پس از حصول توافق هسته ای میان ایران و 5+1 مقام معظم رهبری در نشست با دانشجویان ضمن اشاره به این توافق تاکید کردند که توافق هیچ خدشه ای به مقابله ایران با آمریکای مستکبر وارد نکرده و استکبار ستیزی و آمریکاستیزی ایران با وجود حصول توافق ادامه دارد. برای بررسی بیشتر این بیان مهم رهبری، «نسیم» با شهریار زرشناس، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، گفتگویی داشت که مشروح آن را از نظر می گذرانید.
نسیم: چرا با وجود حصول توافق هسته ای، به فرموده رهبری آمریکاستیزی و استکبارستیزی ملت ایران تعطیل نشده است؟
زرشناس: نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که آنچه که انقلاب اسلامی تحت عنوان استکبار ستیزی مطرح کرده؛ مستقیما و مشخصا نشأت گرفته از عهد و عالم دینی و اسلامی این انقلاب است و تا زمانی که انقلاب بخواهد بر مبنای اصول خود و در افق تاریخی و وجودی خودش و متکی و مبتنی بر اعتقاداتش سیر کند؛ لاجرم این ویژگی استکبارستیزی برقرار خواهد بود.
چون ویژگی استکبار ستیزی انقلاب اسلامی صرفا نتیجه مجموعه ای از مناسبات سیاسی و شرایط خاص اقتصادی و سیاسی نیست؛ بلکه برگرفته از آن جوهر دینی سازنده انقلاب است و یکی از وجوه بنیادین ممیز انقلاب اسلامی از دیگر انقلاب ها این است که در واقع در مبادی و غایاتش رویکرد به سمت عهد وعالم دینی و آرمان های دینی، به وحی اسلامی و به نگرش قرآنی دارد.
همانطور که خود حضرت آقا به صراحت در همان جلسه نشست دانشجویی فرمودند که استکبار ستیزی از مبانی قرآنی ماست؛ دقیقا انقلاب اسلامی هم، چون تکیه گاه نظری اش به وحی و آموزه های اسلامی و قرآن عظیم است و غایتش هم تاسیس یک عهد و عالم اسلامی و مدینه و تمدن اسلامی است؛ بنابراین این وجه قرآنی و دینی نوعا به این انقلاب و نظام برآمده از آن و همه مناسبات منتج از آن را یک جوهر استکبار ستیزانه می دهد و این جوهر استکبارستیزانه یک جریان مستمر و مقوم ذات انقلاب است که از آن جدایی ناپذیر است. این یک دلیل است.
پس به این ترتیب تا زمانی که انقلاب اسلامی بخواهد اسلامی باشد و هویت اصلی خودش که همان اسلام هست را حفظ کند؛ یقینا استکبارستیزی میکند و با همه مظاهر، شئون، ظهورات و وجوه استکبار این ستیز را خواهد داشت. همانطور که حضرت آقا فرمودند امریکا در واقع اَتَم این مظاهر در شرایط فعلی است.
امروز مصداق و مظهر اَتَم استکبار را در امریکا می بینیم
شاید یک روزی یک پدیده یا کشور دیگری اَتَم این مظاهر باشد، اما امروز مصداق و مظهر اَتَم این استکبار را در امریکا می بینیم و استکبارستیزی از لوازم ذات تفکر اسلامی است و هر نوع پیوندی که انسان مسلمان دارد یعنی چه انقلاب اسلامی، چه نظام سیاسی اسلامی، چه انسان اسلامی به صورت مسلمان فردی، چه جامعه اسلامی ذاتا استکبار ستیزی را در ظهورات و انحاء مختلفی که عینیت پیدا می کند، خواهند داشت.
نکته دیگر اینکه اگر شما به نظام مناسبات جهانی نگاه کنید؛ مناسبات جهانی از حدود 500 سال قبل زمانی که عالم غرب مدرن پدید آمد و بسط پیدا کرد یک مناسبات ظالمانه استعماری و غارتگرانهای را با تمام دنیا بنا کرد و مجموعه ای از کشورهای کم تعداد استعمارگر به عنوان کشورهای متروپل پدید آمد و اینها یک نظام در هم تنیده جهانی را ایجاد کردند که این نظام عده زیادی از کشورهای دنیا را به نیروی کار و به سرزمین هایی که منابع طبیعیشان غارت می شود تبدیل کرد که حاصل استثمار این نیروی کار و منابع طبیعی به جیب مجموعه کم تعداد کشورهای متروپل برود.
این کشورهای کمشمار متروپل که اصلی ترین قطب های استعماری غرب مدرن هستند؛ همان مصادیق استکبار هستند که امروز در دنیا می بینیم؛ همان شیاطین هستند و مجموعه ای از شیاطین و امروزه بزرگترین شیطان امریکا است. اولین مستکبر عالم شیطان است چون طغیان می کند و ذات استکبار چیزی جز طغیان نسبت به عهد و فرمان الهی نیست و شیطان مستکبر است و تمامی شیاطین به نحوی یک نوع هویت استکباری دارند.
