میثم مهدیار- چیزهایی در این مملکت می بینیم که دیگر واقعا باید ایمان آورد که «جمع نقضین» محال نیست و ما می توانیم انواع وارونگی ها را در کنار هم در کشورمان شاهد باشیم و باید به فکر منطق جدیدی باشیم:
1- مدتی قبل طرح های گرافیکی بیلبوردهای اتوبان تهران-قم که حاوی تبلیغ و تشویق کتاب و کتابخوانی بودند توجهم را جلب کرد. کنجکاو شدم ببینم این طرح های تبلیغاتی توسط کجا حمایت شده که چشممان به جمال موسسه معظم «گاج» منور شد! موسسه ای که در کنار «قلمچی» وبقیه قسمت عمده ای از بار «کتاب نخوانی» و تخریب فرهنگ و ادبیات و هنر این مملکت را به دوش می کشد. برخی اوقات فکر می کنم که چه عقلانیتی ممکن است در آموزش و پرورش ما وجود داشته باشد که زمینه ساز شکل گیری و تداوم صنعت کنکور بوده باشد. صنعتی که سواد را به محفوظات چند گزاره ای و فرمولی تقلیل داده و به ملاکی برای ارزیابی و گزینش و ارتقای دانش آموز و دانشجوی ما تبدیل شده است. دانش آموز دبیرستانی ما برای اینکه به مقطع بالاتر صعود کند لازم ندارد که حتی کتابهای درسی مثل تاریخ و ادبیات را بخواند بلکه فقط کافیست کلاسهای کنکور را به طور منظم شرکت کند و مطالب کپسولی تهیه شده در این موسسات را مصرف کند. حالا اینکه یک موسسه بزرگ و فراگیر کنکور که کارکردش ضد مطالعه و ضد تفکر است چطور در تبلیغاتش کتابخوانی را “دریچه ای برای ورود به جهان” معرفی می کند دیگر از عجایب است.
2- صادق زیبا کلام استاد! علوم سیاسی دانشگاه تهران بعد از توافق! هسته ای در وین در روزنامه شرق آرزو کرده است که : « نسخه بهبود اقتصاد ما رفتن بهدنبال مسیری است که در سه، چهار دهه گذشته، بسیاری از کشورهای مشابه ما پیمودند و از اقتصادهای شبهدولتی ناکارآمد و در حال توسعه به اقتصادهای موفق صنعتی تبدیل شدند. داروی شفابخش اقتصاد ما، برداشتهشدن تحریمها نیست، بلکه پایگذاردن در مسیری است که برزیل، آرژانتین، ترکیه، هند، مالزی، مناطق آزاد چین و دیگران پای گذاردند؛ یعنی رفتن بهدنبال الگوی توسعه اقتصادی بازار آزاد آدام اسمیت». گذشته از اینکه احتمالا استاد ما حتما خبر دارند که دیگر چیزی به نام اقتصاد بازار آزاد از نوع اسمیتی وجود خارجی ندارد (و به خاطر بحران های اقتصادی گسترده و تبعات وخیم اجتماعی و فرهنگی بازار آزاد آدام اسمیتی، این نگرش به اقتصاد سعی کرده با جذب عناصری از رویکردهای سوسیالیستی و نهادگرایانه خود از دام این بحران ها نجات دهد) ولی فرض کنیم مثلا اقتصاد ایران شبیه «اقتصاد بازار» رقابتی آمریکایی شود. می دانیم این اقتصاد منطق و عقلانیت خاصی را بر دانشگاه و رسانه حکم فرما خواهد کرد. در این صورت دانشگاه دیگر نسبتی با رانت و رابطه ندارد و شایسته سالاری مبتنی بر عقلانیت ابزاری را ملاک گزینش و ارتقا اساتید و دانشجویان بر دانشگاه حکمفرما خواهد کرد و تولیدات آن باید پاسخگوی نیازهای بازار باشد. در این دانشگاه دیگر کسی نمی تواند مانند جناب زیبا کلام با رابطه و رانت با مدرک فنی در یک رشته علوم انسانی در انگلستان بورسیه شود و نمی تواند وقتی که اعضای گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران اجازه ورود او به گروه را به عنوان هیات علمی نمی دهند با زور و حکم رییس دانشگاه وارد گروه شود و حالا مدام پشت سر هم علیه بورسیه های دولت یازدهم و فقدان شایسته سالاری در جذب هیات علمی سخنرانی کند!
