مرحوم قیصر امین پور بحثی دارد در خصوص دو ترکیب اضافی ادبیات انقلابی و انقلاب ادبی ، که در آن بحث به تفکیک معنایی این دو ترکیب و نقد ادبیات انقلابی می پردازد.
در آن تأملات که منتشر هم نشده اند ، با رویکردی پدیدارشناسانه(فنومنولوژی) به بحث انقلاب به عنوان یک رخداد اجتماعی و نقد نگاه مارکسیستی به این پدیده می پردازد ؛ نگاهی که با قرار دادن انقلاب به عنوان زیر بنا و همه امور دیگر ، از جمله ادبیات ، به عنوان روبنا منجر به ایجاد تعریف و تلقی جدیدی از ادبیات ، به عنوان ادبیات انقلاب می شود.
آنگاه با نقد این نوع نگاه که در حقیقت ادبیات و به تخصیص ، شعر را از هستی و محتوای خود تهی کرده و به آن به مثابه نوعی ابزار صرف می نگرد ، نقبی به دوران مشروطه و مدعیان ادبیات انقلابی آن دوران از قبیل بهار و عشقی و عارف می زند و از این رهیافت ، عدم اصالت ادبی این نگاه را ثابت می کند، (اگرچه در آنجا هم به ارزش تاریخی چنین دورانی به عنوان تاریخ ادبیات و تاریخ اجتماع اذعان و اعتراف دارد) و در ادامه به نقد ادامه چنین دیدگاهی در ادبیات معاصر پس از انقلاب و رویکردهای جشنواره ای و … پرداخته و در نهایت انقلاب ادبی که در ساحت ادبیات و با تآثر از جان متعهد شاعر رخ می دهد و مانایی آن در تاریخ ادبیات به اثبات رسیده را دارای اصالت می شمرد.
بحث دامنه داری که یکی از حسرتهای همیشگی نگارنده از فقدان قیصر امین پور همانا ابتر ماندن آن است ، چرا که در این دوران اشباع رو به تهوع جامعه از شاعر و ادیب و هنرمند ، چنین افکار ژرف نگر و ذهنهای پژوهشگری را باید همچون غدیر در کویر دانست.
صرف نظر از ناقص بودن این بحث و نقدهای فراوانی که به آن وارد است، ( مثل اینکه آیا اصولا می توان پدیده انقلاب اسلامی را انقلابی اجتماعی با تعاریف خاص آن دانست و اگر چنین است چرا شبکه عظیم اجتماعی حزب توده و انقلاب اجتماعی ، سیاسی حاصل از آن با عدم استقبال عموم جامعه شیعی مسلمان دچار شکستی خرد کننده شد؟ و یا اینکه آیا می توان ادبیات آیینی و شیعی حاصل از انقلاب اسلامی را و سیر تطور آن را با ادبیات سطحی و تند حاصل از مشروطیت مقایسه کرد؟) می خواهم به مقوله شعر اعتراضی و یا اجتماعی در دو دهه مختلف انقلاب و ریشه های آن بپردازم ، دو جریانی که اگرچه در ظاهر و ابتدای مشاهده ، برخاسته از یک خاستگاه واحد فکری به نظر می رسند اما به حقیقت سرچشمه هایی کاملا متفاوت دارند.
این روزها شنیده می شود که شعر اجتماعی و عدالتخواه نسل نو و یا به عبارتی شاعران دهه هفتاد به این سو را ، پسمانده های تفکر مارکسیستی و یا برداشتی سطحی از جریانهای ادبی دهه شصت معرفی می کنند.
اگر چه صرف ابراز چنین گزاره هایی پرده از سطحی نگری و شاید حتی کم دانشی گوینده آن بر می افکند و در نهایت با سکوت و بی اعتنایی اهل دانش از یکسو و عریان شدن نگاه تند سیاسی و سطحی گوینده در منظر مخاطبان دیگر مواجه خواهد شد ، اما حتی با پذیرفتن همین برداشت سطحی و کودکانه از مبحث علمی و عمیق مرحوم امین پور، ( اگرچه در گزاره های اخیر حتی نشانه های کوچکی از همین برداشت کودکانه هم مشاهده نمی شود) یک قیاس ساده در خصوص شرایط اجتماعی حاکم بر این دو نسل ، پرده از بی اساس بودن چنین گزاره هایی بر می دارد.
