«جورج فریدمن» بنیانگذار اندیشکده آمریکایی «استرتفور» در مقالهای با عنوان «معمای ترکیه» به بررسی بحرانهای منطقهای در دنیای امروز و شرایط ترکیه در این بحرانها پرداخت.
وی بر این باور است که باوجود اینکه ترکیه در منطقهای واقع شده که تقریبا از تمام جهات درگیر بحران است، اما سیاست خارجی آنکارا همچنان در هالهای از ابهام و گنگی قرار دارد.
متن کامل این مقاله در ادامه آمده است. بدیهی است اظهارات این تحلیلگر آمریکایی لزوما مورد تأییدخبرگزاری فارس نیست و صرفا اظهارات شخصی وی به حساب میآید.
چهار بخش مهم از مناطق آسیا و اروپا در بحران قرار گرفتهاند: اروپا، روسیه، خاورمیانه (از شامات تا ایران) و چین. هر بحران از نوع کاملا متفاوتی است و هر یک نیز در مرحله مختلفی قرار دارد. در مجموع این بحرانها خطر بیثباتی مناطق وسیعی از اوراسیا و نیمکره شرقی را به دنبال دارد و احتمالا یک بحران جهانی بوجود خواهد آورد. لزوما این بحرانها به تنهایی نمیتوانند آنچنان خطرناک باشند. اما وجود چهار بحران همزمان در مرکز جاذبه ژئوپلتیک جهان به خودی خود اثراتی در ایجاد بیثباتی به جا میگذارند. اگرچه تلاقی این بحرانها و همپوشانیشان میتواند این خطر را چندین برابر کند. محدود ساختن هر یک از این بحرانها به نوبه خود کار دشواری است. اما آنچه هماکنون رخ داده، این است که این چهار بحران متفاوت تا حدودی با یکدیگر تلاقی پیدا کردهاند. بحران اتحادیه اروپا با مسائل موازی اوکراین و روابط اروپا با روسیه تلاقی پیدا کرده و بحران خاورمیانه با نگرانیهای اروپا بر سر مدیریت مهاجران آواره و بیخانمان در کنار متعادل ساختن روابط با جامعه مسلمان اروپا؛ روسها در سوریه درگیر شدهاند و به نظر میرسد که نقش مهمی را در مذاکرات اخیر با ایران ایفا کردهاند. علاوهبراین، احتمال همپوشانی بحران در چچن و داغستان نیز وجود دارد. و از سوی دیگر نیز روسها و چینیها مذاکرات درباره همکاریهای نظامی و اقتصادی را پیش بردهاند. اما هیچ یک از این تعاملات به نظر نمیرسد که خطر از بین رفتن مرزهای منطقهای را به دنبال داشته باشد و هیچ یک نیز به طور خاص جدی نیستند و بحران درون منطقهای نیز غیرقابل تصور نیست.
در قلب منطقه بحران، کشوری واقع شده که تا چند سال گذشته سیاستی را در پیش گرفته بود که به نظر نمیرسید هیچ مشکلی با همسایگانش داشته باشد. با این وجود، امروز، همسایگی ترکیه کاملا در آتش آشوب و ناآرامی میسوزد و سیاستهای ترکیه در قبال همسایگانش اهمیت خاصی یافته است؛ ناآرامیها در سوریه و عراق از سمت جنوب، اوکراین از سمت شمال و وضعیتی به شدت بحرانی در دریای سیاه. از غرب یونان به شدت در بحران است (و این بحران با بحران مالی اروپا همزمان شده است) که دشمن تاریخی ترکیه نیز به شمار میآید. اوضاع مدیترانه تا حدی آرام شده است، اما شرایط قبرس هنوز به طور کامل حل نشده و تنش با اسرائیل تا حدودی فروکش کرده اما برطرف نشده است. ترکیه به هر سو که بنگرد مشکلاتی وجود دارد. در حقیقت ترکیه به سه منطقه اوراسیا مشرف است: اروپا، خاورمیانه و اتحادیه جماهیر شوروی سابق.
