از ایدئولوژی شکل گیری گروه فرقان بفرمائید؟
یکی از گروه هایی که در سال های ۵۴ فعالیتش را آغاز کرد گروه فرقان بود، در ابتدا به عنوان گروه کهف بودند چون تفسیر سوره کهف اوّلین تفسییری بود که اینها منتشر کردند و بعدها به فرقان مشهور شدند، آنچه ظاهر امر نشان می دهد رهبری این گروه با فردی به نام علی اکبر گودرزی بود که یک طلبه ی جوانی بود و در سال های پنجاه به چند مدرسه ی علمیه رفت و هر جا که می رفت یک سری مطالبی مطرح می کرد که عمدتا آن مدارس پذیرای این مطالب نبود و حتی مدرسه ی آیت الله میرزا احمد مجتهدی هم که رفت آقای مجتهدی با او صحبت کرد و به وی گفت که شما به درد مدرسه ما نمیخورید.
آنچه مشهور است در سال های پنجاه تا ۵۴ او به دنبال تبیین یک ایدئولوژی یا ارائه ی یک نظریه بود، برخی معتقدند که فرقان سرچشمه ی فکری و مبادی اش را از دکتر علی شریعتی گرفته است کسانی که با آثار شریعتی آشنا باشند بطلان این نظریه را به درستی می توانند ثابت کنند هم به لحاظ نوع تفصیل و تحلیل شریعتی وارد این موضوعات نمی شد و هم در عرصه ی عمل شریعتی مخالف این بود و حتی سازمان مجاهدین خلق او را یک لیبرال می دانست و شریعتی را خطری برای مبارزه مسلحانه می دانست که او با طرح مسائل و جامعه شناختی معتقد به مبارزه مسلحانه نیست که این درست می باشد، خصوصا دکتر شریعتی با تمام فراز و نشیب های اندیشه ای معتقد به یک انقلاب فرهنگی بود، تحلیل های متضاد از دکتر می شود، تحلیل شهید آیت الله دکتر سید محمد بهشتی و تحلیل مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای را بعنوان روش نقد، شناخت، قضاوت در مورد دکتر علی شریعتی دانست.
گودرزی در آثار تحلیل از قرآن و تفاسیرش و در شرح صحیفه سجادیه اش و در کتاب ابعاد توحید که نگاه می کنیم نگاهی از شریعتی در آن وجود ندارد، فرقان در بیانیه ها شریعتی را ابزار خودشان قرار می دادند کام اینکه بعدها در همین زمانه کسانی دکتر شریعتی را بهانه ای برای طرح و اندیشه های خودشان قرار می دادند و این موضوع را ما درباره سازمان آرمان مستضعفین هم داریم، یک گروهی هم این ها بودند که ۵۶ اعلام موجویت کردند و تا سال ۶۰ فعالیت می کردند و به عنوان ادامه دهنده های راه شریعتی بودند و عکس شریعتی را می گذاشتند و جمله هم می گذاشتند اما محتوای آن کاملا مارکسیستی سوسیالیستی بود و هیچ خویشاوندی و هم سویی با اندیشه ی شریعتی نداشت و دفتر ابلاغ اندیشه شریعتی هم در سال های ۱۳۵۸ – ۱۳۶۰ همین گونه راه و بیراهه می رفت.حال آیا فرقان از قبل با سازمان مجاهدین خلق مرتبط بودند؟ که ما سندی در دست نداریم آیا گودرزی به کلاس های شریعتی می آمد ؟ هیچ نشانه ای درباره حضورش در حسینیه ارشاد وجود ندارد و حتی در جلسات حسینیه ارشاد بین سال ۴۷ تا ۵۱ شرکت نکرده است.
اما در مورد سازمان مجاهدین خلق هم نشانه ای نداریم که گودرزی عضو آنجا بوده باشد و این که می گوییم نداریم به این دلیل است که سند و متنی در این باره بدست ما نیامده است، شاید بعدها اسناد یا خاطراتی انتشار یابد و این ابهام را روشن کند.
