رضا نساجی – شصت و دو سال از کودتای استعمار آمریکا و بریتانیا علیه دولت مردمی دکتر مصدق و شکست نهضت ملی شدن نفت گذشته، اما گویا همچنان کسانی هستند که تلاش دارند دو دولت استعماری را از گناه کودتا تبرئه نمایند. ظاهراً در این ماجرا همه مقصرند الّا خود کودتاچیان! بنابراین مردم به خاطر عدم حمایت از مصدق در ۲۸ مرداد بهعنوان توده سیاستگریز تخطئه میشوند، در حالی که همان مردم در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ به صحنه مبارزه آمده و مصدق را به قدرت بازگردانده بودند. [۱]
آیت الله کاشانی و فدائیان اسلام به خاطر عدم همراهی کامل با مصدق و یا کوتاهی در روز کودتا، متهم به عاملیت در آن میشوند و نیز حزب توده به خاطر عدم حمایت از مصدق چنان مورد حمله قرار میگیرد که گویی در کودتا نقش داشته است، در حالی که بیشترین قربانیان کودتا نیروهای همین حزب بودند، از سازمان جوانان گرفته تا سازمان افسران و برخی کادرهای روشنفکری و رهبران آن.
سادهاندیشی نسبت به توطئه آمریکا
البته این اشکال تنها به نویسندگان و مورخین وارد نیست، چرا که برخی از رهبران جبهه ملی نیز بر این فرافکنی اصرار میورزند. بسیاری از آنها تا سالها پس از کودتای ۲۸ مرداد هم نقش آمریکا در کودتا را نمیپذیرفتند و یا هرگز نپذیرفتند. به عنوان مثال دکتر سنجابی در خاطرات خود که بعد از پیروزی انقلاب در آمریکا روایت شده، موضع مثبتی راجع به امریکا دارد، تا جایی که میگوید: «بنده در این باره با مطالعات و تجربیاتی كه در داخل كشور خودمان دارم با تصدیق به اینكه آمریكا در این امر نقش مهمی داشت معتقدم كه نه منشاء كودتا از آمریكا بود و نه هم قدرت آمریكا آن را انجام داد. منشاء این كودتا از انگلیسها شروع شد و شخص كرمیت روزولت را هم كه به عنوان نماینده سیا به ایران آمد منتخب دستگاه جاسوسی خود انگلیسها بود… سازمانی كه برای تهیه و تدارك این عمل ترتیب داده شد و در ایران یواش یواش توسعه پیدا كرد عوامل آن از لحاظ ارتباط بیشتر مرتبط به انگلیسها بودند تا به آمریكاییها… عمل كرمیت روزولت كه به ایران آمد و با شاه ملاقات كرد این بود كه شاه را مطمئن سازد كه آمریكاییها هم با نقشه انگلیسها موافق هستند… و با همدستی عوامل درباری و ارتشی و با كوتاهی و مسامحه و غفلتی كه در دستگاه حكومت مصدق بود توانستند به مراد خودشان برسند.» (خاطرات سیاسی دکتر سنجابی: ص۱۶۳-۱۶۲)
وی همچنین مینویسد: «از طرف دیگر كوشش دكتر مصدق بر این بود كه آمریكا را متوجه كند كه او بدخواه و دشمن انگلستان نیست و خواستار این هم نیست كه آمریكا از ایران علیه انگلیسها حمایت و طرفداری كند، بلكه میخواست حقانیت ایران را به آمریكاییها نشان بدهد و بر آنها ثابت بكند كه هم به نفع انگلستان و هم به نفع آمریكا و هم به سود جهان كه ملت ایران به حق قانونی خودش بایستد و بسیار علاقمند بود كه با آمریكا روابط صمیمی و دوستانه داشته باشد. مخصوصاً در دوره حكومت دموكراتها كه او فوقالعاده این امیدواری را داشت و از ترومن[۲] و از آچسن[۳] و مکگی[۴] به عنوان دوست یاد میكرد…» (همان: ص ۲۱۳)
و نیز: «در واشنگتن كه بودیم آقای دكتر مصدق با وزیر خارجه آمریكا آچسن و با مکگی معاون او و با ترومن رئیسجمهور آمریكا مذاكرات و صحبتهایی كردند… و رویهم رفته هر چند دولت آمریكا پشتیبانی رسمی از مواضع انگلیس میكرد ولی در ضمن هم قبول داشت كه به حقوق ایران تجاوز شده …» (همان: صص ۱۲۴-۱۲۵)
دکتر مصدق هم در خاطراتش این ذهنیت خود را که عطف به سابقه مبارزه دو قرن پیش آمریکاییها با استعمار بریتانیا و نیز تصور مستقل بودن سیاست خارجی آنها از بریتانیا بوده، شرح میدهد: «تردید نیست كه دولت انگلیس مایل نبود غیر از شركت نفت انگلیس و ایران شركتهای دیگری در نفت ایران دخالت كنند و به همین جهت هم تا دولت آمریكا در كار نفت دخالت مینمود، پیشنهاد صریحی بدولت ایران نداد و بعد معلوم نیست چه پیش آمد كه دولت آمریكا كه خود در دو قرن پیش بدرد ما گرفتار بود آزادی ملتی مثل ملت ایران را فدای چهل سهم از صدسهم كنسرسیوم نمود.» (خاطرات و تألمات مصدق: ص ۲۶۹)