وقتی که در جهان و عالم غرب مدرن تا 500 سال قبل مجموعه ای از کشورها پدید می آیند که با تکیه بر تفنگ و توپ باروتی ای که ساخته بودند می آیند کشورهای دیگر را غارت می کنند، مردم را به بردگی و اسارت می برند و به زور به سرزمین های خودشان می برند و عده زیادی را می کشند، منابع طبیعی و طلاهای اینها را به غارت می برند، آدم هایشان را اگر نتوانند کار کنند به دریا می ریزند و می کشند. اینها دارند عهد و فرمان الهی را زیر پا می گذارند؛ پس اینها مستکبر و شیطان هستند. یک نظام استکباری اینها تاسیس می کنند و این نظام 400 یا 500 سال است که دوام آورده است و علیه این نظام هم خیلی وقت ها ملت ها طغیان کردند و هنوز این نظام بر قرار است؛ اگر چه بسیار تضعیف شده است، گرفتار بحران است، به سراشیبی افتاده، دچار تفرق است و آن قدرت و توان اولیه را ندارد. همه اینها درست است.
انقلاب اسلامی به دلیل ذات دینی خود از روز تولد با نظام سلطه جهانی در افتاد
خیلی وقت ها کشورها و ملت ها توانستند حلقه های مستقلی از این نظام سلطه جهانی تاسیس کنند و روی پای خود مستقل بایستند و اما بالاخره این نظام جهانی هست و انقلاب اسلامی به دلیل ذات دینی و استکبار ستیز که ریشه در هویت قرآنی و وحیانی دارد؛ علیه این نظام جهانی از روز تولد با این نظام در افتاد و تبعا تا زمانی که این مناسبات ظالمانه و استکباری هست و از این طرف تا زمانی که انقلاب اسلامی هویت اسلامی خود را دارد، این استکبار ستیزی برقرار است و اصلا نمی شود گفت که فلان معاهده یا قرارداد یا صلح یا… این را عوض کرد.
چنین چیزی نیست چون نه هویت اسلامی انقلاب عوض شده و نه قرار است عوض شود و نه هویت استکباری آن نظام جهانی که آن را مجموعه کشورهای متروپل تشکیل داده اند؛ که در رأسش شیطان بزرگ است. هیچ یک از دو طرف عوض نشده اند پس طبیعی است که ستیز استکبار عوض نمی شود؛ منتها استراتژیها، تاکتیکها و نحوه چالش ها ممکن است عوض شود.
مثلا یک زمانی چالش مستقیم نظامی است و یک زمانی تبدیل به جنگ نرم می شود و جنگ سخت به حاشیه می رود. یک زمانی جنگ های نیابتی صورت می گیرد و یک زمانی رویارویی ها در عرصه دیپلماسی است و یک زمانی محورِ فشارهای اقتصادی، عمده می شود. ولی نفس اینکه این تقابل بین انقلاب اسلامی و نظام سلطه جهانی و نظام سلطه جهانی به جهت نقش استکباری اش و نفس این تقابل بین انقلاب اسلامی و استکبار جهانی وجود و استمرار دارد و پایان هم نمی پذیرد در این تردیدی نیست.
زمانی میتوان از پایان استکبارستیزی بگوییم که یا نظام استکباری نباشد و یا انقلاب اسلامی دچار استحاله شده باشد
زمانی ما می توانیم از پایان این مسئله حرف بزنیم که نظام استکباری نباشد و یا اینکه خدای ناکرده انقلاب اسلامی دچار مسخ و استحاله از درون شده باشد. تا زمانیکه هیچ یک از این دو رخ نداده است؛ این تقابل ذاتی برقرار است و تصور اینکه معاهده امضا کردیم و تعهد دادیم و توافق کردیم تمام شد؛ نه. اینها همه بی پایه است. البته به نظر من خیلی از افرادی که این حرف ها را می زنند، میدانند که اینها بی پایه است. منتها تعمدا می خواهند در فضای جامعه شبهه آفرینی کنند و تعمدا می خواهند این باور را القا کنند که گویا زمانه استکبارستیزی پایان رسیده است.
