علی(ع) رفتند. رو کرد به امیرمومنان تا با او بیعت کند. حضرت در آنجا خطبه ای ادا کردند مبنی بر این که من فریب نخواهم خورد و تن به این نخواهم داد. در همانجا نکته ای می فرمایند که «در این ماجرا مشکلی برای من وجود دارد که اگر حرف بزنم، می گویند حرص به حکومت دارد (اینجا ملک را به کار می برد) و اگر چیزی هم نگویم می گویند از مرگ می ترسد».
دلشاد تهرانی با بیان اینکه امیرمومنان(ع) در جاهایی واژه «خلافت» را به کار برده است، گفت: به طور مثال در کلام 205 در این جهت که «من اصلا میل به این چیزها (خلافت که در معنای حکومت به کار رفته است) ندارم. در مواردی نیز واژه «دولت» را به کار برده اند، به معنای نهاد در بردارنده قدرت. به طور مثال در خطبه 216 که اگر مردم و زمامداران حقوق همدیگر را رعایت کنند، همه چیز درست خواهد شد. در اینجا گفته شده است که تا مدت ها امیدی به حکومت آنها می ماند. در اینجا چون می خواهد قدرت حکومت را نشان دهد، از واژه دولت استفاده می کند. در جاهایی واژه «سلطان» را به کار برده اند. این واژه را نیز در موقعیت هایی به کار برده اند که هدف بیان قدرت حکومت باشد. به طور مثال در نامه 31 به حضرت مجتبی فرموده اند که «اگر حکومت تغییر کند، روزگار تغییر می کند» یعنی حکومت تا این حد قدرت دارد.
او ادامه داد: حضرت در جاهایی واژه «ولایت» را به کار برده است. این واژه بیشتر در موقعیت هایی استفاده شده است که برای خود به کار برده اند. از همین روی مشخص می شود که «ولایت» واژه ایست که برای حکومت، بیشتر مورد پذیرش حضرت است. ولایت در اصل لغت به معنای تنگاتنگی است. اگر دو نفر چنان کنار هم قرار گرفتند که یکی دیده شود، ولایت به کار می رفت. بر این اساس ولایت به معنای نزدیکی و دوستی و علاقه است و آن سرپرستی که از این جنس باشد نیز ولایت خوانده می شد. در این کلمه سر سوزنی زور و سلطه گری نیست.
این مترجم و شارح نهج البلاغه واژه دیگری که در نهج البلاغه به کار رفته است، «رئادت» خواند و افزود: در مسافرت اعراب، کسی همراه کاروان بود که «رائد» خوانده می شد. رائد پیشاپیش کاروان حرکت می کرد و آب و چراگاه پیدا می کرد. منطقه شناس، زمین شناس و راه بلد بود و اگر اشتباه می کرد، به آب نمی رسیدند و همه هلاک می شدند. حضرت این واژه را برای حاکم و حکومت به کار برده است و بیان می کند که «رائد باید به مردم خود راست بگوید و صادق و شفاف باشد». چرا کلمه رائد به کار رفته است؟ زیرا اگر رائد راست نگوید، همه را به نابودی کشانده است. حضرت گاهی در کلام خود، واژه های امامت، ملوکیت، قیادت سیاست و جز این ها را نیز برای حکومت به کار برده اند.
او با بیان اینکه امیرمومنان در بحث مفهوم حکومت دو اقدام انجام می دهد که این موضوع را روشن کند، گفت: یکی مفاهیمی رایج را نفی می کند که حکومت، این نیست. دیگر اینکه مفاهیمی را اثبات می کند یعنی در مفاهیم حکومت، یک قسمت مفاهیم سلبی و دیگری ایجابی است تا مفهوم غلط ، پاک و مفهوم درست، ترویج شود. به طور مثال در نامه پنجم نهج البلاغه که به اشعث بن قیس نوشته شده است، این موضوع مشاهده می شود. اشعث بن قیس از دوران عثمان استاندار آذربایجان بود که پس از مدتی از روی کار آمدن امیرمومنان(ع) عزل شد. این نامه در زمان استانداری وی به او نوشته شده است. در این نامه حضرت این دو کار را انجام داده است. در این نامه آمده است که «بی گمان کارگزاری، زمامداری و حکومت برایت طعمه ای نیست». فهمی از حکومت پیدا شده بود که حکومت را طعمه می دیدند که وقت ابلاغ حکمرانی به دستشان می رسید کیف می کردند که چه فرصت خوبی برای من، باند من و خویشاوندانم است.