فریدمن در گذشته بر دو مسئله تأکید کرده بود. نخست اینکه ترکیه یک قدرت منطقهای در حال ظهور است که در نهایت به یک قدرت مهم در منطقه همسایگی خود بدل خواهد شد. و دوم اینکه ترکیه در منطقهای واقع شده که از زمان سقوط عثمانی در ربع نخست قرن بیستم، توسط قدرتهای خارجی با ثبات نگه داشته شده است. تصمیم آمریکا برای ایفای نقشی کم اهمیتتر در این منطقه پس از آغاز بیثباتی با حمله سال 2003 به عراق، ترکیه را دچار خلأ ساخته است؛ خلأ بزرگی که باید در نهایت برطرف شود. اما ترکیه آمادگی لازم برای رفع این خلأ را به تنهایی ندارد. و همین امر نیز وضعیتی را ایجاد کرده که در نهایت توازن قدرتی میان ترکیه، ایران و عربستان سعودی برقرار شود.
خطر قریبالوقوع
خطرناکترین بحران فعلی برای آنکارا بحران در منطقهای است که از مدیترانه تا ایران و از ترکیه تا یمن گسترده شده است. مشکل اصلی برای ترکیه این است که سوریه و عراق به میدان نبرد میان نیروهای مختلف تبدیل شده است. این درگیریها در میانه آشوبی صورت میگیرد که گفته میشود ایران، عربستان، اسرائیل و ترکیه در ایجاد آن نقش داشتهاند.
هر یک از قدرتهای منطقهای، منافع استراتژیک متفاوتی را دنبال میکند. استراتژی ایران برای جلوگیری از وقوع وضعیتی مشابه آنچه تهران با صدام حسین با آن مواجه شد، حمایت از نیروهای شیعه در منطقه است. طیف این حمایت بسیار گسترده است، از تقویت حزبالله در لبنان و علویان در سوریه گرفته تا کمک به ارتش عراق. در حال حاضر آمریکا، ایران را هماهنگ با منافع خود در این منطقه میبیند. واقعیت فعلی در منطقه، مبارزه با داعش را به عنوان مهمترین مسئله میان ایران و آمریکا مطرح ساخته است.
عربستان به ایران به عنوان دشمن اصلی خود مینگرد. ریاض نیز داعش را یک تهدید میداند اما همزمان نگران است که سوریه و عراق تحت سلطه ایران میتواند یک تهدید ماهیتی برای آل سعود به حساب بیاید. سعودیها وقایع یمن را نیز از چشمانداز مشابهی مینگرند. ریاض همچنین منافع مشترکی نیز با اسرائیل در محدود کردن نیروهای مقاومت به نیابت از ایران دارد. اینکه سعودیها در واقعیت در سوریه و عراق از چه گروههایی حمایت میکنند تا حدودی در حالهای از ابهام قرار دارد اما آل سعود چارهای جز ایفای نقش در یک بازی فرصتطلبانه و تاکتیکی ندارد.
تلآویو نیز تقریبا وضعیتی مشابه ریاض دارد. آنها نیز مخالف ایرانیها هستند اما نگرانی اصلی آنها این است که مطمئن شوند با حرکت داعش به سمت رود اردن، خاندان هاشمی قدرت خود را در اردن از دست نخواهد داد. اردن در حال حاضر به نظر دارای ثبات میرسد و اسرائیل و سعودیها به این مسئله به عنوان موضوع مهمی برای ادامه همکاریها مینگرند. در عین حال، سیاستی که تلآویو در قبال سوریه در پیش گرفته به گونهای است که منتظر میماند تا ببیند اوضاع در این کشور چگونه پیش میرود. «بشار اسد» به شدت با سعودیها دشمن است اما به هر حال اسد در قدرت اما ضعیف بسیار بهتر از افتادن قدرت به دست نیروهای داعش است. وضعیت کنونی سوریه خوشایند اسرائیل است چرا که جنگ داخلی در این کشور تهدیدات فوری برای تلآویو را محدود میسازد. اما درگیریها و ناآرامیها در سوریه به نحوی خارج از کنترل است و این خطر وجود دارد که یکی از طرفین درگیری نهایتا پیروز شود و قدرت را کاملا در اختیار بگیرد. به همین دلیل گزینه بهتر برای اسرائیل حمایت از بشار اسد در این برهه از زمان است که همین مسئله نیز سیاستهای تلآویو را تا حدودی با سیاستهای تهران همسو میگرداند. در عین حال تلآویو باید به سیاستهای خود در حمایت از نیروهای تحت پشتیبانی سعودیها نیز ادامه دهد.
