در روزهای اخیر پیامی تحت عنوان “من بیش از همه از عمر ابن سعد شدن میترسم”، در فضای مجازی دست به دست میشد.
اما واقعیت این است که من در صحنه کربلا و روز عاشورا بیش از همه از ضحاک ابن عبدالله شدن میترسم، ضحاک شخصی بود که با امام عهد مشروط کرده بود، عهد بدین شرط که اگر یاری جز من برایت نماند، من هم بتوانم از معرکه کنار بروم، ظاهرا دست روزگار ضحاک را به بوته آزمایش میگذارد و ضحاک در آخرین دقایق عمر شریف امام ایشان را ترک میکند.
ضحاک ابن عبدالله ولایت مدار بود، آنهم ولایت مداری که تا ظهر عاشورا در رکاب امام می ماند، اما آنچه ضحاک را مایه ترس من و محو شدن خودش در تاریخ قرار داد، ولایت مداری مشروط می باشد.
آری من از ضحاک ابن عبدالله شدن بیش از همه میترسم، میترسم ولایت مداری ام مشروط باشد و همین شرط عاقبت رسوای تاریخم کند.
عمر ابن سعد برای حکومت ری مقابل امام ایستاد، دلبستگی عمر ابن سعد به حکومت کردن بر همه آشکار بود، اما ضحاک؛ ضحاک چرا نماند؟ آخر این چه شرطی بود ضحاک؟ کدام دلبستگی پنهان بود که تو را لحظه آخر از امامت جدا کرد؟ همه ما دلبستگی هایی پنهان در دلمان داریم که ممکن است ما را لحظه آخر از اماممان جدا کند، من بیش از همه از آن دلبستگی های پنهان که خودم بیش از همه به آنها آگاهم، می ترسم.
Sorry. No data so far.