دكتر علی اكبر ولایتی گفت: در فتنه 88 تنها عده كمی میدانستند چه میكنند و در فكر براندازی نظام بودند. البته نه به این معنا كه شورش مسلحانه كنند چرا كه میدانند امكانپذیر نیست. بلكه به صورت نرم؛ یعنی «استحاله». استحاله از درون، از خاصیت انداختن حكومت اسلامی و از اسلامیت انداختن جمهوری اسلامی. در عین حال عده كمی میدانستند كه چه میكنند؛ یعنی برخی دانسته یا نادانسته، تجاهل كردند. عده زیادی هم متوجه نبودند اما زمانی كه پردهها كنار رفت مشخص شد چه خطری از سر كشور گذشته است.
مشاور بین الملل رهبر انقلاب در پاسخ به این سوال كه ارزیابی وی از دیپلماسی دولت نهم و دهم كه برخلاف دورههای گذشته، تلاشهای رسمی از قبیل نامهنگاری، درخواست مذاكره و مناظره صورت گرفته چیست، اظهار داشت: من یك كلمه كلی عرض میكنم و دیگر بیشتر از این وارد مصادیق نمیشوم. كلمه كلی این است كه دولت آقای دكتر احمدینژاد در میان دولتهایی كه در زمان رهبری حضرت آیتالله خامنهای حضور داشتند، بیش از بقیه از نظرات ایشان تبعیت میكند. بیش از این هم وارد مصادیق نمیشوم. وی گفت: بعید میدانم در آینده نزدیك شاهد رابطه با آمریكا باشیم.
متن این گفتگو را در ادامه بخوانید.
آقای دكتر! ما شما را در چهرههای مختلفی دیدهایم. در كسوت یك دیپلمات، در كسوت یك پزشك، در كسوت یك تاریخدان و در كسوت یك مرد سیاسی. همین باعث میشود سوالات متفاوتی از شما بپرسیم. در خصوص رابطه با آمریكا كه یكی از مسائل مهم از ابتدای انقلاب تا كنون بوده است، بعد از تسخیر لانهجاسوسی رابطه دو طرف قطع شد. این مساله در دورههای مختلف وجود داشته و به عنوان یك مساله مهم در هر دولتی مطرح شده است. بحثهای متفاوتی هم در این رابطه انجام شده و اتفاقات مهمی هم در این میان رخ داده است. باتوجه به اینكه شما در دورههای مختلف در وزارت امور خارجه حضور داشتید، آیا واقعا غیر از آن چیزی كه به صورت رسمی انجام شد تلاشی برای برقراری ارتباط میان طرفین صورت گرفت؟
تا جایی كه به وزارت خارجه مربوط میشود ما كاری صورت ندادیم. كاری صورت گرفت اما اینكه هر طرف چه مقدار سهیم بود من اطلاع دقیقی ندارم. تنها موردی كه به صورت آشكار انجام شد یا به تعبیر بهتر آشكار شد، ماجرای مكفارلین بود. البته این مذاكرات به صورت محرمانه بود اما بعدا آشكار شد. از این طرف وجهی پرداخت شد و از طرف مقابل امكاناتی كه مورد نیاز نیروهای ما در جبهه بود در اختیارمان قرار گرفت؛ مانند موشك تاو، موشك هاگ و تجهیزات دیگری كه مورد نیاز نیروهای ما بود.
به دلیل اینكه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، نیروهای نظامی ما عمدتا با وسایل آمریكایی تجهیز شده بودند. البته این سرمایه ملت بود و ما در جنگ تحت تحریم بودیم. هواپیماهای جنگی اف – 4، اف – 5 و اف – 14 و همچنین موشكهای ضدهوایی هاگ نیاز به یدكی داشتند. این هم یا باید از سوی آمریكایی تامین میشد یا از سوی كشورهایی كه آمریكا به آنها اجازه میداد. نیازمندیهای جنگ از یك سو و نیازمندیهای آمریكاییها به اینكه مجددا روابط را برقرار كنند از سوی دیگر، موجب شكلگیری جریان مكفارلین شد، اما غیر از این ماجرا، كار جدی از سوی وزارتخارجه صورت نگرفت یعنی در حقیقت در برنامه نبود.
یعنی هیچ كارگروهی، میزی یا هیاتی در این رابطه فعالیت نمیكردند؟
برای اینكه با آمریكاییها كار كنیم خیر. برای اینكه بر اساس قانون اساسی مسائل اساسی سیاست خارجی در اختیار رهبری نظام است. در آن زمان نه امام(ره) بنا داشتند چنین كاری انجام دهند و نه بعد از ایشان مقاممعظمرهبری چنین مسالهای را دنبال میكنند.
