زینب افراخته- نوزدهم ماه رمضان امسال بود که سامی یوسف به اسراییل رفت و در شهر ناصریه کنسرت اجرا کرد. البته این اولین حضور سامی یوسف در فلسطین اشغالی نبود. او چند ماه پیش از این سفر نیز برای ساخت کلیپِ آهنگ GIFT OF LOVE -موهبت عشق- به قدس رفته و در صحن مسجد الاقصی تصاویری را ضبط کرده بود. اما سفر اخیر این خواننده به فلسطین اشغالی سر و صدای زیادی به راه انداخت. اواسط هفته گذشته بود که خبری در سایت رسمی این خواننده منتشر شد که سامی یوسف در آن گفته بود: «مطلع شده ام صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به دلیل اجرای کنسرت در ناصریه، مرا ممنوع الصدا کرده است. او در ادامه با لحنی کنایی گفته است: نمی دانستم که شاد کردن دل خواهران و برادران فلسطینی ام موجب رنجش دولت ایران می شود اما من از اجرا در فلسطین معذرت خواهی نمی کنم.» خبری که البته بعد توسط مسئولین تلویزیون تکذیب شد.
برمی گردیم به عقب؛ به ماه رمضان. رهبر انقلاب در دیدار رمضانی خود با دانشجویان در خلال صحبت هایشان به مفهومی به عنوان «اسلام رحمانی» اشاره کردند. ایشان فرمودند: «گاهی یک شعارهایی داده میشود، شعارهای بهظاهر اسلامی که باطناً اسلامی نیست؛ از جملهی چیزهایی که اخیراً خیلی رایج شده و انسان میشنود در نوشتهها و در گفتهها، «اسلام رحمانی» [است]؛ خب، کلمهی قشنگی است، هم اسلامش قشنگ است، هم رحمانیاش قشنگ است؛ امّا یعنی چه؟ تعریف اسلام رحمانی چیست؟ خب، خدای متعال، هم رحمان و رحیم است، هم «اشدّالمعاقبین» است؛ هم دارای بهشت است، هم دارای جهنّم است. خدای متعال، مؤمنین و غیر مؤمنین را یکجور به حساب نیاورده؛ اَفَمَن کانَ مُؤمِنًا کَمَن کانَ فاسِقًا لا یَستَوون. اسلام رحمانی که گفته میشود، قضاوتش در مورد مؤمن، در مورد غیر مؤمن، در مورد کافر، در مورد دشمن، در مورد کافرِ غیر دشمن چیست؟ انسان مشاهده میکند و خوب احساس میکند که این اسلام رحمانی یک کلیدواژهای است برای معارف نشئتگرفتهی از لیبرالیسم، یعنی آن چیزی که در غرب به آن لیبرالیسم گفته میشود. اگر اسلام رحمانی اشارهی به این است، این، نه اسلام است، نه رحمانی است؛ مطلقا.» (۱)
آن شبِ ماه رمضان که من داشتم صحبت های رهبری را از تلویزیون گوش می دادم، وقتی آقا به بحث اسلام رحمانی رسیدند، یاد عکس هایی که چند روز پیش از کنسرت “سامی یوسف” در اسراییل دیده بودم، افتادم. کسی که به عنوان “خواننده ی جهان اسلام” شناخته شده است به راحتی دعوت شهردار یک شهر اسراییلی را می پذیرد و آن ها هم به او ویزا می دهند تا برود و بخواند. بعد فکر کردم چرا اسراییل به من یا هرکدام از این همه مسلمان دیگر ویزا نمی دهد تا برویم و گشتی در این شهر تاریخی بزنیم؟
اگر فعالیت حرفه ای و کارنامه هنری «سامی یوسف» در سه- چهار سال گذشته را بررسی کنیم، می بینیم که هم مواضع سامی یوسف –اعم از مصاحبه ها، فضای سایت و صفحاتش در شبکه های اجتماعی و …- و هم موسیقی او، تطبیق زیادی با مفهوم اسلام رحمانیِ لیبرالی دارد. محتوای همه آهنگ های سامی یوسف در سال های اخیر بر صلح و دوستی تاکید داشته. اینکه همه خوبند. من خوبم. تو خوبی. ما خوبیم. آن ها خوبند. فضایی گل و بلبل که می گوید «همه چی آرومه، ما چقد خوشبختیم»… در میان این همه مسئله و مصیبت در جهان اسلام ، سامی یوسف در دو-سه سال گذشته تنها یک آهنگ برای “سوریه” خوانده است که در آن هم با موضعی کاملا انفعالی فقط در حالِ آه و ناله کردن برای پیران و کودکانِ آواره سوری است. بدون اینکه کلمه ای در نقد مسبّبان این وضع بگوید. در صورتی که اگر جنگی هست، اگر تروری هست، اگر بیماری و آواره گی و تجاوز و مرگی هست، بانی و مسبّبی دارد. نمی شود به بدی و تاریکی فحش بدهیم بدون اینکه به باعثش اشاره ای کنیم. این بدی ها که در خلأ شکل نگرفته اند، مسئول و باعثی دارند. حالا اصلا مُرادم این نیست که مثلا در موضوعی مثل سوریه، کسی مثل سامی یوسف بیاید برای “بشار” هورا بکشد اما به هرحال اثر هنری نمی تواند انقدر خنثی باشد. آن هم در شرایطی که با گذشت چند سال از جنگ در سوریه، همه ی دنیا، دستان خونی آمریکا و هم پیمانانش را در این سرزمین می بینند. جالب است که اگر بخواهیم سامی یوسف را با خودِ سامی یوسف مقایسه کنیم، می بینیم او در سال های اول فعالیتش، آهنگ “لن نسکت” را برای فلسطین خوانده است که هم به لحاظ فرم، جنس و فضای موسیقی و هم از نظر محتوای شعرش بسیار معترض تر و پیشرو تر از آهنگ “کلمات خاموش” –آهنگِ راجع به سوریه- است. یا آهنگ “سعی کن گریه نکنیِ” که آن هم محصول همان سال های آغازین خوانندگی اوست؛ با فضای ترکیبی ای که با موسیقی رپ دارد، بسیار تاثیر گذار و تهاجمی است.
اگر کسی در این یک دهه فعالیت هنری سامی یوسف، مخاطب کارهای او بوده باشد به راحتی می تواند تشخیص دهد که مسیر موسیقی این خواننده تغییر کرده است. اگرچه ما از همان ابتدا هم با خواننده ای رو به رو بودیم که اصرار داشت خود را به اهل تسنّن نزدیک تر بداند یا جایی به فارسی صحبت نکند تا خدای نکرده او را یک ایرانیِ شیعه بشناسند (۲) اما به هرحال هرچه گذشت رنگ و بوی “اسلام رحمانی” -با همان قرائتِ مذکور در این نوشته- در آثار او بیشتر شد. البته در این میان آشنایی و ارتباط سامی یوسف با “سید حسین نصر” -فیلسوف سنّت گرای ایرانی ساکن آمریکا- در جهت دهی به موسیقی او بسیار تاثیر گذار بوده است. هرکس کمی راجع تفکر “سنّت گرایی” خوانده باشد می داند که چنین اندیشه ای می تواند در فضای هنر، خروجی هایی مثل آلبوم های اخیر سامی یوسف را داشته باشد. در اوج این ارتباط و تاثیرات، سامی یوسف آخرین آلبوم خود به نام “SONGS OF THE WEY” -ترانه های راه- را به اشعار نصر اختصاص داده است و در برخی قطعاتِ این آلبوم، خودِ سید حسین نصر شعرهایش را دکلمه کرده است.
تفکر «سنت گرایی» دارای مولفه هایی است که به نظر می رسد از میان این محورها، ایده «وحدت متعالی ادیان» ، «کثرت گرایی دینی» و «گرایش به عرفان و تصوف» در فضای فکری-هنری سامی یوسف نمود پیدا کرده است. مثلا آهنگ «موهبت عشق» که کلیپش مدتی قبل با هزینه ای بالا در لوکیشن های متعددی در خاورمیانه ساخته شد تمام حرفش این بود که دین کلا یعنی عشق و خلاص! هر دینی داری، داشته باش. تو خوبی، تو حقی، فقط عاشق باش. سامی یوسف موسیقی خود را “SPIRITIQUE” نامیده که خودش آن را نوعی موسیقی عرفانی می داند. چنین تمنا و ادعایی و محتوای کارهای او نشان دهنده تاثیرات سید حسین نصر و تفکرات اوست. البته نباید در اینجا از نقش نصر در پُررنگ شدن عناصر موسیقی سنتی ایرانی در کارهای سامی یوسف عبور کرد.
