پرهیز از عدالتخواهی مصداقی؛ یک وقت هست که این موضوع را به عنوان یکی از مسائل عدالتخواهی مطرح میکنند، که در جای خود قابل تأمل است. اگر در طرح این مسئله، پیشفرضهایی مانند «مترادف بودنِ عدالتخواهی مصداقی با شارلاتانبازی و آبروبَری و خودنمایی» مطرح شود، باید گفت، چنین معرکهگیریهایی، با هیچ متر و معیاری به عدالتخواهی نمیخورَد. شاید عدهای بخواهند عقدههای فروخفتۂ روانیشان را با نقاب عدالتخواهی فرو بنشانند، که نکلیفشان معلوم است!
یک وقت هم هست که برای فرار از درگیریها و منازعاتِ سخت عدالتخواهانه، دست به دامن این تعابیر تخدیری میشوند.
اینها برای خالی نبودن عریضه، تلاش برای نشر ارزش و اهمیت عدالت [و نه حتی عدالتخواهی] را پیش مینهند!
مثلاً میگویند بیایید به جای توپیدن بر درخواست پاداش میلیاردی از سوی مدیرکل اوقاف، در مذمت ولخرجی حرف بزنیم و…
حالا دیگر معلوم شده که بلوای مقدسمآبانهای که ذیل عنوان «پرهیز از عدالتخواهی مصداقی» راه انداختهاند، قطعاً پروژهای ضدعدالت است. وگرنه چطور میتوان عدالتخواهی کرد و تبلور و تجسم و تجسدِ فساد و بیعدالتی را نشان نداد؟ مگر ما در معارف عدالتخواهی، کم داریم یا معارفمان نارسا و ناکافیست که مثلاً به تکرارِ کلیشهای «عدالت از دیدگاه قرآن» یا نظیر آن مشغول شویم؟
دامن زدن به عدالتخواهی غیرمصداقی، عدالتخواهی را دکانی از دکانهای اهل تتبع و کنفرانس و همایش میکند.
همچنان که جا زدنِ ماجراجوییهای کودکانۂ بیپایه و کور به نام عدالتخواهی مصداقی، دکانی از دکانهای شارلاتانهاست.
و از همه مهمتر اینکه، دامن زدن به دوگانۂ «عدالتخواهی مصداقی یا غیرمصداقی» دکانی از دکانهای جریان تزویر است؛ چون میبینند پس از یک دورۂ فترت، عدالتخواهی دوباره رونق گرفته و نسل جدید عدالتخواهانِ انقلابی سربرآوردهاند، از ابتدا برآنند تا عدالتخواهان را به نزاع بیحاصل و بیمعنا مشغول کنند. تکلیف عدالت و قسط، قرنهاست که روشن است؛ در انقلاب اسلامی هم روشنتر از همیشه.
بهجای منازعات مصنوعی، اصل قضیه را که کوشش حداکثری برای تحقق عدالت و مبارزه با بیعدالتیست، دریابیم.
Sorry. No data so far.