چهارشنبه 15 دسامبر 10 | 07:55

حسین(ع) از مستضعفان می‌گوید

سلام بر حسين بن علي(ع) كه امروز به ظاهر از ميان بشريت رفتند اما درواقع، سكان فرماندهي همه انقلاب هاي عدالت خواهانه تاريخ بشر را در دست گرفتند. بسياري، در طول اين هزار و چند صد سال خواسته اند خون حسين بن علي(ع) و اصحابش را شست وشو كنند؛ انگار كه اتفاقي نيفتاده يا اتفاقي عادي بوده است مثل همه اتفاقاتي كه مي افتد؛


تریبون مستضعفین – قيام عاشورا به عنوان بزرگترين نقطه «حيات انقلابي» تشيع از جهات مختلف همواره مورد توجه قرار گرفته است ابعاد نظري اين فرازمندترين نقطه تاريخ حماسه يكي از مسائلي است كه نقطه شروع تحليل ها درباره آن محسوب مي شود تبيين هدف و مخاطب گيري عاشورا در طول تاريخ در منظر تشخص حسين بن علي(ع) نيز طوري پررنگ است كه در بسياري از سخنان آن حضرت از آغاز حركت كاروان عاشورا تا شب دهم متجلي است. نوشتار حاضر برداشتي از كتاب «حسين عقل سرخ» از آثار حسن رحيم پور است كه بخشي از آن با عنوان حسين از مستضعفان مي گويد به تحليل بخش هايي از خطبه حضرت امام حسين(ع) در منا پرداخته است. اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.

سلام بر حسين بن علي(ع) كه امروز به ظاهر از ميان بشريت رفتند اما درواقع، سكان فرماندهي همه انقلاب هاي عدالت خواهانه تاريخ بشر را در دست گرفتند. بسياري، در طول اين هزار و چند صد سال خواسته اند خون حسين بن علي(ع) و اصحابش را شست وشو كنند؛ انگار كه اتفاقي نيفتاده يا اتفاقي عادي بوده است مثل همه اتفاقاتي كه مي افتد؛ اما نتوانسته اند. و سلام مي گوييم بر ساحت قدسيه، زينب كبري(س) كه از امروز بعدازظهر، فرمانده تاريخي انقلاب است و اين جهاد بزرگ به ايشان محول مي شود و خود در حضور يزيد فرمودند كه من در كربلا، چيزي جز زيبايي و شكوه نديدم. به راستي بايد گفت كه بخشي از اين زيبايي هم شاهكار خود زينب(س) و مديون مقاومت زيباي ايشان بود. زينب(س) زيبا عمل كرد و عاشورا و ماجراي عاشورا را تميز از آب درآورد و نگذاشت قضيه در كربلاو دشت بين نواويس و كربلامحدود و محصور بماند و همان جا دفن بشود. درواقع، زينب كبري(س) عاشورا را از يك ظرف محدود زماني و مكاني بيرون كشيد و وارد كل تاريخ كرد و از آن حفاظت و حراست فرمود.
خطبه امام حسين(ع) در مني در چند منبع شيعي آمده و در تحف العقول هم ثبت شده و كاملانشان مي دهد كه سيدالشهدا(ع) از مدت ها قبل مي ديدند كه شيب سياسي و اجتماعي به سمت كربلاست و عطر عاشورا در فضا هست و از اين رو افكار عمومي را از مدت ها قبل آماده مي كردند و اخطارهاي قبلي مي دادند و زمينه را مي ساختند براي اتفاقي كه قرار است چند ماه بعد بيفتد. در آن خطبه، چنان چه ديروز عرض شد، ايشان به صراحت خطاب به علما و نخبگان، روشنفكران و مفسران قرآن، اصحاب پيامبر(ص)، تابعين موثر و معتبر و در جمعي نزديك به نهصد تن از بزرگان، سخنراني تاريخي و بسيار مهمي كردند كه نوعي محاكمه و استيضاح بزرگان جهان اسلام و اصحاب و علما و قراء قرآن و مفسران اسلام بود و نه فقط يك سند سياسي- تاريخي بلكه يك سند شرعي و عقيدتي است و به آن ها فرمودند اتفاقاتي كه دارد مي افتد، چيزهايي نيست كه از چشم شما پنهان مانده باشد؛ چرا سكوت مي كنيد؟ شما حق نداريد بي تفاوت باشيد؛ زيرا اكنون، يا من كلمه حق را مي گويم كه بايد به من ملحق شويد و يا شعار باطل مي دهم كه بايد مرا متقاعد كنيد. در هر صورت، سخنان مرا بايد بشنويد و اگر ما را سزاوار حق حاكميت و حق مقاومت و حق انقلاب و شورش در برابر اينان مي دانيد، برويد و مردم شهرهايتان را براي مبارزه، بسيج و به سمت ما فراخوان كنيد تا به ما ملحق شوند.