وقتی امریکا را شیطان بزرگ مینامیم؛ از ظهور تاریخی استکبار حرف می زنیم
زرشناس: در واقع وقتی امریکا را شیطان بزرگ مینامیم؛ از ظهور تاریخی استکبار حرف می زنیم. استکبار ظهورات تاریخی مختلفی داشت. یک ظهورش ظهوری است که در هیأت استکبار مدرن ظاهر می شود و از حدود 500 یا 600 سال قبل، از زمانی که عالم غرب مدرن پدید میآید؛ ظهور میکند و چون این عالم غرب مدرن ماهیتش استکباری است و بر پایه عصیان نسبت به ولایت بنا شده است؛ می دانید که جوهرش هم اومانیستی است. خب وقتی که پدید می آید، طبیعی است که مسیری که می خواهد طی کند مسیری اطاعت از فرمان و عهد خدا نیست و یک مسیر طاغوتی است و طاغوتش هم در واقع طاغوت بشر بر مبنای نفس اماره است؛ یعنی بشر بر مبنای نفس اماره خودش این صورت نفس اماره تبدیل به طاغوتی می شود که مبنای این نظام را می سازد.
خب این نظام چون طاغوتی است و چون مبتنی بر نفس اماره است؛ چون استکباری است و چون جوهر شیطانی دارد؛ پس لاجرم ظالم است و ظلم می کند. هم به مردم خودش و هم به مردمان دیگر ظلم می کند و به مردمان دیگر ظلم مضاعف می کند.
این نظام استکباری از اواخر قرن 14 میلادی شروع می کند به اینکه به تمام دنیا دست درازی کند و به اندونزی و امریکای آن زمان که هنوز سرخ پوست ها ساکنش بودند و افریقا و … می رود و از اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 سراغ ما هم می آید. هر جا هم که می رود چون ذاتش شیطانی و ظالم است؛ آن ظلمش را به نحوی اعمال می کند و مردم آن مکان را به نوعی به بردگی می کشد. از طریق استعمار مستقیم، غیر مستقیم یا استثمار و بهره کشی از مردم و غارت منابع طبیعی، از طریق تبدیل کردن این کشور ها به بازار مصرف، از طریق از بین بردن هویت این انسان های ساکن این سرزمین ها و مسخ کردن آنها و مبدل کردن آن ها به موجوداتی که مقلد ارزش های مدرن استکباری هستند و به طرق مختلف اینها را به بردگی می کشاند.
آیا ماهیت استکباری و نظام جهانی تغییر ماهیت داده است؟
آیا این ماهیت استکباری و این نظام جهانی که بیش از 100 سال است که دچار بحران هم شده است تغییر ماهیت هم داده است؟ یعنی آیا چیزی از وجوه اصلی و مولفه های اصلی آن عوض شده است؟ آیا مثلا دیگر اومانیست نیست؟ چرا هست. آیا آن سکولاریسم اومانیستی خاص خودش را ندارد؟ چرا دارد. آیا وجوه اخلاقی اش تغییر کرده است؟ نه. آیا مناسبات ظالمانه اقتصادیِ سرمایه سالارانه ای که داشت دگرگون شده است؟ خیر. آیا رویکرد استعماری و غارتگرانه اش نسبت به جهان تغییر کرد؟ نه.
همین الان هم می بینیم که هر جایی را که می توانند مستقیم حمله میکنند و آنجایی که نمی توانند مستقیم وارد شود، جنگ می کنند و همیشه برای چپاول حرکت می کنند. در عراق و افغانستان و سوریه چه کارهایی کرده اند. همه این کارها برای چرخش منافعشان است. جایی هم که جنگ نیست از راه های دیگر وارد می شوند.الان شرکت های چند ملیتی که برای سرمایه داران همین کشور هاست. مثلا به اندونزی می رود و کارگردختر 12 ساله آنجا را به کار می گیرد با روزی 80 سنت برای شرکت نایک کار می کند و سودهای نجومی میلیون دلاری را شرکت می برد و حاصلش برای این کارگران یک زندگی حقیرانه بخور و نمیر است.
و گهگاهی هم این سرزمین ها را پر می کنند از کالاهای تولیدی خودشان که اگر نفروشند سودی به دست نمیآورند و اقتصاد خودشان نمی چرخد. دایما هم مطابق آماری که خود سازمان های اقتصاد جهانی می دهند؛ هر ده سال و هر پنج سال فاصلهی جهان استثمار شده و مستضعف با مستکبر کمتر که نمی شود هیچ، بیشتر می شود.
نگاه نظام استکباری به مردم جهان استثماری و غارتگر است و سیاست هایش مکارانه، میلیتاریستی و سلطه طلبانه است
پس این نشان می دهد که نظام استکباری ماهیتش هیچ تغییری نکرده است، رویکرد سیاسی و اقتصادی اش همان نظام امپریالیستی است. نگاهش به مردم جهان نگاه استثماری و غارتگر است و سیاست هایش مکارانه و خشن و میلیتاریستی و سلطه طلبانه است. یعنی 7 یا 8 کشور متروپلی چون قدرت دارند می خواهند به دنیا همه چیز را تحمیل کنند و به نوعی هم این کار را می کنند و هیچ چیز عوض نشده است.
