یکشنبه 16 آگوست 15 | 15:22

روایتی‌از‌عقب‌ماندگی‌سروش‌در‌مواجهه‌با‌فردید

محمد رجبی دوانی در سالروز درگذشت مرحوم سیداحمد فردید، طی یادداشتی به بازخوانی روحیه آزاداندیشی استاد فردید و عقب‌ماندگی روشنفکران ایرانی در تقابل با او پرداخت


 25 مرداد ماه سالروز درگذشت سید احمد فَردید متفکر معاصر ایرانی است. وی بی تردید یکی از اثرگذارترین متفکران ایرانی در صد سال اخیر بوده است. بسیاری از اندیشمندان مشهوری که در چند دهه اخیر در رابطه با مساله غرب،شئون مدرنیته و هویت حرفی برای گفتن داشته اند متاثر از نگاه عمیق و نافذ او بوده اند. حلقه های بحثی که در دهه 40 و 50 شمسی با محوریت سید احمد فردید تشکیل می شده و کانون تولید و انتشار حکمت و فرهنگ بشمار می‌رفته، مشهور است. حتی آنان که بیش و کم فاصله های معرفتی با وی پیدا کردند هم از آن جلسات به عنوان محافلی اثرگذار یاد می کنند.

در همین راستا و به همین مناسبت محمد رجبی دوانی، که از زمره کسانی به حساب می آید که سالها پای درس این استاد متفکر بهره برده یادداشتی با موضوع “سالگشت درگذشت مرحوم دکتر سید احمد فردید” در اختیار خبرگزاری “نسیم” قرار داده که در ادامه می‌آید.
دردِ فارغ‌التحصیلی (به مناسبت سالگشت درگذشت مرحوم دکتر سید احمد فردید)

مرحوم فردید متفکری پیشرو نسبت به زمان و به ویژه نسبت به افکار رایج در کشور خویش بود. آنچه او بیش از نیم قرن پیش مطرح ساخته چنان زنده است که در میان اینهمه هیاهوهای گوناگون که از راست و چپ شاهد هستیم، هنوز به عنوان بحثی زنده و عمیق مطرح است که موافقانش آن را در حوزه‌های مختلف ادبیات و هنر و فلسفه و علوم انسانی و اقتصاد درس می‌دهند و مخالفانش علی رغم اختلافات ریشه ای با یکدیگر، با این نظریات فوق ژورنالیسم و قلم‌زنی‌های کلیشه‌ای خود، متحداً در رسانه‌های خود به آن هجوم می‌برند. این مخالفت ها علاوه بر آنکه به علت تغییر (صورت مسئله ای) است که هر دو جناح در صدد حل آن شده اند و هر دو هم وامانده و گیج هستند؛ به جهت دانش پیشرفته ای بود که فردید ارائه می کرد و برای قشر عقب مانده‌ای که خود را روشنفکر می‌دانست، قابل باور نبود. در این زمینه سخن مشهور حضرت علی (ع) مصداق دارد که می فرمود: «مردم دشمن چیزهایی هستند که نمی‌دانند». نمونه این نوع مخالفت ها که حاکی از نوعی عقب‌ماندگی حیرت‌آور مدعیان روشنفکر وطنی ماست، نقد داریوش آشوری بر فردید بود که عبدالکریم سروش هم آن را ادای حق جامعه روشنفکری دانست. آشوری با تمسخر نوشته بود که “فردید معتقد است زبان های مردم جهان دارای ریشه مشترکی هستند و این سخن را تا کنون هیچ کس نگفته است”؛ در حالی که نخستین کتاب در این باره در سال 1911 منتشر شده بود و یک مراجعه ساده آشوری و سروش و امثال آنها به اینترنت می‌توانست ده‌ها کتاب اساسی را در این موضوع که تا امروز هم همچنان منتشر می‌شود ارائه نماید.