دکتر منوچهر آشتیانی – جامعهشناس و از فعالان دانشجویی آن سالها – در باره این نگاه سادهاندیشانه رهبران نهضت نفت به امریکا میگوید: «در داخل جبهه ملی و در محافل خصوصی رهبرانی مثل آقای کاشانی، زیرک زاده، حسیبی، پاشاخان صالح – که مترجم سفارت امریکا بود، اما ایرانی و ملی- که من بعضاً حضور داشتم یا پدرم برایم تعریف میکرد، گرایش ضدامریکایی چندانی دیده نمیشد. برعکس، گرایش «پروآمریکایی» و طرفدار امریکا هم وجود داشت. چه از مصدق و چه از طرف بقایی و مکی؛ مخصوصاً وقتی که همراه دکتر مصدق به دیوان لاهه رفت و در برگشت در دفتر حزب نیروی سوم مقابل ساختمان وزارت فرهنگ سابق، سخنرانی کرد. عملاً شروع کرد به دفاع از امریکا و گفت آمریکا دوست ماست. یادم هست در جلسهای در منزل پاشاخان صالح – که به اقتضای مترجمی در سفارت، خیلی هم به امریکاییها نزدیک بود و حتی بعد از کودتا هم در این شغل باقی ماند – ایشان میگفت که هرچه من و چند نفر دیگر به مصدق میگوییم که آمریکا دشمن ماست، ایشان میگوید که نه! آمریکاییها ملت بسیار خوب، ساده و آرامی هستند و به هیچوجه دشمن ما نیستند! مرحوم مصدق به هیچوجه تصور نمیکرد امریکا هم مثل انگلستان با او دشمنی کند. کلاً در هیچ یک از صحبتهای خصوصی و نطقهای عمومی ایشان، نمیبینید که موضع ضدامپریالیستی به طور عام و ضد امریکایی به طور خاص، اتخاذ کرده باشد. نهایتِ برداشت ایشان از مواضع امریکاییها این بود که اینها ملت سادهای هستند که دارند گول انگلیسیها را میخورند. و عجیب این بود دکتر صدیقی و دیگران هم نمیگفتند که امریکا همپیمان انگلیس است و در نهایت با او همراهی خواهد کرد و همه جا نظر او را تأیید میکردند.»[۵]
توهم توطئه نسبت به حزب توده و شوروی
همچنان که گفته شد، مهمترین ابزار برای فرافکنی نقش استعمار انگلیس و آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد، برجسته کردن خطر دخالت شوروی است. برخی در این جهت چنان پیش رفتهاند که کودتا را اجتنابناپذیر و بلکه واقعهای مثبت در تاریخ ایران به شمار بیاورند، چرا که به زعم اینان اگر آمریکا و انگلیس در ایران دخالت نمیکردند، حزب توده برای سرنگون کردن مصدق و روی کار آوردن دولت چپگرای وابسته به شوروی اقدام میکرد. با همین این استدلال، میتوان اشغال ایران توسط متفقین (شوروی، بریتانیا و آمریکا) در شهریور ۱۳۲۰ را توجیه کرد، چرا که به همین ترتیب، خطر نازیسم هیتلری که رژیم رضاخانی به رغم اعلام رسمی بیطرفی در جنگ به آن تمایل داشت، برای ایران بیشتر بوده است!
اما دکتر مصدق خود در کتاب خاطراتش به این توهم توطئه پاسخ میدهد: «راجع به اظهارات بعضی از نمایندگان كه در زمان دولت این جانب حزب توده آزادی عمل داشته است و چنانچه دولت سقوط نمیكرد بر اوضاع مسلط میشد باید عرض كنم كه حزب تودهای وجود نداشت، افراد همان حزب به نام احزاب و دستهجات دیگر مثل سایر احزاب از اصول دموكراسی برخوردار بودند. دولت نه میتوانست این آزادی را از مردم سلب كند چون كه در سایه این آزادی بود كه مملكت به آزادی و استقلال رسید و نه میتوانست یك عده نامعلومی را از این اصول محروم نماید.» (خاطرات و تألمات مصدق: ص۲۸۸)
و نیز مینویسد: «شاهنشاه و ایدن از نظر ابقای حكومت فردی و استعمار با تسلط فكری حزب توده در ایران متفقند و از این رویهی برخلاف حق و حقیقت نظری جز این ندارند كه هركس در مصالح مملكت اظهاری بكند او را به حزب توده منتسب كنند و به مجازات برسانند تا هیچكس را این قدرت نباشد كه از منافع مملكت و آزادی دفاع كند و از هر یك از سیاستهای استعماری انتقاد نماید.» (همان: صص ۱۸۹-۱۸۸)
وی همچنین درباره تشریک مساعی وزرای خارجی بریتانیا و آمریکا جهت سرنگونی دولتش به ایدن[۶] و هندرسون[۷] ارجاع میدهد: «ایدن میگوید «آمریكا از این ترس داشت كه مصدق به روسها متمایل شود. من گفتم سیاست مصدق این است دول بزرگ را به هم بیندازند و استفاده كند و بالاخره خوشوقت شدم كه نظریاتمان با هم نزدیك شده بود و چون در ایران وضعیت روشن نبود به نظر من اینطور رسید كه بهتر است شخص دیگری قائممقام مصدق شود تا اینكه سعی كنیم او را خریداری نمائیم…» (همان: ص۱۹۰)