چه چیزی از رفتار و ماهیت آنها نسبت به قرن 18 یا 19 عوض شده است؟ این غرب مدرن استمرار همان دوره است و همان ویژگی ها و مؤلفه های ماهوی را دارد. مادلین با امانیست ساخته شد و مدرنیته او را به لحاظ فکری راه می برد و ظهوراتش در نظام های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی اش و در ارزش های اخلاقی بود و هیچ کدامش تغییر نکرده است.
نه تنها با این معاهده بلکه حتی قبل از این و بعد از این هم عوض نشده است و خیلی هم طبیعی است یک موجود ماهیتش بیخودی از بین نمی رود و اگر ماهیت تغییر کند آن موجود باید کامل نابود شود. پس تا وقتی که امریکا به این شکل هست که مناسبات اقتصاد سرمایه داری بر آن حاکم است و رویکرد امپریالیستی دارد، اندیشه هایش اومانیستی است و عهدش عهد نفسانیت مدار است و این ماهیتش سر جایش است حالا تاکتیک و استراتژی اش عوض شود فرقی در اصلش نمیدهد.
نسیم: شما در سخنان خود اشاره کردید که ماهیت انقلاب اسلامی هم تغییر نکرده است و این حرف هایی که زده می شود به نوعی می خواهد به جامعه القا کند که ماهیت انقلاب و استکبارستیزی آن در حال تغییر است.
زرشناس: این نکته مهمی است. ببینید ما اول انقلاب در سالهای 57 تا 60 یک جریان لیبرال داشتیم که حدود یک سال و نیم در مقطع کوتاهی در حکومت بود و این جریان از همان آغاز می خواست ماهیت انقلاب را مسخ کند. جریان بازرگان و جریان بنی صدر هر کدام به نحوی، هم نهضت آزادی و اولین دولت که بازرگان، سنجابی و فروهر، مدنی و… و بعد هم بنی صدر و ابراهیم یزدی را شامل می شود. این جریان پنهان نمی کرد. رو راست می گفت که دنبال آرمان گرایی نیست. خود مهندس بازرگان می گفت که ما باران می خواستیم و سیل آمد. ما دنبال این حرف ها نیستیم. می گفت انقلاب تمام شد و همه به خانه هایمان برویم. بنی صدر هم به گونه ای دیگر حرف می زد.
این جریان از آن زمان بود؛ منتها فضای انقلاب این را کنار زد و سال 60 رفتند و از سال 60 جریانی که به دنبال مسخ انقلاب بود؛ رویکرد پیچیده تری پیدا کرد و یک مقدار زیادی بخصوص در سال های 60 تا67 خودش را در پرده ای از نفاق پوشاند و به اقتضای شرایط حرکت هایش پیچیده تر شد. چون نمی توانست خود را آشکار کند.اما بود و فعال بود.
اما این هدف مسخ انقلاب را از طریق فعالیت های فرهنگی و بستر سازی در مسیر تهاجم فرهنگی دنبال می کرد. از سال 68 ما آشکارا شاهد این هستیم که جریانی که تابلوی مستقل لیبرالی و نئولیبرالی را بالا نمی برد؛ اما محتوای برنامه اش، نگاهش و جوهر سیاست های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی اش و آنچه که در خصوص نسبت ما و جهان و رابطه نظام انقلاب اسلامی و نظام استکباری می طلبد؛ کاملا نئو لیبرالی است.
جریان استحاله طلب در مواردی با قوه مجریه در قدرت شریک شده است
این جریان دوباره در کشور ما فعال شده است و حتی در مواردی با قوه مجریه در قدرت شریک شده است. مثلا در مجلس حضور پیدا کرده است. به خصوص این جریان برای اینکه بتواند به حیات خودش استمرار بدهد توانست یک شبکه گسترده رسانه ای ایجاد کند. یعنی اینها توانستند واقعا عرصه مطبوعات کشور را تا حدودی به دست خودشان بگیرند. همچنین توانستند از طریق فعال کردن مجموعه های انتشاراتی روشنفکری فضای ایدئولوژیک و سخن ایدئولوژیک خودشان را خیلی گسترده در جامعه پخش کنند و نظام آموزش دانشگاهی ما هم خیلی به اینها کمک کرد. چون ماهیتش همان ماهیت مبتنی بر جهان بینی مدرنی بود که علوم انسانی آن را القا می کرد و به شدت به درد این ها می خورد و موجب شد که اینها حرف های خودشان را پخش کنند و از طریق نظام آموزشی دانشگاهی هم این را فراگیر کنند.
