سه قرن پیش بود که آگوست کنت، عالم جدید را عصر اسطوره زدایی و آغاز پوزیتیویسم نامید. عصری که در آن اساطیر دنیای باستان جایگاه رفیعشان را در بالای کوه المپ از دست داده بودند و تنها به افسانه هایی بدل شدند که می توانند دنیای هیجان انگیزتری را بسازند.
اسطوره در دنیای باستان پاسخ تمام ابهامات بشر را می داد و مابعدالطبیعه ی بشر بود. باران و طوفان به اسطوره ها مرتبط بود و هر موجود فرا انسانی که وظیفه نیک و بدی داشت در قالب یک شخصیت اساطیری بارِ راز هستی را بر دوش می کشید. بشر با عالم تر شدنش از کف اقیانوس تا فراز کهکشان راه شیری را شروع به رصد کردن نمود. همه چیز زیر تیغ جراحان که دانشمندان عصر جدید بودند رفت. دیگر هیچ ستاره ای بدون اذن قوانین نیوتونی روی زمین سقوط نمی کرد و حتی ذرات کوانتون هم در بی نظمی شان نظمی ریاضی وار داشتند.
این انسان به سختی می پذیرفت که جهان، غیبی در اداره خود دارد. ذهن خیال پردازِ سرمایه دارانِ رویا فروش و رسانه های جدید که مثل قارچ سر بلند کردند وظیفه اسطوره سازی را بر عهده گرفتند. اساطیری که دانشمندان خرابش کرده بودند، رسانه ها باید بازتولیدش کنند. پشت پرده ها، حاشیه های زندگی، خبرنگاران جاسوس، زندگی شخصی هنرپیشه ها و … رویاهای تازه ای را به مردم می فروختند. از زمانیکه به تعبیر بودریا ما جنگ را نه در زمین جنگ، بلکه در شبکه سی بی اس آمریکا دیدیم و تحقیر عراقی ها در جنگ خلیج را در ال سی دی های بزرگ خانه مان مشاهده کردیم، رسانه برای ما چشم تازه ای از مشاهده ی جهان بود.
رسانه های ما فکر می کرد، جای ما مقاله می نوشت و حتی به ما یاد می داد که چه کسی مهم است و چه کسی مهم نیست. اگر شخصیت مهمی از دنیا می رفت فرزندانش پیش از آنکه او را به خاک بسپارند به این فکر می کردند که مرگش را به رسانه ها اعلام کنند. گویی اگر رسانه مرگ و تولد کسی را بیان نکند انگار شناسنامه ای هیچ گاه برایش صادر نشده است؛ اما چه شده که بشر قرن ۲۱ با این همه ادعای واهی و خدامنشانه، آنچنان ذلیل رسانه است که بدون رسانه فکر هم نمی کند. این امپراطوری چگونه مرزهای خود را گستراند و ما بدون هیچ جنگ و خونریزی هر روز در مقابل لشگر کشی اش زانو می زنیم و بت های جدید و اسطوره های تازه را می پذیریم. فرمول سخت و آسانی داشت؛ حکومت بر چشم ها پیش از حکمومت بر فکرها. رسانه ای که آب و رنگ ندارد انگار وجود ندارد.
از جلد کتاب بگیرید تا گرافیک اخبار ساعت ۱۴ تا چهره بازیگران زن و مرد و حتی تا رنگ ها اغراق شده دوربین های جدید فیلم برداری که همه مسئول آب و رنگ به دنیایی هستند که این اندازه رنگی نیست. اغراق، ابزار تسلط بر چشم هاست. حتما تا به حال تجربه ی خرید در پاساژهای پر زرق و برق را داشته اید. ممکن است همان اجناس را اگر دوره گردی روی زمین بفروشد بی اعتنا از کنارش رد شوید اما اگر پشت ویترین مغازه ای بی نظیر باشد چشم ها به آن خیره می شود. رسانه، ویترین عالم جدید است. مهم نیست که در پشت ویترین چه چیزی دارید، مهم آن است که ویترین را به زیبایی نمایش بدهید.
البته باید اعتراف کرد دستِ رسانه در حال رو شدن است؛ عبور از عوالم مدرن به ساحتِ زیستِ جهانِ پسا مدرن دارد ویترین های فرهنگی را بی ارزش می کند و معنا دوباره جایگاه خود را می یابد اما با این وجود باید شعبده ی رسانه را تماشا کرد. چشم های ما را می بنند و آپارات فیلم سینمایی را مستقیم روی مغز ما روشن میکنند. شاید شما هم مثل خودِ نگارنده سریع نسبت به این متن موضع بگیرید که نه … من یک شخصیتِ اندیشمند هستم که تسلیم حرف دیگران نمی شوم و از خودم فکر و حرف دارم؛ برای عبور از این گردنه و این سوال، به فرمولی در فیلمنامه نویسی اشاره کنم.
تیپ و شخصیت: تیپ ها، ویژگی هایی هستند که در همه افراد دیده می شوند. آدم هایی عین هم. مثلا یک فیلم نامه نویس وقتی تیپ یک جاهل را می نویسد ناخودآگاه سبیل و کفش قیصری و لنگ و دستمال یزدی را اضافه می کند اما ما می دانیم که جاهل بودن صرفا به تیپ و قیافه نیست و می توان جاهل ها و لات هایی با شکل های دیگر هم تصور کرد و یا به آنها صفاتی بخشید که از تیپ به کاراکتر تبدیل شوند. از این برای بحث خودمان استفاده کنم.
دیکتاتورهای جهان به شدت تمایل دارند که در جامعه تیپ سازی کنند و مردم، هنجارهای اجتماعی درست کنند که در آن کاراکترها طرد شوند؛ چرا که کاراکترها، نظم هنجاری را به هم می زنند و بر هم خوردن نظم هنجاری یعنی شورش علیه ایدئولوژی غالب و این یعنی یک ترک بر روی سدی که در مقابل سیلاب سلیقه ها ایستاده است. رسانه ها در امپراطوری خودشان هم روی سلیقه ها سد می زنند . چگونه؟ با تیپ سازی. هر رسانه یک تیپ ایده آل دارد که آن را ترویج می کند و هر معنایی خارج از آن را به سخره می گیرد. تیترها، ایدئولوژی ها را به سمت شما پرتاب می کنند. بی آنکه جایی برای تفکر و دیالوگ باقی بگذارند.
می دانید چرا؟ چون همه را تیپ می بینند. امروزه انقدر همه ی ما داریم به تیپ تبدیل می شویم که از روی سایتی که چک می کنیم یا ماهواره ای که می بینیم یا نمی بینیم یا روزنامه ای که می خوانیم، می توانیم بفهمیم در کجای مرزهای فرهنگی و سیاسی قرار داریم. اما این وسط آیا حقیقت گم میشود یا پیدا می شود؟
معنا در عصر فروپاشیِ معنا قرار دارد. رسانه پرچمدار این فروپاشی است. با ساخت اسطورهای سیاسی و فرهنگی از بازیگر گرفته تا کارگردان، از سیاست مدار تا ورزشکار و به تازگی شاعر و رمان نویس و خواننده که به صف اسطوره های عصر فروپاشی معنا اضافه شده اند . باید به بت های جدید احترام گذاشت اگر می خواهیم بت پرست باشیم و یا طرحی نو در عالم در اندازیم..
Sorry. No data so far.