وی البته این توهم توطئه کمونیستهای وابسته به شوروی را تاکتیک اصلی رژیم پهلوی برای سرکوب رجال وطنپرست و نیز مسلمان میداند، چرا که این رژیم خود وابسته به انگلیس بوده است: «همه میدانند كه سلسله پهلوی مخلوق سیاست انگلیس است، چونكه تا سوم اسفند ۱۲۹۹ غیر از عدهای محدود كسی حتی نام رضاخان را هم نشنیده بود و بعد از سوم اسفند كه تلگرافی از او به شیراز رسید هركس از دیگری سؤال میكرد و میپرسید این كی است، كجا بوده و حالا اینطور تلگراف میكند. بدیهی است شخصی كه با وسایل غیر ملی وارد كار شود نمیتواند از ملت انتظار پشتیبانی داشته باشد. بههمین جهات هم اعلیحضرت شاه فقید و سپس اعلیحضرت محمدرضاشاه هر كدام بین دو محظور قرار گرفتند. چنانچه میخواستند با یك عده وطنپرست مدارا كنند از انجام وظیفه در مقابل استثمار باز میماندند و چنانچه با این عده بهسختی و خشونت عمل میكردند دیگر برای این سلسله حیثیتی باقی نمیماند تا بتوانند به كار ادامه دهند. این بود كه هركس ابراز احساساتی میكرد و یا انتقادی از اعمال شاه مینمود وصله عضویت حزب توده را باو میچسبانیدند و او را به اشد مجازات محكوم میكردند. تبعید و قتل مدرس و فرخی در زندان كه نتوانستند آنان را متهم به مرام كمونیستی بكنند یك دلیل بارز و مسلمی است بر صدق این مقال و تا صفحات تاریخ باقی است خواهند گفت آنها را برای چه در زندان از بین بردند.» (همان: ص۳۴۴)
نقش حزب توده در افشای کودتای ۲۵ مرداد
اما برخلاف مدعای ملیگرایان آمریکادوست در مورد توطئه حزب توده بر علیه مصدق، شواهد آشکاری وجود دارد که حزب توده در اواخر دوره ملی شدن نفت تلاشهای متعددی برای یاری به مصدق داشته است. از جمله در افشای کودتای ۲۵ مرداد.
کودتای ۲۵ مرداد و چگونگی اطلاع دولت از آن کمتر مورد بررسی تاریخی قرار گرفته است، بهرغم آنکه ادعاهای عجیبی درباره انتساب آن کودتا به شخص مصدق مطرح بودهاند. به همین جهت، دکتر کاتوزیان در مقالهای با عنوان «معاصی کبیره مصدق السلطنه» در این باره مینویسد: «هنگامی که نصیری فرمان عزل را به مصدق داد نیروهای کودتاچیان محله را در محاصره نظامی گرفته بودند، امّا از این نکته غافل بودند که پیش از این توطئه کودتا لو رفته و ارتش برای مقابله با آنان بسیج شده بود. خبر کودتای آن شب از دو منبع به مصدق رسیده بود. بکی بهطور غیرمستقیم ـ توسط دو تن از افسران جوان گارد سلطنتی و دیگری ـ مستقیماً و با جزئیات دقیق ـ از جانب محمدحسین آشتیانی ملقب به عظامالسلطنه.» (معاصی کبیره مصدقالسلطنه: صصص ۱۸۵-۱۷۲)
وی همچنین در کتاب «مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران»، به ماجرای افشای کودتا اشاره کرده که پیش از تماس تلفنی و کمک مرحوم آشتیانی با مصدق، دو افسر گارد شاهنشاهی در سعدآباد حرکات مشکوک در درون گارد را به اطلاع دفتر مصدق رسانده بودند. (مصدق و مبارزه برای قدرت در ايران: ص ٢٣٣)
اما در پاسخ به ادعایی مبنی بر نقش حزب توده در این کودتا و یا عدم یاری آنان به مصدق، اسنادی وجود دارد مبنی بر اینکه آن دو افسر گارد که پیش از آقای آشتیانی، احتمال وقوع کودتا در ۲۵ مرداد را به اطلاع مصدق رسانده بودند، تودهای بودهاند. چنانچه محمدعلی عمویی، مدعی است سروان اسماعیل فیاضی از طریق برادرش به مهندس ناصر بانکی که در آن زمان عضو سازمان جوانان و دانشجوی دانشگاه تهران اطلاع میدهد و وی از طریق بالاترین مقام حزبی که عضو کمیته ایالتی تهران بود خبر را منتقل میکند.
اما کیانوری، سرهنگ محمدعلی مبشری را خبررسان اصلی میداند که علاوه بر خبر کودتا اسامی برخی از افسران بالارتبه گرداننده کودتا را با خود آورده بود که اسم سرتیپ محمد دفتری خواهرزاده دکتر مصدق نیز در آن بوده است. مازیار بهروز هم به سه فرد (سرهنگ محمدعلی مبشری، عضو فرمانداری نظامی تهران، سرگرد مهدی همایونی، عضو گارد سلطنتی و سروان محمد پولاددژ) اشاره میکند که در سازمان افسری عضو بوده و در میان کودتاچیان نفوذ داشته و اخبار و اطلاعات را در اختیار حزب و سپس دکتر مصدق قرار دادهاند.