همه اين ها نشان مي دهد كه سيدالشهدا(ع) قيام را از مدت ها قبل از عاشورا، آغاز كرده بود. فرمود: «من مي ترسم كه اگر دير بجنيد، اسلام بيش از اين كهنه شود و ارزش ها مندرس گردد و از رواج بيفتد و همه آن شعارها و عظمت ها و اصولي كه به خاطر آن ها سال ها قيام شد و شهيد داديم و مبارزات وسيعي صورت گرفت، همه، بيات بشود و اصلاح امور، دير بشود. مي دانيم كه گاهي يك اقدام اگر به موقع، انجام بشود، موثر است اما اگر پس از موقع و ديرهنگام انجام گردد، حتي اگر ده برابر، انرژي بگذاريد، ديگر تاثيري ندارد؛ چنان كه نهضت انتقامي توابين و نمونه هاي ديگر بعد از ماجراي كربلا، تاثيري در سرنوشت مسلمين نگذاشت. يعني كوفيان توبه كردند كه چرا در همراهي با سيدالشهدا(ع) كوتاهي يا حتي خيانت كرده بودند و نهضت توابين در كوفه براي جبران عاشورا پا گرفت و هزاران تن هم كشته شدند؛ ولي ديگر اين خون ها فايده اي نداشت؛ حال آن كه همانان اگر دو سال- سه سال قبل يا در عاشورا حاضر بوده و همان جا شهيد مي شدند، بسيار موثر بود و شايد سرنوشت جهان اسلام تغيير مي كرد. پس از عاشورا، همه قيام هاي متعدد اما نابهنگامي كه در انتقام فاجعه عاشورا انجام گرفت، همه بي ثمر بود و ذكر برخي از آنان حتي در تاريخ هم نمانده است. اين تجربه نشان مي دهد كه «درست بودن عمل»، كافي نيست؛ بلكه «بهنگام بودن» آن نيز لازم است و عمل صحيح، در زمان خودش بايد انجام بشود. اين موضوع بسيار مهمي در همه مبارزات اجتماعي، فرهنگي و سياسي و تربيتي است و همه جا صدق مي كند. عمل صحيح، قبل از وقت هم نبايد باشد؛ چون ميوه نارسيده را نبايد چيد، بعد از وقتش هم دير خواهد بود. استدلال امام حسين(ع) هم همين بود كه من مي ترسم كه عقايد و ارزش ها كهنه شود؛ اين زخم، كهنه شود و اصول كم كم از سكه بيفتد و گوش ها نشنوند و به تدريج همه، گوش ها را به روي حرف حساب ببندند و به روي حرف هاي ناحساب، باز كنند و اين اتفاقي بود كه بعدها افتاد. امام فرمودند: خيانتي كه روحانيون يهود و مسيح به توحيد و عدالت- كه شعار همه انبياء(ع) بوده- كردند، همان خيانت را شماها نسبت به اسلام دوباره مرتكب نشويد. فرمود: خداوند مگر درخصوص احبار نگفت: لولاينهاهم الربانيون؛ يعني چرا مردان خدا وقتي فساد و بي عدالتي را در جامعه مي ديدند، وقتي تبعيض و دروغ و خيانت را مي ديدند، سكوت كردند و اعتراض نكردند؟ گفته سيدالشهداء(ع) به اين معناست كه اين آيات، منحصر به روحانيون يهودي و مسيحي نيست؛ شما علماي اسلام نيز مخاطب همين آيات هستيد. زيرا شما بر سر اسلام همان بلايي را مي آوريد كه آنها بر سر اديان الهي پيشين آوردند و با اين سكوتتان و كوتاهي در همكاري با من، اسلام را ضايع مي كنيد. شما مي ترسيد و به ظلمي كه پيش چشم شما اتفاق مي افتد نگاه مي كنيد و نهي نمي كنيد؛ زيرا به دنبال نام و نان و موقعيت هستيد و مي خواهيد به هر قيمت، زنده بمانيد يا مي ترسيد كه با شما برخورد كنند. اين سازش، يا رغبه و يا رهبه صورت مي گيرد. فرمود: از خدا بترسيد، از مردم نترسيد، از صاحبان قدرت نترسيد. آيات قرآن را هم برآنان خواندند، و عرض شد كه دراين سخنراني، حضرت فرمودند كه دعوت به اسلام بايد همراه با «رد مظالم» باشد. رد مظالم به معني عقب زدن ستم ها و جبران بي عدالتي هاست. همچنين فرمود كه دعوت به اسلام بايد توام با «مخالفه الظالم» باشد؛ يعني درگيرشدن با ستمگر هم لازم است و صرفا نبايد كلي گويي كنيد كه ما با ظلم مخالفيم؛ بلكه بايد ظالم را پيدا كنيد و يقه اش را بگيريد. اين فرمايش حضرت سيدالشهداء(ع) در خطبه مني است. چون همه بزرگان اصحاب مي گفتند: آقا، ما به طوركلي قبول داريم، صحيح مي فرماييد، ما فرموده هاي شما را قبول داريم و در كل، درست است! اما سيدالشهداء مي فرمود كه اين «به طوركل» فايده اي ندارد و بايد به طور جزء و مشخص، درگير بشويد. كلي گويي و تكرار واضحات، كافي نيست، بايد درگير شويد. ديگر با سخنراني نمي شود و كلي بافي، كافي نيست.
جالب است كه حضرت از موارد اصلي امر به معروف و نهي از منكر كه جزو فلسفه قيام عاشورا است «قسمه الفيء والغنائم» را ذكر مي كنند كه همان توزيع عادلانه ثروت هاي عمومي و بيت المال و نيز گرفتن مال از اغنيا و ثروتمندان و هزينه كردن آن به نفع فقرا و محرومين و كاهش فاصله هاي طبقاتي است.
سيدالشهداء(ع) مي گويند: «اين تكليف شرعي شما بود و كوتاهي كرديد و من براي همين حقوق و حدود ضايع شده، قيام مي كنم. شماها در جامعه احترام داريد و اين احترام شما هم ناشي از عملكرد خودتان نيست؛ بلكه به خاطر پيامبر(ص) و به احترام دين و انتساب شما به دين و به خداست. مردم جلوي پايتان بلند مي شوند و شما را بر خود ترجيح مي دهند. «يوثركم من لافضل لكم عليه و لايدلكم عنده». كساني كه هيچ خدمتي به ايشان نكرده ايد و هيچ فضيلتي هم برايشان نداريد، باز شما را برخود مقدم مي دانند و مي گويند: شما جلوتر بفرماييد. اين احترام و اعتبار را از كجا آورده ايد؟ از دين. ولي كجا خرجش مي كنيد؟ در راه خودتان خرج مي كنيد. اين اعتبار اجتماعي را خرج نمي كنيد. مثل حاكمان و شاهدان، با دبدبه و كبكبه رفت و آمد مي كنيد و به تكليف شرعي خود عمل نمي كنيد. آيا مي دانيد كه همه اين اعتبار و احترامي كه درجامعه داريد، بدان خاطر بوده است كه مردم از شما توقع دارند كه به حق خدا قيام كنيد؟! اما چنين نكرديد و در بيشتر حقوق خدا كوتاهي كرده و به تكليفتان عمل نكرديد: «عن اكثر حقه تقصرون»

