دوشنبه 27 جولای 15 | 09:26

ابتلا به سختی‌ها در وقت ارسال انبیاء

آنچه می خوانید گفتاری از دکتر امیرحسین بانکی پور فرد است که برگرفته از جلسات تفسیر سوره‌ی أعراف ایشان می باشد که شام شنبه ها در محله صائب اصفهان برگزار می گردد.


در سوره‌ی أعراف در ذیل آیات ۵۹ تا ۹۳ داستان پنج پیامبر به صورت نسبتًا مجمل، البته با ذکر نکات مهم، ذکر گردیده است. این پنج پیامبر عبارتند از حضرت نوح و حضرت هود و حضرت صالح و حضرت لوط و حضرت شعیب علیهم السلام. بعد از بیان این پنج داستان، قبل از آن که قرآن به بیان داستان حضرت موسی علیه السلام -که نسبتا مفصل است و حجمی در حدود ۶۰‌‌ آیه از آیه‌ی ۱۰۳ تا ۱۷۱ را به خود اختصاص داده است- بپردازد، یک سری از اصول و سنت‌های الهی در مورد پیامبران در آیات ۹۴ الی ۱۰۲ بیان می‌شود که بسیار مهم هستند. این‌ها اصول و سنت‌هایی در مورد امت‌ها و اعمالشان است که همیشگی و تغییر ناپذیرند و به تعبیر قرآن: «و لن تجد لسنة الله تبدیلًا»  و هرگز در سنت خدا تبدیلی نخواهی یافت؛ به عبارتی این سنت‌ها سنت‌های ثابتی هستند که می‌توان با آن‌ها یک فلسفه‌ی تاریخ طراحی نمود و آن فلسفه را مقیاس قرار داده و رویدادهای اجتماعی  را با آن پیش‌بینی کرد.
سنت‌های الهی نه زمینی هستند و نه زمانی
سنت‌هایی را می‌توان الهی دانست که نه با تجربه بلکه با مقیاس عقلانی و وحیانی ناب به دست آمده باشند. با مطالعه‌ی تاریخ بشری می‌توان اطلاعاتی از رویدادهای گوناگون به دست آورد اما این رویدادها نمی‌تواند سنت باشد مگر آن‌که رابطه‌ی میان آن‌ها و علل رخدادشان به صورت برهان عقلی درآید؛ به راحتی نمی‌توان رخدادی را سنت نامید؛ چرا که با تتبع در آثار تاریخی استقرای فرد ناقص و جستجوی وی محدود خواهد بود. درست مانند این که یک دانشجویی که در زمینه‌ی پستانداران مطالعه می‌کند بگوید: هر پستاندار، فک پایینش می‌جنبد و نه فک بالایش. این دانشجو ۱۰۰ نمونه پستاندار را دیده است که این گونه‌اند؛ پس حکم می‌کند که همه‌ی پستانداران این گونه‌اند. آن گاه به وی می‌گویند که خیر و این گونه نیست؛ چرا که استقرای شما ناقص بوده است؛ نهنگ را دیده‌ایم که فک بالایش می‌جنبد. نتیجه آن که سنتی را می توان اصل ثابت گرفت که از قرآن یا روایات صحیح به دست آمده باشد. این‌هاست که اصول کلی تغییر ناپذیر است.
در این ۹ آیه خداوند این اصول و سنت‌های مهم را بیان می‌کند. این سنت‌ها تغییر ناپذیر و کلی‌اند؛ یعنی نه محدود به زمانی خاص و نه محدود به زمینی خاص هستند. اصولی که خداوند منّان در این آیات بیان می‌کند، خطوط کلی وحی و نبوت است.

سنت اول: ابتلا به سختی‌ها در وقت ارسال انبیاء

«و ما أرسلنا فی قریة من نبی إلا أخذنا أهلها بالبأساء و الضراء لعلهم یضرعون» (أعراف ۹۴)

