«امام راحل! بیا ببین عباس آخوندی، وزیر میلیاردی این حکومت میگوید اگر میخواهیم به توسعه برسیم باید لیبرالیسم را پیاده کنیم؛ خیلی بیخود کردی عباس آخوندی! تو گندهتر از بنیصدر نیستی، تو گندهتر از منتظری نیستی.»
این سخنان حسن عباسی که منجر به شکایت وزارت راه و عباس آخوندی از او شد، به جملاتی اشاره دارد که آخوندی در همایش جامعه مهندسی و مدیریت اخلاق حرفهای گفته بود. او در این همایش با دفاع از لیبرالیسم گفته بود: لیبرالیسم و سوداگری دو موضوع کاملا متفاوت از یکدیگرند لیبرالیسم یعنی اینکه همه برای کسب حقوق خود آگاه باشند و کسی به حق آنها تعدی نکند. این موضوع با سوداگری متفاوت است اینکه شهروندان هزینه بیخود بدهند سوداگری است اما اگر هزینه را بر اساس عدالت بپردازند لیبرالیسم است… کسانی که علیه لیبرالیسم حرف میزنند در واقع دارند علیه سوداگری صحبت میکنند. در حالی که اساس لیبرالیسم علیه سوداگری قیام کرده است… سوداگری با توسعه هم مخالف است در حالی که لیبرالیسم برای توسعه به میدان آمده است.
اینها اولین و آخرین اظهارات شبهتئوریک جناب وزیر نیست. او که تمایل دارد خود را در قامت یک تئوریسینِ کلان برای آینده توسعه ایران بنمایاند، جایی دیگر اقتصاد ایران را «مرکانتیلیستی» خوانده بود و در جایی دیگر گفته بود: مشکلات امروز اقتصاد ایران به اندیشه جانسخت سوسیالیست و سرگردانی بازار برمیگردد.
مرکانتیلیسمی که آخوندی از آن سخن میگوید و لیبرالیسم را به عنوان منجی در برابرش قرار میدهد، بر مبنای حمایت از صادرات، وضع تعرفه بر کالاهای وارداتی، جلوگیری از رقابت آزاد تجاری(بهویژه در عرصه بینالمللی)، حمایت دولت از صنایع و کشاورزی داخلی و … استوار است. کشورهای اروپایی و بهویژه انگلستان وقتی سیاستهای «حمایتگرایی» و مرکانتیلیستی را اجرا کردند، بعد از مدتی نسبت به کشورهای دیگر «مزیت رقابتی» پیدا کردند و سپس به این نتیجه رسیدند که نسخه لیبرالیسم و «بازار آزاد» برایشان بهتر جواب میدهد و باید این نسخه را برای تمام جهان بپیچند. «آدام اسمیت» که مهمترین متفکر اقتصادی پسامرکانتیلیسم و طرفدار تجارت آزاد است، از مبارزه با رانت و انحصار و لزوم تخصصگرایی و شایستهسالاری سخن میگفت. همان چیزی که آخوندی هماکنون میگوید: «چنین تجربهای [مرکانتیلیسم و سوداگری] در اروپا وجود دارد و دولت تبدیل به ابزاری برای رانت جویی عدهای خاص شد.»
