خصوصیسازیِ (بازاریسازیِ) ایرانی، در حوزۀ نظر، پدیدهای تهرانی است. آدمها و کانونهایش هم مشخص است. اما حوزۀ عمل/ میدانِ تحقق و پیشرویِ این خورۀ کُشنده، اتفاقاً شهرهای کوچک و نقاط پَرت است. در حالیکه اهل نظر، چشم به تهران دوختهاند و کُنشهای سرمایهگرایانه را در مراکز فکری، وزارتخانهها و سازمانهای دولتی زیر ذرهبین گرفتهاند، این بنای شوم، در کنار و گوشۀ کشور در حال تثبیت و بالا آمدن است. تاکتیک حسابشدهای را در پیش گرفتهاند. در ویترین، جز مُشتی حرف قلمبه از مضرات ایدئولوژی نولیبرالی چیزی نیست. حرفهایی که در نهایت به پارهای مناقشات تئوریک ختم میشود و بس!
اتفاقِ اصلی، روندی «از پایین به بالا» و «از پیرامون به مرکز» دارد. «پولی شدنِ همه چیز» در روستاها و شهرهای کوچک پدیدهای جاافتاده است، بیآنکه آن روستایی سادهدل، چیزی از نولیبرالیسم بداند!
نان، آب، برق، مدرسه، بهداشت و درمان، فرهنگ و هنر و همه چیز، بیسروصدا پولی شده. همۀ ساحات حیات فردی و اجتماعی را بازاری کردهاند. میشود ادعا کرد که قصۀ پولی کردن همه چیز در ایران، عملاً به سر رسیده است.
حالا دیگر مناقشات نظری در این باب، به کاری نمیآید. کار از کار گذشته. تنشها و شورشها و عصیانهای پرتعدادی که در شهرهای کوچک و بینام و نشان،گاهی چُرت مرکزنشینان را پاره میکند، به واقع صدای دردِ ناشی از تب و عفونتِ بازاری شدن همه چیز در حاشیههاست.
صدای دردمندانۀ شهرهای کوچک، در واقع جدیترین نشانۀ پیامدهای بازاریسازی حیات ایرانیان است. حاشیهها را باید جدی گرفت.
Sorry. No data so far.