البته شخص محمدرضا پهلوی هم تئوری توطئه منحصر به فردی را در کتاب «پاسخ به تاریخ» ارائه میدهد، جایی که مدعی است کودتای ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ به رهبری سرتیپ ریاحی به نفع مصدق سازماندهی شده است: «مصدق برخلاف نص صریح قانون اساسی ایران، به فرمان برکناری خود اعتنا نکرد و به این هم اکتفا ننموده، دست به توطئه نظامی زد. مأمور انجام این توطئه کسی جز سرتیپ ریاحی رئیس ستاد ارتش نبود.»
هشدار حزب توده در کودتای ۲۸ مرداد
اما همچنان که که کودتای ۲۵ مرداد با هشیاری هواداران نهضت و حزب توده ناکام ماند، در مورد کودتای ۲۸ مرداد هم هشدارهای لازم به شخص دکتر مصدق داده شده بود. ماجرای نامه ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ آیت الله کاشانی به مصدق مبنی بر هشدار وقوع مجدد کودتا (پس از کودتای نافرجام ۲۵ مرداد) و همچنین هشدار مشابه کیانوری از طریق تلفن به مصدق در صبح روز کودتا علیرغم آنکه بهواسطه انکار آن توسط طرفداران مصدق به ابتذال کشیده شده، آخرین پرده از اختلافات و اشتباهات نهضت ملی شدن نفت است. نامهای که چندی پس از انقلاب توسط مرحوم آیت الله فلسفی افشا شد تا تبلیغات ملیگرایان علیه آیت الله کاشانی را که در سخنرانیهای رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی در سالگرد درگذشت دکتر مصدق (میتینگ ۱۴ اسفند ۱۳۵۷) ایراد شده بود، خنثی سازد.
بازخوانی این نامه و حواشی پیرامون آن از این لحاظ مهم مینماید که آخرین سند تعامل و تقابل رهبران نهضت است. در این نامه آمده بود: «خودتان بهتر از هر کس میدانید که هم و غمم در نگهداری دولت جنابعالی است که خودتان به بقای آن مایل نیستید… . «زاهدی» را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگاه داشته بودم با لطایفالحیل خارج کردید و حالا همانطور که واضح بوده درصدد باصطلاح کودتا است. اگر نقشه شما نیست که مانند سیام تیر عقبنشینی کنید و به ظاهر قهرمان زمان بمانید و اگر حدس و نظر من صحیح نیست که همانطوری که در آخرین ملاقاتم در دزاشیب به شما گفتم و به «هندرسن» هم گوشزد کردم که آمریکا ما را با در گرفتن – نفت – از انگلیسیها کمک کرد و حالا به دست جنابعالی بصورت ملی و دنیا پسندی میخواهد این ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعاً با دیپلماسی نمیخواهید کنار بروید این نامه من سندی در تاریخ ایران خواهد بود که من شما را با وجود همهی بدیهای خصوصیتان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا وسیل زاهدی که مطابق با نقشه خود شما است آگاه کردم که فردا جای هیچگونه عذر موجهی نباشد…»
بنا به گفته نوه آیت الله؛ «دکتر مصدق آنگاه در ادامه صحبت از شلوغی اوضاع گفتند و از این که دولت بر اوضاع مسلط است و چندبار تکرار کردند: «آقا گول تودهایها را نخورید، این حرفها را تودهایها پخش میکنند.»
بدین ترتیب مناقشه نامه آیت الله کاشانی همچنان به قوت خود باقیست و ملیگرایان ضمن انکار نامه کاشانی معتقدند وی و همچین حزب توده مصدق را در روز کودتا تنها گذاشته و بعداً با دولت کودتا همکاری و تشریک مشاعی کرده اند: «دلیل مخالفت مدافعان مصدق، بود و نبود این نامه نیست. آنها با کیانوری هم که ادعا میکند خبر کودتا را تلفنی به مصدق داده است مخالفت میکنند و میگویند تلفن قطع بوده و روز کودتا امکان مکالمه تلفنی با مصدق وجود نداشته است. ناراحتی طرفداران مصدق در این است که چرا او هیچ عکسالعملی در برابر کودتا نشان نداد. مردم را به تیررس کودتاچیان برد و یکباره رها کرد. آنها جوابی برای این حرف ندارند.»