در مورد فرقان ابتدا بد نیست که یک سری سوالات را مطرح کنیم و خود طرح سوال ذهن را به یک سری نقاط ابهامی که نیاز به بررسی دارد خواهد برد، اگر چه ما جواب همه ی این سوالات را نداشته باشیم.
فرقان چه بود؟ آیا حرکت اسلامی یا حرکت قرآنی بود؟ آیا بر اساس سیره و سنن اهل بیت (ع) بود؟
آیا فرقان یک جریان انقلابی بود؟
آیا یک جریان روشنفکری بود؟
آیا گودرزی یک تئوریسین و نظریه پردازی بود برای یک حاکمیت سیاست و فرهنگ در آینده طرح و برنامه داشت؟
آیا فرقان یک جریان وابسته به استعمار بود؟
آیا یک جریان قشری و متحجر بود؟
آیا فرقان یک جریان تروریسم کور بود؟
آیا یک جریان ساخته شده ساواک بود؟
آیا یک جریان ملهم از حوزه و دانشگاه در تحولات اجتماعی بود ؟
آیا با سازمان مجاهدین خلق در شکل گیری و فعالیت هماهنگ بود؟
آیا با گروه سازمان آرمان مستضعفان همراه بود؟
رابطه عاشوری نویسنده ی کتاب توحید با گودرزی چگونه بود؟
و نهایتا فرقان را چگونه می توان مورد بررسی و تحلیل قرار داد؟ اگر چه سوالات، شبهات، ابهامات در این مورد بسیار است.
خب در این موضوعاتی که مطرح کردیم تفاسیر فرقان هیچگونه هم سویی و همراهی با غالب تفاسیر علمای متاخر و معاصر ما ندارد یعنی هیچگونه چهارچوبی حتی با اهل سنت مثل تفسیر سید قطب ندارد لذا این ها را یا نمیتوان تفسیر نامید که نمونه ای داشته باشد در آن زمان ما تفسیر حضرت آیت الله سیدمحمود طالقانی و تفسیر المیزان نوشته علامه سیدمحمدحسین طباطبایی را داشتیم و تفاسیر دیگری هم که در این دوره منتشر شده هیچ گونه همانند تفاسیر گروه فرقان نیست و نوعی انشا نویسی و نگرش ماتریالیستی اضافه بر اینکه آیات قرآن را در کنار هم ردیف کردن و یک تحلیل مادی کردن در تفاسیر آنها وجود دارد و یک برداشت های غیر قابل قبول و غیر عقلایی از بعضی آیات در آن تفاسیر گروهک فرقان دارد، و هیچگونه استنادی هم به سیره و سنن اهل بیت در آن نیست.
آیا فرقان یک جریان انقلابی بود؟
اگر ما انقلاب را تعریف کنیم میتوانیم بگوییم که فرقان یک جریان انقلابی نیست، چون انقلاب حرکتی است که در متن جامعه یک آگاهی و بینش و حرکت به وجود می آورد و در اثر آن حرکت جامعه متحول می شود، این ها نفاسیری که بین سال ۵۵ تا ۵۷ داشتند نه تنها تاثیر مثبت در متن جامعه ی علمی ما نداشت بلکه تاثیر عکس داشت و نه تنها بین روحانیت حتی بین غیر روحانیت هم تاثیری نداشت.
یک حرکت انقلابی نمیتوان نامید چون انقلابی یک راهکار هم نشان می دهد و افراد را در بحران فکری و در شبهه و ابهام نگه نمی دارد و شبهه و ابهام و بحران نشان از این دارد که حرکت گروه فرقان یک حرکت کور و بی ابتدا و بی انتهاست.
آیا فرقان یک جریان روشنفکری بود؟
به هرحال ما روشنفکری هم به دو روش تفسیر می کنیم، یک تفسیر آن مانند حرکت علامه سیدمحمدحسین طباطبایی و شهید آیت الله مرتضی مطهری و علامه محمدتقی جعفری، یعنی کسانی که زمانه را می شناسند و مقتضای زمان را می شناسند و با تسلطی که به جامعیت معارف اسلامی دارند پاسخ را از متن مکتب ارائه می دهند و این روشنفکری به معنای واقعی کلمه است به طور مثال می توان در دوره ۱۳۰۰ روشنفکر مذهبی ما میرزا محمدحسین نائینی و شیخ عباس قمی و آیت الله العظمی میرزا محمدعلی شاه آبادی است چون بر مبنای مقتضیات زمان جواب می دادند و در حال حاضر می توان گفت آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی چون پاسخگو می باشند .