روند سیاست گذاری دولت کارگزاران از سال 68 برای جریان استحاله طلب یک پشتوانه اقتصادی ایجاد کرد
روند سیاست گذاری که دولت کارگزاران از سال 68 به بعد داشت؛ برای این جریان استحاله طلب یک پشتوانه اقتصادی ایجاد کرد. یعنی چون سیاست های کارگزاران به بازسازی سرمایه داری و نوعی اقتصاد شبه مدرن سرمایه داری در ایران انجامید، خب زیرساخت های اجتماعی- اقتصادی هم برای این رویکرد ها ایجاد کرد.
جریان استحالهطلب آرمانگرایی انقلابی و آنچه که وجوه ممیز مکتب امام خمینی(ره) است را “افراطی گرایی” معرفی می کند
بنابراین از سال 68 به بعد شاهد این هستیم که یک حرکت نهادینه در جهت ترویج نئولیبرالیسم در کشور ما پدیدار شد که هدفش در نهایت استحاله انقلاب است. اگرچه خودش این را نمی گوید و شعارهایی که می دهد این است که ما تعامل سازنده با دنیا داشته باشیم، خرد گرا باشیم و دشمن تراشی نکنیم. مثلا جوری حرف می زنند که انگار مجموعه عاقلی هستند که آمدند کشور را نجات دهند، اما وقتی درون مایه حرف هایشان را می شکافیم؛ می بینیم که اینها آرمان گرایی انقلابی را و آنچه که وجوه ممیز مکتب امام خمینی(ره) هست را عینا همان چیزی می دانند که با عنوان افراط گرایی معرفی می کنند و معتقدند باید از آن پرهیز کرد. خودشان در ظاهر این را نمی گویند و می گویند که ما طرفدار خط امامیم و مسلمانیم و انقلابی هستیم. این حرف ها را می زنند، اما از داخل دارند خط امام را پوچ می کنند.
ما مولفه های مکتب امام و صحبت های ایشان را مخصوصا در دو سال آخر داریم. ذره ای ما نمی بینیم امام خمینی درباره آمریکا ستیزی، درباره هدف های جهانی انقلاب و درباره اینکه انقلاب آمده است که مستضعفان جهان را بیدار کند، بسیج کند و آنها را به جنگ با استکبار ببرد، تغییر موضع داشته باشد. امام مکرر می گفت که تا ظلم هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم و مدام علیه سرمایه داری، علیه مناسبات ظالمانه و علیه مناسبات سرمایه داری حرف می زد. تاکید بر آرمان های جهانی انقلاب می کرد. تاکید بر اینکه انقلاب آمده است که مستضعفین جهان را بیدار کند و بر انگیزاند، داشت. کجا امام از این صحبت می کرد که ما باید برویم با استکبار بنشینیم و بده بستان داشته باشیم و فضا را نگه داریم و مناسبات سرمایده داری را نگه داریم؟
جریان استحاله طلب استکبار ستیزی را دشمن تراشی دانسته و انقلابیگری را افراط گری می دانند
این جماعت می گویند ما مدعی وطرفدار خط امامیم و حرف های امام را دنبال می کنیم، ولی حرف هایشان را که باز می کنید؛ می بینید که اینها استکبار ستیزی را دشمن تراشی می دانند و می گویند این تعامل غیر سازنده با دنیاست. انقلابیگری را افراط گری می دانند و تعبیری را ساختند که ظاهرا تعبیر خوبی است. خب بله افراط و تفریط بد است ولی باید ببینیم چه چیزی را افراط گری می دانند. آن چیزی را که اینها افراط گری می دانند همان چیزی است که در مکتب امام خمینی(ره) انقلاب و انقلابیگری است و همان چیزی است که رسالت انقلاب است. بعد می آیند تعامل سازنده با دنیا را مطرح می کنند. خب ما وقتی این بحث را باز می کنیم می گوییم مگر تعاملی که امام خمینی با دنیا داشت سازنده نبود؟ مگر مبارزه با استکبار و مبارزه با شیطان بزرگ تعامل غیر سازنده است؟
اگر قصد ما سازش با کدخدا بود که شاه بیشتر از هر کسی با کدخدا می ساخت، پس چرا انقلاب کردیم؟
وقتی باز می کنیم می بینیم مقصود اینها چیست و وقتی حرف را دنبال می کنیم می بینیم که اینها می گویند با کدخدا بسازیم. و این یعنی کدخدا رییس دنیاست و برویم کنارش و با او کنار بیاییم و او را بپذیریم. همان چیزی که امام نمی خواست و حاضر نبود که نظام جهانی سلطه را بپذیرد. ماهیت این انقلاب بر مبنای تقابل با این نظام جهانی سلطه بنا شد. امام قصد سازش با کدخدا را نداشت. اگر قصد ما سازش با کدخدا بود که شاه بیشتر از هر کسی با کدخدا می ساخت. شاه نوکر و کارگزار کدخدا بود و تماما آنچه کدخدا می خواست را اجرا می کرد.