مصدق میان بلوک شرق و غرب
ماههای آخر دولت مصدق را باید از روزهای اولیه پس از واقعه ۳۰ تیر جدا دانست، چرا که شرایط داخلی و خارجی رو به تغییر است. از یک سو دولتهای حاکم در بریتانیا، آمریکا و شوروی تغییر میکنند و از سوی دیگر برخی یاران مصدق و از جمله مظفر بقایی به وی پشت مینمایند. در نتیجه دکتر مصدق نیز تغییر سیاست میدهد. آنگونه که محمدمهدی عبدخدایی از نیروهای فدائیان اسلام در جریان ملی شدن نفت مدعی است: «خود دکتر مصدق هم زمانی به پیوستگی سیاستهای امریکا و انگلیس پی میبرد که بعد از دادگاه لاهه به امریکا میرود. آنجا میفهمد که در اشتباه به سر میبرده و نمیتواند به وسیله امثال آورل هاریمن[۸] – نماینده دولت دموکرات هری ترومن در ایران – با امثال استوکس[۹] – نماینده انگلستان در ایران – مقابله کند. منافع اینها یکی است. پیش از این نامهای که به هری ترومن نوشته و نامهای هم که بعداً به دولت جمهوریخواه آیزنهاور[۱۰] مینویسد، نامه تحقیرآمیز و فدایت شوم است. در سفر آمریکاست که مصدق میفهمد منافع انگلیس با امریکا یکی است، بلکه با فرانسه و آلمان و کل غرب. در اینجا یک جمله بسیار قشنگ میگوید که من یادم هست از این جمله بسیار خوشم آمده بود. میگوید: «خوب است بر در سفارت امریکا نوشته شود اینجا کنسولگری انگلستان است.» تا پیش از این نگاه دکتر مصدق به امریکایی ها مثبت است، کما اینکه با حضور مستشاران نظامی امریکا در ارتش مخالفت نکرده و همچنین برنامه «اصل چهار» ترومن[۱۱] را تمدید کرده است. اما وقتی از سفر امریکا به ایران برمیگردد، احساس میکند باید در سیاست موازنه منفی اش تجدید نظر کند. به این صورت که به امریکاییها بگوید من قصد دارم به روسها نزدیک بشوم. این در حالی است که هم او پیش از این میگفت حزب توده، «توده نفتی» است. تودهای است که شرکت نفت درست کرده. حق هم داشت. چرا که تودهای ها شعارشان، ملی کردن نفت جنوب بود و نه کل نفت. تودهایها معتقد به سیاست موازنه مثبت بودند و میگفتند حالا که نفت جنوب دست انگلیسیهاست، نفت شمال را هم به شوروی بدهید. بعد از سفر کافتارادزه[۱۲] که معاون مولوتوف[۱۳] وزیر امور خارجه شوروی بود، حزب توده در میدان بهارستان برای این مسئله میتینگ داد… .»
اما این سیاست مصدق از یک جهت به ضرر وی تمام میشود: «منتها مصدق در این نقشه دچار یک بدشانسی میشود و آن اینکه حزب توده سال ۱۳۳۲ با حزب توده ۱۳۳۱ متفاوت است. چون استالین که در خاطراتش گفته بود «بعد از مصدق، نوبت روی کار آمدن حزب توده است»، در اسفند ۱۳۳۱ مرد و جانشین او مالنکوف[۱۴] هم در پی اختلاف در پلنوم حزب کمونیست شوروی، توانایی چندانی نداشت. در حالی که استالین قصد داشت برنامهای شبیه چکسلواکی را در ایران هم پیاده کند تا کمونیستها با کودتا به قدت برسند. اما بعد از مرگ او، سادچیکف[۱۵]، سفیر شوروی در تهران اختیار و قدرت عمل نداشت. درست برعکس هندرسون سفیر امریکا در تهران که اختیارات تام داشت.»
سست شدن سیاست خارجی شوروی در قبال ایران پس از مرگ شوروی در شرایطی بود که در بریتانیا دولت محافظهکار چرچیل[۱۶] به قدرت رسیده و در آمریکا نیز جمهوریخواهان در امریکا جانشین دموکراتها شده بودند، و در نتیجه هر دو دولت برخلاف شوروی که در سردرگمی به سر میبرد، به اعمال نفوذ مستقیم در ایران میاندیشیدند. همچنان که دکتر مصدق در کتاب خاطرات خود، صریحاً به استعمار بریتانیا و آمریکا حمله میکند و با اشاره به خاطرات سر آنتونی ایدن وزیر خارجه آن روز و نخستوزیر بعدی انگلستان مینویسد: «ایدن و آچسن دو وزیر خارجه انگلیس و آمریكا ساكت ننشستند و از كنفرانس آتلانتیك شمالی كه سه ماه بعد در لیسبون تشكیل گردید و هر دو در آن عضویت داشتند استفاده نمودند و روز ۲۰ فوریه ۱۹۵۱ مذاكرات خود را در خصوص نفت ایران از سر گرفتند و قدر مسلم این است كه دولت انگلیس پیشنهاد كرده بود دولت آمریكا در كار استخراج نفت ایران شركت كند و شخص دیگری جانشین من بشود تا بتواند قانون امتیاز نفت را از مجلس بگذراند. پس از این كنفرانس عمال ایرانی و فداكار انگلیس در ایران شروع بكار كردند و هر كدام بهنحوی نقشهی سقوط دولت من را طرح مینمودند و با هندرسن سفیر آمریكا[۱۷] و یكی از عمال بسیار مؤثر سیاست انگلیس در ایران مذاكره مینمودند و سفیر مرا تحت نظر قرار میداد و مینگریست تا چنانچه كوچكترین تماسی با مأمورین دولت شوروی پیدا كنم آن را به دولت خود گزارش دهد…» (خاطرات و تألمات دکتر مصدق: ص۱۸۴)
وقتی دستور مقاومت نیست!