یک روشنفکری هم داریم که این ها تحت تاثیر آموزه های غرب هستند، چه ماتریالیستی و لیبرالیستی و اومانیستی و… چه به تعریف خودشان نواندیشی دینی ، اگر ماتریالیستی را بگوییم میتوان به احسان طبری اشاره کرد و اومانیستی می توان به میرزا ملکم خان ارمنی اشاره کرد و اگر به لیبرالیستی بخواهیم اشاره کنیم میتوانیم جبهه ملی را نام ببریم و در باب نو اندیشی دینی می توان به امثال مهندس مهدی بازرگان اشاره کرد.
در کل فرقان یک جریان روشنفکری نبود زیرا آن مطلبی که مطرح می کند نه با مکتب و ایدئولوژی اسلامی انطباق دارد و نه با میراث زمان انطباق دارد لذا ما در تفاسیر و آثار فرقان، نیاز زمان را از آثار فرقان پاسخ نمیگیریم و در شرح صحیفه سجادیه مبانی اخلاقی تربیتی عرفانی و اسلامی ندارد و یک نوع با کلمات بازی کردن در آن وجود دارد و یک سری مطالب متضاد و متعارض و بی اساس در آن به چشم می خورد.
آیا فرقان و یا شخص گودرزی یک تئوریسین و نظریه پردازی بود برای یک حاکمیت و یک سیاست و یک فرهنگ برای آینده؟
علی اکبر گودرزی نظریه پرداز نیست و اینکه اسلام منهای آخوندیسم که نظریه پردازی به حساب نمی آید و می شود مانند حرکت رضاخان، یعنی یک نوع فاشیسم و آنارشیسم نگری در گودرزی وجود دارد، نظریه پرداز کسی است به طور مثال حضرت امام خمینی رحمه الله علیه یک نظریه پرداز در حوزه ی اسلام، تشیع و روحانیت است، لذا گودرزی صاحب تئوری هم نبود و اصلا او در این وادی نبوده است.
آیا فرقان یک جریان وابسته به استعمار بود؟
ما در مورد این که گودرزی وابسته به خارج باشد هیچ سندی نداریم و اینکه این وابستگی او به خارج از کشور وابستگی مستقیم است یا در استعمار موج سواری کرده است و این ها را در حد حدس و گمان می گوییم چون هیچ سندی از او نداریم، اما حرکت او آگاهانه و ناآگاهانه در راه استعمار بود.
در زمانی که مرجعیت و روحانیت با استبداد وابسته به استعمار مستقیم در حال جنگ بود گودرزی علیه مرجعیت و روحانیت می ایستد و نوعی تقابل تا حد ترور پیش میرود.
آیا او مثل شیخیه استعمار بر روی آن موج سواری کرده است یا نه؟ سندی نداریم اما میتوانیم این سوال را داشته باشیم اگر چه او قرار بود سال ۵۶ یک سفری به آلمان برود اما آن سفر را نرفت و آن سفر تبدیل به سفری شد در پاکستان و یک ماه و نیم در آنجا بود که هیچ سندی درباره اینکه در آنجا چه کار انجام داده است موجود نمی باشد .
لذا ما اینکه بخواهیم صد در صد مطرح کنیم که او وابسته است یا نه در آینده باید به آن بپردازیم اگر چه دو تحلیل وجود دارد که در پایان می آوریم.
آیا فرقان یک جریان مترقی و متمدن و تمدن ساز و انسان ساز بود یا یک جریان قشری و متحجر و منجمد و کور بود؟
ما در فرقان چیزی به عنوان علی کبر ناطق نوری مترقی و تمدن و آگاهی نمی بینیم و کروهگ فرقان یک حرکت کور به همراه آموزش های آنارشیستی غالبی بود یعنی ما در فرقان فردی را نداریم که تحلیل گر باشد و تمدن غرب را بشناسد و استعمار را بتواند توضیح بدهد. انجماد فرقان همان غالبش است و کور بودن آن همان ابتدا و انتها نداشتن است.