از دوره شما كه عبور كنیم، در دوره خاتمی بسیاری بنا داشتند این تابوی مذاكره با آمریكا شكسته شود؛ یعنی به محض اینكه آقای خاتمی وارد ساختمان پاستور شد، این بحث مطرح شد و تا روزهای آخر هم ادامه داشت. چرا این اتفاق نیفتاد؟
بنای نظام این نبود كه این اتفاق بیفتد. گاهی برخی كلمات و عبارات بسیار تكرار میشود و به تیتری تبدیل میشود كه جا میافتد. مثل همین عبارت «تابوی مذاكره با آمریكا را بشكنیم». نفس «تابوشكنی» براساس یك دیدگاه نشات گرفته از فرهنگ غربی، امری ممدوح و ستایش شده است. یعنی اینكه انسان نسبت به یك امری به صورت غیرمنطقی تعصب نداشته باشد. البته پشت این موضوع مسائل دیگری هم نهفته است.
از همین عبارت برای «تقدسزدایی از مقدسات» استفاده میكنند و میگویند تابوشكنی كنیم. مثلا فردی مانند فروید بهعنوان فردی كه در روانشناسی تحول ایجاد كرد و پایهگذار روانكاوی بوده، موضوع «تابو» را مطرح میكند. این مساله به حوزه سیاست هم تعمیم مییابد. در حقیقت برداشتی كه از این كلمه میشود، برداشتی منفی است. با این استدلال عدم مذاكره با آمریكا منفی است و اگر این منفی را از سر راه برداریم، «تابوشكنی» كردهایم.
به تعبیر فرنگیها، «كانوتیشن» تابو، منفی است؛ پس باید این عامل منفی را كنار بگذاریم. در اینجا چه چیزی منفی به حساب میآید؟ عدم مذاكره با آمریكا! و بنابراین گفته میشود كه «تابوشكنی» كنیم. ببینید، هر كاری باید یك منطق قابل دفاع پشت سر خود داشته باشد. ما میخواهیم با آمریكا مذاكره كنیم كه صرفا مذاكره كرده باشیم یا یك هدفی را دنبال میكنیم؟ این درست نیست كه بگوییم با آمریكا مذاكره میكنیم برای اینكه مذاكره كرده باشیم. «مذاكره برای مذاكره» حتما اشكال دارد. اشكالش هم در این است كه ما بیهدف وارد مذاكره میشویم اما طرف مقابل هدفدار وارد میشود. طرفی هم كه با هدف وارد مذاكره میشود، سعی میكند به هدف خود برسد اما ما كه هدف نداریم، سرگردان هستیم و عملا صحنه را میبازیم.
آیا همان دوستانی كه طرفدار این تابوشكنی هستند، میتوانند تعریف كنند هدف ما از این تابوشكنی چیست؟ اگر حرفی برای گفتن داشته باشند كه حتما مطالبی را خواهند گفت. اگر توانستند باب یك بحث منطقی را باز كنند اشكالی ندارد و بسیار هم مثبت است. همین مسائلی كه بنده عرض میكنم میتواند آغاز یك بحث منطقی باشد. میتوانند بیایند با مجله شما گفتوگو كرده و نظرات و استدلالاتشان را مطرح كنند.
در وهله اول باید به این سوال پاسخ دهند كه آیا هدفگذاری برای مذاكره دارند یا خیر؟ و در وهله بعد مشخص كنند كه هدفشان چیست؟
بنده سابقه طولانی در كار سیاستخارجی دارم؛ چراكه حدود 16 سال در وزارت خارجه بودم و بعد از آن هم 13 سال است كه بهعنوان مشاور امور بینالملل مقام معظم رهبری مشغول به كار هستم. یعنی نزدیك به 30 سال است در حوزه سیاستخارجی فعالیت میكنم. البته سمت قبلی یك كار رسمی اجرایی بود و این یك كار مشورتی است و این هم كم نیست. من سخنهای بسیاری را آشكار و غیرآشكار، رسمی یا غیررسمی و همچنین به تلویح یا تصریح شنیدهام اما واقعا منطق قابل دفاعی ندیدهام كه انسان بداند با این هدفگذاری منافع ملی ما حراست میشود.
بارها به صورتهای مختلف پیامهایی برای آمریكاییها ارسال شده؛ خیلی از اوقات ایران و آمریكا و سایر كشورها از طریق رسانهها با یكدیگر صحبت میكنند. یك مقام رسمی موضعی میگیرد و طرف مقابل نیز موضعگیری میكند. اگرچه این موضعگیریها غیرمستقیم است اما بهگونهای است كه پیامها رد و بدل میشود.