حکومت، طعمه و خودکامگی نیست
دلشاد تهرانی با اشاره به گفته عثمان که «اگر من در جایگاه حکومت، خویشاوندنوازی نکنم، حکومت را برای چه می خواهم؟» اظهار کرد: حضرت می گوید که حکومت اینها نیست، طعمه نیست، بلکه امانتی است بر گردنت. زمامداران فقط امانتدارند و نه چیز دیگر که باید امانت مردم را حفظ کنند. به این دلیل باید این امانت را حفظ کنند که حکومت به این معناست که مردم با بررسی، کسانی را انتخاب کرده اند و بخشی از اختیارات، امکانات و دارایی های خویش را به عنوان امانت به آنها سپرده اند تا آنها کارگزاری مردم را کنند و بیش از این نیست.حضرت تاکید می کنند که «از تو طلب پاسداری خواسته می شود» یعنی تو پاسدار حقوق، امکانات و کرامت مردم هستی و باید پاسخگو باشی. تمام افراد حکومتی از پایین ترین تا بالاترین سمت باید پاسخگو باشند، پس حکومت، خودکامگی و خودگزینی نیست.
او با بیان اینکه حضرت در ادامه صحبت های خود مفهوم رایج دیگری از حکومت را نیز نفی می کنند، از بیان امیرمومنان گفت: «این حق برای تو نیست که در میان مردمان، استبداد روا داری». حکومت به معنای استبداد و حرف تنها حرف من است، نیست. در ادامه گفته می شود که «تو حق نداری بدون تکیه گاه و ضابطه و قانون، دست به کاری مهم بزنی». میل، میل مبارک است و به فرموده عالی معنا ندارد. در آنجا تاکید شده است که «در دستان تو مالی است از مال خدای عزوجل». مال الله در اصطلاحات اسلامی به معنای مال الناس و دارایی های عمومی است که متعلق به مردم است و به تو نبخشیده اند که باید طبق ضوابط و در جهت منافع مردم از آنها بهره بگیری.
دلشاد تهرانی تصریح کرد: در ادامه گفته شده است که «تو از خزانه داران او هستی ». تمام زمامداران، خزانه دار و محافظ دارایی های مردم هستند، نه دخل و تصرف کننده، به باددهنده و به جیب این و آن برنده. علی(ع) حاضر نبود درهمی را بی اذن مردم، به گونه ای که مردم، قانون و ضوابط اجازه نمی دهند، هزینه کند.
او با اشاره به عبارتی در غررالحکم که به درک این مفهوم کمک می کند، گفت: «ان السلطان لامینُ الله فی الارض و مقیمُ العدلِ فی البلادِ و العبادِ و وزعتُه فی الارضِ…» سلطان در اینجا به معنای دارنده قدرت به کار رفته است یعنی حاکم و زمامدار امانتدار و برپاکننده عدالت در شهرها و کشورها و میان مردم است؛ و بازدارنده او در زمین است یعنی اجازه نمی دهد افراد به همدیگر ستم کنند. اگر در سرزمینی، حکومت باشد، اجازه تجاوز و تعدی و خشونت ورزی نمی دهد.
دلشاد تهرانی ادامه داد: عبارت دیگری در نامه 53 (عهدنامه مالک اشتر) وجود دارد که امیرمومنان در آنجا نیز مفهوم حکومت را آموزش می دهند. گفته شده است که «و لا تقولن: اني مؤمر، آمر فاطاع». ولا تقولن تنها به معنای آنچه بر زبان رانده می شود، نباشد بلکه آنچه در ذهن، رفتار و بیان دارد را شامل می شود. به این معنا که «مبادا بگویی من مسلط هستم». یعنی مبادا فکرکنی مسلط بر مردم هستی زیرا حکومت به این مفهوم نیست که فرد یا گروهی بر مردم مسلط هستند. حکومت به معنای فرمانفرمایی نیست، خدمت کردن، عشق ورزیدن و پاسداشتن حقوق است.
