شب پرویز ورجاوند با همکاری بنیاد فرهنگی ملت، دایره العمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار، مجله فرهوشی و انجمن علمی باستانشناسی ایران در کانون زبان فارسی برگزار شد.
علی دهباشی آغازگر این نشست بود که از پرویز ورجاوند چنین یاد کرد: دکتر پرویز ورجاوند در ۱۳۱۳ در تهران به دنیا آمد. بعد از دوره دبستان و دبیرستان و دریافت ششم ریاضی، ورجاوند اقدام به گذراندن دوره ی عالی نقشه برداری در سازمان نقشه برداری کرد. سپس ششم ادبی را گرفته و دوره لیسانس باستان شناسی و فوق لیسانس علوم اجتماعی را در دانشگاه تهران طی کرده، با گرفتن بورس تحصیلی به کشور فرانسه عزیمت و دوره انستیتوی انسان شناسی را در دانشگاه پاریس و مدرسه عالی لوور گذرانید و توانست در سال ۱۳۴۲ در رشتۀ باستانشناسی با گرایش معماری ایران در دورۀ تاریخی از دانشگاه سوربُن فرانسه مدرک دکتری اخد کند. رساله دکترای ایشان درباره معماری دوره هخامنشی و هم سنجی آن با یونان و مصر بود.
دکتر ورجاوند در سال ۴۳ استادیار دانشگاه تهران شد. سپس به درخواست دکتر خانلری رئیس پژوهشکده فرهنگ ایران و بعد در بررسیهای باستان شناسی و کاوشهای محوطههایی چون هفت تپه و تخت سلیمان شرکت کرد. از سال ۵۱ کاوشهای رصدخانه مراغه را شروع کرد که تا ۱۳۵۶ ادامه داشت. دکتر ورجاوند در سال ۴۸ مجله باستان شناسی و هنر ایران را منتشر کرد و در ۱۵ دی ۱۳۶۲ با درجه استادی از دانشگاه تهران بازنشسته شد.
دکتر ورجاوند پس از انقلاب برای مدت کوتاهی مسئولیت وزارت فرهنگ و هنر را پذیرفت و در همین مدت کوتاه اقدامات خطیری را برای فرهنگ ایران به انجام رساند و توانست جلوی بسیاری از حفاریهای غیرمجاز را بگیرد.
از کتابهای او میتوان به «سرزمین قزوین (سابقه تاریخی و آثار باستانی و بناهای تاریخی قزوین)»، کتاب «میراث تمدنی ایران»، کتاب «کاوش رصدخانه و نگاهی به پیشینه دانش ستاره شناسی در ایران» و کتاب «ایران و قفقاز»، «سبک شناسی هنر و معماری در سرزمینهای اسلامی» (ترجمه) و صدها مقاله اشاره کرد. او مداخل بسیاری برای دایره العمارفهایی همچون دایره العمارف تشیع، اطلس ایران و دیگر کتابهای مرجع نوشته است.
سپسهایده لاله عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در رشته باستانشناسی در یک سخنرانی با موضوع «هویت فرهنگی، آبادانی، پایداری» با بیان اینکه تلاش خستگی ناپذیر دکتر ورجاوند در پیشبرد اهداف علمی و انتقال دانش، بدون از یاد بردن رسالت اجتماعی در راهی که برای آگاهی و پویایی و کرامت جامعه انسانی در پیش گرفته بود، قابل توجه است، از دریچه میراث فرهنگی به یادآوری نقش دکتر ورجاوند در شناساندن جایگاه سرزمین امان و چالشهای پیش رو در عرصه پر چالش منطقهای و جهانی سخن گفت و تاکید کرد: باید یادآور حساسیتی باشم كه امروز در ایران و در سایر کشورهای جهان متوجه ارزشهای نهادین میراث طبیعی و میراث فرهنگی و اصل جدایی ناپذیر این دو، و نیز متوجه اصالت و هویت، توازن بین اقتصاد و فرهنگ و جامعه، و بهره وری درست از منابع طبیعی و فرهنگی با هدف آبادانی و پایداری سرزمین است؛ دو مفهومی که در ذات آیینها و ادیان و فرهنگها و آداب و رسوم سرزمین ما طی هزارهها تا امروز جلوههای بارز و بیشمار داشته است. حساسیت به این مسایل دکتر ورجاوند و برخی از نسل او و پیشینیانش، و نیز بسیاری را امروز در این سرزمین به اندیشه و کار و تلاش و فعالیت واداشته و وامیدارد.