آیا فرقان یک جریان تروریسم کور بود؟
در مورد تروریسم بودنش شکی نیست چون تعداد ترورهای موفق و ناموفق اش مشخص است اما کور بودنش از نظر ما مشخص است زیرا ما چیزی نتوانستیم از آن پی ببریم اسناد و مدارک هنوز انتشار نیافته است که علت این قضایا چیست؟ حتی حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری و آقای حجت الاسلام عبدالمجید معادی خواه هم گفتند ما نتوانستیم چیزی از آنها در بیاوریم و او هم پاسخگوی سوالات و بازجویی های ما نبود و از سوی مراکز اطلاعاتی و امنیتی حتی بازجویی های اعضا را نمی دانیم.
آیا جریان ساخته شده ساواک بود و آیا ساواک یک چنین طراحی کرده است؟
فرقان دقیقا در زمان حاکمیت مارکسیست ها بر سازمان مجاهدین خلق شکل گرفته است و درست در این زمان بوجود آمده است اما در اینجا کمی بحث قابل دقت و تامل است، ما در ساواک درباره ی گودرزی یک برگ سند نداریم، این خیلی عجیب است که گروهی که بیش از ۴۰ جلد تفسیر به صورت بولتن مانند و بعضا ۲۰۰ الی ۳۰۰ صفحه و یا کتاب ۵۰۰ صفحه ای چاپ می کندد و این را پخش می کنند اما هیچ آدرس ناشر و نویسنده در آن وجود ندارد و ساواک هم هیچ گونه پیگیری در این باره انجام نمی دهد زیرا در همان موقع اگر انقلابیون اعلامیه ای یک برگی پخش می کردند ساواک آنها را دستگیر و شکنجه می کرد اما ساواک درباره گروهک فرقان هیچ گونه اقدامی انجام نمی دهد، در اینجا این سوال مطرح که ما کتاب در سال ۵۴ چاپ میکردیم با نام یهود از منظر قرآن و این کتاب بیش از یک سال در انتظار تایید برای چاپ بود اما کتاب های اینها چگونه چاپ می شد و چگونه پخش می شد و چرا ساواک هیچ اقدامی انجام نمیداد اینجاست که رابطه فرقان با ساواک در هاله ای از ابهام به سر می برد، در این باره بعدا به تفصیل می توان صحبت کرد.
آیا فرقان یک جریان ملهم از حوزه و دانشگاه و تحول اجتماعی بود؟
این هم در هاله ای از ابهام است چون نه حاکمیت و تفکر حوزه بر این گروه هست و نه حاکمیت و تفکر دانشگاه در آن وجود دارد و نه ادبیات حوزه است و نه ادبیات دانشگاه و نه مشی حوزه در آن وجود دارد نه مشی دانشگاه و هیچ گونه تحول درون جامعه در آن وجود ندارد خوب است که یک تحلیلی از سال ۵۴ تا ۵۷ داشته باشیم و ببینیم که فرقان در کجای تحولات این سال ها قرار دارد؟ و این بحث بدلیل مفصل بودن به زمان دیگری موکول می کنیم و چرا شناخت اوضاع زمانه ضروری است.
آیا فرقان با قسمت مارکسیستی سازمان مجاهدین خلق رابطه ای دارد؟
خوب دقت کنیم فرقان بعد از آن بخش مذهبی سازمان شکل گرفت و درست در زمانی که تفکر مارکسیستی بر سازمان مجاهدین خلق حاکم شد گروهک فرقان شکل گرفت که ما درباره ارتباط این دو با هم هیچگونه سندی در اختیار نداریم و عجیب آن که هم جریان مارکسیستی سازمان سکوت کرد و هم جریان نفاق آن هیچگونه تحلیل ندارد و این خود مسئله ای مبهم است.
