محمد پارسانسب استاد ادبیات دانشگاه خوارزمی درباره تأثیر اوضاع اجتماعی و حکومتی بر شعر فارسی گفت: در ادبیات کلاسیک، در قرنهای چهارم و پنجم، به دلیل برخورداری هنرمندان از نعمتهای زندگی و ارج و قدری که در جامعه، بخصوص در نزد حاکمان داشتهاند، فضای شادتری بر آثار ادبی حاکم است. شعر این دوره، ساختاری ساده دارد و عینیتگراست؛ زبانش شفاف و بیانش زیبا و متصل به زندگی است. حتّی شاعران، زبان خود را از مردم و تصاویر شعری خود را از عناصر مثبت و زیبای دنیای بیرون برمیگزینند. به همین دلیل، شعر این دوره قرین شادی و سرزندگی است.
او درباره تاثیر تفکر صوفیانه بیان کرد: بهتدریج، از قرن ششم به بعد، به دلایل مختلفی چون پیچیدهتر شدن ساختارهای حکومتی، فاصله گرفتن شعر از دربارها و رفتن به خانقاهها، از دست رفتن مشوقان، و نیز نفوذ برخی تفکرات شاعری، بخصوص تفکر صوفیانه بر ذهن شاعران، شادی مفهوم دیگری پیدا میکند و از حالت عینی، به صورتی ذهنی و درونی درمیآید.
پارسانسب در ادامه افزود: از این رو، دیگر از شادی بهمعنیِ امروزی و ملموس آن خبری نیست. هرچه جلوتر میآییم شاعران بیش از پیش درونگرا میشوند، وضعیت به جایی میرسد که پرداختن به زندگی، در نظر برخی، امری منفی تلقی میشود و هرچه رنگ این دنیایی دارد مطرود و بیارزش معرفی میشود.
ابن پژوهشگر شعر صوفیانه را مثال واضحی برای تغییر مفهوم و مصداق شادی در شعر پس از قرن پنجم معرفی کرد و گفت: حتّی مولانا که مقامش در ادبیات و فرهنگ ایرانی کمنظیر است، از شادی و نشاط، تعریفی عرضه میکند که با آنچه در ادبیات فارسی قرنهای اولیه وجود دارد فرق میکند. البته که این نگاه از حیث معرفتشناختی بسیار زیباست، اما ربطی به زندگی مردم عادی ندارد و از سطح درک و دریافت مردم معمولی خارج است.
او ادامه داد: تعریف مردم از شادی، دست یافتن به حدّی از رفاه، آسایش و آرامش خاطر است و زمانی که به آن میرسند، احساس شادی میکنند، حال آنکه مفهوم صوفیانۀ شادی در این ابیات مولانا تجلی کرده، آنجا که میگوید:
باده غمگینان خورند و ما ز می خوشدلتریم / رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش
خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال / هر غمی کو گِرد ما گردید شد در خون خویش
این استاد دانشگاه با بیان اینکه شرایط اجتماعی در شعر بسیار موثر است، اظهار کرد: در واقع سبکها با توجه به شخصیت فکری و اجتماعی شاعر، ادراکات و احساسات جهتیافتۀ او، به اضافۀ نوع تعاملش با جامعه به وجود میآید و بیشتر از آنکه فردی باشد امری اجتماعی است. حتّی منِ فردی شاعر تحت تأثیر عوامل اجتماعی شکل میگیرد و البته، گاه بر آن تأثیر میگذارد. از این رو، شادی موجود در شعر یک شاعر، بیشتر از آنکه وجه شخصی و فردی داشته باشد، حاصل تأثیرگذاری عوامل اجتماعی بر فکر و احساس اوست.
پارسانسب در ادامه گفت: به قول حافظ بزرگ «کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد» این بدین معناست که شعر تر و تازه و طربانگیز، برخاسته از خاطری آرام و آزاد از دغدغههاست. شاعری که درگیر مشکلات اجتماعی خود و جامعه است چگونه میتواند شعری نشاطانگیز بسراید؟
او در پایان با اشاره به آرمانخواهی شاعران بزرگ گفت: با این همه، از آنجا که شاعران بزرگ، غالباً چشماندازی وسیع پیش روی خود میبینند و به آرمانهای والا دل بستهاند، شادی و نشاطی در شعر آنان یافت میشود که حاصل گرهخوردگی آرمانگرایی و واقعگرایی ایشان است؛ نه یکسره همه چیز را تباه و از دسترفته میبینند و نه همیشه در قصر خیال خود، مهملبافی میکنند. به همین دلیل است که شعر بزرگانی چون حافظ و سعدی و مولانا، با همۀ آرمانگرایی، از نشاطی زمینی و متصل به زندگی اینجهانی حکایت دارد و انسان در کنار آن، به آرامشی خودخواسته و زیبا میرسد.
Sorry. No data so far.