ترکها در این زمینه هنوز تعهد مشخصی را متقبل نشدهاند نه در قبال متحدان قدیمی خود در غرب و نه در قبال متحدان احتمالی جدید خود در آینده. این مسئله تا حدودی به این علت است که هنوز تعهد هیچ یک از طرفین درگیر در این شرایط، البته به جز ایرانیها مشخص نیست و علاوه براین، به نظر میرسد که اصلا ترکیه نیازی به تقبل تعهدی جدید در این میان ندارد مگر اینکه لزوم آن را احساس کند. آنکارا به شدت مخالف دولت بشار اسد است و منطق حکم میکند که از داعش حمایت کند؛ داعشی که هدف مشترکی با ترکیه در مقابله با دولت بشار اسد در سوریه دارد. بر خلاف اخباری که در گذشته درباره حمایت ترکیه از داعش منتشر میشد، در هفتههای اخیر شاهد مقابله ترکها با داعش بودیم. ترکیه به خوبی میداند که نیروهای شبهنظامی بدون توجه به روابط فعلی آنها میتوانند به تهدیدی برای این کشور تبدیل شوند. برخی معتقدند که ترکیه داعش را به عنوان توجیهی برای حضور خود در سوریه میبیند. اما نقطه ضعف این استدلال اینجا است که در هفتههای گذشته شاهد تقابل ترکیه با نیروهای داعش بودهایم.
این مسئله در روابط پیچیده ترکیه با آمریکا که هنوز هم متحد اصلی آن در منطقه به حساب میآید نمود بیشتری پیدا میکند. در سال 2003، ترکیه به نیروهای آمریکایی اجازه نداد تا از طریق مرزهای این کشور وارد خاک عراق شوند. از آن زمان تا کنون روابط ترکیه با آمریکا خدشهدار و کاملا پیچیده شده است. از یک سو، ترکها به آمریکا در مقابله با دولت «بشار اسد» در سوریه کمک کرده که همین امر شرایط را برای همکاری بیشتر میان آنکارا و واشنگتن فراهم آورده است. واشنگتن نگران ظهور دولت اسلامگرا در سوریه بود و اعتماد چندانی نیز به یک دولت جنگطلب غیراسلامی نداشت، از همین رو در حالی که ترکها در شرایط فعلی به استفاده از پایگاه هوایی ناتو در اینجرلیک برای انجام عملیات هوایی علیه داعش رضایت دادهاند، باز هم تعهد کلی به آمریکاییها ندادهاند و از سوی دیگر به طور کامل نیز با عربستان سعودی همکارینکردهاند.
مشکل ترکیه این است: هیچ اقدامی با ریسک پایین نیز نباید صورت بگیرد. در حالی که آنکارا ارتش نسبتا بزرگی دارد، تا کنون طی 30 سال ناآرامی در مناطق جنوب شرقی این کشور، هیچ تلاشی برای استفاده از نیروهای نظامیاش در خارج از خاک این کشور نکرده است. ترکیه همچنین نظارهگر نتایج مداخله نیروهای نظامی آمریکا در منطقه بوده و نمیخواهد ریسک مشابهی را صورت دهد. البته برخی ملاحظات داخلی نیز وجود دارد. ترکیه به دو فرقه اسلامگرا و سکولار تقسیم شده است. سکولارها به اسلامگراها مشکوکند و نگران این هستند که آنها مخفیانه با اسلامگرایان تندرو همپیمان شوند و بسیاری شایعات را نیز در این رابطه منتشر کردهاند. اما حزب عدالت و توسعه در انتخابات اخیر ترکیه به شدت ضعیف شد. اقدام دولت برای حمله به سوریه به منظور براندازی اسد نیز از نگاه سکولارها جنگی مذهبی به نظر میرسد و متفکران اصلی حزب عدالت و توسعه نیز انجام آن را چندان خوشایند نمیداند. حمله به سنیها، هرچند که تندرو باشند، روابط با گروههای شورشی در شمال سوریه را که ترکیه همچنان از آنها حمایت میکند، پیچیده خواهد ساخت. این مسئله همچنین احساسات ضدترک را در این کشور عربی برمیانگیزد که یادآور حاکمیت ترکیه حدود یک قرن گذشته خواهد بود.
