چهل و نهمین «عصرانه ادبی فارس» پاسداشت محمدعلی محمدی «م.ریحان»، با حضور مرتضی سرهنگی، سهراب هادی، یوسفعلی میرشکاک، علیرضا غفاری، بهروز قزلباش، علی فریدونی و جمعی از چهرههای فرهنگی و ادبی برگزار شد.
*پدرم محمدی را برای معلمی بر من گماشته
یوسفعلی میرشکاک شاعر و منتقد ادبی در بخشی از این مراسم با اشاره به همکاری با محمدی و جمعی از اهالی ادب در سالهای دور در روزنامه جمهوری اسلامی گفت: محمدی در روزنامه نقد تئاتر و سینما مینوشت و مطلبی با عنوان روایت حزب تودهای از ابن سینا نوشته بود.
وی افزود: روزی پدرم برای دیدن علی معلم به دفتر روزنامه آمده بود که با علی معلم شروع کرده بود حرف زدن و برای من تعجب داشت که پدرم با او چه میگوید. حین بدرقه محمدی هم با من تا پای اتوبوس آمد که پدرم آنجا محمدی را برادر من اعلام کرد و معلوم شد بر من معلم گماشته تا راه رندی را به فعل بر من نشان دهد. برادر ماندیم و برادری کرد و من نیز به عنوان سایه، نوکر و برادر در خدمتش بودم.
میرشکاک گفت: در دورهای که در جبهه بودم دیدم در لایی روزنامه از من یاد کردهاند من هم برداشتم و روی یک کاغذ پاره نامهای برای دوستانم در روزنامه نوشتم. حضرت آیتالله خامنهای که رئیس جمهور و مدیر مسئول وقت روزنامه بود و عشق ایشان به فرهنگ بر کسی پوشیده نیست، میپرسد که از فلانی چه خبر، و مرتضی سرهنگی آن نامه را نشان میدهد.
*ای سید میان جنگ به فکر رفیقت هم هستی
او اضافه کرد: در آن دوره مرخصی آمده بودم عقب، که دیدم رسول منتجبنیا نماینده آن زمان مجلس دنبال من است و عصر همان روز فرمانده سپاه منطقه که ما را تحویل نمی گرفت من را خواست و برایم عجیب شد و سرتان را درد نیاورم متوجه شدم که آقا( آیتالله خامنهای) نامه زده که یوسفعلی میرشکاک دیگر جبهه نرود و او را به عقب برگردانید. من گفتم شما خلایق خودتان قرار نیست چیزی را تشخیص دهید و حتما باید یکی از بالا حرف بزند تا شما حرکتی کنید. با خود گفتم ای سید (اشاره به رهبر انقلاب) میان این همه گرفتاری جنگ و درگیری به فکر رفیقت هم هستی.
این شاعر و منتقد ادبی در بخش دیگری از سخنانش گفت: این در حالی است که من بارها گفتم و برای صدهزارم می گویم که از هیچ کجای جمهوری اسلامی راضی نیستم ولی با یک گل (اشاره به رهبری انقلاب) گلهای دوم و سوم تا سیصد و سیزدهم جمع خواهند شد و بهار میشود.
وی در ادامه با اشاره به لطفهای محمدی در حق خودش گفت: وقتی به تهران آمدم او من را منزل خود برد و یک اتاق به من داد و بخاری خود را با من به اشتراک گذاشت و در حقیقت با برادرش نصف کرد.
*محمدی مهمترین اکسپرسیونیست بعد از انقلاب است
میرشکاک در بخش دیگری از سخنانش گفت: محمدی شاعر و نویسنده است و شعر اکسپرسیونیستی است و به نوعی شعرش بیانگرا است. شعر صفارزاده را چه کسی دیده است. شعر او مانند صفارزاده است و بیان گرا است. شعرهای نوکلاسیک محمد را به زحمت قبول میکنم چون خودش میداند که شعرش تکلف دارد.
این شاعر در بخشهایی از سخنانش به مدیریت فرهنگی انتقادهایی کرد و گلایههایی را مطرح کرد و در ادامه گفت: محمدی مهمترین اکسپرسیونیست بعد از انقلاب است. وی در ادامه شعری از اشعار محمدی را خواند و آن را نقد کرد و با اشاره به صنعت شعری وی گفت: کسی شعر مدرن را میفهمد که مکاتب مدرن را بشناسد.
