شانزدهم دسامبر سال 2012 اتفاقی در دهلی رخ داد که تأثیراتش در پرجمعیت ترین کشور جهان باور کردنی نبود؛ تجاوز عدهای به یک دانشجوی دختر 23 ساله در اتوبوس که مردمان شاد دیار بالیوود را به چنان خشمی رساند که آن حادثه را سرآغاز نهضتی جدید در این سرزمین میخوانند.
هنوز هند همان هند سابق است؛ با همان فقر و نداری ها، همان جمعیت لبریز و مشکلاتی که از آن نشأت میگیرد، همان فقدان بهداشتی که برای رفعش پیش از توجه به مقوله های درمان، باید به ساخت سرویس بهداشتی توجه کرد و تلاش داشت با فرهنگ سازی در این زمینه، یکی از حیاتی ترین امور زندگی آدمیزاد را به سامان کرد تا شاید بیماری اندکی از جامعه هند دورتر شود، همان کشور هفتاد و دو ملتی که در آن به مانند سایر نقاط جهان گاه به گاه تجاوز هم رخ میدهد.
البته از آن روز شوم به بعد آمار و اخبار تجاوز در هند به شدت در کانون توجه مردم قرار گرفته و حتی آوازه واکنش عمومی ایشان به انتشار خبر تجاوز به قدری زیاد شده که همه دنیا درباره آن شنیده و اطلاع یافتهاند، ولی چه میشود کرد که گاه برخی با شنیدن هیچ چیزی یاد نمیگیرند و انتظار دارند که ببینند تا باورشان شود!
بعد
روز سهشنبه گزارشی در روزنامه قانون منتشر شده که حتی خواندنش هم دردناک است؛ اینقدر درناک که ترجیح میدهیم نعل به نعل برخی قسمت های آن را بازگو کنیم تا واسطه انتقال آن درد به شما باشیم، شاید که این درد کشیدن زمینه سازی تدبیری برای خلاصی از وضعی شود برای عدهای که در آن قرار دارند و گویی در لبه حیات دست و پا میزنند.
«…روایت خردادماه امسال است؛ شبانه با جمعی دیگر در شهر پرسه میزدند. در جریان بازدید به یکی از پل های یکی از بزرگراه ها رسیدهاند. توانی برای تعریف آنچه دیده، ندارد. برای بیان هر کلمه مکث میکند تا ببیند با چند واژه میتواند عمق فاجعه را بگوید. 6 نفر بودند كه تجاوز كردند. 6 معتاد شیشهای که شرایط و قرائن گواه آن بود که در جریان ارتکاب عمل شنیع خود در شرایط طبیعی نبوده و از حالت عادی خارج شده بودند. قربانی 6 مرد، دختری 11 ساله بوده است. راوی ميگوید: شاهدان حالشان بد شد و شوک آنچه مقابل چشمانشان رخ داده بود، هنوز هم با ایشان است. نمیتواند بيشتر بگوید…».
البته این گزارش ادامه دارد؛ ادامهای دردناک از ملاقات با دخترکی 7 ساله که شبیه هفت سالههایی که اغلبمان میشناسیم نیست، زیرا گزارش های پزشکی حاکی از آنند که بارها و بارها و بارها شکنجه شده است.
ادامه
نمیدانیم چرا ولی هر چه دوست داریم این گزارش ها را باور نکرده و سیاه نمایی بدانیمشان و یا دست کم بگوییم این ها موارد استثنایی هستند و با این استدلال با آنهایی که میگویند رسانه نباید به استثناها بپردازد همسو شویم، نمیشود؛ نمیشود چون نه داستان وحشتناک بلایی که بر سر آن دختر یازده ساله رفته و نه تجاوزهای متعددی که دخترک هشت ساله با گوشت و پوستش لمس کرده، هیچ یک متأسفانه استنثا نیستند!
این را گزارش های معتبر مراکز مرجع میگوید. مثل گزارش مرکز تحقیقات ایدز که در نمونه اخیرش با مطالعهای که روی یک هزار کودک کار در تهران صورت داده، دریافته «بیشترین میزان شیوع ایدز در کودکان کار و خیابان بین سنین 10 تا 18 سال است و بیشترین راه ابتلا در بین این کودکان، تجاوز جنسی هم بین دختران و هم بین پسران بوده است».
یا نتیجه پژوهش «سنجش رفتارهای پر خطر در کودکان کار و خیابان در ایران» که توسط «سازمان بهزیستی» انجام شده و حاکی از آن است که این کودکان از سنین پایین با روابط جنسی آشنا میشوند، به گونه ای که میانگین سن شروع روابط جنسی در دختران، 12/5 و در پسران 13/7سال است و در مجموع، ٢١ درصد این کودکان رابطه جنسی را تجربه کردهاند.
پژوهشی که تأکید دارد، «اهانت و خشونت از سوی مردم»، «کتک خوردن»، «خفت شدن» و «آزار جنسی» از جمله تجربههای کودکان کار در زندگی خیابانیشان است.
فرجام
اینکه چرا مواجهه با تجاوز چند مرد معتاد به یک دختر نوجوان در کشورمان به واکنشی شبیه آنچه هند را تکان داد ختم نشده، یک سؤوال است و چرایی بی تفاوتی انبوه نهادهای گوناگون به این آمار و ارقام دهشتناک، انبوه سؤالاتی دیگر.
انبوه سؤالاتی بی پاسخ که اگر قرار باشد پرسیده شوند، از بهزیستی و دیگر نهادهای حمایتی تا ناجا و دیگر نهادهای قانونی، تا شهرداری، وزارت کار، وزارت بهداشت و… مخاطب آن هستند، ولی هیچ یک برایشان پاسخی ندارند که اگر داشتند، تجربه آزار جنسی تجربه دائمی کودکان کار لقب نمیگرفت و به اینجا نمیرسیدیم که فعلی به سنگینی تجاوز در ملأ عام به یک دخترک در پایتخت کشور رخ دهد و آب از آب تکان نخورد!
Sorry. No data so far.