بسته به اینکه از پسوندِ «شناسی» در واژه غربشناسی چه تفسیری ارایه بدهیم، نسبت غربشناسی با غربستیزی تغییر میکند: اگر از پسوندِ «شناسی» در واژه غربشناسی همان معنایی را فهم کنیم که از پسوندِ «شناسی» در واژههای خداشناسی، معادشناسی و امامشناسی فهم میکنیم، در این صورت، حداقل، فرآیند غربشناسی نباید مصداق غربستیزی باشد، هرچند ممکن است حتی در این فرض هم، نتیجه غربشناسی، غربستیزی شود. متقابلا اگر از پسوندِ «شناسی» در واژه غربشناسی همان معنایی را فهم کنیم که از پسوندِ «شناسی» در واژه شرقشناسی فهم میکنیم، در این صورت، حتی فرآیند غربشناسی هم عین غربستیزی است تا چه رسد به نتیجه غربشناسی.
در فرض اول، شناخت غرب آنگونه که هست، مدنظر قرار میگیرد و با این فرض، فرآیند شناخت اگر مشوب به حب و بغضها شود، اصل امکان شناخت زیر سئوال میرود. طبق این فرض، فرآیند شناخت باید عاری از هر گونه حب و بغض باشد و در این صورت، امکان ندارد که فرآیند غربشناسی عین غربستیزی باشد. اما در همین فرض هم بُعدی ندارد که نتیجه شناخت، به بغض نسبت به غرب ختم شود؛ یعنی غربشناسی تبدیل به غربستیزی شود.
در فرض دوم، در موضوع مورد پژوهش (یعنی غرب) و نیز در سوبژه و فاعل شناسا (یعنی ما)، شرایطی پیش آمده که مستغربین حتی اگر نخواهند از اصل «شناخت غرب آنگونه که هست» عدول کنند، انگار از قبل میدانند که نتیجه پژوهش بهگذار سوبژه از ابژه ختم میشود. بهعنوان مثال، در عصر ما، شرایط رو به انحطاط و زوال غرب از طرفی و شرایط بیداری و خودآگاهی فکری ـ سیاسی مسلمانان از طرف دیگر شرایطی را رقم زده که نتیجه پژوهش و مطالعه در نسبت اسلام و غرب را از قبل میتواند مشخص کند و در این صورت، پژوهش درباره غرب در این فرض، از آنجا که از ابتدا معلوم است که معطوف به نوعیگذار از آن میانجامد، در دل خود متضمن ستیز با آن است.
علاوهبر این، پژوهشها همواره با یک پرسش ابتدایی شروع نمیشوند، بلکه گاه در میانه یک فرآیند و از دل دهها پرسش و سئوال و بلکه بانگ و فریاد شروع میشوند. در پژوهشهایی که با یک پرسش ساده و از ابتدای یک پروسه شروع میشوند، بسیار طبیعی از پژوهشگر میتوان بیطرفی و عدم دخالت هرگونه حب و بغض را انتظار داشت. این در حالی است که در پژوهشهایی که در میانه یک فرآیند و از دل دهها پرسش و سئوال و بلکه بانگ و فریاد شروع میشوند، چنین مطالبهای حتی اگر غیرمعقول هم نباشد، نشدنی است. بهعنوان مثال، آیا میتوان از مردم کشوری مثل هندوستان درست در آن سالهایی که در استثمار انگلیس هستند یا از مردم کشور فلسطین، درست در آن زمانیکه در اشغال و تحت ظلم اسراییل هستند، بخواهیم درباره انگلیس و اسراییل پژوهش داشته باشید و از هر گونه حب و بغضی هم پرهیز کنید؟! چنین پژوهشی از میانه یک پروژه شروع شده و نمیتواند گرفتار حب و بغض نباشد. حتی اگر پژوهشگر واقعا هم بخواهد که از ورود حب و بغضش در پژوهش جلوگیری کند، او بهلحاظ روانی و شهودی قبل از پژوهش نتیجه را میبیند.
مسلمانان در مقام پرسش از نسبت خود با غرب جدید، همواره در شرایط فرض دوم قرار داشتهاند؛ چراکه آنها بهطرف غرب نرفتهاند، بلکه غرب بهطرف آنها آمده و این آمدن ـ هرچند در قالب شعار استعمار یعنی طلب عمران بوده ـ آمدنی خصمانه و چپاولگرانه تلقی شده و پژوهش مسلمانان درباره غرب جدید همواره مسبوق به این استثمار و چپاول بوده است.
باید توجه داشت که اسلام با مسلمانان متفاوت است. آنچه بهعنوان دیدگاه دین اسلام درخصوص ارتباط با دیگر فرهنگها و تمدنها، اصل اولی تعامل و گفتوگوست، اما همین اصل در شرایط ثانوی ـ شرایطی که فقه و شریعت تکلیف امور را معین میکنند ـ قابلتعطیلی است.
Sorry. No data so far.