سعید عاکف نویسندهی کتاب خاکهای نرم کوشک (زندگینامهی شهید برونسی)، در یادداشتی که 29 مهر به ایرنا سپرد، در رسای شهید شوشتری سخن گفت. شهید شوشتری به همراه جمعی از فرماندهان سپاه پاسداران 26 مهر 88 پس از شرکت در همایش وحدت در سیستان و بلوچستان توسط یک عملیات تروریستی به شهادت رسید. و لایق لقب شهدای وحدت شدند. متن کامل یادداشت سعید عاکف:
خبر شهادت سردار نورعلی شوشتری، جان کسانی را بیشتر و دردناکتر سوزاند که او را بهتر میشناختند، و از سابقه خدمات او به اسلام و انقلاب، بیشتر باخبر بودند.
یکشنبه، در اولین ساعات صبح، خبر شهادت مظلومانه او و جمعی از همراهانش – مخصوصاً یادگار ارزشمند دوران دفاع مقدس، سردار شهید محمدزاده – چنان روح و روانم را بههم ریخت که تا ساعتها مثل افراد شوکزده، دست و دلم به هیچ کاری نرفت و سایه سنگینی از غم و اندوه، تمام وجودم را فرا گرفت.
خاطرم هست آخرین بار سردار را در مراسم یادبودی که برای بزرگداشت یکی از گوهرهای بسیار کمیاب دفاع مقدس، شهید سیدعلی حسینی، برگزار شده بود، دیدم. آخر جلسه، موقع بیرونرفتن از سالن یادواره، چند دقیقهای با او صحبت کردم و یادآور شدم که؛ هنوز هیچکس موفق نشده بخش عمدهای از گنجینه عظیمی را که او راجع به دفاع مقدس در سینه دارد، استخراج کند. همانجا فیالمجلس این قول را داد که در این زمینه فرصتهایی را در اختیارم بگذارد تا بتوانم با او مصاحبه کنم، اما متأسفانه به خاطر مشغله فوقالعادهای که سردار داشت، پس از آن هیچوقت این فرصت پیش نیامد.
آن شب، در آن یادواره، سردار شوشتری از مظلومیت سیدعلی حسینی چیزهایی گفت، و من هرگز فکر نمیکردم که دیری نخواهد پایید که دیگرانی درباره مظلومیت او داد سخن دردهند.
وقتی خبر شهادت سردار به دست برخی از جرثومهها و نطفههای ناپاکِ استکبارِ ناپاکتر از خودشان را شنیدم، بیاختیار یاد شهید محمود کاوه افتادم؛در اوایل حضورش در کردستان، و در شهر سقز. وقتی فرمانده عملیات سپاه سقز شد، فوراً بیانیهای صادر کرد که تا آن موقع در کردستان سابقه نداشت. دستور داد آن را به صورت اعلامیه، بر در و دیوار شهر بچسبانند. محمود خیلی محکم و قاطع به ضدانقلاب پلیدی که از کاه وجودش، در چشم یک مشت مردم دردمند و بیچاره کرد، کوه ساخته بود، اولتیماتوم داده بود و گفته بود: از امشب اگر یک گلوله کلاش به طرف ما شلیک کنید، جوابتان را با گلوله آرپیجی میدهیم، اگر آرپیجی بزنید، جوابتان را با خمپاره میدهیم؛ اگر یک نفر از ما را بکشید، یک دسته از شما را به درک واصل میکنیم…
خدا رحمت کند شهید مظلوم و غریب، ناصر ظریف را؛ میگفت محمود پای این بیانیه را با اسم و فامیل خودش امضا کرده بود. خیلیها او را از عواقب این کار ترساندند و از او خواستند لااقل اسم مستعار بنویسد، محمود ولی اصرارِ در اصرار داشت که حتماً اسم و فامیل خودش پایین اعلامیه باشد. میگفت: اینها را باید شکست، باید خوارشان کرد،باید ابهت نداشتهشان را به باد فنا داد!…
محمود کاوه و محمود کاوهها با چنین اقدامات جسورانهای ضدانقلاب را در کردستان به خاک سیاه نشاندند و آن خطه را از لوث وجودشان پاک کردند.