وی افزود: امروز و در قرن بیست و یکم رویکرد همه جانبه به توسعه نسبت به رویکرد در گذشته، با تکیه بیشتر و بهتر بر اندیشه و تخصص باستان شناسی که فهم داشتههای فرهنگی اصیل و بومی سرزمین، و همزیستی و تحول مشترک انسان و محیط زیست را ممکن ساخته و رجوع به آن را به عنوان مرجعی راهبردی ممکن میسازد، متفاوت است. تعلق به سرزمینی كهن و فرهنگ خیز، با تنوع فوق العاده طبیعی و محیطی و فرهنگی که بدان شهره است، اقبال بلندی است كه خداوند به ما ارزانی داشته چرا كه پیشینه هرچه قوی و ریشهها هرچه اصیل، شناخت هر چه عمیق، حلقههای پیوسته زنجیره رفتار انسانی و چالشها و كنشها و واكنشهای نسلهای پیاپی هر چه بهتر آشكار و ما را آگاه كرده و در برابر آینده جهان شمول و فرصتها و چالشهای پیش رو خودباور و مستقل و قدرتمند میسازد.
لاله گفت: دکتر ورجاوند دیپلمه ریاضی و ادبی، متخصص حوزه نقشه برداری، دانش آموخته حوزه باستان شناسی، تاریخ هنر، علوم اجتماعی و مردم شناسی و مرمت بناها، همانگونه که خود میگوید تحت تاثیر جنگ جهانی دوم و تبعات آن در کشور، که حرکتهای بعدی او را در جهت سیاسی و تاریخی جهت داد، دغدغه آن یافت تا به تاریخ و فرهنگ ایران وشناخت هویت ملی و شناخت بیگانگانی که برخورد سلطه گرانه داشتند بپردازد. او که در جوانی تحولات نیمه دوم قرن بیستم ایران و نیز فرانسه و اروپا را در بطن تعاملات قدرتهای جهانی در منطقه میدید و میزیست، و جوش و خروش علمی و مباحث در گرفته میان محققین و نظریههای ارایه شده در رابطه با موضوعات گوناگون مربوط به مردمان منطقه و ایران را، با همه جوانب مثبت و منفی و نواقص و فزونی و کاستیها در رویکرد و روش و نتایج درست و یا غلط آنها پی میگرفت، به خوبی آگاه بود که از دیدگاه تاریخ نگاری میبایست وجوه مختلف رویکرد به مساله شرق و به ایران، به گونه ای روشمند و هدفمند، شناسایی و گردآوری و ثبت و ضبط و بررسی و در چارچوب فرهنگ اصیل سرزمین سنجش و تحلیل شوند.
به گفته عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در رشته باستانشناسی، ورجاوند به خوبی میدانست که گستره وسیع جغرافیایی ایران فرهنگی و جهان ایرانی كه مرزهای سیاسی معاصر بخشی از آن را به دور از دسترس ما قرار داده و در جهان اسلامی كه مرزهای سیاسی آن را نیز امروز تكه كرده است، نیاكان ما، در تعامل با سرزمین و اقلیم و محیط زیستی متنوع و نیز در مناسبات گوناگون با جامعه خویش و جوامع دیگر، اندیشیدند و زیستند و نشان پندار و رفتارشان، یعنی فرهنگ و تاریخ و هویت ما را، در انواع مختلف استقرار و حضور، زیر و روی زمین و در دل تپههای باستانی امروز و در دشت و در كوه و در جنگل و در کویر و در كنار آب و زیر آب و نیز، در زیر و رو و در كنار شهرهای پر جنب و جوش امروز باقی گذاشتند و در انبوه میراث مکتوب و شهره فرهنگ نوشتاری امان ماندگار کردند. دکتر ورجاوند در عین حال مرد در بطن جامعه و حساس به تعالی آن با پشتوانه غنی و ارزشهای نهادین سرزمین بر بنیاد هویت فرهنگی بود و در این راه تلاش میکرد. بدیهی است در این راه رویکرد و نگاه باستان شناسانه و سعی در درک منشاء و چیستی و چرایی رفتارها و شناختی که از سیر تحول فرهنگی سرزمین بر خود واجب میدانست او را راهگشا بود.
