رضا عابدی گناباد دانشجوی دکتری سیاست گذاری فرهنگی و پژوهشگر ارشد مسائل افغانستان
تحلیلگران افغان معتقدند افغانستان ازجمله کشورهایی است که به دلیل بحرانهای مختلف، زمینههای تهاجم فرهنگی در آن تا حدود زیادی مهیا شده و کشورهای غربی تلاش می کنند تا از این فرصت بهترین استفاده را ببرند و این مسأله کاملاً ملموس است که فرهنگ غربی با فرهنگ سنتی و دینی مردم افغانستان تناقض دارد.
به گفته این صاحب نظران یکی از ابزارهای کشورهای سلطه گر برای دستیابی به اهداف سلطه طلبانه شان، تهاجم فرهنگی است و کشورهای غربی سعی دارند تا با این حربه و با نشانه رفتن باورها و سنتهای دینی و اسلامی زمینه های سلطه و استعمار خود را فراهم نمایند.
دانشمندان تعاریف متعددی را برای فرهنگ ارائه دادهاند که به نظر من بهترین تعریف، تعریفی است «تریاندس» در کتاب «فرهنگ و رفتار اجتماعی» ارائه میدهد. وی فرهنگ را جنبههای انسان ساخته محیط می داند. لذا جنبههای انسان ساخته محیط نیز جنبههای مادی و معنوی را در بر میگیرد. جنبههای مادی مثل ساختمان، راه و … که ملموس هستند. جنبههای معنوی باورها و اعتقادات تمدن و … است.
براساس این تعریف از فرهنگ، تهاجم فرهنگی را می توان به این صورت تعریف کرد که فرهنگ مهاجم برای حمله و تخریب باورهای مادی و معنوی فرهنگ دیگر جهت استحاله و جایگزین کردن فرهنگ و ارزشها و باورهای خود تلاش می کند.
بحث سیاست گذاری فرهنگی به معنی تدبیر امور و مشی گذاری امور در مباحث فرهنگی و هنرهای هفتگانه بعد از جنگ جهانی دوم در کشورهای غربی بطور ویژه در فرانسه تقریبا دهه ۶۰ مطرح شد.
تهاجم فرهنگی آمریکایی بعد از جنگ جهانی یعنی زمانیکه آمریکاییها در قالب قدرت نرم و سخت مدیریت جهان را از لحاظ اقتصادی و سیاسی به دست می گیرند، شروع شد.
سه نگرش در مقابل فرهنگ مهاجم غرب به رهبری آمریکا (لیبرال دموکراسی) در دنیا شکل گرفته است.
نگرش اول: صاحبان این نگرش معتقد هستند که نمی توانند با فرهنگ مهاجم مقابله کنند. کشورهایی در جهان وجود دارد که به لحاظ تمدنی، هویتی و تاریخی خیلی کشورهای غنی و با اصل و ریشهای محسوب نمی شوند؛ مثل فلیپین که سالها تحت سلطه استعمار گران قرار داشت که توان مقابله با فرهنگ مهاجم غربی را نداشت. در این کشور فرهنگ آمریکایی و غربی کاملا استحاله شد و این کشور از لحاظ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی به سیستم سرمایه داری پیوست.
نگرش دوم: کشورهایی هستند که دارای تمدن غنی هستند. این کشورها بعد از جنگ جهانی دوم نگران شدند که باید بحث سیاست گذاری فرهنگی و مقابله با فرهنگ مهاجم غربی در الویت برنامههای این کشورها قرار گیرد. اولین بار این نگرش را فرانسوی مطرح کردند که باید در مقابل فرهنگ آمریکایی مقابله کنند. ایران هم بعد از انقلاب اسلامی در این دسته قرار گرفته است که متاسفانه قبل از انقلاب در دسته سوم قرار داشت.
نگرش سوم: کشورهایی هستند که فرهنگ و تمدن و تاریخ غنی دارند اما توان مقابله فرهنگ مهاجم و الویت فرهنگی ندارند. مثل کشور افغانستان که فرهنگ بومی برای آن در الویت نیست. اولویت این کشورامنیت و اقتصاد آن است.
فرهنگ افغانستان یک فرهنگی بسیارغنی هم از لحاظ تاریخی و تمدنی هم از لحاظ پیشینهای این کشور در جهان اسلام دارد، است. باورهای اصیل و ریشه دار مردم مسلمان افغانستان موجب شد که قوای ارتش سرخ موفق نشوند فرهنگ و باورهای مردم افغانستان را به آن شکلی که می خواستند، تغییر دهند. بنابراین این نشان دهنده ریشه دار بودن باورهای مردم افغانستان است بطوریکه الیور نویسنده معروف فرانسوی در کتابش می نویسد:”اگر روزی جهادیهای افغانی ارتش سرخ را شکست دهند، آینده افغانستان خارج از حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی نخواهد بود.”
