دوشنبه 20 دسامبر 10 | 23:44

دن‌کیشوت عدالت‌خواه نبود!

تقوای سیاسی یک چیز است شعور سیاسی یک چیز نازل‌تر. ما نمی‌فهمیم در این زمانه که شخص آملی لاریجانی یک تنه دارد قوه‌ی قضاییه را سر خط می‌کند [و خیلی جا دارد تا به توفیقاتی دست یابد] و از طرف برخی به ظاهر خودی‌ها (که باید بیشتر درباره آن‌ها نوشت) آماج حملات است نباید این‌طور به او حمله کنیم؟ خیلی سخت نیست برادر من، نقد داری؟ از راهش وارد شو.


تریبون مستضعفین – نویسنده مهمان

صبر انقلابی

در قضایای پار، اتفاق عجیبی رخ داد که رهبر معظم انقلاب از آن تعبیر به «فاجعه» کردند. در آن فاجعه سه نفر کشته شدند. قتلی که نیروی انتظامی بالابتداء علتش را در بیماری قبلی آن سه نفر دانست و از پذیرش مسئولیت آن شانه خالی کرد. پدر یکی از این کشته‌شدگان از مسئولین باسابقه‌ی نظام بود. او با پیگیری قضایای کهریزک و به دور از جنجال رسانه‌ای توانست پس از گذشت یک‌سال حکم امضاشده‌ی قصاص عاملین جنایت را دریافت کند. هرچند او از قصاص صرف نظر کرد و هم‌اکنون نیز بدون سر و صدای رسانه‌ای پیگیر تعلیق قضاوت عامل اصلی این «فاجعه» است اما منش و اخلاق سیاسی وی و خانواده‌اش در آن دوران سخت و فتنه‌گون عجیب و ستودنی بود. خانواده‌ی روح‌الامینی می‌توانست از قِبَل کشته‌شدن محسن، به خیلی جاها برسد؛ اما تقوای سیاسی پیشه کرد.

در همان قضایای پار و بعد از خاموش شدن آتش فتنه، نویسنده‌ای ظهور کرد. قصدم نقد قدیانی نیست که نه در آن فایده‌ای می‌بینم و نه دفع بلایی. در مورد نامه‌ی اخیرش که موارد مجرمانه‌ی متعددی بر آن بار است نیز سکوت می‌کنم. صرفاً میخواهم رفتار وی و دوستانش را پس از فیلتر شدن وبلاگش بازخوانی کنم: ایجاد جنبش وبلاگی، اصرار بر موارد مصرح در نامه‌اش، دست‌اندازی به وزیر و وکیل برای پادرمیانی، حمله شدید به قوه قضاییه و در رأس آن حاج صادق لاریجانی، اتهامات بی‌ریشه و احساساتی به نظام و الخ.

چرا روح‌الامینی در برابر مسئله بزرگی چون قتل پسرش جنجال نمیکند و از روشهای قانونی استفاده میکند اما بعضی به خاطر مسئله‌ای کوچک چون فیلتر شدن وبلاگشان، و قبل‌تر به خاطر سوءتفاهم درباره یک سرویس‌دهنده‌ی رایگان وبلاگ (بلاگفا) زمین و زمان را به هم می‌دوزند و تمامی معصومین و قرآن و اسلام و نظام و رهبری را به خط می‌کنند تا حرفشان به کرسی بنشیند؟

ماهی‌گیری از آب گل‌آلود

من این قضیه را می‌گذارم به حساب جوانی و خامی و احساساتی بودن. اما آیا واکنش حاج‌آقاحسینیان نیز ناشی از همین قوه است؟ اگر چنین است که صدافسوس، اما اگر چنین نیست از حاج‌آقا می‌پرسم کجا بودید آن زمانی که وبلاگ‌ها یکی پس از دیگری به طرزی مضحک و خنده‌دار و غیرقانونی فیلتر می‌شدند؟ چرا حالا که یک کار قانونی صورت گرفته توصیه به سعه‌ی صدر می‌کنید؟ ما هم عملکرد فراکسیون اکثریت را نمی‌پسندیم اما راهش این است حاج‌آقا؟ که برای پیگیری اعتراض‌ها به علی لاریجانی در چنین قصه‌ای از خودتان هزینه کنید؟