هرگز از خاطر نمیبرم که زمانی یکی از یادگاران ارزشمند دوران دفاع مقدس، طرحی را برای برقراری امنیت در سیستان و بلوچستان داد که حاضر شد با خون خودش پای آن را امضا کند و به آقایان گفت اگر این طرح جواب نداد، من در کمال میل حاضرم که مرا اعدام کنید! متأسفانه نمیدانم بنا به چه مصلحت یا مصالحی در نهایت امر، موافقت نشد با اجرای این طرح!
آقایان مسؤول، برادران عزیز؛ ما تا کی باید در مناطقی مثل سیستان و بلوچستان هزینه بدهیم؟! و تا کی مردم دردمند و مظلوم چنین مناطقی نباید روی آسایش و امنیت را ببینند؟ باور بفرمایید در این مملکت، محمود کاوه زیاد است؛ محمود کاوههایی که اگر به آنها میدان داده شود، بقایای استکبار پلید در چنین مناطقی را همچون تفالههایی به زبالهدانهای پست و حقیر خواهند ریخت؛ چون اینان حتی لایق زبالهدان تاریخ هم نیستند! بگذریم…
بنده در فایلهای ذهنم، موارد فراوانی از رشادت و دلاوریهای سردار شهید نورعلی شوشتری سراغ دارم که شاید اوج آنها در عملیات مرصاد به منصه ظهور رسیده باشد. در میان مستندات فراوانی که از عملیات مرصاد در آرشیو انتشارات مُلک اعظم وجود دارد، نکته نابی سراغ دارم که تا به حال هیچجا از آن سخن به میان نیاوردهام. قصد داشتم در زمان مقتضی این مطلب را در کتابی که درباره همین عملیات در دست تدوین و نگارش داشتهام، بیان کنم، اما اکنون که چنین فاجعه عظیمی برای کشور ما به وقوع پیوست و قلب رهبر عزیز را داغدار کرد، جا دارد تا به آن نکته ناب اشارتی داشته باشم و تقدیمش کنم به روح ملکوتی شهید شوشتری.
خاطرم هست آقای غلامعلی اعتدالی که در آن عملیات از نزدیک در جریان بعضی وقایع بود و با سردار شوشتری در ارتباط، میگفت: زمانی که منافقین حمله مذبوحانه خود را به بخشی از مناطق غرب کشور آغاز کردند، در ساعاتی از این عملیات، عرصه به قدری بر نیروهای انقلاب تنگ شد، که خبر آن به گوش شخص امام هم رسید و حضرت ایشان را نگران کرد. مخصوصا که این ماجرا بعد از قبول کردن قطعنامه پیش آمده بود، و با توجه به آن مساله جام زهر، امام در اوج مظلومیت به سر می برد.
چون در عملیات مرصاد، سردار شوشتری یکی از فرماندهانی بود که در جمع و جور کردن این قائله نقش محوری و کلیدی ایفا کرد، امام به او و یکی دیگر از فرماندهان پیام داده بود که اگر با توکل بر خدا، مانع پیشروی منافقین شوند، آنها را در عالم دیگر شفاعت خواهد کرد.
و این به مثابه یک چک سفید امضا بود که اکنون نقد شده، و یقیناً برکات این شفاعت، به روح پاک شهید شوشتری رسیده است.
اگر قلمی که اکنون در دست دارم و با آن مشغول نگارش این سطور هستم، عمق این فاجعه را درک میکرد، و اگر توان این را داشت که اندوه عمیق نگارنده را به درستی درک کند، حتماً بر صفحات کاغذ خون میگریست! و چقدر عجیب و دردآور بود دیروز، وقتی که فهمیدم صدا و سیمای محترم نه تنها برنامه درخور و شایستهای به مناسبت وقوع این فاجعه عظیم پخش نکرده، بلکه حتی حاضر نشده – لااقل برای ساعاتی – پخش برنامههای طنز خود را تعطیل کند؛ چقدر عجیب و دردآور است!!
مسؤولین محترم عرصههای فرهنگی و غیرفرهنگی؛ قدر شوشتریهایی را که هنوز بین ما هستند و در دنیای پست و حقیر ما دارند زندگی میکنند، بدانید. چقدر شایسته و بجا بود اگر برخی از آقایان مسؤول و فرمانده، به اهمیت گنجینههایی که این عزیزان در سینه دارند، پی میبردند و به صورت فنی و کاملاً حرفهای برای استخراج آن اقدام میکردند، و اصلاً این کار را هم برای آنها به صورت یکی از وظایف سازمانیشان قرار میدادند.
Sorry. No data so far.