گزیده‌ی تفسیر

یکی از سنت‌های الهی سنت ابتلا به سختی‌ها برای هدایت امت است. آن گاه که خداوند انبیاء را برای هدایت امت می‌فرستد، تمام امکانات مورد نیاز هدایت را بسیج می‌کند. امکانات، أعم است از امکانات علمی و امکانات عملی. در فراهم آوردن امکانات علمی، خداوند به پیامبرش می‌فرماید: «ادع إلی سبیل ربّک بالحکمته و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی أحسن»  پیامبرم در دعوت به سبیل الهی از سه چیز استفاده کن: اول از حکمت یعنی دلیل محکمی که عقل را در تیررس خود قرار می‌دهد؛ دوم از موعظه‌ی حسنه که دل را نشانه می‌رود؛ و سوم این که اگر نه دنبال استدلال متقن بودند و نه تشنه‌ی موعظه‌ی حسنه می‌توانی از جدال احسن استفاده کنی؛ جدال احسن یعنی استفاده از گزاره‌هایی که میان افراد مسلّم و مشهور است.
خداوند نه تنها امکانات علمی را بلکه امکانات عملی را نیز فراهم می‌کند؛ یعنی از نظر فضای عملی و محیطی فضا را به گونه‌ای می‌سازد که بهترین شرایط برای هدایت امت باشد. این آیه همین مطلب را بیان می‌کند؛ یعنی سنت عملی برای هدایت که در آن خداوند بهترین شرایط عملی را برای هدایت امت مهیا می‌سازد.
از آن‌جا که ممکن است همه‌ی مردم از حکمت‌ها موعظه‌ها و معارف الهی استفاده نکنند و حتی عده‌ای آن را اسطوره پندارند و ندای «إن هذا إلا أساطیر الأولین»  سر دهند، خداوند متعال از راه‌های عملی وارد می‌شود، شاید که به راه الهی برگردند و هدایت شوند؛ «و بلوناهم بالحسنات و السیئات لعلهم یرجعون .»

نیم نگاهی به آیه

«و ما أرسلنا فی قریة من نبی إلا أخذنا أهلها بالبأساء و الضراء لعلهم یضرعون»
«ما … إلا»: مای نافیه را به همراه إلا آورده است که معادل آن در زبان فارسی «هیچ چیز الا فلان» و یا «فقط فلان» است و یکی از اسلوب تخصیص و انحصار شمرده می‌شود و کل عبارت نشان از یک سنت قطعی است.
«و ما أرسلنا فی قریة»: ما نفرستادیم هیچ پیامبری را در هیچ آبادی و شهری مگر آن که «أخذنا أهلها بالبأساء و الضراء»: اهل آن‌جا را برای امتحان اخذ نمودیم  و سختی‌ها و مشقاتی را همراه با آمدن پیامبر در زندگی آن‌ها ایجاد کردیم. «بأساء» و «ضرّاء» هر دو سختی است با این تفاوت که «بأساء» سختی جانی است و «ضرّاء» سختی مالی. این را بعضی از مفسرین گفته‌اند و برخی دیگر عکس این حرف را زده‌اند. عده‌ای «بأساء» را مشکلات بیرونی و «ضرّاء» را فشارهای درونی می‌دانند. آن‌چه مسلّم است این است که همراهی این دو کلمه نشان از آن است که مردم به شدت تحت فشار و مشکلات قرار می‌گیرند.
چرا اوضاع بدین شکل می‌شود؟ «لعلّهم یضّرّعون»: به این خاطر که مردم تضرع و زاری کنند. عموم مردم در این گرفتاری‌ها غرورشان می‌شکند و اهل گریه می‌شوند و زمینه برای هدایتشان فراهم می‌گردد. آن لحظه که مردم مست علم و ثروت هستند حرف در گوششان فرو نمی‌رود. فردی که مصیبت می‌بیند بیش‌تر پذیرای حرف حسابی است.
قرآن می‌گوید سنت ما این است. فرد فرد انسان‌ها در زندگی‌شان فراز و نشیب‌هایی دارند.

