یکی از صورتهای فرعی سازی عدالت، ایجاد واهمه از تزاحم عدالت با ولایت است. برای تشدید این واهمه، مثالها و موقعیتهایی را پیش میکشند تا دست و دلِ متدینین را بلرزانند. موقعیتهایی که اغلب استثناییاند و دور از ذهن. لااقل برای جوانی در فلان گوشۂ پرت کشور، چنان موقعیتهایی به ندرت پیش میآید.
فارغ از انحرافی بودن دوگانهسازیهایی نظیر «عدالت یا ولایت»، نکتۂ مهمی که وجود دارد این است که با فرضِ تقدم ولایت بر عدالت، اگر موقعیتهای ضدعدالت را فهرست کنیم، دهها مسئلۂ آشکار ضدعدالت وجود دارد که اعتراض به آنها اصلاً شبهۂ احتمال تضاد با رأی ولایت را در پی ندارد؛ با این وجود، جریان مقدسمآب، ذهن جوانهای متدین را چنان آشفته کرده که از ترس معصیت، دست به سیاه و سفید نمیزنند!
بنده خدایی از جماعتی که اصولاً همواره برای ذرهای عدالتخواهی هم در تردیدند، میگفت «مسئلۂ ما این است که اگر یکی از اعضای بیت رهبری دچار خطا شد، آیا مصلحت است که خطای او را افشا کنیم یا نه؟» مرادش این بود که برخورد عدالتخواهانه در چنین مواردی، موجب خدشه به اعتبار ولایت میشود، پس سکوت میکنیم!
به او گفتم «حالا شما لطف کنید همینجا در همسایگیات مفاسد و مظالمِ روشن و واضح را برنتاب و متعرضش شو، هروقت رسیدی به بیت رهبری، آن وقت دنبال رفع شبههات هم میروی.»
با چنین استدلالهای حیرتآوری، هم منت سرِ ولایت میگذارند و هم عدالتخواهی را رها میکنند.
پی نوشت: جریان موسوم به تقوای گریز با این معارفِ مجعول، جمع کثیری را معطل و مردد کرده است.
Sorry. No data so far.