*محمدی شاگرد طراز اول اوستا است
سهراب هادی در این نشست با اشاره به جایگاه رسانهها در دنیای امروز، گفت: هر جا من را برای حضور در اجتماع دعوت کنند، با پای سر میروم و این نیاز به حضور در اجتماع است که رسمیتبخش است و اثرگذاری یک اتفاق زمانی است که به گوش جمع برسد و رسانه نقش مهمی در اطلاعرسانی جمعی دارد که از نظر من شعر نیز یک رسانه است.
وی افزود: شعر متعالی که پس از انقلاب شاهد ظهور آن هستیم به خاطر طرح خاستگاه متعالی از سوی امام(ره) بوده و همین مسئله موجب شد که شعر متعالی ایجاد شود. مشفق کاشانی، شاهرخی، مهرداد اوستا و… از جمله شاعرانی هستند که تعالی در شعر آنان دیده میشود.
هادی در بخش دیگری از سخنانش گفت: محمدی از شاگردان تراز اول مرحوم اوستا بود و با قیصر امینپور و سیدحسن حسینی حشر و نشر داشته و کارنامه فعالیتی او پربار و درخشان است. فعالیتهای اجرایی یکی از کارهایی است که محمدی انجام میداده و برای من جای تعجب داشت که چطور میتواند یک نفر فعالیت اجرایی داشته باشد و به شاعری نیز بپردازد.
این هنرمند با اشاره به فعالیتهای هنری محمدی،گفت: او مبدع نشستهای فلسفه هنر در زمان تصدیگری بر حوزه هنری اصفهان بوده است. همچنین دارای آثار مکتوب در شعر و داستان است که ناشی از توانایی ادبی او است. علاوه بر این در دورهای مدیریت رادیو را نیز برعهده داشته که من برنامههای وی را گوش میکردم.
*محمدی مبدع زبان بحران در رادیو است
هادی در پایان سخنانش با اشاره به فعالیت رادیویی محمدی، وی را صاحب سبک در اجرای رادیویی برشمرد و گفت: محمدی در آن دوره یک سبک را در اجرای برنامههای رادیویی ایجاد کرد. او مبدع زبان رادیو در زمان بحران است و این اهمیت بالایی دارد که رسانه در دوره بحران چطور رفتار کند. همچنین حق مولف و پدیدآورنده از جمله مباحثی است که همیشه حل منازعه بوده و او به این حقوق با توجه به رشتهاش که رشته حقوق بوده، توجه کرده است و پیشنهادهایی برای حل آنها به دستگاه قضایی داده است.
*بازگشت دوباره محمدی به فرهنگ ارزشمند است
مرتضی سرهنگی مدیر دفتر ادبیات مقاومت حوزه هنری در بخش دیگری از این مراسم گفت: من و آقای محمدی و آقای هادی جوان بودیم که وارد روزنامه جمهوری اسلامی شدیم و در بخش صدای شما فعالیت میکردیم و آشنایی از من با این جمع از آنجا رقم خورد.
وی افزود: میرشکاک، شجاعی، معلم، فراست، مرحوم سیدحسن حسینی، مرحوم قیصر و… کسانی بودند که سرویس فرهنگی روزنامه را میگرداندند که برای مثال میرشکاک و گروگان هر روز یک شعر برای صفحه یک آماده میکردند، زیرا قاعده تبلیغ در جنگ این است و تبلیغات در جنگ دارای دستور زبان خاص خودش است، البته عصر بعد از جنگ نیز دارای یک دستورالعمل است که میتوان آن را دستورالعمل تعقلی دانست.
سرهنگی اضافه کرد: شاعرانی که در آن دوران برای روزنامه شعر میگفتند اگر امروز شعرهای خود را ببینند شاید آنها را شعر ندانند، ولی در آن روزگار لازم بود که با شعر تبلیغات صورت گیرد و به واسطه آن فضای بیرحم جنگ را برای مردم تحملشدنی کرد.
وی در پایان گفت: کارهای اجرایی محمدی را مدتی از فرهنگ دور کرد، ولی او دوباره بازگشته و این بازگشت ارزشمند است.
*محمدی «کودک پریشان» است
بهروز قزلباش شاعر و منتقد ادبی در بخش دیگری از چهل و نهمین «عصرانه ادبی فارس» با اشاره به اینکه از زمانی که در خاطرش هست، با محمدی دوست بوده،گفت: کودک پریشان، عبارتی است که میتوان برای محمدی به کار برد، زیرا او دارای خصوصیات ویژه فردی است. او کمحافظه است چون بدیهای دیگران را فراموش میکند، زودقهر است چون شاعر است و زودآشتی است چون کودک است و اینها بخشی از ویژگیهای این شاعر است.