ما نمیتوانیم فرقان را یک جریان اسلامی بدانیم چه آنهایی که امروز میگویند قرائت جدید یا قرائت قدیم، یعنی درستش این است که چه برگردیم به دوران پیامبر(ص) و ائمه(ع) و اسلام را در آنجا مطرح کنیم چه در طول زمان که متفکرین فلاسفه و فقهای ما تبیین اسلام کرده اند، فرقان هیچ خویشاوندی و نزدیکی با این تعاریفی که تبیین شده است ندارد، فرقان چیزی مخلوط از اسلام و مارکسیسم است و این رو ما در خداپرستان سوسیالیسم بنوعی اقتصاد چپ یا در سوسیالیسم بدنبال اجتماعی بودن که در دهه ۱۳۲۰- ۱۳۳۰ داشتیم، و در جریان ملی مذهبی داشتیم، در حقیقت این ها نوعی فاصله گرفتن از جامعیت دین است و بر اساس نگاه خودشان دین را تبیین کرده اند.
آیا فرقان جریان فرهنگی سیاسی بوده است؟
اگر ما بخواهیم فرهنگی و سیاسی را تعیین بکنیم باز هم جواب منفی است، فرهنگ یعنی یک حرکت روشن گرانه و جریان مستمری که جامعه را بر اساس آموزه های الهی به رشد و تعالی برساند که در فرقان اینگونه نیست و دربخش سیاسی یک رشد و درک و اندیشه و فهم از جامعه و جهان و نیاز جامعه و آینده سازی است که باز هم درباره ی فرقان از این منظر چیزی پیدا نمیکنیم و ایدئولوژی آنها با این موضوع انطباق ندارد و انتهای آن یک تروریسم کور، از میان بردن چهره های برجسته علمی و خادم امت اسلامی است.
آیا فرقان یک تشکیلات تروریستی بوده است؟
این را میتوانیم بگوییم که فرقان از سال ۵۷ به بعد بک تشکیلات تروریستی به حساب می آید، اما در بین سالهای ۵۴ تا ۵۷ بخصوص آغاز نیمه دوم سال ۵۷ که فرقان یک جلساتی داشتند که تفسیر قرآن انجام میدادند و بخشی از این جلسات در مسجد اعظم قلهک و یا در شوش و در جاهای مختلف برگزار می شد و در نیاوران هم یک جلسه ای داشتند و یک عده جوان را دور هم جمع میکردند و این در دورانی است که یک خلا بزرگی در جامعه ما بوجود آمده و در زمان شکست سازمان مجاهدین خلق و بروز خلا فرهنگی در جامعه بوده است و ساواک هم هر گونه جلسات را منحل می کند ولی در مورد جلسات کروهگ فرقان هیچ اقدامی انجام می دهد و از سوی دیگر ساواک در دستگیری، زندان، شکنجه، ممنوع المنبر کردن، ممنوع نمودن کتب دینی بر این خلا افزود.
در باب تروریست از سال ۵۷ که گروهک فرقان آماده می شوند و بیانیه هایی علیه امام تحت عنوان آخوندیسم و حکومت آخوندیسم می دهند شروع می کنند به کار ترور، خب ما بین این شخصیت هایی که این ها ترور کرده اند (حال اصل ترور جای نقد و بررسی و رد دارد و اینکه در اسلام اصل تروریسم را رد می کند) در مورد فدائیان اسلام هم این ها با اجازه مجتهد افراد را به قتل می رساندند و قبل از ان هم اتمام حجت می کردند و سپس قتل را انجام می دادند و در مورد احمد کسروی مراجع تقلید نجف اجازه دادند، در اسلام ترور کلا نفی شده و طبق فتوای امام خمینی قابل قبول نیست، این را بگویم که مسئله سلمان رشدی ترور نیست و حکم قتل است و علنی هم هست و مطرح شد که امید داریم این فتوای روزی جامه عمل بپوشد.