گاهی نیز سفیری میآید، رئیسجمهور یكی از كشورها، دبیركل سازمان ملل، وزیران امور خارجه و دیگران میآیند و پیامها را ردوبدل میكنند. زمانی هم كه ما در وزارت امورخارجه بودیم، چنین اتفاقاتی میافتاد. مسئولان ما از همان ابتدا سوالی را مطرح كردند و آن این بود كه آیا آمریكاییها حاضرند در موضع برابر مذاكره كنند و قبل از آن حسننیتی نشان دهند؟
شما گاهی چنین موضعی را از زبان مسئولان هم شنیدهاید. البته بخشی از اموال ما هم در توقیف آنهاست. بیایند و به عنوان حسن نیت اعلام كنند كه ما حداقل بخشی از این اموال را آزاد میكنیم. اگر به خاطر داشته باشید، در قضیه افغانستان، مذاكراتی در چارچوب سازمان ملل معروف به «مذاكرات بن» وجود داشت كه در سه مرحله برگزار شد. آمریكاییها هم به لحاظ سیاسی با تكیه بر همین اجلاس سهگانه توانستند زمینهسازیهای برخورد با طالبان را فراهم كنند.
بعد از مدتی از مذاكرات خارج شدند و اعلام كردند ایران باید حقوق بشر را رعایت كند تا ما به مذاكره ادامه دهیم! ملاحظه كنید؛ چگونه دمخروس پیدا شد، معلوم شد بنای اینها بر این است كه همین چیزی كه برخی از آن به «تابوشكنی» یاد میكنند، از سوی ما صورت بگیرد و بهرهاش را آنها ببرند. این تابوشكنی نیست، حرمتشكنی است. چه حرمتی؟
بالاخره این ایرانی كه در مقابل آمریكا ایستاده، در مقابل زیادهخواهیهای او «نه» گفته است و بابت این ایستادگی بیش از سی سال است كه هزینه پرداخت میكند و در مقابل بهرههای فراوانی هم برده است، از این مقاومت خود تعریفی دارد. به هر چیزی كه در چارچوب این تعریف نگنجد، عمل نمیكند؛ به دلیل اینكه زحمات سی و چند سالهاش از دست میرود. كافی است چند جلسه مذاكره بیحاصل با طراحی آمریكاییها انجام شود و تمام سرمایهای كه شما از امتناع مذاكره با آمریكا داشتید، از دست بدهید؛ چرا كه مذاكره نابرابر مورد توقع آمریكاییهاست.
در دوره آقای احمدینژاد برخلاف دورههای گذشته، تلاشهای رسمی از قبیل نامهنگاری، درخواست مذاكره و مناظره صورت گرفته است. ارزیابی جنابعالی از دیپلماسی دولت نهم و دهم چیست؟
من یك كلمه كلی عرض میكنم و دیگر بیشتر از این وارد مصادیق نمیشوم. كلمه كلی این است كه دولت آقای دكتر احمدینژاد در میان دولتهایی كه در زمان رهبری حضرت آیتالله خامنهای حضور داشتند، بیش از بقیه از نظرات ایشان تبعیت میكند. بیش از این هم وارد مصادیق نمیشوم.
باتوجه به مسائلی كه مطرح كردید، آیا فكر میكنید در آینده نزدیك شاهد رابطه با آمریكا خواهیم بود؟
بعید میدانم.
به سیاست داخلی بپردازیم. شما سالها در كسوت یك دیپلمات بودید. همواره در برهههای مختلف این احتمال مطرح بوده كه شاید دكتر ولایتی كاندیدای ریاستجمهوری شود. اما شما بیشتر سعی میكردید كسوت دیپلماتیك خود را حفظ كنید؛ یا در آخرین دقایق میگفتید نمیآیم، یا میگفتید از ابتدا چنین مسالهای مطرح نبوده یا اینكه میگفتید نظرم تغییر كرده است. در انتخابات ریاستجمهوری نهم، یك باره آماده و مهیای پوشیدن ردای ریاستجمهوری شدید. چطور شد به این تصمیم رسیدید؟ اصولگرایان كاندیداهای متعددی داشتند اما شما رسما ستادهای انتخاباتیتان را هم تشكیل دادید…
برخی فكر میكنند كه ظرفیتی در برخی افراد برای كاندیداتوری ریاستجمهوری یا نمایندگی مجلس وجود دارد. این مساله در میان خواص جامعه و همچنین عامه مردم به حدی میرسد كه شاید برای آدم یك تكلیفی ایجاد كند. شاید بتوانیم به نوعی نام این را ادای تكلیف بگذاریم.