 

فاصله میان فردید و جامعه‌ای که هر کس با گرفتن یک مدرک خود را فارغ‌التحصیل می‌داند

فردید خود را بیشتر دانشجو می‌دانست و دائما کتاب می‌خواند و بیش از آن فکر می‌کرد، بسیاری از اوقات که شاگردانش بحث‌های گذشته او را نقل قول می‌کردند می‌گفت: “من در طول این مدت زنده بودم و مطالعه کرده و اندیشیده‌ام اگر می خواهید چیزی از من نقل کنید از امروز من نقل کنید نه از سال‌های پیش”. همین روحیه او نشان می‌دهد چقدر فاصله میان او و جامعه‌ای وجود دارد که با صرف گرفتن یک مدرک هر کس خود را فارغ‌التحصیل می‌داند و طبیعی است که نظیر آن دو نفر از ساده‌ترین اخبار علمی جهان هم عقب می‌ماند.

جایی این داستان را قبلا هم تعریف کرده‌ام که روزی سخنرانی بسیار جذابی از مرحوم فردید در انجمن فلسفه با حضور عده کثیری از اساتید و دانشوران شد که تمام نکات آن برای حضار تازگی داشت. آنها بعد از جلسه از من خواستند به ایشان بگویم اجازه دهند تا آن را پیاده و چاپ کنم. من هم پس از سخنرانی که طبق معمول ایشان را تا منزل همراهی می‌کردم این تقاضا را از طرف خود و دیگران مطرح ساختم که باعث خشم شدید استاد شد. استاد بزرگوار از حرکت باز ایستاد و با چهره‌ای حاکی از عصبانیت و در عین حال رنجش، رو به من کرد و گفت: “از دست شما بی سوادها چه کنم؟ 90 درصد این مطالب در جهان امروز مطرح است و از من نیست، تنها آن بحث آخر از خود من بود و شما و دیگران چون از مباحث نظری اساسی جهان بی خبر هستید هر چه را فقط از من می شنوید به خود من  نسبت می دهید در حالی که همه دنیا آن را می دانند جز مدعیان دانش و تفکر در کشورهایی نظیر ما”.

وقتی امروز هم شاهد تکرار همان مسائل توسط جراید و برخی رسانه ها هستم احساس می کنم که «درد فارغ التحصیلی» را هنوز هم که هنوز است باید تحمل کرد.

تمام کسانی که با استاد تا آخرین روزهای عمر با برکت ایشان همراه بودند، گواه این حقیقت هستند که حوادث بزرگ جهانی نظیر انقلاب اسلامی ایران، فروپاشی شوروی، بحران‌های متوالی فرهنگی و اقتصادی غرب، جنبش آزادی‌بخش در منطقه خاورمیانه و آمریکای لاتین، در کنار مطالعات پیگیر او و بازاندیشی‌های مداوم وی در آنچه حاصل کرده بود، چگونه نظریاتی را که او در باب فلسفه، فلسفه اسلامی، عرفان، فرهنگ و شرق و غرب داشت، تحول بخشیده بود که اگر برای شاگران قدیمش بازگو شود قطعا باور کردنی نیست.

 

راز بقای فردید در همین آزادگی و آزاداندیشی او بوده است

آنچه میراث فردید است استمرار در کسب دانش و تفکر و بازاندیشی مدام و پرهیز از تکرار مکررات و تقلید و مرید و مرادبازی در حوزه مسائل نظری است و همین میراث برای دکان‌داران و باندهای سیاسی به ظاهر فرهنگی و علمی بسیار خطرناک است. او یکی از وجوه مختلف “نیست‌انگاری” مکنون در خودبنیادی عصر مدرنیته را در کشورهایی نظیر ما، فقدان ذکر و فکر اصیل می‌دانست. راز بقای او نیز در همین آزادگی و آزاداندیشی او بوده است که برای آزادگان و رهروان خستگی‌ناپذیر جذاب می‌نماید و بابی است برای رجوع به آنچه شاگران مستقل‌الرأی او خود، اندیشیده و در همین طریق هر کدام به سبک و سیاقی متفاوت نگاشته اند.

 

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.