یکشنبه 19 دسامبر 10 | 18:17

غرب‌شناسی یا غرب‌ستیزی

مسلمانان در مقام پرسش به‎طرف غرب نرفته‌اند، بلکه غرب به‎طرف آن‎‎ها آمده و این آمدن، آمدنی خصمانه و چپاول‌گرانه تلقی شده و پژوهش مسلمانان درباره غرب جدید همواره مسبوق به این استثمار و چپاول بوده است.


بسته به این‎که از پسوندِ «شناسی» در واژه غرب‌شناسی چه تفسیری ارایه بدهیم، نسبت غرب‌شناسی با غرب‌ستیزی تغییر می‎کند: اگر از پسوندِ «شناسی» در واژه غرب‌شناسی همان معنایی را فهم کنیم که از پسوندِ «شناسی» در واژه‎‎های خداشناسی، معادشناسی و امام‌شناسی فهم می‎کنیم، در این صورت، حداقل، فرآیند غرب‌شناسی نباید مصداق غرب‌ستیزی باشد، هرچند ممکن است حتی در این فرض هم، نتیجه غرب‌شناسی، غرب‌ستیزی شود. متقابلا اگر از پسوندِ «شناسی» در واژه غرب‌شناسی همان معنایی را فهم کنیم که از پسوندِ «شناسی» در واژه شرق‌شناسی فهم می‎کنیم، در این صورت، حتی فرآیند غرب‌شناسی هم عین غرب‌ستیزی است تا چه رسد به نتیجه غرب‌شناسی.

در فرض اول، شناخت غرب آن‎گونه که هست، مدنظر قرار می‎گیرد و با این فرض، فرآیند شناخت اگر مشوب به حب و بغض‌‎ها شود، اصل امکان شناخت زیر سئوال می‎رود. طبق این فرض، فرآیند شناخت باید عاری از هر گونه حب و بغض باشد و در این صورت، امکان ندارد که فرآیند غرب‌شناسی عین غرب‌ستیزی باشد. اما در همین فرض هم بُعدی ندارد که نتیجه شناخت، به بغض نسبت به غرب ختم شود؛ یعنی غرب‌شناسی تبدیل به غرب‌ستیزی شود.

در فرض دوم، در موضوع مورد پژوهش (یعنی غرب) و نیز در سوبژه و فاعل شناسا (یعنی ما)، شرایطی پیش آمده که مستغربین حتی اگر نخواهند از اصل «شناخت غرب آن‎گونه که هست» عدول کنند، انگار از قبل می‎دانند که نتیجه پژوهش به‎گذار سوبژه از ابژه ختم می‎شود. به‎عنوان مثال، در عصر ما، شرایط رو به انحطاط و زوال غرب از طرفی و شرایط بیداری و خودآگاهی فکری ـ سیاسی مسلمانان از طرف دیگر شرایطی را رقم زده که نتیجه پژوهش و مطالعه در نسبت اسلام و غرب را از قبل می‎تواند مشخص کند و در این صورت، پژوهش درباره غرب در این فرض، از آن‎جا که از ابتدا معلوم است که معطوف به نوعی‎گذار از آن می‎انجامد، در دل خود متضمن ستیز با آن است.

علاوه‎بر این، پژوهش‌‎ها همواره با یک پرسش ابتدایی شروع نمی‎شوند، بلکه گاه در میانه یک فرآیند و از دل ده‎‎ها پرسش و سئوال و بلکه بانگ و فریاد شروع می‎شوند. در پژوهش‌‎هایی که با یک پرسش ساده و از ابتدای یک پروسه شروع می‎شوند، بسیار طبیعی از پژوهش‌گر می‎توان بی‌طرفی و عدم دخالت هرگونه حب و بغض را انتظار داشت. این در حالی است که در پژوهش‌‎هایی که در میانه یک فرآیند و از دل ده‎‎ها پرسش و سئوال و بلکه بانگ و فریاد شروع می‎شوند، چنین مطالبه‎ای حتی اگر غیرمعقول هم نباشد، نشدنی است. به‎عنوان مثال، آیا می‎توان از مردم کشوری مثل هندوستان درست در آن سال‌‎هایی که در استثمار انگلیس هستند یا از مردم کشور فلسطین، درست در آن زمانی‎که در اشغال و تحت ظلم اسراییل هستند، بخواهیم درباره انگلیس و اسراییل پژوهش داشته باشید و از هر گونه حب و بغضی هم پرهیز کنید؟! چنین پژوهشی از میانه یک پروژه شروع شده و نمی‎تواند گرفتار حب و بغض نباشد. حتی اگر پژوهش‌گر واقعا هم بخواهد که از ورود حب و بغضش در پژوهش جلوگیری کند، او به‎لحاظ روانی و شهودی قبل از پژوهش نتیجه را می‎بیند.

مسلمانان در مقام پرسش از نسبت خود با غرب جدید، همواره در شرایط فرض دوم قرار داشته‌اند؛ چراکه آن‎‎ها به‎طرف غرب نرفته‌اند، بلکه غرب به‎طرف آن‎‎ها آمده و این آمدن ـ هرچند در قالب شعار استعمار یعنی طلب عمران بوده ـ آمدنی خصمانه و چپاول‌گرانه تلقی شده و پژوهش مسلمانان درباره غرب جدید همواره مسبوق به این استثمار و چپاول بوده است.

باید توجه داشت که اسلام با مسلمانان متفاوت است. آن‎چه به‎عنوان دیدگاه دین اسلام درخصوص ارتباط با دیگر فرهنگ‌‎ها و تمدن‌ها، اصل اولی تعامل و گفت‌وگوست، اما همین اصل در شرایط ثانوی ـ شرایطی که فقه و شریعت تکلیف امور را معین می‎کنند ـ قابل‎تعطیلی است.

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.