باشگاه مخاطبان تریبون مستضعفین -سید علی موسوی
امریکا بارها به اجرای کودتای 28 مرداد و سرنگونی دولت دموکراتیک مصدق و روی کار آوردن حکومت دیکتاتوری محمدرضا پهلوی اعتراف کرده است اما این تنها نیمی از ماجراست. به عنوان یک لیبرال شاید بگویید اگر ما هم به جای امریکا بودیم، دشمن خود را حتی اگر شخصیت دموکراتی بود سرنگون می کردیم اما ماجرا غم انگیزتر از این حرفهاست.
مصدق برای قطع کردن دست استعمار انگلیس از ایران به امریکا پناه برده بود. جرج مک گی نماینده ترومن در مذاکرات نفت می گوید: «او به مزرعه میآمد و ساعتها با کارگران در مزرعه کار میکرد. من از او خوشم آمد. او سعی داشت به ما نزدیک شود. او روی تخت خواب کارهایش را انجام میداد. گفتگوهای ما خصوصی بود. با هم پایین تخت مصدق مینشستیم و گفتگو میکردیم. بیشتر این مذاکرات با شوخی همراه بود. بعضی وقتها این گفتگوها با قهقهه او به پایان می رسید. مشکل بود کسی از شخصیت او خوشش نیاید. او مرد با هوشی بود» مصدق در محاسباتش تصور میکرد اولا جاده را برای قدرت نوظهور آمریکا صاف کرده و انگلستان را کنار زده و ثانیا در جنگ سرد مقابل نفوذ روسیه و حزب توده در ایران را گرفته است. از طرفی مصدق نیز برای روی پا ماندن دولتش نیاز به کمک امریکا داشت و امریکا نیز برای مقابله با قدرت گرفتن حزب توده ناچار باید از او حمایت می کرد.
بازی برد برد آغاز شد. امریکایی ها خود را پناه بی پناهان وانمود کردند. مصدق در ملی کردن مصمم شد و با شهامت و غرور به پیش میرفت. امریکا جلوی رأی گرفتن انگلیسیها ضد مصدق از شورای امنیت را گرفت و زمینه رأی دیوان لاهه به نفع مصدق را فراهم کرد. مصدق سرخوش و مست غرور این موفقیت به خیال خام خود، بازی برد برد را با امریکا به پایان رسانده است. او با قدرت طلبی و غرور، رهبران مردمی و مذهبی اش همچون کاشانی و نواب را حذف کرد و خود را یکه تاز میدان ایستادگی در مقابل انگلستان می دید. شیطان این گونه مفتون می کند و فریب می دهد.
داستان به اینجا ختم نمیشود. امریکا، همان پناهگاه غرور آفرین مصدق این بازی خیالی برد – برد را به سادگی به هم زد. مصدق وقتی به خود آمد دید 2 امتیاز امریکا را داده اما هنگام گرفتن 3 امتیازش، با کمال ناباوری شاهد آن بود که امریکا همانند سایر دول دنیا حاضر به خرید نفت ایران نیست. مصدق حتی حاضر شد با نصف قیمت نفتش را به امریکا بدهد و امریکا میتوانست با قیمت بالاتری همان را در بازار بفروشد اما باز هم امریکا به این خواسته مصدق بیاعتنایی می کرد. شیطان این گونه به فریفتگانش خیانت میکند.
سالگرد ملی شدن صنعت نفت، دولت مصدق ورشکسته بود و نفتش را هیچ کس نمیخرید. امریکایی ها برای اعطای 232 ملیون دلاری که طبق اصل 4 ترومن قبلا وعده داده بودند، بهانه جویی کرده و اعلام کردند این کمکها را به طرحهایی که در مرحله ابتداییاند، تا نیمه سال 1332 تخصیص نخواهند داد. مصدق به پای امریکایی ها افتاد، عجز و لابه کرد تا حداقل 25 ملیون دلار وام بگیرد اما امریکایی ها اعلام میکردند اگر قرارداد قانون امنیت مشترک را امضا کنیم شاید 23 ملیون دلار بدهند. خلاصه هر روز امریکاییها شرطی میگذاشتند. مصدق واقعا درمانده بود و درخواست 100 هزارتن شکر از امریکا کرد که باز هم جواب منفی شنید. نارضایتیها که فزونی گرفت با کمال نامردی امریکاییها نامههای خفت بار مصدق را افشا کردند تا ژست و حیثیت ملی گرایانه او را نیز نابود کنند. مصدق دیگر قهرمان ملی ایران نبود. شیطان این گونه فریفتگانش را بی آبرو میکند.
هنوز مصدق به کمک امریکا امیدوار است چرا که هربار امریکایی ها خیانت خود را توجیه میکنند و خود را همچنان حامی او نشان میدهند. آیزنهاور جمهوریخواه نیز می گفت: مصدق «تنها امید غرب در ایران است. در صورت قرار گرفتن مصدق در برابر یک هرج و مرج اقتصادی، کمونیستها ایران را زیر سلطه در میآورند. من حاضرم 10 میلیون دلار در اختیار این مرد بگذارم.» و چقدر سخاوتمندانه است که تقاضای 25 ملیون دلاری را با خفت تبدیل به 10 ملیون دلار کنی. مصدق راهی واشنگتن شد تا شاید این 10 ملیون دلار را نقد کند، اما دولت آیزنهاور بهترین راه به زانو درآوردن مصدق را نپرداختن وام یا حداقل به تعویق انداختن پرداخت وام میدانست. شیطان این گونه پیروانش را خوار و خفیف می کند.
مصدق سیاستمداران اطرافش را نیز تار و مار کرده و محبوبیت مردمی خود را از دست داده است. حال این دشمن ضعیف را با یک کودتای ساده می شود از پا انداخت. بیستوهشتم مرداد ۱۳۳۲ به سرنگونی دولت دکتر مصدق منجر شد و زاهدی با توافق امریکا و انگلیس به نخستوزیری رسید. کمکهای اقتصادی که دولت امریکا از دکتر مصدق دریغ کرده بود، پس از کودتا بهسرعت به زاهدی اعطا شد. مصدق در دادگاه نظامی محاکمه و پس از سه سال زندان به قلعه احمد آباد تبعید شد و در انزوا مرد. ای بنی آدم شیطان دشمن شماست با او دشمنی کنید و فریب وعده هایش را نخورید.
امریکا از باب دوستی وارد شده، فریب می دهد و از پشت خنجر می زند. او آنگاه که در لباس دوست، دشمنش را تنها، خوار و بی آبرو کرد، او را در بیابان رسوایی رها می کند. باشد که از فریفتگان به شیطان عبرت بگیریم. اقایان لیبرال اگر تاریخ نمی خوانید لا اقل یک بار برای عاقبت دنیایتان، توصیف شیطان در قرآن را مرور کنید.
Sorry. No data so far.