بنابراین، ترکیه در حالی که به شدت در حال تغییر است – و از جمله این تغییرات نیز می توان به قرارداد اخیر سران این کشور به منظور صدور مجوز پرواز هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا از پایگاه اینجرلیک اشاره کرد- اگر نگوییم فلج شده، اما به شدت تحت فشار قرار دارد. از دیدگاهی استراتژیک به نظر میرسد بیش از اینکه اقدامی درخور پاداش را صورت داده باشد، مرتکب ریسک شده است. موضعگیریهای ترکیه نیز همانند اسرائیل است: نظاره میکند، منتظر میماند و کاملا امیدوارانه تمام تلاشش این است که از انجام کوچکترین اقدامی سرباز زند. از منظر سیاسی نیز هیچ منشأ حمایتی نه برای مداخله مستقیم و نه حمایت از حملات هوایی آمریکایی وجود ندارد.
مشکل اینجا است که سناریوی «بدترین شرایط» برای ترکیه، ایجاد یک جمهوری مستقل کرد در سوریه و یا عراق است. چنین شرایطی میتواند جرقهای را در میان کردهای جنوب شرقی ترکیه نیز برافروزد و بدون توجه به توافقات کنونی میتواند باعث ایجاد بیثباتی گردد. این مسئله میتواند باعث شود تا ترکیه دست به اقدامی عجولانه و نامناسب بزند. البته آمریکا به لحاظ تاریخی در میان کردهای عراق و نیز سوریه تا حدودی نفوذ دارد. اگرچه تا حدی در میزان این نفوذ اغراق شده است و واشنگتن به حمایت زمینی شبهنظامیان پیشمرگه کرد در عملیات هوایی علیه نیروهای داعش نیازمند است، میتوان از این نفوذ به عنوان یک عامل مهم یاد کرد. چنانچه شرایط از کنترل خارج شود، آنکارا انتظار دارد واشنگتن اوضاع را تحت کنترل خود درآورد. اگر واشنگتن قادر به تحقق این خواسته باشد و در چنین شرایطی قرار گیرد، هزینه چنین درخواستی، قطعا ورود ترکیه به عملیات نظامی آمریکا در منطقه خواهد بود. ترکها باید هزینه چنین خواستی را بپردازند و ریسک مداخله عملی در امور منطقه را بپذیرند.
پیچیدگیهای بیشتر وضعیت ترکیه
ترکیه در مقایسه با بحران خاورمیانه در بحران روسیه کمتر درگیر شده است اما باز هم نمیتوان نقش این کشور را نادیده گرفت و البته درگیری ترکیه در این بحران نیز به گونهای است که احتمال شدت گرفتن آن وجود دارد. این مسئله از سه جنبه قابل تأمل است: نخست دریای سیاه و نقش ترکیه در آن؛ دوم از جانب تنگه بسفر و در نهایت نیز مسئله اجازه به آمریکا برای انجام عملیات از پایگاه هوایی اینجرلیک در شرایطی که حضور نظامی روسیه در اوکراین رو به افزایش است.
