قریب به 30 شب اجرای نمایش «فصل شیدایی» با پایان یافتن رمضان 1436 پایان یافت. «فصل شیدایی» برای گروهی از مخاطبان که پیش از آن آوازه «شبی در کهکشانها» را شنیده، اما موفق به تماشایش نشده بودند، یک اتفاق مبارک شمرده میشد. 103 هزار نفر تماشاچی سال گذشته بهترین مبلغ برای «شبی در کهکشانها» بودند و حالا «فصل شیدایی» میتوانست تکرار آن اتفاق خوب باشد.
«شبی در کهکشانها» نمایش موفقی با کارگردانی بهزاد بهزادپور و خاطرهای از روزهای خوش فعالیتهای او بود که اجرای آن به یکباره با تصمیم سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران متوقف شد. این نمایش در حالی دیگر روی صحنه نرفت که 130 هزار نفر تماشاچی متقاضی و در صف انتظار تماشای آن بودند. تماشاگرانی که نامید یک سال را به انتظار نشستند تا اینکه این بار سعید اسماعیلی علامت نمایشهایی به این سبک را بالا آورد.
«مردمی بودن» روزی مهمترین ویژگی برای «شبی در کهشانها» و حالا یک ویژگی برای «فصل شیدایی» است. در روزهایی که شعار «تئاتر برای همه» یک پز مدیریتی است، نمایشی دوباره به میدان اجرا آمده که با همه اتهاماتی که به آن زده میشود، آنچه مورد پسند جامعه ایرانی است را میشناسد و با مردم از زبان خودشان و به دور از همه فیگورهای روشنفکرنما روبرو شده است.
سعید اسماعیلی در روزهای اجرای خود با اتهامات و حاشیهسازیهایی مواجه شده که پیش از این بارها و بارها «بازار داغ دردسرها» برای بهزادپور بودند. اشکالکردنهایی که از سوی دو جریان «انتلکتوئل/ مذهبی» و به موازات هم پیش میرود و سوء تفاهمهایی در مواجهه با این اثر نمایشی ایجاد میکند. بخشی از این اشکالات وارد و مورد قبول عوامل نمایش بود و از آن استقبال کردند و بخش دیگری بیراه مینمود و نیازمند پاسخ. چند مورد از این سوء برداشتها که درباره «فصل شیدایی» اکو میشد، به دلیل نوع مواجهه اشتباه با این اثر بوده است که چند مورد از آنها در ادامه مرور میشود تا اساس مواجهه اشتباه با این گونه نمایشی را روشن کند:
اتهام اول: «فصل شیدایی» تئاتر نیست؛ نمایش نامه ندارد
دسترسی به رسانه و دوری از مردم؛ محور تمایز تئاتر روشنفکری با نمایش مردمی است. عبارت «فصل شیدایی» تئاتر نیست؛ مدام در رسانههای هوادار تئاتر روشنفکری تکرار میشد در حالیکه از ابتدای تولید و ساخت این گونه نمایشی، هیچوقت «تئاتر» بودن مدعای این کار نبود و سازندگان آن همواره میگفتند که این یک کار چند رسانهای است که تئاتر گوشهای از آن است. اجرا، تعزیهخوانی، تصویرسازی، حضور مرشد و مجری و … بخشهای دیگر تشکیلدهنده این نمایش است که همگی برای انتقال مفاهیم با یکدیگر تلفیق شده و گونه خاص «فصل شیدایی» را خلق کرده است. مادامی که این تفاوت بنیانی درک نشود، هر گونه اظهارنظر در چارچوب قالبهای مرسوم تعریف شده برای تئاتر و … بینتیجه و عبث است. همانطور که اصرار برای تئاتر خواندن این کار هم پرواضح است که با شکست مواجه است و راه به جایی ندارد.
وقتی بناست «فصل شیدایی» گونه نمایشی تلفیقی خاصی باشد قطعاً فرم و نرم نمایش نامهنویسی و سناریوسازی برای آن هرگز به سبک تئاتر نخواهد بود و مقایسه آن قیاسی مضحک است. هر چند که برخی این فرم اختصاصی را نپسندند اما اتهامزنی آنان برای تخریب این اثر چندرسانهای نیز بیمعناست.