او با اشاره به ادامه این سخن «فان ذلک ادغال في القلب و منهکه للدين و تقرب من الغير» تصریح کرد: حضرت فرموده اند که اگر کسی حکومت را بد بفهمد، سه رفتار در سلوک حاکم و ساز و کار حکومت بروز می کند. بی گمان فهم خودکامانه و سلطه گرانه از حکومت، قلب را تباه و فردی را که گمان می کند بر دیگران مسلط است و باید بی چون و چرا از او اطاعت کنند فاسد می کند. این فرد، تباه شده است و دیگران را نیز به تباهی می کشاند. پس از آن می فرمایند این مساله موجب ضعف دین است یعنی اگر در جایی گفته شد که ما مسلط هستیم و اطاعت بی چون و چرا خواستند، در حالی که چهره دینی داشتند و به نام دین این حرف را زدند، استبداد دینی شکل گرفته است که بی دینی، فرار مردم از دین و خداناباوری را به دنبال دارد. اگر نام حکومتی اسلام بود و در آنجا به مردم ظلمی شد، از دید مردم تنها به حساب زمامداران نوشته نخواهد شد بلکه به حساب دین هم خواهند گذاشت. «و تقرب من الغير؛ اوضاع نزدیک به دگرگونی می شود» نیز بیان می کند که به این شکل، جامعه به سمت درگیری و نزاع و قیام و کشتار پیش خواهد رفت. خراب شدن فهم از حکومت چنین پیامدهای فاسد و ناگواری دارد.
این مترجم و شارح نهج البلاغه با اشاره به نکته ای از امیرالمومنین گفت: نباید کسی در جایگاه حکومت، احساس خدایی کند، دچار گردن فرازی شود و تکبر بورزد. حکومت به این معانی نیست. حضرت در ادامه جملاتی که از نامه 53 گفته شد، فرموده اند که «و اذا احدث لک ما انت فيه من سلطانک ابهه او مخيله» اگر این قدرت حکومتی که تو از آن برخورداری ، نخوتی در تو ایجاد کرد و احساس ابهت کردی و دچار تکبر شدی، «فانظر الي عظم ملک الله فوقک ، و قدرته منک علي ما لا تقدر عليه من نفسک». نکته مهم این است که حضرت اینجا کلمه احداث را به کار برده است و می خواهد بگوید اینها نبوده و بعد پیدا شده است. حضرت این را می خواهد القا کند که اگر انسان در جایگاه قدرت قرار بگیرد، خطری او را تهدید می کند و نفس قدرت، خطرآفرین است و انسان را به نخوت و تکبر می کشاند. تاکید امیرالمومنین بر این است که مراقب باش، نباید چنین فهمی پیدا شود و این کار مهار درونی و بیرونی می خواهد که ایشان در جمله بعدی به مهار درونی اشاره می کند.
او ادامه داد: این مهار درونی این است که در چنان حالتی به عظمت ملک و حکومت خداوند و قدرت خدا نسبت به خودت نگاه کن که تو را بر خود چنین قدرتی نیست. پس از آن نکته ای را می آورند که بسیار مهم است. اگر انسان، حکومت را بد فهمید و قدرت زده شد، هر پیشینه ای که داشته باشد، قدرت او را می گیرد و اسیر خود می کند و وقتی قدرت، فرد را گرفت و اسیر خود کرد، دچار تکبر، استبداد و گردن فرازی می کند، آن گاه سه ویژگی ظهور می کند. پدیده ای به نام «طماح» پیدا می شود به معنای قانون شکنی، سرکشی. دومین پدیده، «غرب» به معنای شدت، حدت، تندی، تیزی و پرخاشگری است. سومین بروز، «عزب عقل» به معنای جدا شدن و رفتن عقل است. حضرت می فرمایند که اگر فهم خود را درست کردی که همه چیز از آنِ خداست و حکومت برای خدمت به مردم است، می توانی این عوارض را اصلاح کنی.
