تریبون مستضعفین– بعد از رخداد واقعهی غدیر، گروهی از منافقین که متأسفانه در حوادث پس از رحلت پیامبر توانستند نقشی کلیدی ایفا کنند، با یک دیگر همپیمان شدند تا از تحقق امر الهی برای خلافت امیر المؤمنین جلوگیری کنند. پذیرش خلافت امام علی برای این عده به قدری دشوار بود که بلافاصله پس از عید غدیر و در همان مسیر بازگشت به سمت مدینه (و به قولی با جدا شدن از کاروان و تغییر مسیر به قصد رجوع به مکه و در خانهی کعبه) پیمان اولیهای بستند که در ادبیات پیامبر و ائمه به صحیفه و گاهی صحیفهی ملعونه موسوم گردید. پس از بازگشت به مدینه این عده به منظور تسهیل انتقال قدرت پیامبر به مسیر مطلوب اقدام به نگارش اساسنامهای کردند. اساسنامه پس از نگارش با امضای 34 نفر از اشراف و نخبگان که اسامیشان در منابع ثبت گردیده، رسمیت یافت.
*****
بسم الله الرحمن الرحیم
این نوشتهای است که عدهای از اصحاب محمد رسول الله از مهاجرین و انصار بر آن متفق شدند، همانان که خداوند آنان را در کتاب خویش به لسان پیامبرش مدح کرده است. آنان پس از این که فکر و مشورت کردند، متفقالقول شدند و این صحیفه را با توجه به ایام گذشته و روزگارهای باقیمانده نوشتند تا مسلمانانی که بعد از آنان میآیند به این عده اقتدا کنند.
اما بعد، خداوند با منت و کرمش محمد را بر همهی مردم مبعوث نمود برای دینی که برای بندگانش انتخاب کرده بود. او وظیفهی خود را ادا نمود و آن چه خدا به وی امر کرده بود، تبلیغ نمود و بر ما واجب کرد که تمام آنها را به پا داریم؛ تا زمانی که دین را کامل و واجبات را واجب نمود و سنتها را پایهگذاری کرد. آن گاه پروردگار پیشگاه خود را برای وی انتخاب کرد و او را با احترام و رضایت خاطر قبض روح نمود، بدون این که کسی را برای بعد از خود به خلافت برساند.
پیامبر اختیار آن را بر عهدهی مسلمین گذاشت تا هر کس را که به فکر او و دلسوز بودنش اطمینان دارند، برای خود انتخاب کنند. مسلمین باید به خوبی از پیامبر پیروی کنند. همان طور که خداوند فرموده است: «برای شما نسبت به پیامبر پیروی نیکو لازم است؛ برای کسانی که به خدا و روز قیامت امیدوارند.» پیامبر کسی را به خلافت نرساند به دلیل این که این امر در یک خاندان مانند ارث ادامه پیدا نکند؛ بدون این که بقیهی مسلمین در آن سهیم باشند و باعث دولتمندی اغنیا نشود؛ تا کسی که به خلافت رسید نگوید این امر در این خاندان از پدر به فرزند تا روز قیامت به ارث میرسد. بر مسلمین واجب است که پس از رحلت هر خلیفهای صاحبنظران جمع شوند و مشورت کنند و هر کس را که مستحق خلافت دیدند، امین خود نمایند و او را صاحباختیار مسلمین قرار دهند؛ چرا که بر اهل هر زمانی کسی که صلاحیت خلافت را دارد مخفی نمیماند.
اگر کسی از مردم ادعا کند که رسولالله شخصی را به عنوان خلیفه منصوب کرده و اسم و نسب او را معین نموده، سخنن باطلی گفته و حرفی زده که اصحاب پیامبر خلاف آن را معتقدند و با جماعت مسلمین مخالفت کرده است.
اگر کسی ادعا کند که خلافت پیامبر ارثی است و او این امر را برای کسی به ارث میگذارد، حرف محالی زده است. زیرا پیامبر فرموده است: «ما پیامبران ارث نمیگذاریم و هر چه از ما بر جای میماند، صدقه است.»