وی ادامه داد: میراث فرهنگی تمامی آثار و نشانههای خرد و کلان و زشت و زیبای حضور انسان در محیط زیستش و در تعامل و یا تقابل او با آن را، از قدیمی ترین ایام تا به امروز، شامل شده و مجموعهای گرانسنگ از شواهد تاریخی و فرهنگی را تشکیل میدهد. با توجه به این مهم و آگاهی از ابعاد گسترده ناشناختهها نسبت به آنچه که میدانیم چگونه میتوانیم نسبت به محو و نابودی آثار نیاکانمان، چه با حسن نیت و چه با سوء نیت، بی تفاوت باشیم و حساسیت به خرج ندهیم و تدبیری نیندیشیم؟ حساسیت تک تک ما ایرانیان در این عرصه و در دوره پر چالش و بحرانی که در آن به سر میبریم بسیار لازم و ضروری است. دکتر ورجاوند بدین مسایل حساس بود و توجه عموم را بدان جلب میکرد. در دهه ۵۰ شمسی ایشان ندا میداد که «گسترش شهرها و ویران گشتن محلههای قدیمی و ایجاد بناهای نوساز پدیده ای است که از نیم قرن پیش در سرزمین ما آغاز شده و با آهنگی تند و در بسیاری از موارد به گونه ای لجام گسیخته و به دور از منطق پیش میرود.
لاله گفت: در این شک نیست که با توجه به شرایط و و اوضاع و احوال خاص جامعه ما روز به روز اندازه شهرها گسترش بیشتری پیدا خواهد خواهد و شبکههای جدیدی برای ارتباط قسمتهای مختلف شهر به یکدیگر بوجود خواهد آمد. باز در این شکی نیست که برخی از محلههای قدیمی اگر فکر اصولی به به حالشان نشود به ناچار حیات خویش را از دست میدهند و پس از آن به محلههای فقیر نشین تبدیل میشوند و رو به ویرانی میگذارند و سرانجام با تیغه (گریدر) از پایه و بن برکنده میشوند و جای خود را به بناهای نوساز و قوطی کبریت مانند خواهند سپرد». ورجاوند هشدار میداد «محلههای قدیمی، مجموعههای تاریخی، تک بناها، درختهای کهنسال همه و همه برگهای شناسنامه یک شهروند که باید به گونهای معقول در راه حفظ آنها کوشید زیرا با از دست دادن این آثار شهر اصل و نسبش را از دست میدهد و هویتش را گم میکند. در فضای چنین شهری اگر امکان ادامه و رشد فرهنگ ملی غیر ممکن نباشد، نهایت مشکل خواهد بود». او با تاکید خاص بر شهر شیراز از شیرازیها میخواست تا «دلالان حریصی که چون خوره و موریانه به جان در و دیوار و سقف خانههای قدیمی افتاده اند را ناکام سازند» و اصرار میکرد تا بیش از این بافتهای قدیمی شهرها را ویران نکنیم چرا که عقیده داشت بخردانه میتوان بناهای قدیمی را در زندگی روزمره دخیل و تاثیر گذار کرد.
این عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در رشته باستانشناسی اضافه کرد: میدانیم که شهرهایی كه غالباً در ایران به استناد مدارك و شواهد بسیاری از انواع مختلف هزارهها را پشت سر گذاشتهاند، و پویا با افت و خیز تا امروز جریان زندگی را در خود جای داده و آیندهای را نیز پیش رو دارند بی شك از توانی بالقوه- كه در دورههای مختلف به نحوی بالفعل گشته- برخوردار بوده و هستند. درك توان سرزمین و منابع طبیعی و محیطی و درک توان جوامع انسانی و تحلیل نسبت و رابطه این دو در طول تاریخ و در زمینههای مختلف زندگی بشر در شهرهایی كه جریان زندگی را قرنها در خود جای داده و تغییر شكل یافته و به نوعی دگرگون به ما رسیده اند، لازم و ضروری است. این خود زمینه ساز ادامه حیات آنها و ضمانت زندگی در خور انسانی و تعادل جامعه، و همه آن مفاهیمی است که امروز تحت واژگانی وام گرفته چون توسعه، توسعه پایدار، منظر فرهنگی و موارد بسیار دیگر مد نظر قرار گرفته است. بدیهی است كه بسیاری از آثار گذشته در سكون نمیمانند و با تحولات جمعیتی و دگرگونیهای جامعه و محیط دستخوش تغییرات و دگرگونیهایی میشوند و در كنار آنها آثار جدید به تبع احتیاجات جدید بر پا میشوند. این قانون طبیعت است.
وی گفت: ما میتوانیم به خوبی چالشها را پشت سر بگذاریم و در عین نوآوریهای سنجیده استمرار فرهنگی را قوت بخشیم. یكی از ویژگیهای مهم و افتخارات ما هزاران سال است كه همین بوده است. چگونگی پیوند انسان با جغرافیا و محیط زیست و شاخصههای استقرار و عوامل اصیل تداوم شهرهای کهنی که در منطقه و در ایران هنوز در کنار و یا رویشان میزییم، قابل پیگردی و تامل و مطالعه روشمند و هدفمند است. ایران در منطقه عظیم آسیای غربی، موطن و سرزمین بسیاری از آیینها و ادیان و سنتهای فرهنگی و تمدنی بوده است. مردم ایران در سرزمینی كه تنوع اقلیمی و تنوع فرهنگی ویژگیهای در خور توجهی بدان داده همواره با عناصر طبیعت و مظاهر حیات ارتباط تنگاتنگ برقرار نموده و نمادی از انواع این ارتباط را، در بستر تحولات فرهنگی اعصار مختلف تاریخ كهن خود، به عنوان میراث گرانقدری که بازتاب انواع رفتار فرهنگی و گویای سیر تحول آن است به جا گذاشته اند.
لاله ادامه داد: نیاکان ما، و ما در این سرزمین كوشیده ایم تا شناختمان را از خویشتن و از طبیعت و از محیط ابراز كنیم و دریافت خود را از آفریدگار و انسان و جامعه با رفتارمان هماهنگ سازیم. این چنین، چه با افت و چه با خیز، پاسدار حلقههای اتصال فرهنگها و باعث استمرار فرهنگی در این سرزمین شده ایم. بینش عمیقی كه از دیر باز ریشه در بنیان اعتقادی انسان با آفرینش داشته در عین حال در چرخه تغییرات و تحولات اقلیمی و محیطی و انسانی، از نظرگاه مذهبی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، در نزد اقوام مختلف دگرگونیهای فراوانی را به خود دیده است. ریشههای باورها و آداب و سنن و رفتار فردی و اجتماعی مردم، و تغییر و تحول آن در بستر زمان و مكان، ذخائر فرهنگی و معنوی و اخلاقی را وجوه اشتراك و افتراقی جالب توجه بخشیده است. وجوه مختلفی كه كوشش در درك آن خود چالشهایی را پیش روی انسان معاصر قرار داده است.