اتهام دوم: «فصل شیدایی» بیان بدیهیات است
شاید از منظری و برای مخاطبی و چه بسا تمام مخاطبان پردههای نمایشی و قصههای بیان شده در این نمایش بدیهی و تکراری یا ساخته شده براساس یک قصه باشد که عموم مردم ایران آن را از بر هستند. قصه هایی از تاریخ دین که مردم ایران پای هر منبر و مجلسی بخش زیادی از آنها را مرور کردهاند. اما این مسأله هرگز نافی آن نیست که یک نمایش یا صحنهسازی درباره این قصه را به تماشا بنشینند.
بسیاری از مردم ایران به خاطر دسترسی به منابع دینی، داستانهای قرآنی و تاریخ اسلام را میشناسند اما باز هم با ذوق و شوق بارها و بارها پای «الرساله» مصطفی عقاد، «امام علی(ع)» و «مختار» میرباقری، «یوسف(ع)» فرجالله سلحشور و … مینشینند و لذت میبرند. لذتی که شاید بارها حین تماشای «فصل شیدایی» هم برای آنها مرور شده باشد. صحنههای عاطفی و اشکها برای مصائب اهلبیت(ع)، صحنههای هیجانی از جنگ، صحنهسازیهای نمادین از قصه خلقت و … نشان میدهد که در روزهایی که هیچ پرداختی در فضای هنری کشور به این موضوعات نمیشود، مردم همین بضاعت پرداختی را هم غنیمت شمرده و برای تماشایش 100 هزار نفره حضور پیدا میکنند.
قابل انکار نیست که این حجم مخاطب آرزوی ناگفته بسیاری از سردمداران تئاتر روشنفکری است. آرزویی که به دلیل فضای رادیکال و سراسر ایدئولوگ روشنفکری، غیر قابل اعلام است و اعلام آن ریزش تمام هیمنه ساختگی این جریان -که به نوعی تنها ملجأ ادامه حیات آن هست- را به همراه دارد.
اتهام سوم: موسیقی «فصل شیدایی» اورجینال نیست
اساساً از همان اول مشخص بود که ساخت موسیقی اورجینال برای یک اثر که تمام هم و غم خود را پای کار اجرا و نمایش آورده، مسأله اولویتداری نیست. اینکه در این نمایش از چند موسیقی قبلاً شنیده شده و متعلق به چند اثر دیگر که با محتوای نمایش همخوانی دارد، استفاده شود چه اشکالی به کار وارد میکرد؟ وقتی سازندگان این اثر هیچ ادعایی درباره اینکه اساس کار خود را روی موسیقی اورجینال و تولید شده توسط خود قرار داده باشند، ندارند، اشکال کردن به اورجینال نبودن موسیقی «فصل شیدایی» چه محلی از اعراب دارد؟
مخاطب ایرانی بارها نشان داده که برای شنیدن موسیقی مطلوب خود حضور در کنسرتها یا شنیدن آلبومها را بیشتر میپسندد تا اینکه موسیقی مطلوبش را در زمینه تلفیق شده با کار دیگری جستجو کند. درباره بسیاری از نمونههای موسیقی تلفیقی با آثار سینمایی یا تلویزیونی که موسیقی آنها برجستگی بیشتری هم از آثار نمایشی پیدا میکند، جمعبندی این است که نهایتاً آن بخش از موسیقی آنها برجسته میشود که در تیتراژشان پخش شود.
برای عموم مخاطبان ایرانی همین که موسیقی با فضای آنچه تماشا میکنند، همخوانی داشته باشد کفایت کرده و اعتراضی به اورجینال بودن یا نبودن آن ندارند و گیر دادن به این مسأله نقد وزندار و قابل تأملی برای زیر سوال بردن «فصل شیدایی» برشمرده نمیشود. با این اوصاف اورجینال بودن موسیقی «فصل شیدایی» چه کمکی به این نمایش میکرد که امروز پخش موسیقی غیر اورجینال در بخشهایی از آن و باز هم نه تمام بخشها نمیتواند انجام دهد؟
اتهام چهارم: «فصل شیدایی» عوام زده و احساسی است؛ در فصل شیدایی اصالت با «گریستن» مردم است
این انتقاد خیلی فراتر از موضوع یک نمایش مانند «فصل شیدایی» و درباره بسیاری از مسائل دیگر هم قابل طرح و پیگیری است. اینکه بنیان دینداری جامعه بر مولفههای عقلانی قدرتمند مستقر شود، امری پسندیده و دلچسب است. در سالیان گذشته، جبهه فرهنگی انقلاب مدام در حال تلاش و فعالیت برای محقق شدن این آرمان بوده است. البته در دستگاه اهلبیت(ع) و بر اساس آموزههای شیعه خودِ روضه به ماهو روضه هم «اصالت» دارد. گریستن پای مجلس مرثیهخوانی و مصائب اهل بیت(ع) موضوعیت دارد. علما و عارفان بزرگی، جایگاه بسیار بالایی در شأنیت روضه تفسیر میکنند و آن را یکی از برترین مسیرها در طی طریق الیالله برمیشمارند.