عجیب است! آقای وزیر گویی دارد حدیث نفس میکند. او دارد به رانتخواری ناشی از مرکانتیلیسمی حمله میکند که دقیقا او و رفقایش را در طول سالهای اخیر به ثروتهای میلیاردی رسانده است! حالا او داعیهدار مبارزه با مرکانتیلیسم شده است! آن هم نه یک مرکانتیلیسم حقیقی که مانند کشورهای اروپایی، ایران را به تولید و صادرات و ایجاد مزیت رقابتی رسانده باشد. مرکانتیلیسمی رفاقتی و دورهمی که رانتهای نجومی را برای همحزبیهای آخوندی به ارمغان آورده است و در نهایت نه تولیدی رونق گرفته و نه صادراتی. معلوم است که برای توسعه سودجویی رانتخوارها و با تسلطی که به مدد انحصار، بر تولید برخی کالاهای خاص پیدا کردهاند، قدم بعدی لیبرالیسم و تجارت آزاد با دنیا است. آنها باید بتوانند مواد خام و شبهخام را به نمایندگی از ملت ایران بفروشند تا این، سهم ما در تقسیم کار لیبرالیسم جهانی باشد. فرمولی کاملا علمی!: گذار از یک مرکانتیلیسم گلخانهای به یک لیبرالیسم چپکی به نفع رانتخواران کلان اقتصادی که دیگر در مقیاس اقتصاد ملی نمیتوانند هاضمه گشادشان را سیر کنند و لاجرم باید با «دنیا» وارد معامله شوند. او یا نمیداند وضعیت اکنون اقتصاد ایران با حوالی سال ۱۸۴۶ اروپا قابل مقایسه نیست که چماق لیبرالیسم و تجارت آزاد با دنیا را بر سر مرکانتیلیسم بکوبیم، یا میداند و منافع او و رفقایش ایجاب میکند که ردای تئوریسازی بر تن کند و اینچنین مفاهیم تاریخ علم را از موضع نظری و تاریخی خود منحرف کند.
به سخن حسن عباسی برگردیم و ببینیم این سخن چرا بر آخوندی گران آمده است: «امام راحل! بیا ببین عباس آخوندی، «وزیر میلیاردی» این حکومت میگوید اگر میخواهیم به توسعه برسیم باید «لیبرالیسم» را پیاده کنیم.»
عباسی در این جمله کوتاه، همه آنچه را ما درباره سیر رانتخواری وزرای میلیاردر در اقتصادی شبهمرکانتیلیستی و سپس تغییر رویکردشان به یک شبهلیبرالیسم گفتیم، بیان میکند.
در پایان یکی دیگر از آخرین شاهکارهای نظری آخوندی را هم مرور کنیم. آخرین اظهار نظر او برمیگردد به یادداشتی که چند روز پیش با عنوان «ما و مارکس» منتشر کرد. او که برای خوشآمد بتِ لیبرالیسم و بازار آزاد، گاه و بیگاه حملاتی را روانه این متفکر نامی مغرب زمین و اندیشه سوسیالیستی میکند، در این یادداشت هم گفته که باید مارکس را بشناسیم تا بتوانیم از شرش خلاص شویم (نقل به مضمون). از میان جملات این یادداشت یک جمله تن جناب مارکس را هم در گور لرزانده! او نوشته است: «بیگمان، مارکس تاثیرگذارترین اندیشهورز بر زندگی جوامع در دو سدهی اخیر بودهاست و نمیتوان تاثیر او را بر جریان اندیشه و نگاهِ به جهان بهویژه در حوزهی کارکردگرایی در تمام ساحتهای زندگی بشری منکر شد.»
تاجایی که میدانیم کارکرگرایی یکی از رویکردهای متاخر در جامعهشناسی است که در زمان شکلگیری اندیشه مارکس، وجود خارجی نداشته است. این رویکرد بهویژه با «دورکیم» شناخته میشود.چندان هم ارتباطی با مارکسیسم و لیبرالیسم ندارد و یک رویکرد برای تحلیل جامعه و رفع بحرانهای جامعه مدرن و حفظ انسجام آن است. هر چند اگر بخواهیم نسبتی بین این دو برقرار کنیم، قطعا آب کارکردگرایی به دلیل محافظهکاری شدید با تفکر انقلابی مارکس به یک جوی نمیرود. حال چگونه مارکس در حوزه کارکردگرایی (آن هم در تمام ساحتهای زندگی بشری) تاثیرگذارترین اندیشمند بوده است، سوالی است که از وزیر تئوریپرداز راه و شهرسازی باید پرسید. جا دارد بگوییم: آقای آخوندی! اگر به حسن عباسی رحم نمیکنید و او را به دلیل افشا و روشنگری نسبت به طرح و برنامههایتان به زندان میاندازید، حداقل به کارل مارکس رحم کنید و این گونه تنش را در گور نلرزانید!
Sorry. No data so far.