وجود بلا و باطن حقیقی بلا و شرور

خداوند چه بسیار مهربان است! خدای متعال می‌فرماید برای آن که افراد بشری هدایت گردند مقدر ساختم که هم زمان با آمدن پیامبر سختی‌هایی هم در امّت ایجاد شود -خواه سختی اقتصادی و خواه سختی پزشکی و …- و نیز مقدر ساختم که در این سختی‌ها زمینه برای هدایت آماده شود. این، اولین سنت الهی بیان شده در این آیات است.
حال که چنین است، مگر نه آن است که خداوند، عدل و فضل محض و مهربان‌ترین است و جز خیر برای بندگانش نمی‌خواهد و مگر نه آن است که هرچه در عالم روی می‌دهد زیر نظر خداست و خداست که بدان عالم و فاعل حقیقی آن بوده و مگر نه آن است که آدمی در زندگی‌اش سختی‌ها و بلاهای طاقت فرسا و جان فرسا، کم و بیش می‌بیند، پس چگونه است این تناقض آشکار؟ یا باید گفت این بلاها از ناحیه‌ی خدا نیست و انحراف زرتشتیان را پیدا کرد و اهورا مزدا و اهریمن را به عنوان دو منبع خیر و شر در عالم معتقد شد و یا این که دیگر دم از عدالت خدا نزد و یا این که خدا را عالم فرض نکرد و راه دیگری هم هست و آن این که شرور را در عالم انکار نمود.
اگر بشر قبول نماید که این شرور در عالم هستی به نحوی هست، حال چگونه می‌توان این شرور را توجیه نمود؟ از همین آیه به دست می‌آید که ممکن است ظاهر ابتلائات ناخوشی باشد اما در این دنیا هر ناخوشی، ناخوشی نیست و این ناخوشی از قهر خدا نیست. ناخوشی اگر از قهر خدا باشد، قطعا ناخوشی است ولی اگر از قهر خدا نباشد، ناخوشی نیست. این دنیا نه نعمت‌هایش حتما به سود فرد است و نه بدی‌هایش حتما به ضرر وی. نه خوشی‌هایش نشان از خوبی فرد است و نه بدی‌هایش نشانه‌ی عذاب و بدبختی وی. بلا در ذات این دنیاست و محال است که دنیا، دنیا باشد و دار بلا نباشد. حتی همه‌ی نعمت‌های الهی نیز بلایی از بلاها و برای امتحان آدمیست.
«بر پایه‌ی برخی آیات اصل کلی این است که همه‌ی نعمت‌های الهی امتحان‌اند  و اعطای هر گونه نعمت الهی به انسان جنبه‌ی آزمون دارد؛ حتی نعمت‌هایی که پاداش کار نیک گذشته‌اند -مانند گشایش درهای رحمت آسمان و زمین که برای گذشته‌ی تقواپیشگان جزای نیکوست: و لو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض- نسبت به آینده ابتلا و امتحان است زیرا دنیا سرای تکلیف و آزمون است پس پاداش دادن به کار خیر کسی یعنی آن شخص باید از نعمت خدا شکرگزاری کند- نه این که تکلیف ندارد- و شکرش نیز ادامه دادن آن کار خیر است. خدا کسی را در دنیا اکرام نمی‌کند که صرفاً به معنای پاداش باشد چون اکرام پاداشی و نهایی فقط در آخرت است.
هر نعمت و نقمتی که به انسان برسد سلامتی باشد یا بیماری تهیدستی باشد یا توانگری آزمون الهی است؛ پس چنین نیست که انسان گمان کند هرگاه متنعم شد خدا او را گرامی داشته است و هر زمان که به دشواری افتاد بر او تنگ گرفته شده است بلکه هر چه در دنیاست جنبه‌ی آزمون دارد. نه متنعم را خدا گرامی داشته و نه تنگدست را اهانت کرده است؛ اعطای آبرو یا کاستن از آن هر دو امتحان الهی و ابتلاء هستند.»
«به هر روی بر پایه‌ی معارف قرآنی هیچ چیز در جهان هستی تصادفی نیست و جهان روی نظم خاصی اداره می‌شود و ناظم آن هر کاری را بر پایه‌ی حکمت انجام می‌دهد که گاهی در آزمون به خوشی‌ها و زمانی در امتحان به ناخوشی‌هاست ؛ پس خوشی‌ها و ناخوشی‌های روزگار -حتی خوشی‌های پاداشی و ناخوشی‌های کیفری- آزمایش الهی‌اند؛ حتی بیماری‌هایی که انسان بر اثر عدم رعایت مسائل بهداشتی بدان‌ها گرفتار می‌گردد، رعایت نکردن بهداشت عمدی باشد (که بیماری جنبه‌ی کیفری دارد) یا قصوری، همگی جنبه‌ی امتحانی دارند و برای بیداری انسانند.»

