روز گذشته حسین مرعشی سخنگوی حزب کارگزاران که به حزب هاشمی رفسنجانی معروف است، طی اظهاراتی گفته است که «اگر کسی از تکرار دولتهای نهم و دهم، تنش نلرزد و متاثر نشود یک ایرانی «باشرف» نیست!»
هرچند چنین اظهارنظرهای عجیب و “بیشرف” خواندن هواداران یک رقیب سیاسی را حتی در ادبیات جوامع نزدیک به انسانهای اولیه نیز شاید به سختی بتوان یافت، با این حال این اولین توهین یک شخصیت سیاسی در این جناح نیست. پیش از این نیز آیتالله هاشمی رفسنجانی مخالفان سیاسی خود را به قصد تحقیر، “روستایی” خطاب کرده بود.
علیرغم وجود نوعی از اجماع در قبیح بودن چنین ادبیات و اظهاراتی، از منظر اندیشه سیاسی، یکی از مهمترین سوالات در این راستا آن است که چنین ادبیات و اظهاراتی از چه ریشهای نشأت میگیرد؟
خبرنگار سیاسی تسنیم در جستجوی پاسخ برای این سوال، به اظهارات پرویز امینی کارشناس ارشد مسائل سیاسی رسید که چندی پیش طی گفتوگوییپ به بررسی همین مسئله پرداخته است. آنچه در ذیل میآید، بخشی از این گفتوگوست که عیناً نقل میشود:
پرویز امینی در رابطه با پرخاشگری شخصیتهایی مانند آیتالله هاشمی به بدنه اجتماعی رقیب سیاسی خود و حتی برخی ساختارها و ارکان نظام جمهوری اسلامی میگوید: در روانشناسی سیاسی بحثی داریم با عنوان «محرومیت نسبی» که برخی افراد مثل «تداگر» حتی بزرگترین دلیل برای انقلابها را نیز همین مسأله محرومیت نسبی میدانند. در این محرومیت نسبی، فرد یک انتظاراتی از خود دارد و زمانی که این انتظارات با واقعیت بیرونی تعارض پیدا کرد فرد دنبال این میرود که منبعی را که این محرومیت را ایجاد کرده کجاست؟ بعد شروع میکند به پرخاش کردن به منبع ناکامی خود.
مثلا فرد احساس میکند باید صاحب یک کرسی بینالمللی در حوزه حقوق باشد ولی الان یک کارشناس است در دستگاه دیپلماسی. این فرد سؤال میکند چه کسی این شکاف را بین انتظار من و واقعیت ایجاد کرده؟ و مثلا پاسخ میدهد وزیر خارجه مرا محروم کرده! در این شرایط مناسبات خود را به سمت تقابل با اندیشههای منبع محرومیت پیش خواهد برد.
مطابق روانشناسی آقای هاشمی که بیان کردم، ایشان نمیپذیرد که شاید انتظارات من از خودم زیادی بوده و یا شاید اشتباهاتی داشتم که چنین نتایجی در دوره اصلاحات و در انتخابات سال 84 و 88 به بار آمد. بنابراین وی برای محرومیت های خود به دنبال منبع ایجاد این ناکامی ها میگردد. در دوره اصلاحات منبع این ناکامی را جریان اصلاحات میداند و بنابراین تهاجمش به همین منبع است.
مثلا در خطبه های نماز جمعه سال 79 صراحتا کنفرانس برلین را میکوبد و اصلاح طلبانی که در آن شرکت کرده بودند را با عنوان عامل شرمندگی خطاب میکند. اما در دوره احمدی نژاد و پسا 84 خود احمدی نژاد و بعدها برخی نهادهای حاکمیت و حتی خود حاکمیت را منبع این ناکامیها تحلیل میکند و پرخاش های خود را متوجه آنها به عنوان منبع محرومیت میکند.
امینی در ادامه در پاسخ به این سوال که آیا روستایی خطاب کردن مخالفان توسط آیتالله هاشمی رفسنجانی نیز در همین راستاست، میگوید: هاشمی از واژه «روستایی» به عنوان یک نشانه اجتماعی در تحقیر مخالفان خود بهره گرفت. در نگاه اول این سؤال مطرح میشود که چرا کسی که خود روستازاده است و از نقش و اهمیت روستائیان در انقلاب و حوادث بعد از آن مطلع است و در نهایت برای پیش بردن مقاصد خود به آرای این روستاییها نیاز دارد، واژه روستایی را به عنوان یک نشانه اجتماعی تحقیرآمیز بکار میبرد؟
توجه به روانشناسی خاص هاشمی میتواند از این سئوال رمز گشایی کند. همانطور که بیان شد احمدی نژاد یکی از منابع ایجاد محرومیت در هاشمی و عامل مرکززدایی از او در سال های بعد از 84 است. به همین دلیل طبیعی است که هاشمی از خود سئوال کند چه کسانی احمدینژاد را پیروز انتخابات کردند؟ یک بخش از این پاسخ معطوف به روستائیان است که در سال 88 آرایی یکپارچه و بزرگ به احمدی نژاد دادند. بنابراین نفرت از احمدینژاد به عاملان پیروزی او یعنی روستائیان نیز تسری یافته است.
Sorry. No data so far.