وی افزود: بر همه آشکار است که عدم شناخت درست انسان معاصر از سیر تحول ادراك نوع بشر نسبت به منابع طبیعی و محیطی و انسانی، و نیز نسبت به انواع رویکرد او در چارچوب فعالیتهای مادی و معنوی اش در ابعاد زمانی و مکانی ادوار مختلف، پیوند عمیق و دیرینه انسان را با محیط زیست و جامعه خود آشفته كرده و رنگ از آن برده است. امروز انسان غالبآ مصرف كنندهای بیش نیست و بدین سان، بی بازگشت به خود و ارزشهای نهادین فرهنگی، جهان را به آشفتگی میكشاند.
این عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در رشته باستانشناسی همچنین گفت: جای شک نیست که شناسایی و حفاظت آثار، توسعه علمی تحقیقات، نشر و بهره وری در سطح کلان و خرد از نتایج این تحقیقات و ارتقاء و انتشار و توزیع گسترده عمومی آن برای بهبود شاخصهای فرهنگی و تولید و گسترش علم و فرهنگ در سطوح مختلف اجتماعی و در چارچوب هویت فرهنگی، و نیز در آمایش فرهنگی سرزمین و حیات پایدار در منطقه و در سطح جهانی موثر و کار آمد است. جامعه جوان و رو به رشد ایران نیازی مبرم به شناخت ارزشها و ریشههای اصیل خود برای اندیشیدن و برای رفتار و فعالیتهایش دارد و این جز در حاشیه امن رجوع به داشتههای اصیل و بومی سرزمین به عنوان مرجعی راهبردی ممکن نیست. باز شناسی خود و درك ریشهها بی شك عامل برقراری تعادل روحی جامعه است و پیمودن راهی خلاف این حركت منطقی زیان سترگ اجتماعی را در بر خواهد داشت كه هزینه آنرا همه جامعه میپردازد. بنابر این، با در نظر گرفتن نقش مهم میراث فرهنگی در ارتقاء جامعه و رشد فكری و روحی نسل جوان و خودباوری آنان در مواجهه با یكسان سازی جهانی، رسالت سنگینی بر دوش یك یك ایرانیان در دنیای پر چالش امروز قرار گرفته است. شادروان دکتر ورجاوند بدین مسایل حساس بود و بدان توجه خاص داشت.
لاله در پایان سخنانش یادآور شد: چه زیباست روایت خانم گلرخسار صفی، شاعر پر آوازه مردم پارسی گوی ماوراءالنهر كه، در بازنگریش از خاطرات زنان تاجیك و افغان از جنگهای داخلی، میگوید: «سخن بین گذشته و آینده پلی است كه حقیقت باید از آن عبور كند تا جاه و مقام ازلی خود را دریابد … استقلال، آزادی، خواه ملی یا خواه فردی از آسمان فرود نمیآید. سزاوار استقلال باید بود. استقلال را آماده استقبال باید بود. آماده استقبال استقلال نبودن، بهای گران این جایزه بی نظیر را ندانستن، منطق سازندگی آن را درك نكردن، زندگی را در تلاش تلخ و گوارای زیستن انكار نمودن است».
سپس نوبت به دکتر حکمت الله ملاصالحی رسید که از «دانشوری تا اندیشوری» سخن بگوید و در بخش دیگر از جلسه، کامیار عبدی سخنانی را در باره دکتر پرویز ورجاوند، ایرانپژوهی، تفکرات سیاسی و اجتماعی وی بیان کرد. وی گفت: متأسفانه باستانشناسی ایران، در سالهای اخیر دچار بحرانهای زیادی است و ضربات سنگینی بدان وارد شده است. جدا از اتفاقاتی که در سازمان میراث فرهنگی میافتد، بزرگترین ضربه در باستانشناسی از این نظر است که در این سالها بزرگان بسیاری را در مدت زمان کوتاهی در باستانشناسی از دست دادیم. احمد حبعلی موجانی سردبیر مجله باستانشناسی و تاریخ، مهندس محمد مهریار، مهندس باقر آیت اللهزاده شیرازی، دکتر علیرضا شاپور شهبازی، دکتر مسعود آذرنوش، عزتالله نگهبان، سیف الله کامبخش، زنده یاد پرویز ورجاوند و در این اواخر مرحوم شهریار عدل.