وی در ادامه گفت: خوشبختانه محمدی هنوز شاعر دفاع مقدس است . اغلب راوی است که این راوی گاهی اخلاقی بوده و بیشتر راوی دردمندی و شکوه است.
این شاعر در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به عاشق بودن محمدی، گفت: محمدی اهل عشق است و شاعر اگر نیمی از وجودش عشق نباشد، نمیتواند شاعر باشد. او اگر به وضع موجود اعتراض میکند از نوع هشدار و بیدارباش است و هنوز فکر میکند که قرار است ما بیدار شویم.
*محمدی زیر شکنجه برای انقلاب فعالیت میکند
قزلباش گفت: محمدعلی محمدی برای انقلاب زحمت زیاد کشیده و هماکنون نیز کار میکند، اما کار کردن او زیر شکنجه بوده است که این انصاف نیست.
او با اشاره به بیتوجهی نسبت به ادبیات انقلاب، گفت: امروز در هیچ روزنامه مهمی جای پای ادبیات انقلاب و دفاع مقدس به چشم نمیآید، درحالی که این ادبیات حاصل زحمت جمع کثیری از شاعران و نویسندگان است، اگر شعر بیشتر از عکس، کاریکاتور، نقاشی، پیکرهتراشی و هر هنر دیگری خون پای انقلاب ریخته است محصول تلاشهای گمنام افرادی مانند محمدی است.
*ما اگر شکنجه هم شویم دست از راه انقلاب بر نمیداریم
قزلباش در پایان گفت: ما اگر شکنجه هم شویم دست از این راه برنمیداریم و این را با صدای بلند اعلام میکنیم دست از گفتمان امام، انقلاب و شهدای آن برنمیداریم.
*محمدی علاقه وصف ناپذیری به دفاع مقدس دارد
علیرضا غفاری مجری رادیو و تلویزیون با اشاره به سابقه بیش از 30 سال آشنایی با محمدی گفت: محمدی علاقه وصفناپذیری به دفاع مقدس دارد و این علاقه ما را تا پای تشییع او برد. او به جبهه رفت و در هنگام بازگشت خبر رسید که خودروی حامل او در آتش سوخته که ما خود را برای تشییع او آماده کردیم، اما بعداً متوجه شدیم او در لحظه خطر از مهلکه گریخته است.
وی در بخش دیگری از سخنانش گفت: محمدی دارای طنازیهای ارزشمندی است. بزرگان مانند محمدی پیوسته در حال تألیف و جمعآوری هستند، اما چیزی که آنها جمعآوری کردند، میراث فرهنگی انقلاب بوده است و چیزی برای خود ذخیره نکردهاند. آنها درواقع اندوخته فرهنگی انقلاب را جمع میکنند.
غزل تاجبخش در بخش دیگری از این مراسم قطعه شعری برای حضار قرائت کرد.
به دلبران فلک بشکنم دلارایی
ز خشم پاره کنم این پرند مینایی
به چنگ بگسلم از هم تنیده بودن
به باغ برکنم از این نشان افرایی
به تیغههای سرانگشت خود بدرم خاک
کشانمش ز درون نطفه هیولایی
به نالهای بخراشم خموشی خانه
ز سنگها بزدایم سکوت خارایی
چه رسم تازه نمودی فلک که میبینم
هنوز شاخه نرسته به باغ پویایی
هراس شاخه شکستن، هراس پژمردن
جگرخراش نشیند به جان برنایی
سکوتمان چه گناهی، چه لعنت خشکی
که از لبی نتراود به گوش آوایی
تو از قبیله گرگان نشانهها دیدی
دریدن جگر و حرص و استخوان خایی
من از قبیله مظلوم بره بیزارم
که هست قافلهسالار ظالمافزایی
هلا قبیله عاشق، قبیله ماندن
نکن تو کوچ از این منزل اهورایی
به شبنخوابی مژگان خسته بنویسم
شکسته باد غزل بینشان بینایی
*تخلص ریحان، شایسته باطن زلال محمدی است
محمود نوروزی از جامعه پیشاهنگان ایران که در این جلسه شرکت کرده بود، گفت: جامعه متحول برای حفظ نیروی تحولآفرینی خود همواره نیازمند انسانهایی خودشناس، عمیقا ایثارگر و همواره خطشکن است که خطشکنی آنها در گرو بهدست آوردن فرصت نباشد، بلکه خود سازنده فرصتها برای خویش و دیگران باشد.