به سراغ اصل بحث برویم که این ها اگر قصد ترور داشتند چرا عوامل اسرائیل و استعمار را نکشتند؟ و چرا عوامل حزب توده که وابسته به سیاست اتحاد جماهیر شوروی را نکشتند؟ و چرا به آنها نپرداختند؟ و بسراغ افرادی همچون آیت الله سید محمدعلی قاضی که عالم برجسته تبریز بود و عالمی که حتی به عراق تیعید می شود که فرقان به سراغ او می رود و ایشان را ترور می کنند یا شهید آیت الله مرتضی مطهری که یک ایدئولوگ بزرگ بود را ترور کردند و میتوانستند به جای او به سراغ رجال پهلوی بروند و آنها را بکشند، سوال اینجاست که چرا آنها را نکشتند؟ شما ببینید فرقان کسانی را کشتند که چهره های عالم و با تقوا، علم و مبارزه، ضد استبداد و استعمار، ضد سلطه ی اجنب بر این مرز و بوم بودند اما در یک نگاه دیگر دو موضوع است؛ یک اینکه یا باید به فرقان جریان خوارجی گفت یا اینکه این را بگوییم که استعمار بر روی آنها موج سواری کرده است، این نکته را بگوییم که ما هیچ سندی نداریم که استعمار این ها را ساخته باشد اما همانگونه که استعمار بر روی شیخیه و بابیه موج سواری کرد که موجب شهادت عالم بزرگ قزوین آیت الله برغانی شد در اینجا هم میتوانیم بگوییم موج سواری رخ داده است.
بعد از آن این سوال مطرح می شود که آیت الله شهید دکتر مفتح چه گناهی داشت، رئیس دانشکده الهیات، عالم، دانشگاهی، زندان رفته و امام جماعت، او که کاری نکرده بود که توسط این گروهک ترور شد یا به طور مثال شهید حاج مهدی عراقی که از نوجوانی در حال مبارزه بوده و زندگی اش هم فقط وقف مبارزه بوده است و به دست فرقان شهید شد.
علاوه بر ترور شخصیت های برجسته که منجر به شهادت آن ها گردید ترورهای ناموفق این گروهک هم به همین منوال است به طور مثال آیت الله سید رضی شیرازی که از نوادگان میرزای شیرازی هست و زندگی پاکی داشته و دارد یا آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی ، یا آیت الله خامنه ای، چرا فرقان به دنبال این طیف از افراد برای ترور است؟ آیا مدیریت پشت پرده و فرمانده این گروهک با سازمان مجاهدین خلق یکی است چون سازمان مجاهدین در سال ۱۳۶۰ به سراغ افرادی با همین خصوصیات می رفت مانند آیت الله سید عبدالحسین دستغیب و آیت الله اسدالله مدنی و آیت عطاء الله اشرفی اصفهانی را به شهادت رساند.
سوال این است که این هم سویی فرقان با سازمان مجاهدین خلق چیست و آیا از قبل ارتباطی وجود داشته است؟ و این عادی است که ما سوالاتی مطرح کنیم و سوالاتی به ذهن متبادر می شود و چون سند نداریم صد در صد حرف نمیزنیم ولی آیا سوال هم نمی توانیم بکنیم؟
در انتها دو تحلیل را در اینجا از زبان دو شخصیت درباره فرقان مطرح می کنیم؛ یکی حجت الاسلام سیدهادی خسروشاهی که در آن موقع در وزارت امور خارجه بود، ایشان می گوید رابط سفارت آمریکا با فرقان شخصی بود ویکتور تامست که به هنگام اشغال سفارت به وزارت خارجه پناهنده شد و علی رغم درخواست دادستانی از وزارت خارجه برای بازجویی از وی در رابطه با ماجرای فرقان آقای صادق قطب زاده از تحویل او به دادستانی خودداری نمود و او که حلقه ی وصل سیا با فرقان بود به کمک سفارت کانادا در ایران به سلامتی به واشنگتن برگشت.
نظر دوم؛ آقای حامد آلگار مورخ و نویسنده ی در مورد انقلاب اسلامی می گوید : بدون تردید گروه فرقان دست پرورده ی سازمان سیا آمریکا است که به اهمیت نقش دکتر شریعتی و میراث اندیشه ی وی پی برد و از تقسیم مردم به دو گروه طرفدار ما از یک سو، دکتر شریعتی از سوی دیگر می کوشد در اردوگاه مسلمانان ایجاد دفاع کنند.
* بخش دوم این گفتگو به زودی منتشر خواهد شد.
Sorry. No data so far.