متاسفانه در زمان ظهور گروهک تروریستی طالبان یک نگرش افراطی و تند روی از مذهب که خیلی با اسلام همراه نبود، فضایی بستهای را در افغانستان بوجود آورد. این گروهک محدویتهای گستردهای را در جامعه افغانستان بویژه جامعه زنان ایجاد کرد که پیامدهای بدی برجا گذاشت.
بعد ازفروپاشی طالبان، یعنی بعد از اینکه آمریکا در سال ۲۰۰۱ به افغانستان حمله کرد، تا مدتی آمریکاییها خیلی در مسائل فرهنگی این کشور ورود پیدا نمی کردند. شاید این به خاطر آن بود که آنها می خواستند افغانستان و مردم آنرا بهتر بشناسند. از طرف دیگر با توجه به اینکه درگیریهایی نظامی و امنیتی در افغانستان گسترده تر شد و آمریکایی هم در عراق در گیر جنگ با رژیم بعثی بودند، نتوانستند تمام توان خود را در فرهنگ افغانستان متمرکز کنند.
فعالیتهای اساسی آمریکاییها درافغانستان از سال های ۲۰۰۶ به بعد شکل گرفت. آنها در سال ۲۰۰۶ دانشگاه آمریکایی افغانستان را در سه رشته علوم ارتباطات و فناوری اطلاعات، علوم سیاسی و مدیریت بازرگانی در کابل تاسیس کردند. با جذب دانشجو در این دانشگاه عملا آمریکاییها فضای فرهنگی افغانستان را در دست گرفتند و بودجههای بسیار سنگینی را هزینه و شبکه سازیهای بسیار گستردهای در داخل افغانستان سامان دادند.
** مهم ترین محورهای تهاجم فرهنگی در افغانستان
۱- رسانه: مهمترین محوری که غربیها به مدیریت آمریکاییها در افغانستان در زمینه تهاجم فرهنگی دنبال می کنند، رسانه است. آنها رسانههای چون تلویزیون طلوع، شبکه تلویزیونی آریانا و دهها ایستگاه رادیویی و تلویزیونی دیگر از سال ۲۰۰۸ به بعد در افغانستانی که ۷۰ در صد مردم آن از نعمت برق محروم هستند، فعال کردند. فیلم و سریالهایی را تولید کردند که هدف آنها فقط سست کردن تحکیم خانواده بود. در این رسانهها به نحوه پوشش زنان افغانستان اهتمام خاصی دارند و در صدد کشف حجاب از زنان افغانی هستند که تا حدودی موفق شدند. علاوه بر این آنها در این رسانهها سبک زندگی غربی، موسیقی، عرفی سازی و … را نیز ترویج می دهند.
۲- نظام آموزشی: با توجه به تاثیری که نظام آموزشی در بحث تربیت نسل آینده دارد، آمریکاییها در این عرصه خیلی فعالتر حضور پیدا کرده اند. آنها سر فصل دروس را در مدارس ابتدایی به بهانه اینکه سر فصل مبتنی بر ترویج خشونت و فعالیت جهادی است، تغییر دادند و سر فصلها را به سمت عرفی سازی، سکولاریسم، ترویج انگارههای غربی بویژه در علوم انسانی و افزایش احساس حقارت در برابر پیشرفتهای مادی و معنوی تکنولوژی غرب هدایت کردند. یعنی در واقع کتابها و آموزشها در این کشور کاملا رنگ و بوی غربی و آمریکایی به خود گرفت.
۳- مد و لباس: آمریکاییها با کمک مراکز طراحی لباس غربی بویژه فرانسویها که عمدتا در این حوزه شاخص هستند، به حوزه مد و لباس ورود پیدا کردند. هدف ترویج و اشاعه طراحیهای غربی و سوء استفاده از جامعه زنان افغانی بود. بسیاری از خانمهای افغانی که در مراکز طراحی کار می کردند، آنها را شناسایی کردند و طی دورههای کوتاه مدت و میان مدت آنها را به کشور اروپایی و آمریکایی برای آموزش طراحی اعزام کردند و مدهای غربی و لباسهای بازی که در اروپا استفاده می شود را کاملا به آنها آموزش دادند. این طراحان آموزش دیده افغانی در غرب به افغانستان بازگشتند تا به عنوان سفیران فرهنگی غرب و آمریکا در این کشور در زمینه طراحی مد و لباس فعالیت کنند. رشد بد حجابی حتی کشف حجاب در چند سال اخیر در افغانستان خیلی افزایش یافته است که همه این نمونهای از تهاجم فرهنگی غربیها و آمریکاییهاست.