برخی از منتقدان، معتقدند در همان برهه آقای دكتر ولایتی وارد صحنه انتخابات شد تا مدل شورای هماهنگی تغییر كند. یعنی از اول هم قصد كاندیداتوری در انتخابات را نداشتید بلكه میخواستید بازی شورای هماهنگی را تغییر دهید تا آقای هاشمی وارد عرصه انتخابات شود.
نه قسمت اول این حرف درست است و نه قسمت دوم آن. من نه میخواستم برنامه شورای هماهنگی را تغییر دهم و نه میخواستم برای حضور آقای هاشمی زمینهسازی كنم.
بگذریم. در انتخابات ریاستجمهوری دهم ما شاهد اتفاقات كمسابقهای بودیم. اتفاقاتی كه در برخی برهههای پس از انقلاب مانند ماجرای بنیصدر رخ داد، شاید اصلا با فتنه پس از انتخابات 88 قابل مقایسه نباشد. شما به عنوان سیاستمداری كه سالها در عرصههای مختلف حضور داشتید، فكر میكنید چرا نظام با چنین مسائلی روبهرو شد؟
عوامل این حوادث را میتوان به دو دسته تقسیم كرد؛ عوامل داخلی و خارجی. علل و عوامل خارجی هم به دو دسته تقسیم میشوند؛ عوامل عمومی و عوامل اختصاصی جمهوری اسلامی ایران. بنای عمومی كشورهای غربی در این برهه یعنی بعد از فروپاشی شوروی، این بود كه در دنیا «دموكراسی هدایتشده» در كشورهای مختلف ایجاد كنند. یعنی هم دموكراسی باشد و هم حكومتها مستقل نباشند. در حقیقت میخواهند بهگونهای باشد كه حكومتها هم بر اساس دموكراسی روی كار آمده باشند و هم از لحاظ تصمیمگیریهای سیاسی و بینالمللی مستقل نباشند. تا پیش از این، غربیها از ترس ظهور كمونیسم به عنوان یك مجموعه متحد فعالیت میكردند كه بعد از جنگ دوم جهانی پیشتازشان آمریكاییها بودند. كودتا میكردند؛ به عنوان مثال مائوئیستها در فیلیپین فعالیت میكردند و غربیها فرمینال ماركوس را به عنوان یك ژنرال آوردند كه كودتا كرد و حكومت را در دست گرفت. دهها ژنرال نظامی را در آفریقا و آمریكای لاتین با كودتا روی كار آوردند. حتی در ایران هم دست به كودتا زدند و ژنرال زاهدی را به ریاست دولت رساندند و دكتر مصدق را سرنگون كردند. همه این كارها برای جلوگیری از نفوذ كمونیسم صورت میگرفت.
بعد از اینكه كمونیسم عملا از صحنه سیاسی جهان كنار رفت، غربیها به فكر دموكراسی هدایت شده افتادند كه كشورها حكومتهایشان به صورت مستقل شكل نگیرد. طراحی انقلابهای مخملی هم بخشی از طرحهایشان بود كه نمونههایش را در اوكراین، گرجستان و قرقیزستان شاهد بودیم. حتی در لهستان هم در آستانه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اولین نمونه دموكراسی هدایت شده توسط حزب تحت رهبری لخوالسا ظهور پیدا كرد. هواداران این حزب، در آستانه فروپاشی شوروی، شورشی را از بندر «گدانسك» آغاز كرده و سرانجام اولین دموكراسی هدایت شده را حاكم كردند. ضمن اینكه مردم در انتخابات شركت كردند و رای دادند اما حكومتی روی كار آمد كه كاملا مطیع آمریكاییها بود.
در اوكراین و گرجستان هم آمریكاییها دخالت كردند. سیر تحولات شوروی سابق را مشاهده كنید؛ روزی كه آقای گورباچف به دبیركلی حزب كمونیست انتخاب شد، بعدها اخباری منتشر شد كه نشان میداد خانم تاچر نخستوزیر اسبق انگلیس با فاصله 24ساعت گزارش كوتاهی برای آقای ریگان فرستاد و مشخصات گورباچف را در آن درج كرد. سیستم اطلاعاتی MI6 آقای گورباچف را دنبال كرده و خصوصیات شخصی و ویژگیهای روحی او را كشف كرده بود. غربیها روی خصوصیات روحی و ضعفهای او و ضعفهای خانوادگیاش تكیه كردند. به عنوان مثال زمانی كه خانم گورباچف به لندن سفر میكرد، ماموران MI6 همراه او میرفتند و برای او پالتو پوست و چیزهای دیگری كه نیاز داشت تهیه میكردند. یعنی از طریق همسرش در او نفوذ كرده بودند.