حقیر انتظار ندارم آدمی مثل سامی یوسف که بالاخره در بریتانیا زندگی می کند و رگ امنیت و معاشش در دست ملکه است مثل “حامد زمانی” ماهی یک آهنگ خیلی انقلابی!! بخواند و به سر تا پای استکبار و تمدن غرب فحش بدهد، نه! بالاخره هر هنرمندی شرایط و سبک کار خود را دارد اما دیگر نمی شود شما هم خواننده جهان اسلام باشی و هم مثل سیب زمینی بروی اسراییل و بخوانی. حالا شاید پیدا شوند آدم هایی که بگویند: “بی انصاف! سامی در کنسرت ناصریه چفیه انداخته بود.” و من هم در جواب بگویم خب چفیه انداخته بود که انداخته بود. مهم این است که تو آن غاصبان صهیونیست را به رسمیت می شناسی و دعوتشان را می پذیری و وارد خاکشان می شوی. جهان اسلام در هر موضوع و موضعی اگر کوتاه بیاید شاید همچنان امیدی به بقایش باشد، اما نیاید آن روزی که ما مسئله فلسطین را فراموش کنیم. شاید برای سامی یوسف اینگونه است که بالاخره “ناصریه” شهری است که اغلب ساکنانش اعراب هستند و دارند به خوبی و خوشی زیر سایه دولت اسراییل زندگی می کنند و این می تواند الگوی خوبی از تعاملِ میان ادیان حتی برای غربی ها باشد، اما برای ما چنین تحلیلی یعنی باز ماندن زخم قدیمی فلسطین.
مقصود اصلی این نوشته تخریب سامی یوسف نبود. بلکه هدف، صحبت درباره قرائتی از اسلام است که ما در ایرانِ انقلابی ای که خمینی ساخته، آن را نمی خواهیم و پَس می زنیم. اسلامی که دوست و دشمن برایش تفاوتی نمی کند. اسلامی که خنثی است. منفعل است. بیش از حد ژیگول و ناز و رحمانی است… اسلامی که تو هم در اسراییل آواز می خوانی و هم همزمان برای «فلسطینِ آزاد» دعا می کنی. من در این نوشته نخواستم سامی یوسف را تکفیر کنم یا از او -به مثابه یک ظرفیت فرهنگی کم نظیر- قطع امید کنم. کما اینکه همچنان معتقدم می شود از نفوذ هنری سامی یوسف در خیلی از مسائل جهان اسلام بهره برد، اما به شرطی که او از تخدیر موسیقی خود کم و بر شور و هویت اسلامی کارهایش اضافه کند. کاش روزی سامی یوسف بتواند نماینده واقعی موسیقی جهان اسلام و صدای محرومان و مستضعفان مسلمان باشد. صدایی که بتواند مسلمانان را در برابر تمامِ استکبار تهییج کند.
۱- بیانات در دیدار با دانشجویان ۲۰/۴/۹۴
۲- اشاره به مصاحبه سامی یوسف با بی بی سی فارسی
برگزاری کنسرت در ناصریه و حضور در سرزمین های اشغالی و رفتن زیر بار سازو کارهای حکومت صهیونیستی و گرفتن مجوز از آنها برای برگزاری کنسرت توسط سامی یوسف کار کاملا غلطی است
مضمون اشعار او هم با اسلام رحمانی همخوانی دارد.
اسلام رحمانی هم نسبتی با جهاد و قتال با کفار ندارد
آیات جهاد و قتال هم در قرآن واضح و غیر قابل مخفی کردن است.
حالا شعارهای دولت یازدهم را با هم مرور کنیم و ببینینم این شعارها چه پیامی را به دشمنانمان مخابره می کند؟!؟
ما اهل تعامل با همه! کشورهای دنیا هستیم
ما با هیچ کس جنگ نداریم
یا شعارهای دولت دهم:
همه مردم دنیا خوبند، بهار انسانی آمده!؛ حساب مردم اسرائیل با دولتش جداست. مردم غاصب اسرائیل خوب هستند و ….
نتیجه اینکه اسلام رحمانی آرام آرام دارد در تفکرات برخی سیاسیون رخنه می کند و علت آن هم پذیرش آن از طرف برخی عوام کم اطلاع است.
همان رای های خاکستری