تضييع حق محرومين
سپس فرمود: «اما حق الضعفا فضيعتم و اما حقكم بزعمكم فطلبتم» حق ضعفا را ضايع كرديد و پيش چشم شما، مستضعفين و فقرا و محرومين پامال شدند و شما را برنياشفتيد؛ اما درباره حقوق و منافع خودتان مجامله نكرديد و همه آن را مطالبه كرديد. هرجا سخن از منافع خودتان است، محكم مي ايستيد و هرجا سخن از حقوق محرومين و ضعفاست، كوتاه مي آييد. امام حسين(ع) به اصحاب پيامبر(ص) فرمود: «فلامالابذلتموه» نه مالي در راه دين، بذل كرديد و نه در راه خدا و انقلاب و جهاد و عدالت، انفاق كرديد. «ولانفسا خاطرتم للذي خلقها ولاعشيره عاديتموها في ذات الله»؛ نه حتي جانتان را يك بار هم در راه خالق اين جان، به خطر انداختيد؛ يك سيلي براي دين نخورديد و نه به خاطر خدا با قوم و خويش هايتان كه فاسد بودند، در افتاديد. همه اين كوتاهي ها را كرديد؛ اما با وجود اين، آرزوي بهشت الهي و همنشيني پيامبر(ص) در آخرت را هم داريد! «انتم تتمنون علي الله جنته و مجاوره رسوله»؛ مي خواهيد در بهشت، همنشين پيامبران و انبياء هم باشيد در حالي كه من منتظر انتقام الهي براي شما هستم. حال كه نه شما خود، اهل اقدام هستيد و نه وقتي ما اقدام مي كنيم، حاضريد از ما طرفداري و حتي يك دفاع خشك وخالي كنيد، چگونه اميد بهشت داريد؟!»

فراموشي ميثاق رسول الله
فرمود: «شما، مردان الهي و مجاهد را اكرام نمي كنيد. شما كه به نام خدا و به خاطر خدا درميان مردم محترميد و مردم به احترام پيامبر(ص) به شما احترام مي گذارند، چرا در راه پيامبر(ص) فداكاري نمي كنيد؟ «قد ترون عهودالله منقوضه فلاتفزعون» مي بينيد كه پيمان هاي الهي همه نقض شده و زيرپا انداخته شده و فرياد نمي زنيد. «اما انتم لبعض ذمم ابائكم تفزعون» اما همين كه به يكي از پيمان هاي پدران خودتان ذره اي جسارت مي شود، فرياد مي زنيد. ميثاق رسول الله(ص) در اين جامعه، تحقيرشده و كورها، لال ها، زمين گيرها، بيچاره ها و محرومين در شهرها رهاشده اند و كسي به فكر محرومين و بيچاره ها نيست. كسي به اينان رحم نمي كند.»
امام بلافاصله بعد از اين كه از تحقيرشدن ميثاق رسول الله(ص)سخن مي گويند، بحث محرومين را پيش مي كشند كه چگونه در شهرها رها شده اند. پس معلوم مي شود كه اين بحث، از مفاد اصلي پيمان رسول الله(ص) است.

