و به مضمون نقل میکنم که: «ما اگر بدانیم که کار برای خداست، دیگر غم برای چیست؟»
غیر از این است که در دامان شهدا بزرگ شدیم؟ پس چرا یادمان می رود که وقتی بعد از پیروزی یک عملیات بچه ها پیروزی را از خودشان میدانستد در عملیات بعد شکست میخوردند؟
مگر تاریخ نخوانده ایم؟ چرا یادمان می رود «کم من فئهٍ قلیله…» در جنگ بدر و بعدش شکست احد را؟
واقعیت این است که ما حزب اللهی ها یادمان رفته که کار دست دیگری است! براستی اگر در تشکل هایمان، در موسسه ها و نهاد هایمان و هر گوشه دیگر که لاف کار برای خدا میزنیم، نیتمان حق بود از چیزی ناراحت میشدیم؟
پیروزی دست خداست و شکست هم. عزت دست خداست و ذلت هم.
ما مامور به وظیفه بودیم، هستیم و خواهیم بود. نتیجه به قول قدیمی ها با آن بالاسری است!
قبل انقلاب خیلی از همین روحانیون الگوی ما میگفتند: خمینی سرش باد دارد! آخر چگونه میخواهد با چهار تا #پاپتی شاه را پایین بکشد؟شاه فرار کرد، انقلاب پیروز شد.
مدام می گفتند که این اسلام قدرت مدیریت کشور را ندارد! در سال اول چهار رفراندوم برگزار شد و نهاد های انقلابی مختلف شکل داده شد.
جنگ شد. گفتند: ما قدرت خرید سیم خاردار نداریم. چطور با عراق با پشتیبانی ۷۰ کشور بجنگیم؟ جنگ را پیروز شدیم و عراق و عملاً تسلیحات کل جهان به تمسخر گرفته شد.
جوانان در تحریم قله های علمی را فتح کردند. سر فتنه ها گفتند کار جمهوری اسلامی تمام است! ملت مقتدر ایران با سیلی جوابشان را داد. همه میدانستیم که این انقلاب را به سادگی نگرفتیم که به سادگی تحویلش بدهیم.
و حالا در۴۰ سالگی انقلاب؛ متاسفانه همسنگری هایمان رنگ خود باخته اند که دیگر امیدی نیست.
براستی کدام انقلاب، آن هم از نوع دینی، ۴۰ سال به سمت هدفش حرکت کرده است؟
خمینی باور داشت . ما هم به این باور برسیم که «لا حول و لا قوه الا بالله»….
Sorry. No data so far.