این روزها که نشریات جریان روشنفکری با گرایش محافظهکاری و لیبرال، علم چپستیزی را برداشتهاند، تحریف تاریخ ملی شدن نفت بیش از پیش جلوه پیدا میکند، چرا که برای مظلوم نمایاندن جریان راست و حمله به هرگونه خط عدالتخواهانه در تاریخ معاصر، لازم است درباره تاریخچه چپ در ایران به کلی سیاهنمایی شود. البته عملکرد جزیان چپ و به خصوص حزب توده گویای اشتباهات بزرگ آنان در مقاطع مختلف سیاسی از جمله قیام افسران خراسان، غائله فرقه دموکرات آذربایجان و نیز کردستان است، اما تمام این مسائل مربوط به قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است، چرا که حزب توده در سال ۱۳۲۷ توسط رژیم غیرقانونی اعلام شد و بیشتر رهبران آن یا از کشور گریختند یا در زندان به سر میبردند. پس آیا میتوان این حزب را بهعنوان تنها مقصر کودتای ۲۸ مرداد جلوه داد؟
آیا میتوان با برجسته کردن قدرت حزب توده و خطر دخالت شوروی، توهم توطئه حزب توده برای سرنگون کردن مصدق و روی کار آوردن دولت چپگرای وابسته به شوروی را القا کرد؟ یا آنکه برعکس، با همان فرض وجود تشکیلات قدرتمند نظامی حزب توده، آنها را به اهمال در دفاع از مصدق متهم کرد؟
در رد این ادعا دلایل متعددی میتوان آورد؛
نخست: دکتر مصدق اصلاً دستور مقاومت علیه کودتا نداد و معدود نیروهای همراه خودش را به ترک مقاومت دعوت کرد، بنا به گفته انور خامهای: «شب کودتا من با خلیل ملکی تماس گرفتم و به او گفتم که فردا احتمال کودتا جدی است، دولت میخواهد چه کاری انجام بدهد؟ ایشان در جواب من گفت که من با مصدق صحبت کردهام و گفتهام اجازه دهید ما نیروهایمان را بسیج کنیم و در مقابل کودتاچیان بایستیم اما مصدق مرا از این کار نهی کرده است. او گفته که شما هیچ کاری نکنید و کلوپتان را هم تعطیل کرده و اعضای حزبتان را هم به خارج شهر هدایت کنید. من خودم با نیروی نظامی که در اختیار دارم جلو آنان را خواهم گرفت.»
بنابراین تکلیفی بر حزب توده هم نبوده، همچنان که بر نیروهای مذهبی، که بخواهند به مانند قیام ۳۰ تیر ایفای نقش کنند.
البته اگر مصدق در همان لحظات اولیه کودتا، اراده میکرد، شاید امیدواریهایی وجود داشت، همچنان که مقاومتهای پراکندهای در تهران، جنگلهای شمال و ایل قشقایی صورت گرفت که چون رهبری نهضت دستور مقاومتی نداده بود بینتیجه ماند و به شدت سرکوب شد. همچنان که در شهر اصفهان، نیروهای کودتا با تأخیر یکی دو روزه توانستند بر اوضاع مسلط شوند. اما مصدق ارادهای برای مقاومت نداشت و کار همان ساعات همان روز تمام شد؛ حتی سادهتر از کودتای ۱۹۷۳ شیلی علیه دولت سالوادور آلنده، که وقتی کاخ ریاستجمهوری را جنگندههای ارتش بمباران کردند، او دستور ترک مقاومت داد اما همانجا خودکشی کرد.
دوم؛ سازمان افسران حزب توده عمدتاً نیروهای تحصیلکرده مثل پزشک ارتش بودند نه نیروهای واحدهای رزمی و زرهی و یا رأس ارتش و ژاندارمری. ضمن اینکه سازمان افسران حزب قبلا منحل شده بود و گروه باقی تنها یک شاخه غیررسمی در ارتباط غیرمستقیم با برخی رهبران رادیکالتر حزب مثل کیانوری – که در شورای موقت حزب بود نه در کمیته مرکزی – بودند. همچنین تعداد افسران حزب در کل ارتش و ژاندارمری اندک بود: «تعداد افسران تودهای ارتش که سازمان مستقلی از حزب توده را تشکیل داده بودند و از طریق نورالدین کیانوری و عبدالصمد کامبخش به طور مستقیم با شوروی ارتباط داشتند، (اگرچه شاید بسیاری از افسران از این ارتباط بیخبر بودند) در زمان دستگیری یعنی دو سال پس از کودتا، در ارتش، شهربانی و دیگر نهادهای نظامی مجموعا به ۶۰۰ نفر میرسید. اما به نظر میرسد در ۲۸ مرداد این افراد بیش از ۲۰۰ نفر نبودهاند. زیرا در آن زمان هنوز شهربانی و ژاندارمری به نیروهای تحت نفوذ تودهایها افزوده نشده بود» بنابراین نمی توانستند نه علیه مصدق (چون دولتهای کودتاچی مدعی بودند اهمال و ضعف دولت مصدق زمینه را برای کودتای حزب توده به نفع شوروی فراهم میکند و لذا کودتا لازم بوده) و نه له او کاری کنند.
در این شرایط و با توجه به تردیدهای رهبری حزب توده، کودتا خیلی زود مستقر شد و سرکوب شدیدی صورت داد. خاطرات مهدی خانبابا تهرانی از شرایط سازمان جوانان و سازمان افسران حزب توده در روزهای بعد کودتا گویای ماجراست.
