سلوک الهی نام ویژه برنامه تلویزیونی است که در شبهای ماه مبارک رمضان، از شبکه چهار سیمای جمهوری اسلامی، پخش می گردد که متن و صوت کامل این جلسات اخلاقی و معرفتی تقدیم می گردد. همچنین با توجه به درخواستهای مکرر کاربران گرامی و علاقمند و با توجه به بازپخش برنامه سلوک الهی سال ۱۳۹۲ و ۱۳۹۳ از ابتدای رمضال امسال، این جلسات نیز از بخش در محضر استاد دسترس کاربران می باشد.
سلوک الهی: جلسه پنجم، رمضان ۱۴۳۶
دانلود صوت جلسه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین و الأئمة الهداة المهدیین بهم نتولّی و من أعدائهم نتبرّء الی الله.»
در محورهای سلوک الهی به عرض شما رسید که این حالتها و این مقاطع هم یکسان نیست؛ همانطوری که در معاد مواقف فراوانی دارد ـ پنجاه موقِف است که شاید هر کدام هزار سال طول بکشد و میشود مواقِف پنجاه هزار ساله [۱] ـ در سیر هم چنین است که گاهی مقطع، مقطعِ نیاز است و گاهی مقطع، مقطعِ ناز.
این دعاهای اهل بیت(ع)، گاهی به ما دستور نیاز میدهند و میگویند: «فَقِیرُک»، «عُبَیدُکَ»، «مِسْکِینُکَ»، [۲] «ذَلیلُک» و امثال آنها و گاهی هم در دعای «افتتاح» همانطوری که ملاحظه فرمودید، اجازه ناز میدهند که «مُدِلًّا عَلَیکَ»، [۳] اِدلال و دَلال، یعنی غَنج و ناز. گاهی در مناجات شعبانیه به ما میگویند با خدای سبحان ناز کنید و بگویید: «وَ انْ اخَذْتَنِی بِذُنُوبِی اخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِک» [۴] و اینها توجیه شد که هر کسی به این زبان گویا نیست و کسی این زبان را پیدا میکند که به قُرب نوافل [۵] بار یابد و در قُرب نوافل ـ زبان این شخص ـ در مقام فصل سوم خدا زبان اوست؛ یعنی مقام فعل که «منطقةالفراغ» است و چون زبان، زبان الهی است، این شخص مجاز است که ناز کند و گاهی هم وارد «حیرت» میشود. «حیرت» فقها و حکما اینها مطرح شد.
چگونگی حیرتِ عرفا در سلوک الهی
«حیرت» عرفا و سالکان الهی درباره معلوم آنها که در مورد خداست، مطرح است؛ اگر بگویند که جهان، سایه اوست میبینند، این تشبیه نارساست؛ زیرا سایه چند امر میخواهد که در مقام سنجش خلق با خالق چنین چیزی نیست و این «حیرت» هست! در تعبیرهای حضرت امیر(سلام الله علیه)، در روایات یا ادعیه و در کلمات دیگران و شاگردان اهل بیت(علیهم السلام) هم آمده است که از جهان گاهی به عنوان «مَرایا»، [۶] گاهی به عنوان «الْمَرَائِی»، [۷] گاهی به عنوان «مَرئی» و گاهی به عنوان «مِرآة» یاد میکنند
تبیین خصوصیات سایه و آینه و تفاوت آنها
مسئله سایه با آینه خیلی فرق دارد؛ سایه آن قدرت را ندارد که بسیاری از اسرار شاخص را بیان کند، امّا «صورت مرآتیه» بسیاری از خصوصیات آن شاخص را روشن میکند. سایهٴ کسی مشخص میکند که این فقط یک انسان است که دارد میآید یا میرود؛ امّا این کیست؟ این در چه حالت است؟ چه چهرهای دارد؟ اینها را مشخص نمیکند، ولی «صورت مرآتیه» همه اینها را مشخص میکند. سایهٴ درخت فقط میفهماند، این درخت است، امّا این چه درختی است؟ میوه دارد، میوه میدهد یا میوه نمیدهد؟ آیا درخت سیب است یا درخت گلابی است و مانند آن را، هرگز مشخص نمیکند، ولی صورت آینه همه اینها را مشخص میکند
مرحله «صورت مرآتیه» خیلی قویتر و غنیتر از مسئله «ظِل و ذیظِل» است، گرچه در تنگنای فقر مسئلهٴ «ظِل و ذیظِل» قویتر از مسئله «صورت مرآتیه و شاخص» است؛ زیرا «صورت مرآتیه» خیلی از چیزها را دارد که سایه ندارد، ولی در مقام آیت بودن و نشان دادن «صورت مرآتیه» قویتر است.
غرض این است که این دو مطلب از هم باید جدا شود؛ در فقر و مسکنت و ذلّت، تشبیه «ظِل و ذیظِل» اصل است، در مسئله ارائه و نشان دادن و حرف زدن و حکایت کردن، مسئله «صورت مرآتیه و شاخص» اصل است، زیرا این قویتر است؛ خیلی از اسرار «شاخص» را «صورت مرآتیه» مشخص و معین میکند که او در حال حرکت است یا سکون، در حال حرف است یا نیست و اگر این شخص سخن میگوید، با چه کسی سخن میگوید؟ چگونه سخن میگوید؟ این حرفها را «صورت مرآتیه» نشان میدهد؛ امّا سایه هرگز این حرفها را نشان نمیدهد. پرندهای که در هوا پرواز میکند، سایه او در بستر زمین منعکس است؛ امّا این چه پرندهای است را، سایه مشخص نمیکند؛ امّا «صورت مرآتیه» آن را مشخص میکند.