آیا واکنش رئیس جمهور در تقدیر دیرهنگام از کتاب نه ده نیز در همین راستاست؟ هرگز. من از شما می‌پرسم رئیس‌جمهور در این وانفسای عزل وزیرِ در سفر و شروع فاز جدی هدف‌مندی یارانه‌ها چه کار به کتاب پرفروش قدیانی دارد که از وی تقدیر کند؟ آیا از برخورد میان حزب‌الهی‌ها و حاج صادق نفعی می‌برید آقای رئیس‌جمهور؟ کیست که از دعوای اصولی فیلسوف و فقیه و قاضی قصه با یار غار شما خبر نداشته باشد آقای دکتر؟ البته وبلاگ‌نویسی که این کار دکتر را نشان آزادگی وی بداند به حق در خور تقدیر است: زرشک بلورین.

نقد قوه قضاییه یا دشمنی شخصی؟

تقوای سیاسی یک چیز است شعور سیاسی یک چیز نازل‌تر. ما نمی‌فهمیم در این زمانه که شخص آملی لاریجانی یک تنه دارد قوه‌ی قضاییه را سر خط می‌کند [و خیلی جا دارد تا به توفیقاتی دست یابد] و از طرف برخی به ظاهر خودی‌ها (که باید بیشتر درباره آن‌ها نوشت) آماج حملات است نباید این‌طور به او حمله کنیم؟ خیلی سخت نیست برادر من، نقد داری؟ از راهش وارد شو. باور بفرمایید اگر فردا این دوستان برای رساندن صدای‌شان به گوش دیگران از بی‌بی‌سی فارسی استفاده کنند من تعجب نخواهم کرد. اگر اردوکشی خیابانی کنند تعجب نخواهم کرد. اگر توهین و افترا کنند تعجب نخواهم کرد. کما این‌که تا به حال نیز دریغ نکرده‌اند.

ما هم به قوه قضاییه نقد داریم:

صحبت در مورد قوه قضاییه بسیار است. از دست‌اندازی جریانات مختلف ذی‌نفوذ در قوه‌ی قضاییه هیچ‌کس بی‌خبر نیست. دستور دادستان مبنی بر عدم انتشار دفاعیات کاوه اشتهاردی یکی از نشانه‌های این تنش‌هاست. سرانجام پرونده‌های مختوم به شخص مهدی هاشمی نقطه سیاهی در کارنامه قوه قضاییه است. باید در این مورد چه کرد؟ هوچی‌گری؟ آیا کسی هست که حاج صادق لاریجانی را شخصی سست یا خائن بداند؟ اگر چنین است در شناخت خود شک کند. به نظر می‌رسد راه فشار رسانه‌ای بر این پرونده نیز این نیست که  آبرو و شخصیت آملی لاریجانی را بشوییم و از رخت‌آویز حیاط بیاویزیم.

تشکل‌های مختلف دانشجویی هم‌صدا با عدالت‌خواهانی چون طلبه سیرجانی در برابر افساد قوه قضاییه ایستاده‌اند و هزینه داده‌اند و هنوز هم بازی تمام نشده. اما دو حرکت را مقایسه کنید: برخورد عدالتخواهانه و هزینه دادن و نقد منصفانه و ساختاری کردن، یا پناه‌گرفتن پشت بخشی از حاکمیت و حمله به یک مدیرِ تازه‌وارد و فحاشی و حرمت‌شکنی آن هم به خاطر چه موضوع سخیفی.

امیدواریم رویه‌ی «عدالت تبصره برنمی‌دارد» همواره مورد عنایت مسئولین قوه‌ی قضاییه باشد. حاج‌آقای لاریجانی بدانید عدالت‌خواهان همچنان مصرانه خواهان پیگیری پرونده‌ی فاجعه‌ی کوی، پرونده مهدی هاشمی، پرونده مفسدین اقتصادی، پرونده‌ی زمین‌خواری‌های سیرجان و گرگان، پرونده‌ی زمین‌های دانشگاه آزاد و بسیاری دیگر از پرونده‌های مهم و حساس هستند. طلبه سیرجانی هم سلام می‌رساند.

و یک سوال دیگر: انتقادات قدیانی به قوه قضاییه انتقادات عمیقی است یا یک سری انتقاد مبتذل؟ آیا مشکل الان مملکت ما سران فتنه هستند؟ آیا بزنگاه اصلی قوه قضاییه مفسدین اقتصادی و امنیتی هستند یا یکی دو تا پیرمرد بازنشسته که محض خالی نبودن عریضه بیانیه صادر می‌کنند؟ خوشتان می‌آید این دو پیرمرد تبدیل به اسطوره‌ی اطفال نی‌سوار کوی و برزن شوند؟ آدمی که عمق فکری کمی دارد نباید پرچم‌دار حرکت بزرگ شود. اگر شود شعارها را تقلیل داده و سطح مبارزه را به فحاشی و پرده‌دری می‌کشاند.