«عوامزدگی» عبارتی است که هر چند عدهای بخردانه و منذرانه، آن را با هدف ارتقای فهم دینی مسلمانان بیان میکنند و دربارهاش سخن میگویند اما در مقابل هم عدهای مغرضانه آن را برای سرکوفت زدن بر سر مردم متدین دست میگیرند. مسأله عزاداری عامیانه و مردمی یک وجه سومی هم دارد که همواره با استقبال و حتی حسرت بزرگان و علمای دین روبرو شده است و آن «خلوص» چنین مواجهههای ول احساسی با مناسبات و شعائر دینی است. چه بسیار شنیده شده که بزرگان گفتند از فلان فرد عامی کم سواد قبول افتاد اما من سالها باید بدوم تا به او برسم. چه جرقههای تحول که با همین سبکها ایجاد نشد و مسیر زندگی افراد را متحول نکرد. لذا احساسی بودن «فصل شیدایی» زیر سؤال نیست هر چند که عده ای آن را کافی ندادند اما به معنای ناکارآمدی آن هم نیست.
«فصل شیدایی» شاید کارکرد قدرتمندی در پیریزی نگاه عقلانی و اندیشمندانه دینی نداشته باشد و البته ادعایش را هم نداشته باشد، اما در فضای امروز جامعه ایرانی که از هر سو با انواع و اقسام تهاجمات اخلاقستیز همراه است، ایجاد یک «احساس معنوی خوب» -آنچه که میتواند یک مدعای حداقلی فصل شیدایی باشد که از عهدهاش خوب برآمده است- میتواند گام اول یک ارتجاع ارزشمند به هویت دینی و معنوی جامعه باشد و تشنگی برای دستیابی به گامها و مطالعات بعدی را رقم بزند. «فصل شیدایی» برای مخاطب ابتدای راهی که از هویت اسلامی-ایرانی خود فاصله گرفته و در کوران انواع و اقسام هویت سازیها گرفتارش کردهاند، میتواند کاربرد خوبی داشته باشد.
**
به هر حال به نظر میرسد در روزهایی که هیچ گروهی در جبهه فرهنگی انقلاب حال چندانی برای فعالیت هنری و فرهنگی ندارد، این سعید اسماعیلی و تیماش هستند که با همه نقصها، سختیها و البته مزیتها باری را از زمین برداشته و مشفقانه در تلاش هستند. برخلاف رویه بیرون گود نشینان در بیان گزافه «لنگشکن» این تیم جوان اسماعیلی، بوذری و دوستانشان هستند که عزم میدان کرده و آثار بعدی را هم خلق میکنند و در این مسیر هیچ چیز از عهده تشکر از این تلاشهای خودجوش برنمیآید جز استقبال مردم.
پینوشت-1: این چند خط ابا دارد از پرداختن به اتهامات و بغضنوشتهایی که بعضاً نشأت گرفته از قضاوتها، خصومتها است و در مواردی براساس غرضورزیها و کینههای شخصی در مقابله با این نمایش و عوامل آن بیان شده است. موارد و عبارتهایی که اهانت مستقیم به شخصیتهای برگزار کننده این نمایش به شمار میرود. اهانتهایی که به راحتی و بر اساس ابتداییترین مولفههای اخلاقی از اعتبار ساقط میشود.
پینوشت-2: این نوشتار هیچ ابایی از برچسبهای احتمالی «سفارشی بودن»، «نوشابه باز کردن» و … ندارد چه اینکه اساساً نگارنده قائل به این است که صفحات رسانههای ایرانی باید پای کار تفسیر و نقد و بررسی فعالیتهای این چنینی باشد نه آثار متعلق به عدهای محدود با گرایشات و پزهای خاص و بیگانه با مردم.
Sorry. No data so far.