بحران در اوکراین لزوما منطقه دریای سیاه را نیز شامل میشود. بندر سواستپول کریمه پایگاه روسیه در دریای سیاه به حساب میآید. در درگیری احتمالی، دریای سیاه میتواند منطقه مهمی برای انجام عملیات باشد. از یک سو، دریای سیاه در پیشروی روسها به سمت غرب، در جناح راست آنها قرار گرفته است. و از سوی دیگر، دریای سیاه یکی از راههای حیاتی انجام تجارت برای روسها به حساب میآید و تلاش دشمنان آنها برای بستن این مسیر میتواند با مقاومت نیروی دریایی روسیه مواجه شود و در نهایت نیز، استراتژی آمریکا-ناتو در مواجهه با بحران اوکراین افزایش همکاری با رومانی بوده است. رومانی در دریای سیاه واقع شده و آمریکا تأکید کرده که قصد دارد در تقویت قابلیتهای نظامی این کشور در دریای سیاه، با بخارست همکاری داشته باشد. بنابراین، تمام رویدادهای فعلی در دریای سیاه میتواند تحت شرایطی خاص به سرعت گسترش یابد و تهدیدی برای منافع ترکیه به حساب آید؛ شرایطی که آنکارا نمیتواند آن را نادیده بگیرد.
مسئله دریای سیاه با موضوع مربوط به تنگه بسفر که حدفاصل دریای سیاه و مدیترانه است، در هم آمیخته. تنگه بسفر تنها راه عبوری از دریای سیاه به مدیترانه به حساب میآید. این مسیر برای روسها مسیر بسیار مهمی در انجام مبادلات تجاری محسوب میشود تنها راه برای عبور کشتیهای روس به دریای مدیترانه است. در صورت وقوع درگیری، آمریکا و ناتو نیروهای دریایی خود را به دریای سیاه اعزام خواهند کرد و این مسئله میتواند به افزایش بحران کمک کند.
تنگه بسفر، تحت کنوانسیون مونترو که در سال 1936 برای حفظ امنیت دریای سیاه به امضا رسید، تحت کنترل ترکیه قرار دارد. اگرچه این کنوانسیون نیز محدودیتهای خاصی برای عبور و مرور از این تنگه اعمال میکند اما به هر حال دسترسی برای تمامی عبور و مرورهای تجاری را فراهم کرده است. با این وجود آنکارا این اختیار را دارد تا مانع از عبور کشورهای در حال جنگ با ترکیه شود. تمامی کشورهایی که سواحل دریای سیاه را در خود جای دادهاند اجازه دارند تا عملیات نظامی در این دریا صورت دهند. کشورهای دیگر، باید تابع محدودیتهایی در این دریا باشند. تنها ناوهای زیر 15 هزار تن ممکن است اعزام شوند و هر بار نیز بیشتر از 9 ناو با وزن مجموع 30 هزار تن نمیتواند اعزام شود. و هربار این ناوها اجازه دارند به مدت نهایتا 21 روز در این دریا مستقر شده و عملیات نظامی انجام دهند.
این مسئله توانایی آمریکا برای اعزام نیرو به دریای سیاه را خدشه دار میکند و واشنگتن نمیتواند ناوهای نظامی خود را از تنگه بسفر عبور دهد. ترکیه تحت قوانین بینالملل، ضامن اجرای این کنوانسیون به حساب میآید و البته بارها نیز اعلام کرده که مایل است این کنوانسیون را ترک کرده و حاکمیت کامل بر تنگه بسفر را در دست گیرد، اما به این مسئله نیز کاملا اشراف دارد که عدم صدور مجوز برای عبور ناوهای نظامی میتواند به قوانین بینالمللی ارجاع داده شده و اصلا به طور کامل از حوزه صلاحدید ترکیه خارج شود.