اقسام پنجگانه «حَمل» در توجیه اسماء و صفات الهی
در مسئله «حَمْل» که چیزی را بر موضوعی حمل میکنند، دو قِسم حمل در کتابهای عقلی رایج است که یک قِسم آن هم در کتابهای حکمتِ متعالیه رایج است، امّا قسمت چهارم و پنجم رواجی ندارد. ما پنج قسم «حَمْل» داریم که توجیه اسمای حُسنا و صفات عُلیای الهی در هر مقطعی با یکی از این «حَمْل» های پنجگانه همراه است. یکی «حَمْل» مفهوم «اوّلی و ذاتی» است که مشخص است و دومی هم «حَمْل» «شایع صناعی» است که مشخص است؛ البته این دو «حَمْل» رایج است؛ سومی حمل «حقیقت و رقیقت» است که در حکمت متعالیه مشخص است، بعدی «حَمْل» «ظِل و ذیظِل» که چهارمی است و «حَمْل» دیگر «صورت مرآتیه و شاخص» که پنجمی است و اینها در عرفان مشخص است.
سالک الهی وارد مرحله «حیرت» میشود، «حیرت» او گاهی به این است که بخواهد بگوید عالَم «ظِل» است و «ذیظِل»، میبیند که نمیشود! در جلسه قبل به عرض شما رسید که «ظِل» شدن چند امر میخواهد که عالَم نسبت به خدا، خلق و خالق این امور را ندارد.
آینه بودنِ جهان، یکی دیگر از عوامل حیرت عرفا
«صورت مرآتیه» هم چنین است! خود «مرآة» حالتهایی دارد که اگر آن را بگردانیم، شئون مختلف آن شاخص میشود؛ یعنی هر لحظه که به شکلی دربیاید، شکل آن شاخص را نشان میدهد که گاهی کوچک نشان میدهد، گاهی بزرگ نشان میدهد، گاهی از بالا نشان میدهد و گاهی از پایین نشان میدهد؛ کسی که در کنار استخر ایستاده است، درختها را معکوس میبینید یا چیزی را که دور هست با یک وضع دیگری مینگرد.
«صورت مرآتیه» یک بخش از خصوصیات را دارد که «ظِل» ندارد، ولی انسان بالأخره متحیر است! اگر کسی بخواهد چیزی بفهمد، باید بخشی از خلقت را جدا کند؛ یعنی خود را جدا کند، بعد بیرون خود را ببیند؛ امّا اگر درون خود را براساس اینکه فیض او و فعل او ـ نه خود او ـ «داخِلٌ فی الاشْیآءِ لا بِالْمُمازَجَةِ»، [۸] انسان متحیر است که این کسی را که میبیند، کیست؟ این کسی که میشنود، کیست؟
این کسی که میگوید کیست؟ وقتی به قُرب نوافل رسید، «حیرت» او بیشتر میشود، اگر جمع کرد بین صَفا و مَروه، یعنی بین قُرب نوافل و قُرب فرایض، بین صفای قُرب و مَروهٴ فرایض و «بالعکس» و این سعی را انجام داد، این شخص متحیرانه حرکت میکند که گوینده کیست؟ شنونده کیست؟ بیننده کیست؟ دیدهشده کیست؟ چون همه اینها فعل الهی هستند. مقام ذات که «مستحیلالنیل» است و احدی به آن دسترسی ندارد، زیرا حقیقتی است خارجی نه ذهنی و نامتناهی است نه محدود، پس به آن دسترسی نیست.
بنابراین اگر کسی بخواهد سلوکی داشته باشد و چیزی را تبیین کند، به او اجازه میدهند که برابر آیه سوره مبارکه «فرقان» [۹] در حدّ «ظِل و ذیظِل» سخن بگوید، برابر کلمات نورانی حضرت امیر که گاهی تعبیر به «الْمَرَائِی» و گاهی تعبیر به «مَرایا» دارد، برابر «مرآة» و صاحب صورت سخن بگوید که امیدوار هستیم، ذات اقدس الهی توفیق پیمودن این راه و سلوک الهی را نصیب همه ما بفرماید.
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته«
پی نوشتها
[۱]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج۸، ص۱۴۳؛ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) … فَحَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا عَلَیهَا فَإِنَّ لِلْقِیامَةِ خَمْسِینَ مَوْقِفاً کُلُّ مَوْقِفٍ مِقْدَارُهُ أَلْفُ سَنَة«.
[۲]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۴۳.
[۳]. تهذیب الاحکام، ج۳, ص۱۰۹.
[۴]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحدیثة)، ج۳، ص۲۹۷.
[۵]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج۲، ص۳۵۲؛ «إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّتِی یبْطِشُ بِهَا…«.
[۶]. الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج۱، ص ۴۷؛ «کل ما فی الکون وهم أو خیال ٭٭٭ أو عکوس فی المرایا أو ضلال».
[۷]. نهج البلاغة(للصبحی صالح) , خطبه۱۸۵.
[۸]. ر. ک: نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه۱؛ «مَعَ کُلِّ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیرُ کُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایلَة«.
[۹]. سوره فرقان، آیه۴۵؛ ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیهِ دَلِیلاً﴾
Sorry. No data so far.