اگر منطق دانشگاههای آمریکایی بر دانشگاه ایرانی حکمفرما شود هیچوقت کسی که یک فاجعه نظری قرن هجدهمی مثل کتاب «ما چگونه ما شدیم» (صادق زیبا کلام، نشر روزنه) را که یک کپی از نظرات صد سال پیش منورالفکران ترجمه ای اولیه ایرانی و سراسر مشحون از گزاره های بی ارجاع و نیز ارجاعات و منابع دست چندم است را به عنوان استاد علوم سیاسی مهمترین دانشگاه کشورشان نگه نمی داشتند! به نظر می رسد اگر دانشگاهی در آمریکا بفهمد استادی که کتاب «جامعه شناسی به زبان ساده» را برای دانشجویان علوم سیاسی کشورش نوشته هنوز تفاوت میان ساخت گرایی و برساخت گرایی را نمی دانسته یک ترم عزای عمومی اعلام می کردند. در بازار آزاد مبتنی بر رقابت شدید اگر استاد تمام علوم سیاسی هنوز نداند که برای پیشنهاد اعطای جایزه صلح نوبل به علی مطهری!! نباید به جای وزیر خارجه نروژ با وزیر امور خارجه سوئد نامه نگاری کند قطعا تحمل نخواهد شد و همان ترم اول تدریس از گردونه رقابت حذف خواهد شد.
حتی یادداشت نویسی در رسانه های بازار آزاد نیز دارای منطق خاصی است. مثلا یادداشتهای سیاسی توماس فریدمن در نیویورک تایمز یا فرید زکریا در تایم حاصل ساعتها مطالعه و پژوهش کتابخانه ای و میدانی است و هر کسی اجازه ندارد مانند صادق زیبا کلام یادداشت های بی مایه و بدون چارچوب نظری و مشحون از گزاره های تایید نشده و غیر قابل ابطال و کپی برداری شده از فیدهای فیسبوکی را در روزنامه.
کسی مثل زیباکلام که منطق عقلانیت ابزاری بازار آزاد را می داند و از سوابق خود هم باخبر است آرزوی حرکت به سمت بازار آزاد اسمیتی را دارد. روزی به دوستان عرض کردم که اگر بخواهیم بر بی کفایتی علوم انسانی در کشور نشانه ای بیابیم تصاحب پست استاد تمامی صادق زیبا کلام در دانشگاه تهران می تواند حجت را بر ما تمام کند.
3- گفته شده که وزیر خارجه کشورمان در جریان مذاکرات وین روی میز کوبیده و خطاب به همتای آمریکایی گفته : «هیچوقت یک ایرانی را تهدید نکن!». دنیای خیلی وارونه ای شده! اینکه یک وزیر امور خارجه و معاونانش که در سخنرانی های متفاوت رسمی و غیر رسمی (از دانشگاه تهران و صدا وسیما گرفته تا مجلس) مهمترین دلالتشان برای حضور پشت میز مذاکره و اعطای امتیازات فراوان در قبال امتیازات نسیه را دفع خطر حمله و تهدیدات آمریکایی ها اعلام کرده اند حالا چطور رویشان می شود که روی میز بزنند و با عتاب به طرف مقابل می گویند«ما را تهدید نکن!» حالا بماند که این دوستان و سمپاتهای رسانه ای هیچگاه نخواستند تبیین کنند که چطور ممکن است که این تهدیدات در راستای سیاست چماق و هویج نباشد. این سوال که آمریکا که در دو دهه گذشته تنها توانسته به دو کشور بی ثبات و ضعیف مانند افغانستان و عراق آن هم با اطمینان از اینکه با مقاومت خاصی مواجه می شود حمله کند چطور امکان این را پیدا می کند که به کشور باثبات و مقتدر منطقه ای مانند ایران حمله کند معمولا از سمت آنان بی پاسخ می ماند . بماند که هم در طرح کروکر-مندز (که راهبرد دولت اوباما در مذاکرات بود) و هم توسط جان کری در مصاحبه اصلی خود پس از توافق وین اعلام شد که سیاست حمله به ایران عملا امکان پذیر نیست چون ابعاد واکنش ایران برای ما قابل پیش بینی نیست!
Sorry. No data so far.