علم‌دار باید متقی باشد

همه این‌ها با این فرض بود که نویسنده آن وبلاگ کاری خلاف قانون نکرده باشد. در صورتی که می‌دانیم چنین نیست. اگر امروز در برابر قانون‌شکنی دردانه‌ها نایستیم، هر آینه فردا باید محمد نوری‌زادها تحویل جامعه‌ی بین‌الملل بدهیم. قانون تا کی باید فدای چشم و ابروی من و شما بشود؟ محمد نوری‌زاد هم متین می‌نوشت و می‌نویسد و هم ادیبانه؛ اما چه شد که چنین علیه نظام حرکت کرد؟ دردانه‌پروری و تبعیض در برابر قانون‌شکنی دردانه‌ها به اسم «سعه‌ صدر» نتیجه‌اش مشخص است. من جرّب المجرّب حلت له الندامة.

خدا شاهد است از حرف‌زدن در مورد کسی که تبختر و کبر از سر تا پای قلم و وبلاگش می‌بارد انزجار دارم. در این وانفسا چه کسی می‌تواند خطای ما به ظاهر حزب‌الهی‌ها را بهمان تذکر کند و «حرام‌زاده» و «موش» خوانده نشود؟ به ایشان هم می‌گویم خیلی به خودت نناز؛ اگر وابسته به بخشی از حاکمیت نبودی می‌فرستادندت آن‌جایی که عرب نی انداخت.

حزب‌الهی دست به طناب احزاب ندارد.

  1. محمدمهدی
    21 دسامبر 2010

    عجبا!
    من هیچوقت طرفدار قدیانی نبودم و از انتشار نوشته هایش به خاطر احساسی بودن استقبال نمی کردم و نسبت به بزرگنمایی های صورت گرفته در مورد او به شدت مخالف بودم. حتی چندی قبل دوستانم برای مراسمی پیشنهاد دعوت از او را دادند و من مانع شدم و اجازه خرید کتاب نه دی او را ندادم.
    اما تصور می کنم عده ای از موقعیت پیش آمده برای تسویه حساب شخصی و عقده گشایی استفاده می کنند!
    من از نامه حسینیان و تقدیر احمدی نژاد حمایت می کنم چرا که در این میدان انتقام گیری و بی مهری قدیانی را تنها نگذاشتند و مثل بقیه به روح خسته و درمانده او لگد نزدند.
    به نظر من برخورد قوه قضاییه با قدیانی بسیار احمقانه و از روی بی تدبیری بود، نامه قدیانی مثل بقیه نوشته هایش بود و مطالب مطرح شده در این نوشته در سایر نوشته ها هم بود.
    در عجبم از مطالبی که در این متن نوشته شده، همه ما پتانسیل نوری زاد شدن را داریم و باید مراقب باشیم حتی نویسنده محترم! مقایسه نوری زاد و قدیانی زشت ترین بخش این نوشته بود.
    به خدا پناه می برم از این برخوردها! که یک روز شخصی را بالا می برند و روز دیگر زیر پا له می کنند البته تعجبی ندارد چرا که این منش حزب اللهی بودن شده است!

  2. مهدي
    21 دسامبر 2010

    مطلب جالبي است ببينيد
    از سرباز نظام تا سرباز دولت
    http://1shahed.blogfa.com/post-26.aspx

  3. پیام
    23 دسامبر 2010

    سلام- می گویم این نویسنده میهمان “تریبون مستضعفین” چقدر مؤدبانه، منتقد ِبی ادبی ها می شود! عجیب است از اظهار ارادت فراوان ایشان به “آقای روح الأمینی”؟ دیگر آنکه “شهید” را قربانی “کشته شده حتی به ناحق” نکنیم تا شاید آنوقت یادی کردیم از شهیدان بسیج در فننه88، از “شهیدحسین غلام کبیری”!

ثبت نظر

نام:
رایانامه: (اختیاری)

متن:

پربازدیدترین

Sorry. No data so far.

پربحث‌ترین

Sorry. No data so far.