فلسفه‌ی بلا

اما فلسفه‌ی این بلاهای به ظاهر ناخوش چیست؟ فرود آمدن این همه بلا دلیلش چیست؟ اول آن که، شداید و بلاها باعث زاری به درگاه خدا می‌شود. برخی اوقات قلب آدمی سخت و سیاه می‌شود و نه گریه‌ای می‌فهمد و نه تنبّهی. این آیه نشان می‌دهد که زاری کردن به درگاه خدا یک اصل است. گریه چرایی ندارد؛ اگر این حالت بکاء در زندگی فرد کمرنگ شده باشد باید به دنبال علت گشت نه این که به او به خاطر گریه به درگاه خدا ایراد گرفت. برخی اوقات فرد آن‌قدر در دنیا آلوده گشته که دیگر گریه و زاری نمی‌کند. خدا می‌فرماید این بلا خاصیتش این است که غشاء و پرده‌ی دور قلب را پاره می‌کند و منجر به زاری می‌گردد.
دوم این که بلایا سازندگی ایجاد می‌کند. در تیم‌های ورزشی برای آمادگی جهت شرکت در مسابقات جام جهانی، تمرین‌های سختی به ورزشکاران می‌دهند تا مبادا در آن مسابقات مهم، کم بیاورند؛ لذا سختی‌ها عاملی است برای سازندگی انسان. کسی که می خواهد در دانشگاه قبول شود باید برای موفقیت سختی بکشد. در این دنیا هیچ سازندگی بدون سختی نیست. یک دانشمند اگر بخواهد در فن خود مبرّز شود باید سختی‌های مسیر علمی را به جان بخرد. آهن آن هنگام نرم و آماده‌ی شکل گرفتن و چکش‌پذیری می‌شود، که خوب گداخته شده باشد. تنها در این حالت است که آماده‌ی دور شدن از زنگارها و صاف و صیقل شدن می‌شود. ابتلائات، با مؤمن چنین می‌کند. آدمی با سوختن در بلاهاست که نرم می‌شود.
سوم این که بلاها غفلت‌زدایی می‌کند. گاهی فرد آن‌قدر مست نعمت است غافل می شود که قرار است از این دنیا برود و یادش می‌رود که این جا دار فرار است و نه دار قرار. متأسفانه نعمت برای آدمی گاهی حجابی می‌شود در برابر مُنعِم. مُنعِم که خداوند متعال است در حق آدمی لطف می‌کند و نعمت را از وی می‌گیرد تا فریاد بزند و به سوی پروردگارش برود.
چهارم از فلسفه‌ی بلایا این است که با بلایا آدمی تسلیم خدا می‌شود. در بلاها دستان فرد بالا می‌رود و خود را تسلیم امر می‌کند.
پنجم این که بلایا موجب می‌شود فرد به عوامل طبیعی وابسته نشود. فرد نگوید تنها تلاش خودم بود که به این جایگاه و منزلت اجتماعی دست یافتم. بلا بیان می‌کند که تنها قواعد معمول میان انسان‌ها در عالم حکم‌فرما نیست. امیرالمؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند «أعرف الله بفسخ العزائم» من از آن جایی که خوب نقشه کشیدم و خداوند نقشه‌ام را بر آب زد و تصمیم را عملی نساخت و برنامه‌ام را تغییر داد، خدا را شناختم.
ششم این که بلایا موجب توبه و انابه می‌گردد. بسیاری یاغی بودند و به هیچ صراطی مستقیم نبوده و این بلاها به درگاه خداوند کشاندشان.
هفتم این که ابتلائات، موجبات بیداری انسان می‌شود؛ لذا خداوند همراه با فرستادن پیامبر این زمینه‌چینی را برای هدایت امت می‌کند. با توجه به آیات قرآن کسانی که با پیامبر بیش‌ترین مقابله را می‌کردند،  طبقه‌ی اشراف و غوطه‌وران در مال و ثروت بودند و در مقابل، عمدتًا مستضعفین بودند که به پیامبر می‌گرویدند.  این که امام خمینی رحمة الله علیه می‌فرمودند که این انقلاب، انقلاب پابرهنگان است، برای همین بود؛ چرا که این پابرهنگانند که انقلاب را بهتر درک و برایش سرمایه گذاری می‌کنند.
مورد دیگری که بیش‌تر در راه‌کارهای عملی خود را نشان می‌دهد این است که ابتلائات، غرور را کم و نابود می‌کند. محمد عبده در تفسیر المنار می‌گوید که شهر پاریس در گناه و آلودگی غوطه ور بود و مردم آن دیار زندگی بسیار مفتضح و بدی داشتند تا این که جنگ جهانی رخ داد؛ پس مردم به معابد روی آورده و به عبادت پرداختند.