اگر کسی ادعا کند که خلافت جز برای یک نفر از بین مردم صلاحیت ندارد و منحصر در او ست و سزاوار دیگری نیست برای این که پشت سر نبوت است، چنین کسی دروغ گفته است. زیرا پیامبر فرموده: «اصحاب من مانند ستارگان اند که به هر کدام اقتدا کنید، هدایت خواهید شد.»
اگر کسی ادعا کند که او مستحق خلافت و امامت به دلیل خویشاوندی با پیامبر است و خلافت منحصر در او و فرزندانش میباشد، یعنی فرزند از پدر خلافت را ارث میبرد و این در هر زمانی ادامه دارد و هیچ کس جز اینان صلاحیت ندارد و تا روز قیامت سزاوار آنها ست، چنین کسی هم دروغ گفته است هر چند که نسب خویشاوندی نزدیکی با پیامبر داشته باشد. زیرا خداوند فرموده است -و کلام خدا بر همه حاکم است-: «باارزشترین شما نزد خداوند باتقواترین شما ست».
همچنین پیامبر فرموده است: «حقوق مسلمین مساوی است و پایینترین افراد هم میتوانند دربارهی حقوق خود اقدام کنند. همهی مسلمین ید واحد در برابر دشمنانشان هستند». پس هر کس به کتاب خدا ایمان آورد و به سنت پیامبر اقرار کند راهش مستقیم است و به سوی خدا پیش میرود و مسیر صحیح را میپیماید.
هر کس روش خلیفه را قبول نکند مخالف حق و کتاب خدا ست و از جماعت مسلمین جدا شده است. او را بکشید که قتل او به صلاح امت است.
همچنین پیامبر فرموده است: «هر کس در بین امت من -در حالی که متحد بودند- آمد و قصد داشت تفرقه بیندازد او را به قتل برسانید؛ هر که میخواهد باشد. چرا که اتحاد رحمت و اختلاف عذاب است. امت من هیچ گاه بر گمراهی متفق نخواهند شد و مسلمانان ید واحدی در برابر دشمنان هستند. بین مسلمین کسی اختلاف نمیاندازد مگر این که تکروی میکند و دشمن آنها ست و به دشمنان مسلمانان کمک میکند. خدا و رسولش خون او را مباح و قتل او را حلال کردهاند.
الحمد لله رب العالمین
[مصلحت در عدم ذکر نام نویسنده و برخی امضاکنندگان که در مأخذ موجود است، دیده شد]
منبع: انصاری، محمد رضا، بلندترین داستان غدیر به روایت حذیفهی یمانی برای یک جوان ایرانی در مداین، چاپ دهم، دلیل ما، قم، 1387
*****
پینوشت: گر چه ذکر ستمی که بر اهل بیت از همین نقطه پایهگذاری شد، خود ضروری است، اما هدف از مطرح کردن این متن منحصراً این نبوده است. دوست دارم توجه دوستان را به این نکته سوق دهم که چهقدر ادبیات اشرافیت از آن زمان تا این زمان دستنخورده مانده است. گویی این نامه را همین امروز نوشتهاند. در این خلاصه با همین رویکرد بعضی از نکات قابل برداشت از این نامه را ارائه دادهام.
1- این که عدهی معدودی به خود حق میدهند از طرف اجتماع عظیم مسلمین جلسه تشکیل دهند و تصمیمسازی کنند، ما را به یاد محافل بستهی اشرافیت امروزی میاندازد. اینان نیز در پشت درهای بسته حلقههایی تشکیل و افرادی را گرد میآورند که در ظاهر مخالف اصولی یک دیگر (و شاید در برخی موارد ظاهراً تشنه به خون هم!) هستند؛ اما هنگامی که پای قدرت در میان میآید با یک دیگر متحد میشوند تا بتوانند فردی از صنف خود را به مردم قالب کنند.