به هر حال، در صورت وقوع درگیری با روسیه نمیتوان نقش ترکیه به عنوان یکی از اعضای ناتو را نادیده گرفت. چنانچه ناتو رسما وارد چنین درگیری شود، آنکارا باید میان پایبندی به کنوانسیون مونترو و انجام تعهداتش در قبال ناتو یکی را انتخاب کند. همین مسئله در خصوص عملیات هوایی از پایگاه اینجرلیک نیز صدق میکند. آیا روابط ترکیه با ناتو و آمریکا تفوق خواهد یافت و یا اینکه آنکارا به کنوانسیون مونترو برای کنترل درگیری در دریای سیاه پایبند خواهد بود؟ حتی پیش از مطرح شدن هرگونه درگیری ترکیه در تنش با روسیه، احتمال وقوع بحرانی خطرناک و دیپلماتیک مطرح است.
از سوی دیگر، ترکیه مقادیر زیادی از نفت و گاز طبیعی مورد نیاز خود را از روسیه و از طریق دریای سیاه تأمین میکند که همین مسئله نیز میتواند مسائل را بیش از پیش پیچیده سازد. در صورت وقوع هرگونه درگیری در این منطقه، روابط در حوزه انرژی کاملا به هم میریزد. شرایطی وجود دارد که طی آن فروشنده ذخایر انرژی به شدت وابسته به فروش است و از سوی دیگر شرایطی نیز وجود دارد که در آن خریدار به شدت وابسته به انجام خرید خود است، بسته به فضای موجود برای مانور. در شرایطی که قیمت نفت بالای صد دلار در هر بشکه بود، روسیه این گزینه را داشت که صادرات انرژی را متوقف کند. اما تحت شرایط فعلی که قیمت نفت به شدت کاهش یافته، توانایی روسیه برای انجام چنین اقدامی بسیار ضعیف شده است. در بحران اوکراین استفاده از استراتژی قطع صادرات به اروپا واکنشی منطقی به تحریمها بود. روسها به دلیل عدم توانایی دست به چنین اقدامی نزدند. در شرایط فعلی شاید دیگر آن نگرانیها در خصوص تأمین انرژی از روسیه وجود نداشته باشد و ترکیه نیز به عنوان یکی از بزرگترین مصرف کنندگان انرژی روسیه، تا حدودی آسیبپذیری خود را تحت چنین شرایطی برطرف ساخته است.
آمریکا در حال ایجاد ساختاری از روابط و اتحاد است که شامل کشورهای حوزه بالتیک، لهستان، و رومانی میشود. این ساختار به منظور محدود ساختن هر گونه پیشروی روسیه به سمت غرب، در حال تشکیل است. در این اتحاد جدید، ترکیه به طور طبیعی لنگرگاه جنوبی آن است. ترکها تا کنون بیش از آنکه مشهود باشد، در این اتحاد، مشارکت داشتهاند و وارد آن شدهاند- آن هم از طریق اجرای مانور به همراه رومانی و آمریکا در دریای سیاه. اما همانند مسئله خاورمیانه، آنکارا تا کنون، با احتیاط از هر گونه تعهد به اتحادی خودداری کرده و راهبردش در دریای سیاه مبهم و نامشخص مانده است. در حالیکه مسئله خاورمیانه، پیچیدهتر است و موقعیت روسیه به طور بالفعلی خطرناکتر، در این مورد نیز ترکها دچار ابهام و گنگی مشابهی هستند.
به طور مشابهی، سالهاست که ترکها تقاضای عضویت در اتحادیه اروپا را کردهاند. این در حالی است که عملکرد اقتصادی ترکها طی 10 سال گذشته، نشانگر آن است که ترکیه از عدم عضویت در این اتحادیه بهرهمند شده است. با این وجود، به طور مشخص، سکولارهای ترکیه، دربارهی پیوستن به اتحادیه اروپا سرسختی و سماجت نشان دادهاند چرا که از دید آنان عضویت در این اتحادیه، بقا و تداوم ساختار سکولار، جامعه این کشور را تضمین میکند. حزب عدالت و توسعه گنگتر بوده است. این حزب به درخواست عضویت ادامه داده اما از اینکه به اتحادیه اروپا ملحق نشده، کاملاً راضی است. این حزب نمیخواهد انتقادها و توبیخهای اروپاییان، که خواست سکولارهای ترکیه است، را بشنود، و نیز نمیخواهد خود را وارد بحران اقتصادی اروپا کند و در آن سهیم شود.