انزواي علماي دين
فرمود: «لافي منزلتكم تعملون ولامن عمل فيها تعتبون» نه در آن منزلت الهي كه داريد، به تكليف خود عمل كنيد، يعني نه خودتان اهل عمل ايد و نه از كسي كه عمل مي كند و اهل عمل است، حمايت مي كنيد. اين همه احترام و حرمت را براي چه مي خواهيد؟ براي چه وقت مي خواهيد؟! كجا مي خواهيد خرجش كنيد؟ «بالادهان و المصانعه عندالظلمه تعملون». (دهن به معني روغن است. ادهان، روغن مالي يا همين ماست مالي كردن است كه ما در زبان فارسي، به كنايه از سازشكاري وسهل انگاري مي گوييم.) شما همه چيز را ماست مالي مي كنيد. مصانعه همان سازشكاري است. مي فرمايد كه شما با ستمگران سازش كرديد براي آن كه خودتان امنيت داشته باشيد. به خاطر امنيت خود، همه ارزش ها را فدا كرديد. جانتان و منافعتان، از دين خدا نزد شما عزيزتر است. اينها همه محرمات الهي بود كه مي بايست ترك مي شد و شما مي بايست نهي مي كرديد و نكرديد. شما از بقيه مردم وضعتان در آخرت، بدتر است. مصيبت شما بيشتر است؛ زيرا مجراي حكومت بايد در دست علماي الهي باشد، حكومت بايد در دست علماي دين باشد (و همين عبارت سيدالشهداء(ع) يكي از اسناد ولايت فقيه است كه امام (رض) به آن استناد كرده اند. «مجاري الامور و الاحكام بايدي العلماء بالله» يعني مجراي حكومت و مديريت و رهبري جامعه بايد به دست علماي الهي باشد كه امين برحلال و حرام خداوند هستند، اما اين مقام را از شما گرفتند و امروز حكومت در اختيار علماي الهي نيست. «انتم المسلوبون تلك المنزله» مي دانيد چرا از شما گرفتند و موفق شدند حكومت را منحرف كنند و شما علماي صالح را از قدرت بيرون كنند.؟! زيرا شما زيرپرچم حق، متحد نشديد، پراكنده و متفرق شديد و در سنت الهي اختلاف كرديد با اين كه همه چيز روشن بود. «ما سلبتم ذلك الابتفرقكم عن الحق بعد البينه الواضحه. لو صبرتم علي الاذي و تحملتم في ذات الله…» اگر حاضر بوديد كه زيربارشكنجه و توهين و اذيت مقاومت كنيد و در راه خدا رنج ببريد، حكومت در دست شما مي بود، اما شما حاضر نيستيد رنج ببريد. «ولكنكم مكنتم» شما در برابر بي عدالتي و ستمگران، تمكين و امور الهي و حكومت را به اينان تسليم كرديد، حال آن كه آنان به شبهات، عمل مي كنند و طبق شهوات خود حكومت مي كنند و دين را از حكومت تفكيك كرده اند. چه چيزي اينان را بر جامعه اسلامي مسلط كرده است؟! «سلطهم علي ذلك فراركم من الموت» فرار شما از مرگ، اينان را بر جامعه مسلط كرده است. شما از مرگ مي ترسيد، از شهادت مي گريزيد و همين فرار شما از كشته شدن باعث شد كه آنها بر جامعه مسلط بشوند. شما به زندگي دنيايي چسبيده ايد حال آن كه اين زندگي از شما جدا مي شود؛ ولي شما نمي خواهيد از آن جدا شويد؛ اما بدانيد كه هركس در راه خدا كشته نشود، عاقبت مي ميرد. آيا گمان مي كنيد كه اگر شهيد نشويد، تا ابد مي مانيد؟ اگر شهيد نشويد، مدتي بعد بايد با ذلت بميريد. شما دست از دنيا برنمي داريد؛ اما دنيا دست از شما برخواهد داشت. پس تا دير نشده، شما علماي الهي، جانتان را در خطر بيندازيد، از حيثيت تان در راه دين و ارزش ها مايه بگذاريد و فداكاري كنيد».