این مقدمه فروپاشی شوروی بود. یعنی اگر هم قرار بود شوروی از هم پاشیده شود، آقای گورباچف این اتفاق را سرعت بخشید. در واقع نفوذ بیگانه در این امر موثر بود. البته ما از فروپاشی یك حكومت كمونیستی استقبال میكنیم. خود شوروی در زمان ریاست آقای گورباچف از قربانیان انقلاب مخملی بود. آن زمان روزگار ابرقدرتی روسها بود اما امروز خود مسكو هم قبول ندارد یك ابرقدرت است. همانطور كه حضرت امام(ره) پیشبینی كرده بود، سرانجام روزی كمونیسم به بنبست میرسید، اما وجود آقای گورباچف این فروپاشی را تسریع كرد. در چین هم فردی خردمند مانند دن شیائو پنگ به تدریج استحالهای در درون حزب كمونیست چین ایجاد كرد، بهگونهای كه در دوره او حزب كمونیست دیگر حزب دوره مائو نبود. اما چین مانند شوروی سابق دچار فروپاشی نشد.
همین سناریو را برای ایران تدارك دیده بودند؛ گروهها و افرادی كه از ابتدا یا دلبسته به غرب بودند یا وابسته به غرب. اینها از ابتدای انقلاب در كشور بودند؛ اگر نبودند هم بعدها پیدا شدند. چه بسا افرادی كه پیش از این انقلابی بودند اما بعد كه به زندگی خوبی رسیدند، كمكم به سمت بیگانگان متمایل شدند. چراكه پایبندی به ارزشها در آنها خیلی قوی نبود كه آنها را بر سر مواضع اصولیشان حفظ كند. عوامل سفارتخانهها هم در كار بودند. ارتباطات قدیمی برخی شبكههای ارتباطی میان بیگانگان در داخل كشور هم بیاثر نبود. به شبكه بهائیت نگاه كنید؛ یك سیستم سازماندهی شده از زمان محمدشاه قاجار تاكنون كه همواره در خدمت بیگانگان بوده است.
شبكههای مشابه بهائیت هم كم نبودند. در هر مرحلهای افراد و گروههایی به اینها اضافه شدند تا به سال 88 رسیدیم. در فتنه 88 تنها عده كمی میدانستند چه میكنند و در فكر براندازی نظام بودند. البته نه به این معنا كه شورش مسلحانه كنند چرا كه میدانند امكانپذیر نیست. بلكه به صورت نرم؛ یعنی «استحاله». استحاله از درون، از خاصیت انداختن حكومت اسلامی و از اسلامیت انداختن جمهوری اسلامی. در عین حال عده كمی میدانستند كه چه میكنند؛ یعنی برخی دانسته یا نادانسته، تجاهل كردند. عده زیادی هم متوجه نبودند اما زمانی كه پردهها كنار رفت مشخص شد چه خطری از سر كشور گذشته است.
انتظار شما از برخی خواص چه بود؟
بگویید خواص…
اما برخی دیگر از خواص خوب عمل كردند.
مسالهای نیست؛ ما باید بگوییم معیارها چیست و سپس در این خصوص قضاوت كنیم.
براساس معیارهایی كه رهبر معظم انقلاب مشخص كردند چرا برخی از خواص به این معیارها عمل نكردند و چه انتظاری از این خواص وجود داشت؟
تقسیم افراد جامعه به عوام و خواص انعكاس خوبی ندارد. بهتر است بگوییم عامه مردم و خواص مردم. در تمام جوامع هم این مساله وجود دارد. «آرنولدتویینگبی» به عنوان یك مورخ در بیان فلسفه تاریخ میگوید كه «تمدن را در هر ملتی اقلیت نخبه آن ملت میسازند.» یعنی معتقد به حركت اكثریت نیست. خواص كسانی هستند كه به لحاظ تاثیرگذاری در جامعه، سهمی بیش از هر فرد از مجموعه ملت دارند.