بلا، مقدمه‌ای برای رسیدن به مراحل بالاتر

مهم‌تر از همه‌ی این موارد این است که برخی اوقات بحث از هدایت اولیه نیست و فرد در مسیر الهی گام بر می‌دارد، اما خداوند می‌خواهد وی را برگزیند و وارد مرتبه‌ی بالاتری سازد و فتح الفتوحی برایش حاصل نماید و لذا او را گرفتار بلا می‌کند؛ این مورد هم جزء همین سنت الهی است. یک موقع هدایت عام است و یک موقع خاص. مثلاً همه‌ی اطرافیان و دوستان فرد به مسجد می‌آیند و بچه هیأتی هستند اما خداوند به دلایلی آن فرد را برای مسؤولیتی انتخاب می‌کند و این جا لازم می‌آید که او را در یک ابتلایی بیندازد تا هم از وی ظرفیت سنجی به عمل آورد و هم برای او ظرفیت سازی کند. فرد چه قدر تحمل فشار دارد؟ اگر ظرفیت نداشته باشد خراب می کند. لذا گاهی اوقات در زندگی فرد اوضاع به هم می‌ریزد. این‌ها را فرد باید دقت کند؛ در واقع آزمون جدیدی است که اگر از آن پیروز بیرون آید وارد سطح والاتری می‌گردد.
اگر آدمی یک موقع در زندگی خود مشاهده نمود که عرصه از همه طرف بر وی تنگ شد، بداند که خبری در راه است. درست مانند درد زایمان که خبر از آمدن بچه می‌دهد. لذا فرد نباید از ابتلائات نگران و فراری باشد. ابتلائات گاهی خودش کمال است و گاهی مقدمه‌ای است برای کمال. گاهی «عسی أن تکرهوا شیئًا و هو خیر لکم»  است و گاهی «و یجعل الله فیه خیرًا کثیرًا» .
با نظر در روایات و تتبع در شواهد ظاهری می‌توان دریافت که حضرت زینب سلام الله علیها با آن که بسیار بزرگوار و محترمند، اما قبل از داستان کربلا شخصیت ایشان در زمره‌ی قله نشینان انسانیت معرفی نمی‌شود. قبل از داستان کربلا حضرت زینب آن تقدس ویژه‌ای که اهل بیت عصمت و طهارت برای مریم عذراء یا آسیه همسر فرعون قائلند ندارد. اما زینب سلام الله علیها پس از واقعه‌ی کربلا آن قدر در کرب و بلا گرفتار گشت و بالا رفت که خیلی از انبیاء الهی ریزه خوار ایشان شدند. زینب سلام الله علیها قبل و بعد از کربلا، زمین تا آسمان فرق می‌کند. این ابتلائات است که زینب را زینب کرده است. اگر زینب در کربلا نبود، دیگر جزء قله نشینان خلقت نمی‌بود. همه‌ی افتخارات عظیم زینب به خاطر ابتلائات عظیم ایشان بود.
حال با توجه به این موضوع اگر فرد در زندگی‌اش مشاهده نمود که ابتلائاتی فوق عادت  برایش رخ داد و در آماج بلا قرار گرفت، بداند که می‌خواهند او را برای رسیدن به مقامی بالاتر سنجش کنند؛ لذا باید خیلی مراقب باشد تا مبادا در این امتحان الهی رفوزه گردد.

ابتلائات جوامع

در مورد جوامع اسلامی هم وضع به همین منوال است؛ یعنی به عبارتی امت را مبتلا می‌کنند. برای اعتلای امت اسلامی جنگی علیه ایشان شکل می‌گیرد؛ چرا که خداوند می‌خواهد پایه‌های نظام و انقلاب را با خون شهدا مستحکم نماید. جمهوری اسلامی ایران در اوایل انقلاب به بلای جنگ آزموده شد و سر افراز و عزتمند از آن بلا بیرون آمد.

آیا بلا می‌تواند به دست خود فرد ایجاد گردد؟

آیا ممکن است بلا به دست خود فرد ایجاد گردد و برای تکامل خویش به کار بسته شود؟ به عنوان مثال فرد در زندگی‌اش سختی‌هایی به دست خودش برای خود و خانواده‌اش ایجاد نماید تا موجبات اعتلا فراهم گردد؟ مثلاً پدری با آن که وضع مالی خوبی دارد بر فرزندان خویش وضع مالی‌اش را ظاهر نکند و آن‌ها را اندکی در سختی بزرگ نماید تا فرزندان ساخته شوند و روی پای خود بایستند؟
در پاسخ باید گفت که اگر چنین کاری با ظرافت و تفکر انجام گیرد ایرادی ندارد و خوب است؛ ولی باید به یک نکته توجه داشت که زهد در اسلام یک مقوله‌ی فردی است و فرد نباید به این عنوان که زهد برایش موضوعیت دارد به همسر و فرزندانش سخت بگیرد. سخت‌گیری باید کنترل شده و برای رشد و تعالی فرد باشد نه این که در فرد عقده و آرزوهای دور و دراز ایجاد نماید.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.