وی افزود: محمدعلی محمدی که تخلص ریحان به راستی شایسته باطن زلال اوست، چنین شخصیتی دارد و خوشحالم عرض کنم که این جنبه شخصیت او تا حدودی در مکتب پیشاهنگی پرورش یافته و بعدها با شاگردی در محضر بزرگانی چون شهید بهشتی کامل شده است.
نوروزی در ادامه گفت: زندگی محمدی همواره با چالشها و محدودیتهایی مواجه بوده که اگر نبود، آنگاه توانایی فوقالعاده مدیریت اجتماعی و فرهنگی محمدی میتوانست آثار ملی وسیعتری داشته باشد، اما حائز اهمیت است او فرصتها را برای خود نمیخواهد و تنها در پی تولید فرصت برای خود نیست.
* بازیابی اقتدار ایرانی در شعر
در پایان این مراسم محمدعلی محمدی متخلص به «م.ریحان» ضمن تشکر از برگزاری این مراسم، گفت: تنها بزرگان میتوانند دیگران را بزرگ ببینند و بزرگ بدارند و از بزرگ شمردن دیگران لذت ببرند. برای بزرگ داشتن باید ابتدا به خاطر آورد و به خاطر داشت و این یعنی زنده داشتن، این یعنی القای صریح این معنا که ما زندهایم و یکدیگر را زنده میخواهیم و زنده میداریم، به حیاتی که وجه یا بعد مهمی از آن شعر است.
وی افزود: ایرانی اقتدار موجود و اقتدار مطلوب و حتی اقتدارهای رفته خود را در شعر میجوید، با شعر پاس میدارد، با شعر احیا میکند و با شعر باز میتراشد و صیقل میدهد. دورههای عروج و افول شعر فارسی به شدت با اوج و فرود و انسجام و انکسار فرهنگی و اخلاقی و حتی عقلی جامعه ما منطبق هستند و شعر نه تنها با کلمات و ابیات، بلکه با همه ابعاد غیر لفظی وجود خود بازتاب و بازگوی احوال جامعه ما بوده است.
محمدی گفت: پس شعر این لیاقت را داشته و دارد که نیازمند نیابت هیچ شخص یا قدرت همراه یا همعرضی برای زنده داشتن خود نباشد و یکی از وجوه اهمیت این تجدید دیدارها همین است که هر بار یک اسم بهانه تجمع همه اسمها میشود تا کثرت اسمها یادآور وحدت مسما باشد و ابراز لطف ما به یکدیگر نشانه همت به زدودن غبار جفا از چهره شعر باشد.
*اسم شعر مانند نام خداوند میتواند دوا باشد
این شاعر در بخش دیگری از سخنانش گفت: اسم شعر مانند نام خداوند میتواند دوا باشد، به شرط آنکه تکثر اسما موجب پراکندگی ذهن ما از اصلها نشود و در نتیجه ذکر آن شفا بیافریند. اگر میگوییم عنصر اصلی شعر خیال است شاید بیمناسبت و بیملازمه با این معنا نباشد که قدرت خیال والاترین مظهر خلاقیت نهفته در وجود انسان بهعنوان بنده خدا و خلیفه خلاق لایزال است که بندگی و خلافت وی معنابخش یکدیگرند.
او اضافه کرد: چنین تجمعهایی به ما یادآوری میکنند که برای زندهداشت خود و زندهداشت شعر چه میزان نیازمند خلاقیت هستیم و خلاقیت در اندیشه، گفتار و رفتار چه محوریت عظیمی در پیوند شعر و جامعه و در تدبیر و تقدیر اکنون و آینده جامعه ما دارد که البته وفاداری و لطف رکن اصلی اینگونه جمعشدنها است و به حرمت همین وفاداری باید از گفتن هر سخنی که بوی کدورت از آن به استشمام برسد، پرهیز کرد.
*رنگ جفا و خطا را از خاطره ها باید زدود
محمدی در پایان سخنانش گفت: به حرمت واژه وفا که من آن را زیباتر از همه در شعر استادم اوستا شنیدهام و در منش استادم مشفق مرور کردهام، رنگ جفا و خطا را از خاطرها و خاطرهها باید زدود و به هر چیزی که به رنگ ملال دارد نباید فکر کرد و به شعر باید گفت، بیا و ما را و جامعه ما را در سلامت و صلابت، وفا و مهر و نشاط و حرکت غوطهور کن.
در پایان این مراسم از فعالیتهای ادبی و فرهنگی محمدعلی محمدی از سوی خبرگزاری فارس و سازمان هنری و رسانهای اوج تقدیر بهعمل آمد.
چند بار از این ادم نجلیل میکنید؟ حتی یک شعر مطرح که سر زبان ها افتاده باشد ندارد.