سوم؛ اگرچه حزب توده در ابتدای دولت مصدق او را عامل بورژوازی و امپریالیسم میدانست و مخالفت میکرد (بیشتر به جهت عدم اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی از جانب مجلس قبلی)، اما بعد از مرگ استالین و تغییر سیاست شوروی در قبال ایران (که تا حد زیادی مشوش و بیقاعده بود) حزب توده دستوری برای مخالفت با مصدق نداشت و لذا نه تنها روزنامههای حزب علیه مصدق ننوشتند، که تیتر تکراریشان احتمال کودتای بریتانیا علیه دولت مصدق بود. همان افسران پیشاپیش خبر وقوع کودتا را به کیانوری دادند و کیانوری صبح ۲۸ مرداد به مصدق تلفن کرده و ابراز آمادگی برای همراهی کرده بود. مصدق این ادعا را جدی نگرفت، کما اینکه نامه روز قبل کاشانی مبنی بر هشدار کودتای مجدد را جدی نگرفته بود.
چهارم؛ وقتی نزدیکترین افراد به مصدق مثل خواهرزادهاش – محمد متین دفتری، که علیرغم شرکت در کودتای ۲۵ مرداد مجدداً او را در سمت خود ابقا کرد – در کودتا دست داشتهاند، انتقاد به نیروهای حزب توده به جهت اهمال در یاری مصدق، کاری عبث است.
پنجم؛ بیشترین ضربه از کودتا را حزب توده خورد که نه تنها سازمان افسران و سازمان امنیتی حزب، که سازمان جوانان و نیز کادر رهبری آن به شدت سرکوب شدند. جدا از ۲۵ سال حبس برخی از کادرهای حزب تا زمان پیروزی انقلاب، اعضای سازمان افسران به شدت سرکوب و برخی چون سروان خسرو روزبه اعدام شدند (حتی شاعری جوان مثل مرتضی کیوان قزوینی هم اعدام گردید). اما از نیروهای جبهه ملی هیچکس اعدام نگردید؛ شخص مصدق حبس و بعد تبعید شد ولی اعضای کابینه خیلی زود عفو شدند. تنها عضو کابینه مصدق هم که اعدام شد، دکتر حسین فاطمی بود که خود گرایشات رادیکال چپ داشت و تا مدتها در خانه یکب از نیروهای حزب توده مخفی بود! گرایش چپ وی در حدی بود که بعد فرار شاه دربار را مهر و موم کرد، سفارت بریتانیا را بست، و تلاش کرده بود مصدق را به تعطیلی سفارت آمریکا وادارد.
نتیجهگیری
بنا بر آنچه در بالا گفته شد، شاید بتوان گفت از آنجا که نیروهای کودتا در ابتدا چیزی فراتر از بخش کوچکی از ارتش و ژاندارمری با همراهی جمعی از اراذل و اوباش تهران نبودند، و اگر اراده دکتر مصدق بر مبارزه تعلق میگرفت، میشد پرونده کودتای ۲۸ مرداد را هم مثل ۲۵ مرداد زود بست، خاصه اگر مردم هم مثل ۳۰ تیر به صحنه میآمدند. اما چنین نشد و اینک شش دهه از سقوط دولت مصدق و شکست نهضت نفت میگذرد.
این شکست فرصتی است برای بازخوانی انتقادی تاریخ و راه بستن بر تکرار خطاهای گدشته، اما اگر بعد از گذشت ۶۲ سال هنوز هم بخواهیم با چنین بهانههای کودکانهای از پذیرش واقعیت طفره برویم، خود را فریب دادهایم، و همچنان فرصتهای تاریخی را از دست دادهایم.
منابع:
کتاب:
– امیدها و ناامیدیها: خاطرات سیاسی دكتر كریم سنجابی، طرح تاریخ شفاهی هاروارد، انتشارات صدای معاصر، چاپ تهران، تهران ۱۳۸۱.
– پاسخ به تاريخ، محمدرضا پهلوي، ترجمه حسين ابوترابيان، چاپ اول. تهران ۱۳۷۱.
– خاطرات و تألمات دکتر مصدق، به كوشش ایرج افشار، انتشارات علمی، چاپ اول، تهران ۱۳۶۵.
– مصدق و مبارزه براي قدرت در ايران، محمدعلی همایون کاتوزیان، نشر مرکز، چاپ اول، تهران ١٣٧٢.
– نگاهی از درون به جنبش چپ ایران: گفتگو با مهدی خانبابا تهرانی، حمید شوکت، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، تهران ۱۳۷۲.
مقاله و مصاحبه:
– بخشي از كتاب منتشرنشده «علم و ايدئولوژي» اثر مجيد مددي: مردمِ ۲۷ مرداد، مردمِ ۲۸ مرداد، روزنامه شرق، شماره ۱۶۰۳، ۲۴ مرداد ۱۳۹۱.
– گفتوگو با انور خامهای: اگر مصدق میخواست، حزب توده جلوی کودتا را میگرفت، هفتهنامه شهروند، شماره ۱۲، مرداد ۱۳۸۶.
