مادر آقا مصطفی گفت هرکسی در جریان غنی سازی ۲۰ درصد و مهار ویروس استاکس نت و ریز اخبار پیشرفتهای هستهای کشور باشه میدونه یه طرف این بازی بچه من بود یه طرف کل سرویسهای اطلاعاتی دنیا.
ولی بچه من و رفیقاش بازی رو به جایی رسوندن که اونا کم آوردن. با جرزنی اومدن تو خیابونای تهران به ماشینشون بمب چسبوندن. من افتخار میکنم که همچین بچهای بزرگ کردم که پوز همه دنیا رو به خاک مالید. حالا هرچقدر میخوان برن تو زحماتش سیمان بریزن.
وسط حرف با ناراحتی گفتم حاج خانوم، حالا با جرزنی یا با تحریم یا با سیمان بالاخره اونا بازی رو بردن دیگه. علیرضا پسر آقا مصطفی داشت بیرون بازی میکرد. یه دفعه دوید اومد تو اتاق. حاج خانوم بغلش کرد یه دست رو سرش کشید، گفت نه بازی که هنوز تموم نشده من دارم یه مصطفی دیگه تربیت میکنم.
هنوز تو کف قیافه علیرضا هستم. اون لحظهای که مادربزرگش اینو میگفت و با غرور از الان داشت تو لباسای باباش خودشو تصور میکرد. ژن خوب خانوادگی به این میگن. کاسبی تو بازار ارز و دلالی و قاچاق و واردات و بساز فروشی با رانت پدر و داداش بازی تو این قوه و اون قوه که ژن نمیخواد این چیزا رو هر دله دزدی بلده.
Sorry. No data so far.