برخی افراد هستند كه كلامشان نافذ است؛ هم به دلیل موقعیت اجتماعی، هم به دلیل منطقشان، هم به دلیل رفتارشان، هم به دلیل خلقیاتشان، سیر زندگی و… اینها كه در جامعه تاثیرگذارترند، خواصند. در جامعه ما زمانی كه گفته میشود انتظار از خواص چیزی است كه اگر بر اساس آن انتظار عمل نكنند مورد گلایه واقع میشوند، منظور خواص پایبند به مبانی جمهوری اسلامیاست؛ انتظاری كه از این افراد میرود این است كه زمانی كه جمهوری اسلامی به این افراد نیاز دارد در مسیر مصالح جمهوری اسلامی گام بردارند نه خلاف آن.
شما فكر میكنید چرا این افراد در این مسیر گام برنداشتند؟
انگیزههای افراد متفاوت است؛ یعنی این گونه نیست كه همه تحت تاثیر یك انگیزه باشند. ممكن است خوشبینانهترین شكل این باشد كه بگویند استدلال ما این است كه اگر ما ساكت باشیم، به سهم خود از اظهارنظرهای متعارض كم میكنیم و این وقایع را به سمت آرامش پیش میبرد. بعضی ترجیح میدهند كنج آرامش داشته باشند و بهگونهای حركت كنند كه از هیچ طرفی مورد هجوم قرار نگیرند. یعنی حوصله تحمل فشارها و انتقاد را ندارند. شما اگر در حوادث و فتنهها موضعگیری صریح داشته باشید، عدهای علیه شما موضع میگیرند.
مثل خود شما…
بله، بنده موضعگیری كردم و فشارها را هم تحمل كردم. كسی كه موضعگیری میكند، باید آمادگی حملات را هم داشته باشد. بالاخره این یك درگیری سیاسی است. همان طور كه در درگیری نظامی انسان باید منتظر باشد كه هر لحظه تركش به او اصابت كند، در درگیری سیاسی هم باید منتظر چنین اتفاقی باشد. حالا كسی كه دلش نمیخواهد تركش بخورد، اصلا در جبهه حاضر نمیشود یعنی نوعی عافیتطلبی. این هم یك جبهه بود و جبههای مشكلتر از جبهه نظامی. وقتی در جبهه نظامی حضور داشته باشید، سربازهای دشمن به سمت شما تیر میاندازند و خاك شما را اشغال میكنند. از این رو شناخت دشمن در عرصه نظامی بسیار آسان است.
گروهی به امید آینده هستند و اینكه بتوانند بعدها طیف گستردهتری را در كنار خود داشته باشند تا در عرصه سیاسی و انتخابات رای بیشتری كسب كنند و تعارض كمتری داشته باشند. یعنی امیدوارند به كسب مقامهای سیاسی در آینده. با خودشان این طور استدلال میكنند كه هر یك از گروههای درگیر مقداری زخمی میشوند و زمانی كه قرار است نیروهای تازهنفس وارد عرصه شوند، ما به میدان بیاییم. فكر میكنند كه اگر برای هر پستی خودشان را كاندیدا كنند، زمینه برای پذیرش آنها بیشتر است.
بعضی دیگر بدون رودربایستی اینكه عوامل بیگانه از آنها تعریف و تمجید میكنند، خوشحال میشوند. ما شاهد رادیوها، تلویزیونها و سایتهای فارسیزبانی هستیم كه از خارج كشور هدایت میشوند. این رسانه ها بر اساس معیار خودشان، انسانها را دستهبندی میكنند و برخی افراد را مثبت و عدهای دیگر را منفی جلوه میدهند. این تا حد زیادی افكار عمومی را میسازد.
در حقیقت میخواهند بهگونهای باشد كه خارج از مرزنشینان (چه خارجی باشند و چه ایرانیهای دلبسته به خارج) آن روزی كه با رسانههای بیگانه گفتوگو میكنند از او تعریف تمجید كنند یا مفسران این رسانهها از او به عنوان یك شخصیت متعادل كه در حادثهای كه پیش آمده هیچ طرفی را نگرفته است، تمجید كنند. كمكم این تدابیر تبدیل به توهمات میشود.
تقریبا چند ماه از سالگرد این حوادث میگذرد. گروهی میگویند جریان فتنه آتش زیر خاكستر است. برخی هم میگویند تقریبا همه چیز فروكش كرده است. شما وقتی به عقب نگاه میكنید، ارزیابیتان از این آسیب چیست؟ چه نقاط قوت و ضعفی در برخورد با این آسیب میبینید؟
باید عرض كنم این طور نیست كه ما آسیب ندیدیم، ولی كاری كه صورت گرفت كار بسیار سختی بود. بدون تعارف و مجامله عرض میكنم كه اگر نگوییم برجستهترین، اما یكی از برجستهترین نقاط قوت رهبری نظام در كنترل این فتنه بود. یعنی هیچ یك از گروههای سیاسی و اجتماعی و همچنین شخصیتهای سیاسی و مذهبی موجود در كشور نه تنها به اندازه رهبری نظام نقشی نداشته، بلكه اگر هم نقشی داشتند در یك فاصله بعیدی از رهبری نظام به لحاظ مرتبه و ارزیابی و ارزش كاری بوده است. یعنی در واقع رهبری نظام فرماندهی دفاع در برابر این تهاجم نرم را خود به شخصه به عهده گرفتند و همچنان در اختیار دارند.