امام تمام حرفش این بود که این کدخدا شیطان است و از دیگر شیاطین بزرگتر است و ما باید با این کدخدا بجنگیم و این از نظر امام تعامل سازنده بود، اما مقصود آقایان از تعامل سازنده سازش با کدخداست و باید دست از این مبارزه برداریم. دست از مجاهدت برداریم. وارد نظام جهانی شده و معیارهای نظام جهانی را بپذیریم. خب اگر قرار بود ما معیارهای نظام جهانی را بپذیریم؛ چرا اصلا باید انقلاب می شد؟ شاه هم که این معیارهای نظام جهانی را پذیرفته بود.
تعامل سازنده از نظر امام(ره) تقابل با نظام سلطه جهانی است و نه پذیرش آن
شاه در این مسیر می رفت، پس چرا باید انقلاب می شد؟ شاه مگر از معیارهای نظام جهانی عدول می کرد؟ همه را اجرا می کرد. کلا 200 سال است که جریان منورالفکر و جریان روشنفکری اساسا از آنچه نظام استکبار جهانی دارد تحت عنوان تجدد و عقلانیت و خرد گرایی القا می کند تبعیت محض می کند.
چرا باید امام جلوی اینها بایستد؟ چرا باید انقلاب اسلامی با اینها درگیر شود؟ و چرا باید این را به چالش بطلبد؟ چون امام نظم و نظام تازهای را می خواست بنیان کند. امام این نظم و نظام موجود و این معیارهای موجود را ظالمانه، شیطانی، غیردینی و استکباری می دانست که می خواهد جلوی آن بایستد و دنبال چیز تازه است. به این ترتیب تعامل سازنده از نظر امام تقابل با این نظام جهانی است و نه پذیرش آن.
اما این آقایان دنبال پذیرش هستند و این خط استحاله است. این خط استحاله هر از گاهی سعی کرده در کشور ما به نحوی خودش را مطرح کند. در فضای سال 68 و 69 و پروستریکای شوروی، این جریان نئولیبرال در ایران به شدت در این خصوص فعال شد که یک چیزی را تحت عنوان پروستریکا در ایران عنوان کردند که یادم هست شهید آوینی یک مقاله ای در سوره تحت عنوان اینکه پروستریکای اسلامی وجود ندارد نوشت.
آن زمان هم این حرف ها را می زدند و می خواستند برای آن شخص الهام بخش جریان کارگزاران، این گونه نقش ها را تعریف بکنند و کلا دنبال این ماجرا بودند. سعی کردند زیرساخت های اقتصادی و بنیاد های اجتماعی این ماجرا را در مقطع 68 تا 76 ایجاد کنند و کردند و سعی کردند از امکاناتی که نظام دانشگاهی و آموزش مبتنی بر جهان بینی مدرن علوم انسانی در اختیارشان قرار می دهند؛ استفاده کنند و استفاده هم کردند.
و نتایج سیاسی اش را سعی کردند در فاز بعدی تحت عنوان توسعه سیاسی در دوره خاتمی ببرند. توسعه سیاسی که می گفتند مقصودشان همین بود، که حالا ما زیرساختهای اجتماعی-اقتصادی این استحاله را پدید آوردیم و حال نوبت این است که نتیجه سیاسی آن را بگیریم و مدل سیاسی حاکمیت را از درون عوض کنیم به نفع همان مدلی که نظام جهانی و کد خدا می گوید.
اینها مدل استحاله شان شکست خورد. در مقطع 76 تا 84 نتوانستند اجرایی اش کنند و مواجهه ای روبرو شدند و مقابله بین روحانیت و مردم و جامعه بخصوص بعد از ماجرای سال 88 صورت گرفت. این شکست خورد. سال 84 که دولت احمدی نژاد آمد و اصلا مسیر از دست این در قوه مجریه برای این کارها خارج شد.
تلاش کردند از آن مجموعه ای که تحت عنوان روشنفکری دینی و آن بنیاد های نظری که ایجاد کرده بودند و شبکه مطبوعاتی گسترده ای که ایجاد کرده بودند و NGO هایی که ساخته بودند و پول سرشاری که توسط سرمایه داری نوظهور سکولار در ایران از سال 68 به بعد به متولیگری کارگزاران صورت گرفته بود؛ تلاش کردند این را به نقطه ای برسانند که از دلش کودتای 88 درآمد.
جریان نئولیبرال علی رغم عقب نشینی گسترده پس از کودتای 88 از سال 92 مجددا به شدت فعال شده
در کودتای 88 هم اینها موفق نشدند؛ اینکه چرا موفق نشدند دلایلش جداست. این جریان نئو لیبرال و استحاله طلب عقب نشینی کرد. من تصورم این است که اینها از سال 92 به بعد به شدت دوباره فعال شدند. بی دلیل نبود که خیلی از سران نئو لیبرال و چهره های اصلاح طلب از سال 90 گرا میدادند به امریکا و اروپا که شما ایران را تحریم کنید. چرا؟ می خواستند با ایجاد تحریم فشار روانی در جامعه ایجاد کنند.