دلشاد تهرانی با تاکید بر اینکه فهم ما از حکومت به شدت در رفتار، سلوک و مناسبات ما تاثیر می گذارد، گفت: در همین نامه 53، امام نکته ای به مالک می گویند که مبادا در جایگاه حکومت دچار توهم «خود خدا دیدن و خدایی کردن شوی». اگر کسی در جایگاه حکومت قرار گرفت و گفت که سوالی نباشد، به معنای خدایی کردن است چون تنها خداست که بیرون از دایره سوال و مواخذه است. اگر چنین کنی، توهم خدایی کردن داشته باشی و بخواهی در عظمت و جبروت، خود را شبیه خدا کنی، «فان الله يذل کل جبار و يهين کل مختال» بی گمان خداوند هر زورگو و خودکامه ای را به خواری می کشد و هر متکبری را بی ارزش و پست می کند. این سنت الهی است.
حکومت را چطور باید فهمید؟
او با اشاره به خطبه 216 در چگونگی فهم حکومت اظهار کرد: این گونه باید فهمید که هیچ کس در جایگاه زمامداری مالک مردم نیست، خدمتگزار مردم است. مردم هم مالک او نیستند. «جز این نیست که ما و شما همه، بندگان و مملوکان پروردگاری هستیم که جز او پروردگاری نیست.» اگر کسی در حکومت، احساس مالکیت و سروری کند و حکومت را به معنای فرمانفرمایی بفهمد، بلافاصله در رفتار و نشست و برخاست و مناسبات او جلوه می کند. حضرت در حکمت 160 فرموده است: «هر که ملک (قدرت و حکومت) یابد، همه چیز را برای خود می خواهد». یعنی خودگزینی می کند . انسان این است، مگر اینکه از درون و بیرون مهار شود.
دلشاد تهرانی به کلام حضرت که «من نال استطال؛ هرکس به نوایی برسد، خود را از دیگران برتر می بیند» اشار ه کرد و گفت: اینها خطرهایی است که فهم غلط ازحکومت ایجاد می کند و حضرت این گونه به ما هشدار می دهد. امیرالمومنین(ع) در ابتدای عهدنامه مالک اشتر به مالک می آموزد که «حکومت را بسیار لطیف بفهمد». حضرت می فرمایند که «وجودت را از رحمت به شهروندان و مردم و عشق به آنان و لطف به ایشان لبریز کن» برای این بیان حضرت کلمه «اشعر» را به کار برده اند که منظور این است که رحمت و عشق و لطف زمامداران به مردم باید از درون و با همه وجود باشد، نه بر سر زبان. این جمله این گونه ادامه داده شده است که «مبادا نسبت به آنان چون جانور درنده خویی باشی که خوردنشان را غنیمت شماری، زیرا مردم دو دسته هستند؛ دسته ای برادر دینی تواند و دسته دیگر در آفرینش با تو همانندند». بر این اساس تو خدمتگزار هر مسلمانی و هر کسی که شهادتین گفته است و فراتر از آن باید خدمتگزار و عاشق هر انسانی با هر مذهب، مرام و دیدگاهی باشی، هر انسانی، هر که باشد. حضرت فهم دیگری می دهد که زمامداران باید در جایگاه حکومت، خود را وکیل مردم بفهمند که مردم آنان را سرکار آورده اند که کارهایشان را کارگزاری کنند. این فهم است که رفتار آنها را منصفانه و خدمتگزارانه می کند.
او در پایان با اشاره به نامه 51 گفت: حضرت در اینجا تاکید کرده اند که «نسبت به مردم با انصاف باشید، داد مردم را بدهید. نسبت به خواسته ها، ادعاها و نیازهای مردم صبور باشید و خدمتگزارانه عمل کنید، زیرا شما خزانه دار مردم و وکیل امت هستید» این فهم از حکومت باعث می شود رفتار، مناسبات، دستگاه ها، نهادها، سیستم های اداری، نحوه انجام دادن کارها به واقع خدمتگزارانه و منصفانه شود و تحولی در جهت تعالی حکومت فراهم شود.
سلسله درس گفتارهای دکتر دلشاد تهرانی توسط موسسه نهجالبلاغه تحت عنوان «پرتوی از نهجالبلاغه» برگزار می شود و حضور علاقه مندان در این جلسات آزاد است.
Sorry. No data so far.