به نظر بنده این فتنه بعد از یك سال هنوز تمام نشده است. اكثریت كسانی كه در آن زمان موضع دیگری داشتند فهمیدهاند و از ابتدا هم سوءغرضی نداشتند. به تدریج اطراف كسانی كه ستون فقرات این فتنه بودند خالی شده اما همچنان هم در داخل و هم در خارج هستند. اینها امیدوارند در مراحل بعدی كاری را انجام دهند. همان طور كه در سال 78 نتوانستند و در سال 88 مجهزتر به میدان آمدند، اگر بتوانند در نوبت بعدی با تجربه 78 و 88 به میدان میآیند.
قران كریم میفرماید: «فاذا فرغت فانصب» یعنی به محض اینكه از معركهای خلاص شدید خود را برای معركه بعدی آماده كنید. در ابتدای تاریخ اسلام از سال دوم هجرت كه جنگ بدر اتفاق افتاد تا زمان رحلت پیامبر اكرم(ص) بیش از 80 غزوه و سریه پیش آمد. امروز نوع جنگ تغییر كرده است؛ جنگ سخت و سختافزاری به جنگ نرم و نرمافزاری تبدیل شده است. اگر ما خیال كنیم كه همه چیز تمام شده، این خوشخیالی است. دورتادور این كشور را آمریكاییها، ناتو و عواملشان محاصره كردهاند. اینها مثل گرگهایی هستند كه منتظرند یك سستی در هدفشان ایجاد شود و به آن حمله كنند. از این رو باید آماده بود و هوشیارتر و آمادهتر هم شد.
به نظر میرسد امروز مهمترین بحثی كه در مساله جنگ نرم با آن رو به رو هستیم، در حوزه فرهنگی است. در كشورهای خارجی سرمایه گذاری كلانی در عرصه تبلیغاتی و رسانهای صورت گرفته است.
فكر میكنید ما در مقابل این فعالیتها باید چه اقداماتی انجام دهیم تا از دشمن عقب نمانیم؟
كار فرهنگی، باید ابتكاری باشد نه تدافعی؛ اگر در همه حوزهها از جمله حوزه فرهنگ ابتكار عمل را در دست گرفتید، طرف مقابل وادار به انفعال میشود و میدان نبرد، زمان حمله، نوع حمله و زاویه حمله را شما انتخاب میكنید و دشمن مجبور به دفاع خواهد بود. همیشه كشور منفعل مقداری نمره منفی دارد. انفعال در برابر ابتكار تعریف میشود. ابتكار اگر هیچ دستاوردی هم نداشته باشد، حداقل فایدهاش این است كه در ابتدا یك امتیاز مثبت میگیرد، انفعال هم هر قدر مدبرانه باشد از همان ابتدا نمره منفی میگیرد. زمانی رضاشاه در كشور بیحجابی را برقرار و اجباری كرد. متدینان از ترس بیحجابی فرزندانشان، دخترانشان را به مدرسه نمیفرستادند. امروز میبینیم كه وزیر بهداشت ما متخصص زنان است و چادر هم بر سر دارد.
آن زمان میگفتند كه حجاب دست و پا گیر است و جلوی پیشرفت خانمها را میگیرد. در حال حاضر اكثریت قریب به اتفاق مردم ما حجاب خوبی دارند. در عین حال هم بیش از پنجاه درصد ورودیهای دانشگاهها از خانمها هستند. پس حجاب جلوی تحصیل علم، كار و پیشرفت را نگرفته است. امروز در فرانسه، آلمان و دیگر كشورهای اروپایی از ورود خانمهای باحجاب به دانشگاهها جلوگیری میكنند. این نشان میدهد در كشورهای اسلامی خصوصا جمهوری اسلامی كه مشعلدار بیداری در عصر ماست ابتكار عمل را در دست گرفتهاند. فرانسه از چه چیزی میترسد كه یك خانم با حجاب اسلامی وارد دانشگاه شود؟ اینهایی كه مدعی بودند ما به دنبال آزادی هستیم و هر كسی در رفتار، گفتار، لباس پوشیدن، مشی و سلوكش آزاد است مگر اینكه به آزادی دیگران لطمه بزند.