با این وجود، ترکیه به دو سمت کشیده شده است. اول اینکه، آنکارا روابط اقتصادی ناگزیری با اروپا دارد و همین بحران اقتصادی اخیر نیز بر این کشور اثرگذار بوده و از قضا در این بحران، یونان، دشمن پیشین ترکیه، بیش از همه تحت تأثیر قرار گرفته است. اما در حال حاضر مسئله مهمتر، مسئله مهاجرت و بحران تروریسم افراطگرایان اسلامی در اروپاست. برای نمونه، بسیاری از مسلمانانی که در آلمان زندگی میکنند، تر ک هستند و نحوه رفتار با ترکها در خارج از مرزها، امری مهم برای ترکیه است. در حالیکه آنکارا خواستار پیوستن به اروپاست، نه واقعیتهای اقتصادی و نه رفتار با ترکها و دیگر مسلمانان در اروپا، نمایانگر چنینی رابطهای نیست.
در اروپا، تخلفی رو به رشد از تلاش برای پرهیز از جذب و درگیر شدن در مشکلات اقتصادی وجود دارد. با این حال، در جنوب اروپا، بحث درباره سرمایهگذاری ترکها و تجارت با آنها مسئلهای معمول است. با این نگاه، ترکیه – یک قدرت اقتصادی بلند مدت، با درک این که مشکلات کوتاه مدت چه خواهند بود- جنوب اروپا را به مرکز جاذبه خودش وارد میکند. به طوری که این کشور با مطرح نمودن خود به عنوان خیرخواه و نیکوکاری برای کشورهای فقیرتر جنوب اروپا، عاملی در جهت تکه تکه شدن اروپاست.
تعاملات بالفعل ترکیه در خاورمیانه مسئلهای بلادرنگ و فوری است. همکاری میان مدت با روسیه مسئلهای بلند مدتتر است. روابطش با اروپا درازمدت ترین مسئله است و ارتباطش با آمریکا تنها مسئلهای است که بر همه این روابط اثر میگذارد. این در حالی است که برای همه این نگرانیها و مسائل، ترکیه پاسخی روشن ندارد. این کشور در حال دنبال کردن راهبرد پرهیز از مداخله و حفظ و تداوم گزینههای حداکثری است. آنکارا متکی بر راهبردی چند لایه و چند سطحی است که طی آن، این کشور به طور رسمی با برخی از قدرتها متحد شده و در عین حال نیز نسبت به کشورهایی که نسبت به متحدانش خصومت دارند، روی کاملاً باز نشان میدهد و آغوشی باز دارد. این راهبرد چند لایه، به منظور پرهیز از همکاری و مداخلات نسنجیده طراحی و ایجاد شده است؛ نسنجیده به این معنا که قبل از رسیدن به سطحی از بلوغ و ظرفیت راهبردی که، با خطرات و ریسکهای موجود، تعریفی مشخص از خود را ممکن میسازد.
به یک معنا، سیاست ترکیه مشابه سیاست آمریکاست. سیاست آمریکا در هر سه منطقه طوری طراحی شده که تداوم توازن قوای منطقهای را، با همکاری و مداخله واشنگتن به طور گزینشی و با نیروی محدود، ممکن میسازد. در اصل، ترکها، با بروز و ظهور حتی کمتر، مشابه سیاست آمریکا را دنبال میکنند. مشکلی که ترکها دارند آن است که موقعیت و جغرافیای این کشور، آن را به عنوان محوری برای سه منطقه، مطرح کرده است. در خصوص آمریکا، این نقش اختیاری است. ترکها قادر نیستند که تصمیمات منسجم و منطقی بگیرند، و این در حالی است که باید این کار را انجام دهند. از این رو، راهبرد آنکارا به طور ثابتی مبهم است و پیچیده. این راهبرد تا زمانی مؤثر است که قدرتهای خارجی آن را ناکارامد و ناممکن کنند.
Sorry. No data so far.