۴- گسترش گروههای فمینیستی: افغانستان هم اکنون شاهد رشد روز افزون گروههای فمینیسیی است. خشونت گریها و افراطی گریهای طالبان و بعضی گروهای افراطی مذهبی دستاویزی برای ترویج این جریانهای فمینیستی شده است. کشورهای اروپایی و آمریکا از این جریانهای فمینیستی حمایت رسانهای میکنند. به عنوان مثال شبکه بی بی سی به خبرنگارهای خانم خود دستور داده است که در حوزههای فمینیستی زیاد کار کنند. از طرف دیگر همسر رئیس جمهور جدید افغانستان چون دارای تفکرات فمینیستی و غرب گرایانه است در گسترش جریانات فمینیستی درافغانستان نقش بسزایی ایفا می کند. همچنین سفارتخانههای کشورهای اروپایی در افغانستان دوره های آموزشی برای فعالان این جریان برگزار می کنند و کتابهای فمینسیستی را در اختیار آنها قرار می دهند. در واقع آنها به دنبال الگو سازی از این جریانات فمینیسیتی هستند تا آنها را به عنوان نماد حقوق زن در افغانستان مطرح کنند.
۵- برنامههای فرهنگی: برنامههای فرهنگی سفارتخانههای خارجی (آمریکا، انگلیس و فرانسه) مستقر در افغانستان نیازهای آموزشی مردم این کشور مد نظر نیست، بلکه این برنامهها شامل آموزش رقص، موسیقیهای رپ و راک و مد و لباس به سبک غربی است.
۶- ورود تکنوکراتهای افغان: ورد تکنو کراتهای افغان و دادن پستهای کلیدی به این افراد یکی دیگر از محورهای تهاجم فرهنگی غرب در این کشور است. در چند سال اخیر بویژه در اواخر حکومت کرزای با توجه به اینکه شرایط افغانستان اندکی به ثبات نسبی رسید، بسیاری از تکنوکراتهای افغانی که در دوران جنگ و جهاد و زمانی که کشور در معرض خطر بود افغانستان را ترک کرده بودند. وقتی اوضاع این کشور آرام شده است و آنها برگشتهاند.
با توجه به اینکه افغانستان به افراد متخصص و تحصیلکرده نیاز دارد، این افراد بیشتر قدرت در افغانستان را قبضه کرده اند. در کابینه ائتلافی عبد الله عبد الله با اشرف غنی، اکثر چهرهها تحصیل کرده در اروپا و غرب هستند. این مساله بارها مورد اعتراض فرماندهان جهادی افغانستان قرار گرفته که ما جنگ و جهاد کردیم. ما را به نام جنگ سالاری و بیسوادی کنار می گذارند و به جای ما این افرادی که برای افغانستان خون ندادند و سالها از افغانستان دور بوده اند، میدان داده می شود. قابل ذکر است که تکنوکراتهای افغان کاملا در راستای فرهنگ غرب و آمریکایی عمل می کنند.
۷- شبکه سازی و حمایت از نیروهای همفکر: آمریکاییها سیاستی را دقیقا از سال ۲۰۱۰ با تاسیس موسسهای به نام «رند» در پیش گرفتند که از آن به عنوان شبکه سازی اسلام گرایی لیبرال نام می برند. بحث این شبکه سازی در افغانستان خیلی جدی است. آنها از نیرویهای همفکر خود در تمامی زمینههای ممکن حمایت و پشتیبانی می کنند. از آنها حمایت رسانهای می کنند به آنها جایزه حقوق بشری و قلم طراحی و … می دهند.
۸- استفاده از افراط گرایی طالبان و گروههای ترورستی: آمریکاییها از افراط گرایی طالبان و گروه تروریستی برای تحت فشار قرار دادن ارزشهای دینی و هویتی سنتی، استفاده می کنند. چون جامعه افغانستان ذهنیت بدی نسبت به اقدامات طالبان دارد، می خواهند از این شیوه برای حذف جریانات مذهبی و دینی استفاده کنند.
۹- تشدید بحران هویت: در این زمینه عمدتا قشر جوان و زنان را مورد هدف قرار میدهند و به دنبال سست کردن بنیانهای هویتی جوانان و زنان هستند.
