بابایی در این یادداشت با اشاره به تاریخچۀ شرق شناسی، از کارکرد این این رشته برای امپریالیسم و عدم توجه ما به غربشناسی میگوید. متن پیش رو بخشی از جزوۀ «بازخوانی راه» که درسگفتارى از «مهندس محمدرضا بابایی» در باب ضرورت غربشناسی و آسیب های غربشناسی کنونی است؛ این درسگفتار حاصل سلسله جلسات پانزدهمین دورۀ آموزشى تربیتى «والعصر» است که در تابستان ۱۳۹۱ برگزار شده است.
پس از رنسانس و به ویژه بر روی پایه هایی که از هشتصد سال پیش شروع شده بود، غربیها بحثی را به نام «اورینتالیسم» یا شرقشناسی شروع کردند و این چیزی است که در منابع خودشان بحث آن را مطرح کرده اند. البته شرقشناسی ترجمۀ دقیقی از مطلب نیست.
اورینت به زبان فرانسه به معنی شرق است. اگر شناخت شرق مد نظر باشد، باید از پسوند «اولوژی» استفاده کنند در حالی که از ایسم استفاده می کنند که ایسم را در معمولاً در مکتبها استفاده می کنند و نشان می دهد که یک معنای عمیقی دارد. کتاب «اورینتالسیم» «ادوارد سعید» جزء کتابهای بسیار مهم است که به لحاظ فکری جهت می دهد. این کتاب در شناخت غرب، بسیار مهم است.
در کنار اورینتالیسم یک شاخه هم به نام اسلام شناسی اروپایی در غرب وجود دارد. غربیها پیش از دورۀ رنسانس و پس از دوره رنسانس به صورت ویژه در مدت هشتصد سال، مهمترین و نخبه ترین افرادشان را در این رشته آوردند اما نخبگان ما از نظر درسی، یا پزشکی می خوانند یا رشته های سطح بالای مهندسی یا در نهایت در رشته های علوم انسانی در رشتۀ حقوق تحصیل می کنند. آنها در این پانصد سال گذشته بهترین و نخبه ترین افرادشان را در اوریانتالسیم یا اسلام شناسی متمرکز کردند. بنده وقتی زندگی برخی از اینها را می خواندم بسیار متحیر شدم.
ما ادعای طرفداری از اسلام، کار برای اسلام و دلسوزی برای اسلام داریم اما کاش یک صدم به اندازۀ آنها توان داشتیم. در یکی از این کتابها یکی از شرقشناسها مغرورانه می گوید: «من از لندن تا پکن می توانم راه بروم بدون نیاز به مترجم و بدون اینکه کسی متوجه لهجه ام بشود.» وی به شانزده زبان دنیا مسلط بود و علاوه بر زبان، جغرافیای این مناطق را هم به خوبی بلد بود. یکی از این شرقشناسان در ایران کتابی نوشته است به نام «۲۳ سال در ایران دورۀ قاجار» و راههای دورافتاده ترین روستاهای ایران را بررسی کرده است.
اطلاعاتی که از این روستاها داده است را خود ایرانیها هیچ وقت نداشتند. وی کتاب خود را تقدیم ارتش انگلستان کرده بود که در جنگهای بعدی که به ایران حمله کردند، این کتاب محورشان بود. انگلیسیها بهتر از ایرانیها راهها را می شناختند و این فرمول را خوب شناختند.
. ادوارد سعید در کتاب خود می نویسد: «ناپلئون بناپارت وقتی که می آید مصر را تصرف کند، در کنار لشکری از سرباز، لشکری از شرقشناس را با خودش آورد و اتفاقاً آنها را زودتر آورد که سریع مصر را بررسی کنند و چند تا جمله کلیدی به ناپلئون بناپارت رساندند و اگر تاریخ مصر را بخوانید، مصریها هنوز هم معتقد هستند که ناپلئون بناپارت مسلمان بوده است. این آقا توانست خودش را بر مصریها غالب کند. وی شهادتین گفت و در مصر گفت که من آمده ام اسلام را جلو ببرم.» ادوارد سعید معتقد است شرقشناسی شناخت جزئیات نیست بلکه شناخت یک مکتب و یک نوع فکر است.