نسل شاعران و اهالی ادبیات همراه با انقلاب در اتمسفر داغ حاصل از انفجار انقلاب و رخدادهای پیاپی و عظیم آن قرار داشتند ، از دیگر سو این نسل ، شاهد ظهور رهبری خارق العاده و یادآور ستارگان درخشان آسمان مکتب تشیع، یعنی معصومین صلوات الله علیهم اجمعین بودند ، در همین حال ، جنگی نابرابر و تحمیلی تمام هستی و حیثیت ملی و دینی و میهنی این قوم را به مخاطره و چالش کشانده بود و همه این موارد که هر یکی برای زیر و رو کردن تاریخ، فرهنگ و اندیشه یک ملت کفایت می کند ، شرایطی را پدید آورد که تأثیر آن بر جان هنرمندان و شاعران بومی این سرزمین ( چرا که بی اعتنایان به این مسائل و خصوصا بحث جنگ را می توان به نوعی غیر بومیانی در لباس ایرانی تلقی کرد) باعث تولید امواج خروشانی از آثار ادبی ، اعم از شعر و غیر آن گردید.
در غیر قابل انکار بودن جو و شور انقلابی بر تفکر در آن دوران خاص ( البته این گزاره ای جزمی و کلی نیست ، زیرا که در همان دوران هم شاعرانی بودند که مرغهای تیز پرواز اندیشه شان مرزهای نا مکشوفی را کشف کرده بود، بزرگانی مثل مرحوم امین پور و …) همین مصداق عینی که بسیاری از مدعیان پر شور و شر و انقلابیهای چند آتشه آن دوران ، به محض آرام شدن جو و بوجود آمدن فضای اندیشه و تفکر ، دچار بحرانهای عمیق هویتی شدند ، تا آنجا که برخی به انکار خویش و حتی فحاشی نسبت به گذشته خود روی آوردند و برخی دیگر اصلا از صفحه ادبیات محو شدند و یا کمرنگ و بی رمق به گوشه ای خزیدند، و برخی دیگر هم با پذیرفتن ارزشهای جهانی حاکم بر زندگی بشر مسخ شده امروز آرام آرام مصرف کردند و فربه شدند و ترانه و تصنیف خوان ، مصرف شدند!! ( مصادیق چنین اتفاقاتی در همه حوزه ها ی هنری بسیارند ، کسانی از قبیل مخملباف و… بماند)
به نکته دیگری که می تواند به عنوان شاهد و یا دستگیره ایی برای گزاره سست بنیادی نگاه این نسل و یا به عبارتی جو زدگی ایشان بیان شود اشاره می کنم. ( دقت شود که در این بحث اصلا و به هیچ روی در پی ارزش گذاری و مثبت و منفی دانستن چیزی نیستیم بلکه صرفا تفکیک ریشه های دو نوع نگرش به ظاهر یکسان مورد نظر نگارنده است)
به عنوان مثال ، توقف نگاه ایشان بر نوعی نگاه خاطره محور از امام خمینی(ره) است ، آنهم خاطراتی کاملا گزینشی و حتی گاهی ساختگی که منطبق بر تغییر نگاه و رأی ، مشی و معیشت و شیوه مسلمانی ایشان قابل انعطاف و تغییر چهره باشد و بدین ترتیب در همه حال و تحت هر شرایطی پیروان راستین خط امام ، ایشانند ؛ چرا که امام و خط او در هر صبح و شام خودشان را بر مبنای حال فعلی آنها آپ تو دیت می کنند.!
و یا تأکید و فریادهای عجیب و غریب ایشان بر مفاهیمی از قبیل انقلاب ، اسلام ، ولایت فقیه ، آنهم به شکلی کاملا سطحی و ظاهرگرایانه در آن روزگار و چرخشهای صد وهشتاد درجه ای و صد البته باز هم سطحی و ظاهرگرایانه در این روزگار.! به حدی که هر نوع برداشت و نگاه دیگری را به راحتی متهم به فاشیسم و عباراتی از این دست که زاییده دگماتیسم نقابدار درونی خود این تفکر است می کنند.