۱۰- تلاش برای افزایش شکافهای قومی و مذهبی: همین شکاف قومی و مذهبی را الان در سوریه و عراق لبنان یمن و بحرین قابل مشاهده است. در افغانستان هم به دنبال این افزایش شکاف هستند. آنها می خواهند جامعه افغانستان را دو قطبی کنند تا از این طریق اهداف فرهنگی خود را انجام دهند. بین شیعهها وسنیها درگیری ایجاد می کنند.
۱۱- استفاده از اینترنت و شبکههای اجتماعی: به دلیل اینکه در افغانستان نهاد و دولت به صورت اختصاصی برنامهای برای مقابله با تهاجم فرهنگی از طریق شبکههای مجازی ندارند. لذا آمریکاییها براحتی در این فضا ورود پیدا کردهاند و باتوجه با اینکه این فضا خیلی در تغییر فرهنگ تاثیر گذار است از تمام ظرفیتهای آن استفاده می کنند.
۱۲- استفاده از فقر و بیکاری برای اشاعه فحشا: متاسفانه ما الان در افغانستان شاهد افزایش فحشا و اعتیاد هستیم که در نتیجه فقر و بیکاری در این کشور است. بیش از یک میلیون و صد هزار نفر در افغانستان معتاد وجود دارد. بعد از اشغال افغانستان شاهد رشد نجومی مواد مخدر در مناطقی که عمدتا در دست آمریکایی است، هستیم. میزان کشت خشخاش در این مناطق به ۴۰ برابر افزایش یافته است که منجر به افزایش اعتیاد در میان ملت افغانستان شده است.
در ضمن افزایش فساد و فحشا که بعضی از آن نتیجه کارهای فرهنگی آمریکاییها و بخشی از آن نیز متاثر از مشکلات اقتصادی است. متاسفانه حضور آمریکاییها، ارگانهای خارجی و تفاوتهای فرهنگی باعث شده است که فساد و فحشا در این کشور روز به روز رو به فزونی باشد.
۱۳- تاسیس دانشگاه و مدرسه: از سال ۲۰۰۶ به بعد آمریکاییها شروع به تاسیس مدرسه و دانشگاه در افغانستان کردند. آنها در سال ۲۰۱۲ قراردادی را با وزرات آموزش عالی افغانستان منعقد کردند که دهها دانشگاه درافغانستان تاسیس کنند.
۱۴- استفاده از روزنامهها و نشریات وابسته: بخش زیادی از مردم افغانستان سواد خواندن و نوشتن نداشتند. تا دو سه سال پیش تنها ۳۰۰ نشریه در این کشور با این جمعیت با تحصیلات پایین فعالیت می کرد که بیش از ۲۸۰ نشریه مستقیم و غیر مستقیم از نهادهای خارجی کشور حمایت می شوند.
۱۵- قانون اساسی افغانستان: اگر چه افغانستان قانون اساسی خود را اسلامی می داند ولی بعضی از اصول قانون اساسی این کشور اجازه فعالیت به جریانها و نهادهای خصوصی و خارجی می دهد. نزدیک ۹۰ درصد بودجه افغانستان را خارجیها تامین می کنند. ۱۰۰ درصد بودجه عمرانی افغانستان را نیز خارجیها تامین می کنند. اگر کمکهای خارجی نباشد عملا افغانستان ورشکست می شود. این مشکلات اقتصادی باعث شده است کشور الان کاملا در اختیار آمریکاییها و غربی ها باشد.
۱۶- مبلغان مسیحی و بهایی: در افغانستان مبلغان مسیحی و بهایی فعالیت می کنند. با توجه به وجود فقر در جامعه افغانستان، مبلغان مسیحی و بهایی راحتر آنها را تحت آراء خود قرار میدهند. بهاییان در شمال افغانستان فعال هستند که آنها مستقیما از اسرائیل حمایت می شوند.
۱۷- مقابله با اسلام: آمریکاییها با ارتجاع و خرافه خواندن دین اسلام در صدد مقابله با دین اسلام هستند.
۱۸- ترجمه کتاب: آمریکاییها کتابهای مسلمانان لیبرالی همچون عبد الکریم سروش و مجتهد شبستری و …. را ترجمه می کنند و در اختیار مردم قرار می دهند تا افکار آنها را در افغانستان اشاعه بدهند.
۱۹- گسترش فساد و فحشا در قالب مافیای اقتصادی.
Sorry. No data so far.