برای اینکه با این فشار روانی جریان استحاله طلب را دوباره در کشور فعال کنند و زمینه پذیرش سخن استحاله طلبان را مهیا کنند. منتها شعارشان این بار چیز دیگری بود. این بار از توسعه سیاسی چیزی نگفتند. این بار از تعامل سازنده با جهان حرف زدند. یعنی استراتژی شان را برای ایجاد استحاله عوض کردند. هدف همان است. هدف ایجاد استحاله است.
تلاش برای ایجاد استحاله از طریق هضم کردن ایران در نظام جهانی سلطه
چند مدل تا الان اجرا شد، ناموفق بود و این بار یک مدل جدید را اجرا کردند. این بار ایجاد استحاله از طریق هضم کردن ایران در نظام جهانی سلطه است. تحریم ها این فضا را از نظر اینها آماده کرده بود؛ چون تحریم ها به مردم فشار می آورد؛ سوء مدیریت هم بود و اینها هم در بوق تبلیغاتی می کردند که تمام مشکلات ناشی از تحریم هاست. راه حل چیست؟ راه حل این است که بیایم با نظام جهانی کنار بیاییم و مستحیل شویم و احکام و دستورات و نقشی که نظام جهانی برای ما در نظر می گیرد را بپذیریم، در این صورت همه مشکلات حل می شود. چون تکیه می کردند روی فشار روانی ای که تحریم و مسائل اقتصادی روی جامعه ایجاد کرده بود. احساس می کردند جامعه دارد آماده می شود که حرف اینها را بپذیرد.
اگر ببینید از سال 91 هم مطبوعات روشنفکری داخل کشور و هم ماهواره ها این جریانی را راه انداخته بودند که این را القا می کرد ما باید با اینها کنار بیاییم و ایستادن در مقابل نظام جهانی را کنار بگذاریم، باید بسازیم تا همه مشکلات حل شود و شعار معروف “باید با کدخدا بسازیم” هم شعار تبلیغاتی یکی از کاندیدا ها بود.
حتی شبکه صهیونیستی من و تو در همان سال 91 مستندی را به اسم “چشم انداز” چند بار پخش کرد و حرف این چشم انداز که مجموعه ای از روشنفکران سکولار چپ و نئو لیبرال خارج از کشور و هم ناسیونالیست ها هم چپ های ورشکسته که همه اینها را جمع کرده بودند و اینها حرفشان این بود که اقتصاد بحرانی است و باید با نظام جهانی کنار بیاییم و مشخص بود اینها استحاله را این بار از طریق این استراتژی می خواستند دنبال کنند.
جوهر حرف های تئوریسین های استحاله طلبان این است که برای توسعه نیاز داریم با نظام جهانی مرتبط شویم
شما در آراء تئوریسین هایشان هم نگاه کنید جوهر حرف های آقای سریع القلم همین است که اساسا ما برای توسعه نیاز داریم که با نظام جهانی مرتبط شویم. مرتبط با نظام جهانی یعنی چه؟ ما که با نظام جهانی مرتبط بودیم. به قول حضرت آقا این همه کشور در دنیاست و ما با همه ارتباط داشتیم. با خود امپریالیست ها هم که با اکثرشان ارتباط رسمی و حقوقی و حتی مبادله تجاری هم داشتیم.
پس اینکه می گویید باید کنار بیاییم یعنی چی؟ مقصود این است که سلطه شان را بپذیریم و تسلیم شان شویم. یعنی ما ضعیف تریم و کدخدا قویتر است. برویم سراغ کدخدا ببینیم چه می گوید تا دست از سر ما بردارد. این یه معنی ختم انقلاب است. یعنی دقیقا نقطه مقابل طرز فکری که امام خمینی داشت. یعنی این همان خط استحاله است. با این حرکت جریان نئو لیبرالی دوباره از سال 92 جان گرفت.
فضاسازی رسانه ای، حرکت گسترده در فضای تهاجم فرهنگی که الان شاهدش هستیم و با حمایت های که وزارت ارشاد از اینها می کند در بازار نشر، حرکت مجدد وزارت علوم و مجموعه اینها کار را به اینجا رساند. حالا که این توافق صورت گرفته این جریان استحاله طلب که به نظر من از نظر ایدئولوژیک نئو لیبرال کامل است و همه عقبه روشنفکری با گرایش های دیگر را زیر چتر خودش آورده است؛ به دنبال این است که از این توافق نتیجه مطلوب خودش را بگیرد و برایش توافق آنقدر اهمیت ندارد که نتیجه سیاسی ای که از این توافق می خواهد به دست بیاورد؛ مهم است. تحرکی که به لحاظ فرهنگی و اجتماعی می خواهد بر بدنه هوادار خودش می خواهد ایجاد کند مهم است. اینها می خواهند توافق؛ نقطه شروعی باشد برای تحرک گسترده جریان نئولیبرال در داخل کشور که این تحرک گسترده بتواند به جایی ختم شود که این پروژه استحاله به نهایت و تمامیت خودش برسد و این حرکت اینها هدفش این است و اهمیتی که اینها به این مساله می دهند همین است.