وی با بیان اینکه باستانشناسی ایران، جامعه کوچکی است و شما تصور کنید در این مدت زمان کم بزرگانی تکرار نشدنی را از دست دادهایم که هیچگاه جایگزینی نخواهند داشت، افزود: از نظر من پرویز ورجاوند، منحصر به فرد بود. ایشان باقیمانده نسلی از ایرانپژوهانِ ایراندوستِ سیاستمداری بودند که به مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی اشراف داشتند و از طرفی علاقه عمیق او به ایران اهمیت ویژهای داشت. متأسفانه این سه ویژگی در باستانشناسی امروز ما موجود نیست. ما نه ایرانپژوهانمان به معنای واقعی ایرانپژوه هستند و نه در بخشهای دیگر شاهد این تبحر هستیم. تنها عدهای، ادعای ایراندوستی دارند.
کامیار عبدی در ادامه سخنانش به تعریف عنوان ایرانپژوهش در مورد پرویز ورجاوند پرداخت و چنین ادامه داد: چرا بنده به جای باستانشناسی عنوان ایرانپژوه را برای ایشان انتخاب کردم؟ چون جزو نسل قدیمی بودند که هم در زمینه باستانشناسی و مردمشناسی و تاریخ هنر و معماری و هم در زمینههای دیگر چون نقشهبرداری و مرمت آثار تاریخی تحصیلات آکادمیک داشتند و تسلط ایشان به این رشتهها قابل تقدیر است. نه تنها در تئوری بلکه در میدان عمل هم این گوناگونی را به اجرا میگذاشتند؛ در صورتیکه در نسل حاضر ما، اشخاصی چون من و همکارم آقای ملکزاده، با وجود تمام سعی و تلاش خود در زمینه باستانشناسی نمیتوانیم مدعی این باشیم که بر یکی از این حوزهها به این اندازه احاطه داریم. حال این که ورجاوند به زیبایی اینها را با هم تلفیق نموده و توانسته کارهای کلاسیک و ماندگاری را بهوجود آورد. مسأله دیگر، در مورد کارهای علمی زندهیاد ورجاوند است و کتابی که امشب رونمایی خواهد شد، در مورد گستردگی دیدگاه ایشان و میزان کارهایی است که انجام دادند.
دکتر عبدی در مورد غربزدگی تفکرات باستانشناسی ایران چنین گفت: شاید بسیاری با نظرم مخالف باشند. البته، این در حد یک نظر است. ما ایرانیها، در زمینه باستانشناسی بسیار غربزده هستیم. از دوران باستان تا پیش از تاریخ که راجع به بینالنهرین، آناتولی، یونان، روم و … صحبت میکنیم، اما به این توجه نداریم که یک سابقه بسیار طولانی تاریخی، فرهنگی و باستانشناختی با شرق ایران داریم. با آقای آریامنش که صحبت میکردم، این مسأله مطرح شد و بسیار جای تعجب داشت که در مقاطع کارشناسی و ارشد و دکترا حتی یک واحد درسی در مورد شرق ایران، آسیای مرکزی، افغانستان و هندوستان ارائه نشده است. پایههای تمدن ایران در خوزستان ریخته میشود و پس از آن کمکم از فلات ایران به آسیای مرکزی میرسد و مکانهایی چون سمرقند، بخارا، مرو و … مرکز فرهنگی ایران میشوند؛ حتی یک واحد درسی در این موضوع نداریم. نکته اینجاست، دو باستانشناس و ایرانپژوه داشتیم که به طور جدی و رسمی در مورد ایران شرقی و ارتباطات ایران با شرق و آسیای مرکزی و شبه قاره هند کار میکردند و قلم میزدند و به ترجمه کتاب میپرداختند. این دو بزرگوار، پرویز ورجاوند و شهریار عدل بودند. کمی واقعگرایانه بنگریم. امروز متخصصی نداریم که بخواهد در مورد ایران و ارتباطات شرقی پشت این تریبون، حرفی بر اساس اسناد و مدارک بزند و نکتهای بیان کند. این را هم به فهرست وضعیت آشفته باستانشناسی ایران اضافه کنید!