یك دختر نوجوان یا جوان اگر روسری بر سر داشته باشد چه ضرری به همكلاسی خود میزند؟ استدلالشان این است كه اصول سكولاریسم در معرض خطر قرار میگیرد. مسلمانان را به تعصب در اعتقاداتشان متهم میكردند. اگر قرار باشد انسان به اصولی تعصب بورزد، اصولی كه ما معتقدیم منشا خدایی دارد، تعصبپذیرترند یا اصول موضوعه توسط بشر كه همین سكولاریسم است؟ خود فرنگیها اعتقاد به اطلاق ارزشهای حاكم در جامعهشان ندارند و معتقدند كه هر چیزی قابل تجدید نظر است. مشخص است كه مسلمانان در این حوزه ابتكار عمل را در دست دارند. اینكه در فرانسه جلوی ورود دختران محجبه را به دانشگاهها میگیرند، قدرت نیست؛ انفعال است. اگر در حوزه فرهنگی ما ابتكار را در دست گرفتیم هم از لحاظ تولید فرهنگی و هم ارسال آن به جاهای دیگر، میتوانیم امیدوار باشیم كه كارهایی كه از طرف مقابل صورت میگیرد كمترین تاثیر را در ما خواهد داشت.
اصولگرایان در سالهای اخیر مدلهای مختلفی را برای رسیدن به وحدت تجربه كردهاند؛ یعنی از شورای هماهنگی آغاز شد تا جبهه متحد و امروز هم با محوریت جامعتین. با توجه به شناختی كه از جریانات سیاسی دارید، فكر میكنید چه الگویی برای اصولگرایان مناسبتر است و آیا این مدلی كه امروز اصولگرایان به دنبال آن هستند كارآمد است؟
مواضعی كه جامعه روحانیت و جامعه مدرسین اعلام كردهاند، مواضع بسیار خوبی است. به ویژه یكی از بندهای اعلامیهای كه صادر شده، تاكید میكند كه اصولگرایان باید یكپارچه بوده و وحدت كامل داشته باشند.
اگر مبنا همین باشد كه اعلام كردهاند و خواهد بود و مشخص است كه بزرگانی كه این اعلامیه را صادر كردهاند با حسن نیت كامل غرضشان یكپارچگی اصولگرایان است. بنده بهطور كلی عرض میكنم هر اتفاقی از سوی هر كسی یا هر گروهی بیفتد كه شكاف در اصولگرایان ایجاد كند، مضر است. حتما «چند تابلویی» در اصولگرایان مضر است. ممكن است برخی عقیده داشته باشند كه ما زیر پرچم اصولگرایی میتوانیم گروههای مختلفی تشكیل بدهیم؛ یعنی هرچند مجموعهای كه سلایقشان به هم نزدیكتر است یك گروه تشكیل دهند و چند گروه دیگر هم در طرف دیگر جمع شوند و گروهی دیگر از اصولگرایان باشند.
در مرحله بعد هر كدام از این زیرمجموعهها برای انتخابات مجلس و شوراها فهرست جداگانهای ارائه دهند. این مطمئنا مفید نیست. یعنی به نظر میرسد كه همه خواص اصولگرا به این جمعبندی رسیدهاند و بیشتر هم خواهند رسید. از این رو میبینیم كه هر كسی سخنی میگوید، از یكپارچگی صحبت میكند. اما چند پارچه شدن اصولگرایان مضر و نفس یكپارچگی مفید است. اگر اصولگرایان یكپارچه شوند احتمالا همچنان در آینده اكثریت مجلس در اختیار اصولگرایان خواهد بود.
آیا جلساتی كه اصولگرایان با رئیسجمهور داشتند در همین راستا بود؟
حتما آقای رئیسجمهور هم همین تاكید را داشتند كه جامعه روحانیت و جامعه مدرسین اعلام كردند. یعنی ما چیزی خلاف این ندیدیم، بلكه برعكس، تمام صحبتهای ایشان موید این محوریت است.
گفته میشود اگر جامعتین بتواند این مدل را با موفقیت پیش ببرد، در نهایت به افرادی مثل شما و آقای لاریجانی خواهد رسید. آیا در این صورت شما حضور در صحنه را برای خود حجت شرعی میدانید یا باز هم از حضور در انتخابات امتناع خواهید كرد؟
من چنین صحبتی را از شما میشنوم و نظر خاصی هم در این باره ندارم.
Sorry. No data so far.