من فکر می کنم درباره این مساله امریکایی ها هم مقدار زیادی به این مساله فکر می کنند. این که امریکایی ها مکرر می گویند که ما می خواهیم تا ده سال دیگر فضای ایران عوض شده باشد و ایران از درون تغییر کرده باشد را بارها گفتند. من این را از کیهان می گویم. امریکا قبل از انقضای توافق هسته ای یعنی قبل از پایان ده سال شاهد اصلاحات سیاسی در ایران باشد؛ علاقه زیادی دارد. جان کری هم در کنگره مطرح کرد که اگر برجام رد شود آن هایی که با ما مذاکره کردند (منظور جناح نئولیبرال و اصلاح طلب) آنها در انتخابات به مشکل بر می خورند.
اینها به دنبال چه هستند؟ اینها به دنبال این هستند که با فضاسازی ناشی از توافق اولا جریان نئو لیبرال را در عرصه فرهنگی به شدت فعال تر از گذشته کنند. در عرصه سیاسی سهمش را از قدرت بالا ببرند. حالا برای گرفتن مجلس یا شورا و تقویت موضعشان از طریق نفوذ و رخنه در مجلس خبرگان، از طریق بالابردن قدرت چانه زنی شان در قوه مجریه (چون تعارف که نداریم اینها در قوه مجریه هم حضور دارند) از طریق بسیج بدنه حامی خودشان تحت عنوان NGO ها و همان چیزی که جامعه مدنی می گویند؛ یک بار دیگر می خواهند قلب نظام، هسته مرکزی نظام و روح ولایی نظام را که تجسم آرمان های انقلابی است را به چالش بکشند تا بتوانتد از طریق این چالش آن پروژه استحاله را پیش ببرند.
هدف اینها این است و به نظر من برای اینها توافق اینقدر مهم نیست که نتایج سیاسیاش مهم است. توافق برای اینها از این جهت مهم است که شروع است. توافق خودش برای توافق نیست. توافق استارتی است برای حرکت گسترده جریان استحالهطلب به سمتی که بتواند ساختار قدرت را در ایران به نفع خودش دگرگون کند و برای این کار باید یک سلسله از مراکز قدرت را تصرف کند و جاهایی که الان در آن حضور دارد را موضع قوی تر پیدا کند.
برای این کارها باید یک تحرکی در نیروهای هوادار خودش در بدنه اجتماعی همان چیزی که اینها به آن جامعه مدنی می گویند در فضای سیاسی ایجاد بکند. تمام اینها با موفقیت در توافق شروع می شود و اینها هدفشان این است و این بار ما با یک مدل جدیدی از استحاله طلبی روبه روییم.
استحاله طلبی نقطه کانونی خودش را پیوستن به نظام جهانی قرار داده است
که این استحاله طلبی نقطه کانونی خودش را پیوستن به نظام جهانی قرار داده است و با شرایط روانی ای که بعد از تحریم ها ایجاد کردند می خواهند میوه اش را اینگونه بچینند که به جامعه بگویند راه حل پیوستن به نظام جهانی است و این پیوستن به نظام جهانی دالانی برای آن استحاله ای باشد که اینها دنبالش هستند.
نکته اول این است که اگر توافق پذیرفته نشود باز هم همان جریان نئولیبرالیسم و عقبه روشنفکری اش با ابرازهای سیاسی شان فضای کشور را پر می کنند که اگر توافق صورت گرفته بود ، ما با نظام جهانی مرتبط شده بودیم و اقتصادمان گلستان شده بود و …… و با این کار باز هم عملا برای آن استحاله قدمهائی بر میداشتند
نکته دوم اینکه اگر آمریکائی ها هدفشان از این توافق این است که تا ده سال آینده وضعیت ایران و رفتار آن و ترکیب جمعیتی آن در نسبتشان با نظام سلطه تغییر کند، چرا امتیازات بیشتری در این توافق برای طرف ایرانی نگنجاندند؟
مگر تیم مذاکره کننده که از طرف همان جریان استحاله طلب اعزام شده بود حیات خود را نتیجه این مذاکرات گره نزده بود؟ چرا آمریکائی ها امتیازات بیشتری به اینها نداد تا مانع از مرگ سیاسی شان در ایران شود؟!؟!؟!؟!؟!