تریبون مستضعفین- دکتر جلیل محبی (مسؤول سابق بسیج حقوقدانان)
عزيزاني كه من را مي شناسند خوب واقف اند كه اهل چاپلوسي و تملق نيستم كه اين دو صفت نزد من خوار كننده ترين اوصاف است.
وقتي دكتر احمد توكلي جايش را به دكتر كاظم جلالي سپرد و از مركز پژوهشها رفت به پاس قدرداني از او و خدماتي كه ارائه كرده بود مختصري يادداشت كردم. يادم هست كه يك عزيزي كه بسيار ادعاي آزادانديشي و منش مردانه دارد از دهانش در رفت كه الان موقع چنين يادداشتي بود؟! و خلاصه اين كه زمان شناس باش و …
بگذريم. اين را گفتم تا مقدمه اين كنم كه چندي است كه بعد از نزديك سه سال همكاري با آقاي نقدي از مسووليت بسيج حقوق دانان فارغ شده ام و اين مسووليت به شخصي از دوستانم آقاي بهادري سپرده شده است و اكنون كه ايشان مدير بالاي سرم نيست ميتواند از ايشان بگويم…
آقاي نقدي را ميشناسيد. فردي با مواضع مقتدرانه كه بعضاً صداي دوستان هم فكر را در مي آورد. چهره رسانه اي از خود به يادگار گذاشته كه گويي روزي فرمانده چريك هايي خواهد شد كه فلان نقطه اشغال شده در دنيا را با دستان خالي فتح خواهد كرد.
پشت اين چهره رسانه اي كه دائم دم از مبارزه با استكبار و آمريكا مي زند مرد مهرباني است كه هر حرفي را مي تواني در روي او بزني و او بجز لبخند پاسخ تو را نمي دهد. مي تواني به بلندي اعتراض كني و نقد و امر و نهي كه اين چه كاري است و آن چه عملي؟
با او كه كار ميكني به اين متهمش ميكني كه تو سعه صدر زيادي داري و بايد كمي قاطعيت به خرج دهي. اين همه مماشات با اطرافيان و مومنين از حد رحماء بينهم فراتر است! و كمي هم اشداء علي زيردست لازم است…
وقتي با او صحبت ميكني، تو ميبيني كه محبت در چهره اش موج ميزند و گاهي، هرچند كه مثل من آدم بي پرده و صريحي باشي، حيا ميكني و بي خيال جلسه ده و يازده شب ميشوي و جلسه را ترك ميكني كه شايد جلسه اش تمام شود و قدري استراحت كند. بدون اين كه براي كسي فضلي بفروشد قبل از طلوع آفتاب كارش را شروع ميكند و نزديك نيمه شب، اگر برود، به منزل مي رود…
از اين ها بگذريم…
در اين شوره زار علوم انساني عجيب نيست يكي يافت شود كه نظامي باشد و عمرش را در جهاد گذرانده باشد و چه دقيق و ظريف بداند مشكل علوم انساني غير اسلامي ما كجاست و براي آن نسخه بپيچد و عده اي را بسيج كند كه در اين زمينه كار كنند!
و عجيب تر نيست كه هنر داشته باشد و اهل شعر و شاعري باشد و انقلابي بسرايد و دسته به قلم برد و نگارش ادبيانه كند…
بگذرم از خوبي هاي بسيار اين سردار و با يك جمله تمام كنم…
من استعفا دادم و و اصرار كردم بر اين استعفا كه رساله دكتري ام مانده و كارها و نوشته هايم بر زمين بود.
اما يادم نمي رود كه محمدرضا نقدي با كمال معرفت برخورد كرد و كج نتابيد و راست خو ماند در مقابل ناراستي من..
يادش در دلم ماندگار مي ماند
شايد يكي از نوشته هاي دوران پس از استعفاء را به نامش كردم…
سربلند باشي سردار…
چه رمانتیک! من به بسیج انتقادات راهبردی دارم میتونی به گوشش برسانی!