وی در ادامه در مورد فعالیتهای فرهنگی و سیاسی پرویز ورجاوند گفت: ایشان پیش از انقلاب و اوایل آن مورد انواع و اقسام کملطفیها و بی لطفیها قرار گرفتند؛ از مراحل استخدامی ایشان تا بازنشستگی زودهنگام. مشکل عمده باستانشناسان امروز شاید این باشد که دانسته یا ندانسته از سیاست و سیاستمداری پرهیز میکنند. در واقع جدا از یک نسل کوچک که در اوایل دوره پهلوی و در دوره رضاخان که اشخاصی چون حسن پیرنیا، محمدعلی فروغی، علی اصغر حکمت و سعید نفیسی را شامل میشد که سیاستمدارانی ایرانشناس و ایراندوست بودند، تقریباً کمتر کسی در این زمینه وجود داشت. همینطور که پیش میرویم، تکنوکراتها این کشور را فراگرفتهاند. آنها آفتی برای کشور هستند. تنها رشته مهندسی خواندهاند و با سیاست و تاریخ و فرهنگ آشنایی ندارند. بسیاری از مدیران اینگونهاند. حتی کتاب یا مجلهای در مورد تاریخ و فرهنگ ایران ورق نزدهاند. کتاب گریشمن که مرحوم معین سالها پیش ترجمه کرده و انتشارات علمی و فرهنگی سالانه تجدید چاپ میکند و دانشجویان هم با توجه به این که چاپ جدید است پس میتواند کتاب جدیدی هم باشد مورد مطالعه قرار میدهند و دچار این توهم میشوند که میتوانند مهندس فرهنگ باشند!
عبدی ادامه داد: اتفاقاتی چون سد سیوند که جنون سدسازی را در ایران به راه انداخت و اکنون بعد از مدتها به فاجعه آن پی بردهایم. آنها باستانشناس و اهل فرهنگ نبودند، بلکه مهندسینی هستند که در هر نقطه جوی آبی هم رد شود یک سد میسازند. این سدسازی نه تنها به بخش زیست محیطی و پوشش گیاهی و جانوری آسیب رساند، صدمات بسیاری به آثار باستانی وارد کرد. اعتراضها آغاز شد و دلیل این اعتراض نزدیکی به پاسارگاد بود و امروز میبینیم میزان رطوبت بالارفته چه مشکلات مخربی را در بنا ایجاد کرده است. اینها دستهگلهای تکنوکراتهایی بودند که به مسائل فرهنگی توجه نکردند. ورجاوند با وجود این همه مشکلات بسیار و در دورانی که حتی فعالیتهای اجتماعی نداشت، در مورد این موضوع احساس مسئولیت میکند و معترض میگردد.
وی در پاییان سخنانش گفت: پرویز ورجاوند شخصی بود که هم به مسائل فرهنگی و تاریخی و هم مسائلی که برای برنامه بلندمدت ایران اهمیت دارد، اشراف داشت که باستانشناسان امروز اینگونه نیستند. این سه خصوصیت را در زندهیاد ورجاوند دیدم: ایشان ایرانپژوه بودند. کسی که قدرت برقراری ارتباط میان مسائل بلندمدت فرهنگی و سیاسی را داشته و از همه مهمتر، فردی است که در کنار این دو خصوصیت ایراندوست نیز هست. با از دست دادن پرویز ورجاوند، این نسل تمام شد. حال این که ما بتوانیم نسلی دیگر را به وجود بیاوریم یا از این آشفته بازار نسل دیگری سر در بیاورد.
در پایان این مراسم از ارج نامه ورجاوند به کوشش شاهین آریامنش با حضور همسر دکتر ورجاوند، دکتر ژاله آموزگار و سخنرانان رونمایی شد.
Sorry. No data so far.