چهارشنبه 19 آگوست 15 | 22:00

ترانه‌های کثیف برای مردم خاکستری

«غزل پست مدرن» که سعی می‌کرد خود را به غزلیات شمس بچسباند و بگوید که ما «مخترع» آن نبوده‌ و تنها «کاشف» آن هستیم، هم آبروی غزل را برد و هم حرمت اندیشه را شکاند. جریانی که به بهانه پست مدرنیسم سیلی محکمی به باورهای اعتقادی مردم می‌زند.


خط خطی شعر فارسی در صد سال گذشته فراز و فرودهای مهمی را پشت سر گذاشت و پس از «افسانه» وارد دنیای جدیدی بی‌قید از قافیه و ردیف‌های دست و پا گیر به حیات خود ادامه داد. تغییر در قالب‌های سنتی و درانداختن طرحی جدید، کاری که نیما سنگ بنایش را گذاشت، تابویی بود که در جامعه ادبی سنت‌گرای ایران هرچند با دشواری، اما کم‌کم شکست و مقبولیت خود را یافت.

کاری که نیما کرد، یک ابتدا بود برای شعر فارسی تا پس از آن نیز شعر در مسیر جدیدتری با بی‌وزنی به حیات خود ادامه دهد. شعر سپید و موج نو هرچند همانند شعر نیمایی خیلی مورد پسند گوش‌های عروض‌پسند ایرانی نبود، اما جای خود را در میان شاعران جوان‌تر که می‌خواستند بی‌قید قافیه و وزن، موضوعات امروز را در جامه شعر بیامیزند، مورد استقبال قرار گرفت. رضا براهنی را باید جزء تأثیرگذارترین افراد در این جریان دانست، اما کار به همین‌جا ختم نشد، رفته‌رفته مفاهیم جدید و به اصطلاح پسامدرن و واژگان امروزی‌تر وارد ساحت شعر شدند. حلقه شاعران کرج شعر پست مدرن را در قالب‌های سپید دنبال می‌کرد و در حاشیه این حلقه، گروهی دیگر سعی داشتند تا این قالب فکری را در قالب‌های سنتی شعر درآمیزند و نتیجه تولد شیوه جدید- به زعم خود پدیدآورندگان- با عنوان غزل پست‌مدرن بود.

غزل پست مدرن بیش از آنکه غزل باشد، شعری است با واژگانی مستحل فرهنگ که داعیه پسامدرن‌گرایی دارد. هر چند هنرمند پست‌مدرن به دنبال دنیای جدیدی است، اما شاعران این حوزه دنیای جدید را در قالب گذشته یافتند و با طرح پاره‌ای از مؤلفه‌ها سعی در طرح قالبی نو داشتند؛ مؤلفه‌هایی که تقلید و گاه دام تکرار، شاعرانش را به نفس‌نفس زدن انداخت. دهه هفتاد، سالروز تولد این نوع شعر بود. در بیانیه‌ای که در حقیقت مانیفیست این جریان بود، بر مؤلفه‌هایی به عنوان شاخصه‌های اصلی غزل‌ پست مدرن تأکید شد: شکستن روایت، استفاده از شگردهای جدید و تمرکز بر انتخاب کلمات مناسب، استفاده نکردن از واژگان مترادف، استفاده از هجاهای بلند، تصرف در زبان و … که در نهایت باید به این بینجامد که «مخاطب خود قسمتی از متن شود»، اما آیا آنچه غزل پست مدرن معرفی می‌کند، واقعاً به عنوان قالب و طریقه‌ای جدید در ادبیات منظوم امروز فارسی‌است؟ آیا تمام تلاش‌ها و نظریه‌پردازی‌های انجام شده توانسته شعر این حوزه را به سبک جدید رهنمون کند و غزل را از حالتی سنتی که به آن خو کرده بود، خارج و در پیله‌ای جدید بتند؟

نه نگارنده این یادداشت که منتقدان و اهل فن در شعر بر این اعتقادند که هرچند غزل پست مدرن کار خود را تا حدودی خوب آغاز کرد، اما واقعیت آن است که توجه به فرم شعر متولد شده دهه هفتاد را در 20 سالگی‌اش به هن‌هن کردن انداخته است. مهمترین ایرادی که منتقدان بر این شیوه گرفته‌اند، تعریف نادرست «پست مدرن» و قوانین آن در شعر امروز است. این تعریف نادرست، تبعاتی را نیز به همراه داشته است. تا پیش از این شعر معجونی از عاطفه و اندیشه بود که گاه با قوت گرفتن یکی، دیگری کمتر جلوه می‌کرد. و غزل که از همان ابتدا- چنان که در تعریفش یاد شده- عمدتاً برای بیان احساسات درونی کاربرد داشته و کمتر وارد ساحت اندیشه می‌شده است، اما در غزل پست مدرن نه خبری از عاطفه بود و نه از اندیشه‌ای هر چند مدرن و پسامدرن می‌توان رد پایی یافت. شعر متولد شده توسط برخی از افراد منتسب به این جریان، این روزها رنگی عجیب و زشت گرفته است. این شعر برزخی است میان فرم و محتوا که سعی دارد از هر راهی مانند شکستن کلمات، وارد دنیایی اروتیک شود؛ دنیایی کوچک و مبتذل از جهان وسیع پسامدرن.

بنا بر گواهی متنی که از این دسته از شاعران پیش روست، شاعران این حوزه بیش از آنکه بر ارائه خلاقانه از قالبی سنتی توفیق داشته باشند، بر فرم تأکید دارند؛ به طوری که انگ فرم‌زدگی بر بیشتر آنها صادق است. گذشته از این، توجه به فرم، منجر به معناگریزی در شعر شده است؛ به طوری که پس از دو دهه می‌توان بن‌بست مضمون را در سروده‌های این دسته از شاعران احساس کرد. در واقع توجه به زبان در این دسته از اشعار، با یک راهبرد مدون جلو نرفته است به طوری که در این سال‌ها به شکل‌های مختلف زبانی برمی‌خوریم. گویا گاه شاعران این حوزه تنها هنر را در به رشته کشاندن چند واژه بدون درک از رسالت یک اثر هنری تعریف کرده‌اند.