وی برتربینی نژاد اروپایی نسبت به بقیه را فرض می گیرد و بقیۀ اطلاعاتش را روی این مبنا سوار می کند. اینکه ایرانیها چگونه هستند یا مصریها چگونه هستند شرقشناسی نیست بلکه اطلاعات است اما نوع تفکرشان آنها را برتری داد و این برتری را تجلی دادند و عملی کردند. شرقشناسی یعنی لشکری از اندیشمندانی که آمده اند که بشناسند تا زمینۀ سلطه را مشخص کنند. نکتۀ اساسی کارشان این است که نقاط ضعف را پیدا کنند.
آنها این همه کار کرده اند اما ما هنوز برای خودمان روشن نکرده ایم که شناخت غرب ضرورت دارد یا ندارد. باید یک مبنا برای خودمان درست کنیم. آنها مبنا دارند و در دانشگاههایشان رشتۀ اورینتالیسم را تدریس می کنند. غربیها شناخت ایران را از دورۀ فتحعلی شاه و در زمان فردی به نام «سِر جان ملکم» شروع کردند.
البته پیش از آن هم آمده اند اما از زمان این شخص، انسان احساس می کند که این دشنه در قلبمان فرو رفته است و نتوانسته ایم در مقابلشان مقاومت کنیم و در واقع کار خودشان را کرده اند. پس از جان ملکم، «جیمز موریه» و پس از او «سِر پرسی سایکس» آمده است و با عناوین مختلف مانند دیپلمات، نظامی و … کار شرقشناسی انجام داده اند.
اسمشان سفیر است اما در واقع کارشان شرقشناسی است. خانمی به نام «لمتون» که دوره پهلوی دوم در ایران بوده است، در قالب دیپلمات آمده بود اما کارهای زیادی انجام داد و جای تأسف دارد که کتابهای این خانم در حال حاضر در دوره های کارشناسی ارشد و دکترای دانشگاههای ما تدریس می شود و دانشجویان ما باید بخوانند و امتحان بدهند.
کتابهایی که خانم لمتون نوشته است جمع آوری اطلاعات، تحریف اطلاعات و مصرف آن برای خودشان است. یک اثر شرقشناسی این است که مردم، خودشان را جهت بدهند. آنها برای سلطه یک بدنهای لازم دارند و به زبان ساده تر سرباز لازم دارند. وظیفۀ شرقشناسی این بوده است که مردم، خودشان را آماده کنند و دید مردم غرب را نسبت به شرق تغییر بدهند. اگر تاریخ اروپا بررسی شود، دیده می شود که در قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی، نزدیک بود اروپاییها مسلمان شوند. پس از جنگهای صلیبی افتخار اروپاییها این بود که لباسی بپوشند که روی آن آیات قران باشد و افتخار دانشمندان اروپایی این بود که لباسی مثل لباس بوعلی سینا بپوشند.
این لباس عوض شد و اکنون همین لباسی است که دانشجویان ما در زمان فارغ التحصیلی می پوشند و افتخار هم می کنند که بچه های ما غربی شده اند اما نمی دانند که این لباس مال خودمان است. عنصر اصلی در این زمینه، بحث شرقشناسی و اسلامشناسی است که یک طرف قضیه برای خودشان بوده است که جهت بدهند و خوب هم جهت دادند و کتابهایی نوشتند که برخی از این کتابها تازه دارد ترجمه می شود.
این یک عنصر تسلط آنهاست؛ یعنی خوب نقطه ضعف و قوت ما را شناختند. غربیها تا حدی در شناخت اسلام و شرق پیش رفتند و ما را در حدی شناسایی کردند که ما خودمان در این حد نسبت به خود مسلط نیستیم. آنها دقیق بررسی کرده اند و بر مبنای آن می دانند که چگونه تسلط پیدا کنند.
Sorry. No data so far.