مذمت بزرگان اسلام
سيدالشهدا رو به بزرگان اسلام مي گويند: «اسلمتم الضعفاء في ايديهم»؛ شما اين ضعفا، مستضعفين، فقرا و محرومين را دست بسته و كت بسته تحويل دستگاه ظلم داده ايد و تسليم اينان گرده ايد. «فمن بين مستعبد مقهور»؛ گروه هايي از مردم، برده اينان شده اند و مثل برده هاي مقهور و شكست خورده، در زير دست و پاي آنان له مي شوند. «و بين مستضعف علي معيشته مغلوب»؛ عده اي هم مستضعف و فقير و بيچاره اند و نان شبشان را هم نمي توانند تهيه كنند. «يتقلبون في الملك بآرائهم.»؛ آن ها هم هرگونه مي خواهند، حكومت مي كنند و اين محرومين بيچاره در اين جامعه، بي پناهند. «في كل بلد منهم علي منبره خطيب يصقع.»؛ در هر شهري عده اي را گماشته اند كه افكار عمومي را بسازند و به مردم دروغ بگويند. «فايديهم فيها مبسوطه والناس لهم خول.»؛ دستشان كاملاباز است و مردم هم زيردست و پاي اين ها دست بسته افتاده اند و نمي توانند از خود دفاع كنند. «لايدفعون يدلامس»؛ مردم نمي توانند دستي را كه به سمتشان مي آيد تا به آن ها زور بگويد، عقب بزنند و قدرت دفاع از خود ندارند. شما همه اين صحنه ها رامي نگريد و برنمي آشوبيد كه چرا فقرا و محرومين در شهرها بي پناه و گرسنه افتاده اند؟ «جبار عنيد علي الضعفه شديد»؛ اينان عده اي آدم هاي ستمگر و معاندند. صاحبان قدرتي هستند كه عليه ضعفا و محرومين بسيار خشن عمل مي كنند و به روش غيراسلامي حكومت مي كنند و متاسفانه بي چون و چرا هم اطاعت مي شوند؛ در حالي كه نه خدا را مي شناسند و نه آخرت را قبول دارند: «مطاع لايعرف المبدي و المعيد فيها عجبا.»؛ واقعاً عجيب است. چرا من تعجب نكنم؟ تعجب مي كنم از شما كه اين زمين زير پاي ظالمان، صاف و پهن و رام است و حتي يك پستي و بلندي پيش پايشان نمي بينند كه لااقل يك بار زمين بخورند و جامعه اسلامي، بي دفاع زير گام آنان افتاده است. يك عده غاش و خائن، حكومت مي كنند، عده اي باج بگير ستمگر حكم مي رانند «و عامل علي المومنين بهم غيررحيم.»؛ و كارگزاران حكومت هم بويي از عاطفه و مهرباني و انسانيت نبرده اند و شما باز هم ساكتيد.»
امام در پايان همين منبر مي گويند: «خدايا، تو مي داني كه اين قيام ما، له له زدن براي سلطنت، تنافس در قدرت و گدايي دنيا و شهرت نيست؛ بلكه تنها براي سر پا كردن نشانه هاي دين تو قيام كرده ايم. اين علامت هاي راهنمايي و تابلوهاي راه را انداخته اند و من مي خوام دوباره اين تابلوها را- كه راه دين را نشان مي دهد- بر پا كنم. قيام من براي اين است كه مردم گيج و گمراه شده اند و بايد آگاه شوند و بايد خون مان را به صورت اين خواب زده ها بپاشيم تا بيدار شوند.»
در زيارت شهداي كربلاهم آمده است كه «مردم اينك در حيرت و ضلالت اند و ديگر تحليلي از اوضاع ندارد كه چي به چي است و خون شما، تحليل شفافي از اوضاع به مردم، ارائه كرد و مردم از حيرت و ابهام خارج شدند. حسين(ع) مي گويد: من مي خواهم دوباره مردم بفهمند كه چه خبر است؛ ولو خون من ريخته بشود. خدايا، من براي دوباره سر پا كردن نشانه هاي دين تو و اصلاح علني در سرزمين تو قيام كرده ام. امام(ع) به «اصلاح علني»، اشاره مي كنند؛ يعني اصلاح يواشكي و قابل تحريف نه، بلكه اصلاح علني و ظاهر، مي كنيم تا بندگان مظلوم تو، امنيت پيدا كنند، مردم، امنيت اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي بيابند و به حدود و احكام و قوانين تو و سنت پيامبر تو در حكومت، عمل بشود كه اكنون عمل نمي شود و خطاب به اصحاب فرمود: بعد از همه اين حرف ها اگر شما حضار و هم پيمانان و هوادارانتان ياريمان نكنيد، بدانيد كه اين ستمگران بيش از اين بر شما مسلط خواهند شد و آن قدر پيش مي روند تا نور پيامبر(ص) را به كلي خاموش كند. در هر صورت اگر به ما نپيونديد خدا ما را بس است (حسبناالله و نعم الوكيل) من با شما اتمام حجت كردم حال آن كه مي دانم كه نمي آئيد. گفتم و مي دانم كه شما جهاد نخواهيد كرد.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.