اما آیا با وجود تغییرات ایجاد شده در غزل که شاید محبوب‌ترین قالب ایرانی‌هاست، این رویه توانسته در میان عامه مردم و اهل شعر جایی بیابد؟ به صراحت می‌توان گفت که پاسخ منفی است. مخاطب عام شعر از شعر انتظار القای حس خوب و حال خوب دارد، غزل پست مدرن در این سال‌ها باز هم به بهانه وارد شدن در فضای پسامدرن، واژگان برهنه‌ای را در ابیاتش به کار برد که هر کدام از آنها سیلی محکمی بر آداب اجتماعی و سنت‌ها و باورهای مذهبی مردم ایران بود. امری که تا پیش از این در شعر دیده نشده بود.

شاعران این حوزه که خود را پدر و مادر غزل پست مدرن معرفی کرده‌اند، با این اقدام شروع به شکستن تابوها و هتک حرمت‌ها کردند؛ مقایسه این حرکت با تابویی که نیما آن را شکست، می‌تواند روشن‌کننده این موضوع باشد که تا چه اندازه غزل معرفی شده قابلیت تبدیل شدن به یک سبک ادبی جدید را دارد. «ناامیدی» به هر بهانه‌ای پر بسامدترین مضمونی است که در سروده‌های شاعران این حوزه می‌توان دید. دنیای سیاهی که شاعرانش آن را ترویج می‌کنند، مخاطب را به یاد داستان‌های پاورقی پیش از انقلاب و ماتریالیست‌ها می‌اندازند. ساده‌انگاری در نگاه به اطراف و پس از آن تکرار این مضمون در میان سروده‌‌های ارائه شده این نوع غزل را به ساحت تکرار و سیاهی کشانده که جز خمیازه‌های کشدار، ثمره دیگری برای مخاطب ندارد. هذیان‌گویی‌ها و روان‌پریشی کلمات و در نهایت کپی‌برداری شاعران از روی دست هم، غزل پست مدرن را به سروده‌ای با پایه‌های سست مبدل کرد که اعتقادات و باورهای مردمی را نشانه گرفته است.

تهی شدن سروده‌ها از اندیشه و محتوا، استفاده از واژگان مبهم، سعی در القای احساسات اروتیکی و به سخره گرفتن هر آنچه برای شاعرش مقدس است، در نهایت منجر شد تا سروده‌های پایه‌گذارانش از دهان شاهین نجفی، بدنام و مطرود جامعه ایرانی شنیده شود. شعری که متولد شده بود تا مخاطب را همراه با خود کند و تأکید بر همذات‌پنداری مخاطب داشت، مخاطب که نه شاعرانش را هم ناکام در میان برهوتی از واژگان دور از شأن شعر پاکیزه فارسی و استحاله اندیشه رها کرد تا «برادرش» آن را بخواند. حلقه ایجاد شده میان سرآمدان این جریان شعری با نجفی بارها در میان رسانه‌ها بازتاب یافت. هرچند پدر این جریان خود چنین حرکتی را در ابتدا انکار کرد، اما بعدها بارها و بارها تصاویرش با نجفی در خفا و آشکار منتشر شد. بعدها، وقتی کمی جرأت همراهی با نجفی قبحش را برای شاعرانش ریخت، این موضوع بارها از سوی خود آنان تأکید شد، این‌بار دیگر نجفی «برادر» و «دوست عزیز» خوانده شد.

اگر چه قضاوت در این امر، مشخص و واضح و حتی اخلاقی نیست؛ اما وقاحت و واقعی بودن عمده اشعار سروده شده این چند نفر، محتمل‌ترین حدسی که به ذهن می‌آورد این است که بخش اساسی این اشعار، شرح احوال و روابط غیرانسانی ایشان با یکدیگر است و بخش زیادی نشان از عقده‌ها و روابط ناسالم و خیانتی است که سراینده‌های آن در قبال خود و اطرافیانشان روا داشتند. احوالاتی که عموماً قدم فراتر از نگاه ابزاری و بدنی به ساحت انسان ندارد و همه فهم و تراز آن در پست‌ترین و تهوع‌آورترین حالات یک موجود خلاصه شده است. چه بسا بخش اعظمی از این مسائل دقیقاً به دلیل فرورفتگی ایشان در زیست جنسی‌شان باشد.

هرچند در یکی دو سال گذشته شعر دهه هفتاد دوباره از خاکستری سربرآورده و انتظار دارد تا با موج‌های سیاسی‌ای که ایجاد می‌کند، مخاطبان به اصطلاح روشنفکر را به سمت خود جلب کند، اما در واقع آنچه این سال‌ها پشت و پناه این شعرها بوده، نه روشنفکران که عوامی بوده‌اند که ژست روشنفکری گرفته و با ارتزاق پروپاگاندای تعدادی از رسانه‌ها در حبابی موقت شهره گشته‌اند. فهم قلیل ایشان پست مدرنیته را تنها در دنیای خالی از احساس و اندیشه یافته است. جریانی که سعی می‌کرد خود را به غزلیات شمس و خواجه شیراز بچسباند و بگوید که ما «مخترع» آن نبوده‌ایم و تنها «کاشف» آن هستیم، هم آبروی غزل را برد، هم حرمت اندیشه و امروز به ابتذال اجتماعی و فردی هم رسیده است.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.