اما در مقابل این نکات و بسیاری از مصادیق دیگر که نشان از پدیده ای بنام جو زدگی انقلابی دارد به نسل شاعران عدالتخواه و آرمانگرای امروز و فضای رشد فکر و اندیشه های آنها نگاهی از همین منظر فوق می اندازیم.، تا ببینیم که آیا به این نگاه موعود گرایانه و آرمانخواه نسل شاعران متعهد امروز هم می توان صفت جو زدگی و یا شستشوی مغزی توسط رسانه ها را نسبت داد.
بر خلاف نسل شاعران دهه شصت که در فضای ملتهب و مواج دوران انقلاب و در ادامه آن دفاع مقدس تنفس می کردند ، نسل شاعران دهه هفتاد در فضا و اتمسفری شروع به آموختن و اندیشیدن کردند که آرامش و سکون مهمترین خصوصیت آن بوده ؛ دیگر نه از انقلاب و شور و هیجان آن خبری بود ، نه از جنگ تحمیلی و صدای آهنگران ، حتی امام خمینی (ره) هم برای این نسل ، حضوری خاطره گون و روایت شده داشت.
شاعر متعهد این نسل ، انقلاب اسلامی و امام و شهدا را از قلب آموزه ها و باورهای عمیق اسلامی و شیعی مبتنی بر تحقیق و شناخت خود ، شناخت و آرام آرام و از پس خوابیدن هیجانهای نسل پیش ، به مفاهیم عمیق و ریشه های عاشورایی انقلاب اسلامی دست یافت و آنگاه شعر او از این جان آگاه و متعهد متولد شد.
اتفاقی که در نسل قبل دقیقا برعکس رخ داد ، یعنی آن نسل از درون آیینه انقلاب و به مدد سوار شدن بر امواج انقلاب ، سعی در شناختن آموزه های شیعی و اسلامی که به قول حضرت امام(ره) اسلام ناب محمدی(ص) بود ، داشتند ، تو خود بخوان و ببین که تفاوت ره از کجا تا به کجاست.
به عنوان حسن ختام مطلب ، ابیاتی از یکی از غزلهای دفتر رجز مویه (دفتر اشعار امید مهدی نژاد) را که مصداق روشنی از همین نگاه آرامانگرای شیعی که مبتنی بر شناخت و تفکری عمیق است را با هم می خوانیم .
آری…ولی هنگامه ای برپاست، هنگامه ای نو،گیرو داری نو
خواب خیابان را می آشوبد رپ رپ ،سم اسب سواری نو
امروز نه، فردا ولی شاید در آسمان گل می کند خورشید
تقویمهای کهنه می پوسند، در باغ می پیچد بهاری نو
فردای باران برق می بارد بر تخت دیو و تاج دقیانوس
امشب ولی… برخیز بگریزیم هریک به کنج کورغاری نو
مردان به پای مرگ می افتند، تا از قبیل زندگان باشند
هر روز در کار شکاری نو ، هر شب در آغوش نگاری نو
دیریست گرد خویش می گردیم در چرخه تقدیر دیرینی
دیریست گرد خویش می گردیم ،هر دور اما در مداری نو
اما شبی آوار شمشیری خواهد درید این دور باطل را
هنگامه ای برپاست در گیتی: انسان و شیطان – گیر و داری نو
خواب خیابان را می آشوبد یک صبح ضرباهنگ موزونی
در شهر بویی تازه می پیچد: بوی غریب شهریاری نو…
زنگار بر می گیرم از چشمم، در صافی آیینه می بینم:
ها… قهرمان قصه ای کهنه، هو… در نگاهش ذوالفقاری نو
مرتبط:
متن کاکایی دربارهی مهدینژاد: رجز مویه ی نسلی اغفال شده
پاسخ امید مهدینژاد به متن کاکایی: پاسخی کاملاً بیادبانه به یک انقلابیِ سابق، که انتقام گذشتهاش را از حالِ ما گرفت
Sorry. No data so far.