– گفتوگو با پروفسور منوچهر آشتیانی درباره دکتر فاطمی و نهضت ملی شدن صنعت نفت: فاطمی خطر آمریکا را درک کرد، هفتهنامه پنجره، شماره ۱۴۸، مرداد ۱۳۹۱.
– گفتوگوی حمید شوکت با دکتر حسن سالمی، نشریه پیام امروز، شماره ۷، شهریور ۱۳۷۴.
– معاصی کبیره مصدقالسلطنه، محمدعلی همایون کاتوزیان، نشریه کِلک، شماره ٣۶ـ ٣۵، بهمن و اسفند ١٣٧١.
[۱]– نمونه این انتقادات به قصور مردم در دفاع از دولت مصدق را میتوان در مقدمهای دید که مجید مددی بر کتاب «علم و ایدئولوژی» نوشته است. (رورنامه شرق، شماره ۱۶۰۳، ص ۱۴)
[۲]– هری ترومن (Harry S. Truman) (۱۹۷۲-۱۸۸۴) رئیسجمهور دموکرات آمریکا.
[۳]– دین آچسن (Dean G.Acheson) (۱۹۷۱-۱۸۹۳) وزیر خارجه دموکرات آمریکا.
[۴]– جورج مکگی (George C. McGhee) (۲۰۰۵-۱۹۱۲) معاون وزیر خارجه در دوره آچسن.
[۵]– البته ایشان در همان مصاحبه به نگاه متفاوت دکتر حسین فاطمی اشاره میکند: «شخصاً معتقدم تنها فردی که عمیقاً با انگلستان دشمن بود و تلویحاً – اگر نگوییم تصریحاً – خطر امریکا را به عنوان دشمن اصلی هم گوشزد میکرد، فاطمی بود. من یک بار بیشتر ایشان را از نزدیک ندیدم، اما مکررا از اشخاص مختلف میشنیدم که میگویند فاطمی به دکتر مصدق تأکید میکند که آقای دکتر، دشمن امروز ما، امریکاست و نه انگلیس.»
[۶]– سر رابرت آنتونی ایدن (Robert Anthony Eden) (۱۹۷۷-۱۸۹۷) وزیر امورخارجه بریتانیا از حزب محافظهکار.
[۷]– لوی هندرسون (Loy W. Henderson) (۱۹۸۶-۱۸۹۲) سفیر آمریکا در تهران در زمان کودتای ۲۸ مرداد.
[۸]– ویلیام آورل هریمن (William Averell Harriman) (۱۹۸۶-۱۸۹۱) دیپلمات دموکرات.
-[۹] لرد ریچارد استوكس (Richard Stokes) (۱۹۵۷-۱۸۹۷) مهردار سلطنتي و وزير مشاور دولت بریتانیا
[۱۰]– دوایت آیزنهاور (Dwight D. Eisenhower) (۱۹۶۹-۱۸۹۰) رئیسجمهور آمریکا از حزب جمهوریخواه.
[۱۱]– درباره «اصل چهار ترومن» لازم است اشاره شود که در میان آن ۵۳ نفری که در ۲۷ تیر ماه سال ۱۳۳۲، تهران را ترک کردند و در کنار آن، مقادیر معتنابهی سلاح برای کودتا مخفیانه و تحت عنوان کمکهای انسان دوستانه اصل چهار وارد کشور شد، علاوه بر کارکنان سفارت آمریکا، کارکنان اداره «اصل چهار» بودند. جالب اینکه دکتر مصدق به موسسه آمریکایی «اصل چهار ترومن» ساختمان اجاره داده بود، ولی در روزهای آخر دولت، دستور داده بود در مقابل آن ساختمان دیواری بکشند. دکتر کريم سنجابی در خاطرات خود بدان اشاره میکند که وقتی علت کشيدن آن ديوار بلند را از مصدق میپرسد، او در پاسخ میگويد: آقاجان از آنجا ما را میزنند. سنجابی در خاطرات خود اضافه میکند که روز کودتا از پشت آن ديوار به منزل مصدق تيراندازی میکردند: «و در روز کودتا «شلیک گلوله از باغ «اصل چهار ترومن» به خانة ۱۰۹ [منزل دکتر مصدق] لحظهای قطع نمیشد… د.»
[۱۲]– سرگئی کافتارادزه (Sergey Kavtaradze) (۱۹۷۱-۱۸۸۵) دادستان کل شوروی و مذاکرهکننده امتیاز نفت شمال.
[۱۳]– ویاچسلاو مولوتف (Vyacheslav Molotov) (۱۹۸۶-۱۸۹۰) وزیر امور خارجه شوروی.
[۱۴]– گئورگی ماکسیمیلیانوویچ مالنکوف (Georgy Malenkov) (۸۸-۱۹۰۲) صدر هیئت شوروی پس از استالین.
[۱۵]– ایوان سادچیکف (Ivan Sadchikov) سفیر کبیر شوروی و عامل امضای معاهده نفتی ایران و شوروی در زمان نخستوزیری قوامالسلطنه.
[۱۶]– وینستون چرچیل (Winston Churchill) (۱۹۶۵-۱۸۷۴) نخستوزیر چند د. ره بریتانیا از حزب محافظهکار.
[۱۷]– لوی وسلی هندرسن (Loy W. Henderson) (۱۹۸۶-۱۸۹۲) سفیر وقت امریکا در ایران.
Sorry. No data so far.