2- امضاکنندگان در کمال تواضع (!) خود را کسانی میخوانند که خدا آنها را به لسان پیامبر تکریم نموده است و هیچ سهمی از تکریمها را برای تودهی مسلمین قایل نیستند؛ در حالی که خود به خوبی میدانند نه مصداق آن آیات، بلکه شأن نزول اغلب آیههای مربوط به منافقین بودهاند. اشراف امروز نیز خود را به گونهای نشان میدهند که گویی تنها همینها بودهاند که این انقلاب الهی را ایجاد کرده و از گردنههای دشوار عبور دادهاند و همینها بودهاند که مورد تقدیر امام راحل بودهاند.
3- لحن نامه به شدت ظریف تنظیم شده است. در آن آیات قرآن به تناسب (البته برای دستیابی به مقاصد شیطانی نگارندگان) جانمایی شدهاند، از صحبتهای پیامبر به تناسب استفاده شده است (گر چه صحبت عدم ارثبری از پیامبران، هدایتبخشی همهی اصحاب و عدم امکان اتفاق اکثریت مسلمین بر گمراهی اساساً جعلی بوده و در هیچ منبع حدیثی اعم از سنی و شیعه ذکر نشده، اما نزدیک بودن سبک این نقلقولها به صحبتهای پیامبر آنها را کاملاً باورپذیر ساخته است.)، تناقضهای ذاتی درون متن چنان مخفی شدهاند که در نگاه اول هیچ توجهی را به سمت خود جلب نمیکنند. این موارد نشان میدهد کار تنظیم این نامه بر عهدهی تیم کارشناسی قدرتمندی بوده است.
4- با این که این نامه در شرایطی نگاشته شده است که هنوز فرهنگ جاهلیت به صورت کامل ریشهکن نشده و ارزشهای آن روز هنوز در نظر بسیاری از مردم ارزشمندند، اما نویسندگان نامه ترجیح میدهند که این ظرفیت را مسکوت گذاشته و در عوض خود را کاملاً در خط پیامبر و حتی متولیان این جبهه نشان دهند.
5- عجب روشنفکری دموکراتیکی در متن مشاهده میشود! 1400 سال پیش اشرافِ قومی وانمود میکنند که حق حاکمیت را متعلق به همهی مردم میدانند.
6- اشراف به دلیل قدرت اقتصادی و سیاسی بالایی که دارند، میتوانند در کار مخالفین خود اخلال کنند. بنا بر این اگر هم بنا به اتفاقاتی که کنترلش از دست آنان خارج بوده، علی به حکومت برسد، کاری میکنند که در مدت 5 سال حکومت، ناچار شود با 3 جنگ دست و پنجه نرم کند. چرا معاویه حکومت باثباتی دارد اما علی نه؟ زیرا اگر علی حاکم باشد، جبههی مقابلش را اربابان قدرت و ثروت تشکیل میدهند؛ ولی چنان چه معاویه حکمرانی کند، انبوه پابرهنگان و مستضعفان با دست خالی جبههی مقابل را پر کردهاند. با تکیه به همین پتانسیل، اشراف به خود حق میدهند هر که مخالفشان باشد را با برچسب ضد وحدت ملی و برهمزنندهی ثبات سیاسی ساکت کرده و از حق حاکمیت محروم کنند.
7- در کمال وقاحت همهی سخنرانی پیامبر در خطبهی غدیر کاملاً انکار شده و قرائتهای جدید و متضاد با کلام پیامبر عرضه میگردد. همان کاری که امروزه به راحتی با کلام امام و تاریخ انقلاب صورت میگیرد. و از آن جا که دروغ هر چه بزرگتر باشد، باورپذیرتر است، تکذیب سخنرانی پیامبر در بزرگترین اجتماع مسلمین، چنان مؤکد میشود که مخاطب در همه چیز شک کند.
در پایان برای خود و خوانندگان از درگاه خدا مسئلت میکنم:
اللهم… اجعل النور فی بصری و البصیره فی دینی و الیقین فی قلبی و الاخلاص فی عملی…
Sorry. No data so far.