چرا برای حرکت جهادی در مسیر انقلاب نیاز به یک جمع- با مختصات صحیح یک جمع دوستی مسلمان- وجود دارد؟
1- خلا فهم تئوریک یا «من به بیسوادی جمیعمان اعتراف میکنم!»
ما بیسوادیم و در این زمینه نباید با خودمان تعارف کنیم! به لطف کتاب تاریخ دبیرستان و راهنمایی نه از تاریخ صدر اسلام چیز دقیقی میدانیم و نه از تاریخ معاصر؛ به لطف کتاب دینیها نه از معارف دینی چیزی درست فهمیدیم و به لطف کتب اجتماعی و تاریخهایمان نه از معارف سیاسی فهم عمیق پیدا کردیم؛ امام را که این همه از آن دم میزنیم نیز تنها در همان 17 صفحه معارف3 خواندیم و چندین جزوه از گلچین سخنانش. کی رفتیم سراغ فهم نظام فکری ایشان؟! کی در سخنان رهبری عمیق شدیم؟! علامه و آقای جوادی را نمیگویم که از سطح ما خیلی بالاتر است؛ از شهید مطهری که امام همه آثارش را تایید کرده و زبانی ساده دارد چقدر خواندهایم؟! دیگر نظرات مخالف، حرفهای به روزتر، علم بومی یا دینی و … پیشکش!
اشتباه نشود یک وقت! اینجا اصالت با مطالعه و انبوهخوانی نیست. حرف سر آنست که در عین بیسوادی زیاد، بسیار مدعی هستیم. میخواهیم جهان را بگیریم اما سوادش را نداریم. برای همین است که گاه کم می آوریم. البته این، فقط آفت امت حزب الله نیست که گویی همه نسل امروز گرفتار آمده است به بلیه «کمخوانی- شما بخوان کم اندیشیدن- و پرگویی».
نه اینکه همه مان اینگونه باشیم. بسیاری از ما هم هستند که به بهانه خواندن و اندیشیدن گوشه غار خود خزیده اند و چشم را بر هر آنچه بر کشور و انقلاب میگذرد بسته اند. گویی گمان میبرند درمان این درد، عافیت طلبی است و چه بدگمانند بیچاره ها! البته باید اعتراف کنم غیر از دو دسته، هستند استثناهایی که هم باسوادند و هم اهل جهاد در راه خدا. هم میخوانند و هم کار میکنند. آنها گرفتار توهم تئوریک نشده اند!
خب شاید حالا که درد را فهمیده اید دارید با خود میگویید این چه دخلی به جمع دارد؟
بیایید با فرض اینکه بنا بر «غارنشینی» و «بخور، بخواب، رشد کن نیست!» وضعیت یک دانشجوی فعال در بسیج دانشجویی- یا هر گروه و تشکل دیگر مذهبی- را تصور کنیم.
اول ترم این دانشجوی فعال کلی برای خود برنامه مطالعاتی- به شکل شخصی-، فعالیت تشکیلاتی و …. تعریف میکند. اما اجرای این برنامه ها تنها برای چند هفته اول ترم است و با جدی تر شدن درسها، شروع شدن امتحانات و بالا رفتن حجم فعالیتها اولین بخش برنامه که به مسلخ رفته و ذبح میشود همان برنامه های مطالعاتی است! حالا فرض کنید اتفاقاتی مثل «حمله اسرائیل به غزه» یا «حوادث پس از انتخابات» هم پیش آید. دیگر کنار گذاشتن مطالعه را برای خودمان تئوریزه هم میکنیم. البته باز هم تاکید کرده که وقتی میگویم مطالعه، منظورم یک توهم تئوریک نیست که همه قبول داریم مطالعه، تنها یک ابزار و البته ابزاری ضروری برای فهم تئوریک است.
حالا فرض کنید شما در یک حلقه مطالعاتی عضو بودید که به شکل خیلی جدی برنامه مطالعاتی دارند و همه اعضا به دلیل جدیت و تعهد به دیگران ملزم به حفظ حداقل برنامه مطالعه هستند.
اصلا فرض کنید شما خیلی خفن هستید و حتی هنگامی که زیر فشار کاری و درسی قرار میگیرید هم از مطالعاتتان نمیزنید؛ آیا به نظرتان کار تمام شده و شما عمق تئوریک پیدا کرده اید؟! اگر یکبار و فقط یکبار طعم یک مباحثه خوب و یا تیمی مطالعه کردن- یعنی رجوع به متون مختلف و به بحث گذاشتن اختلاف نظرها- را چشیده بوده قطعا چنین فکری را نمیکنید. اصلا تراز فهم در هنگام مباحثه و به اشتراک گذاشتن زاویه دیدهای متفاوت بسیار بالاتر است از زمانی که به تنهایی مطالعه میشود. البته نباید فراموش کرد که اینها، تنها در صورتی محقق میشود که ملزومات یک گروه مطالعاتی خوب رعایت گردد. در ادامه از این ملزومات هم سخن خواهیم گفت.
2- خلا خودسازی معنوی یا «علیکم بانفسکم!»
جمله ای از آقای بهجت میخواندم با این مضمون که «ممکن نیست بدون اصلاح نفس کاری برای جامعه بکنیم.»
حتما از دیگر بزرگان هم چنین جملاتی را شنیده اید. مثلا جمله معروف امام که «حودتان را بسازید؛ کشور اصلاح خواهد شد.»
به یقین چنین جملاتی به معنای کنج نشینی نیست که اگر چنین بود خود امام یا رهبر انقلاب چنین مسیری را نمی رفته و یا به دیگران توصیه نمیکردند. اما با همان یقین میگویم: از کسی که برای اصلاح نفس خود فکری نمیکند و دنبال اصلاح زندگی اش نیست کار درست و حسابی برای اصلاح جامعه برنمی آید.
اگر مدام روی فعالیت اجتماعی تاکید میکنیم؛ این تاکید باید ناشی از درد دین باشد. یعنی ما باید دغدغه دینی شدن زندگی ها و محیط پیرامونیمان را داشته و از این زاویه روی فعالیت اجتماعی تاکید کنیم. که اگر جز این باشد باید با تاسف فراوان گفت گرفتار ریشه های مارکسیستی شده و خود بیخبر از این انحرافیم!
پس اگر دغدغه ما دینی شدن زندگی است باید به فکر دینی شدن همه ساحات این زندگی بود. ما باید برای راز و نیاز شبانه خود فرصتی باز کنیم. باید به زندگی خود نظمی دینی بدهیم. باید برای وقت خواب،نوع خوراک، نحوه پوشش، ساده زیستی، قناعت، نحوه تعامل هایمان با دیگران و …. فکر کنیم. باید به فکر حذف رذائل اخلاقی و کسب فضائل اخلاقی خودمان باشیم. و هزاران باید دیگر بر گرده هایمان سنگینی میکند و ما با بیخیالی و به هوای دو تا کار اجتماعیمان کاری به آنها نداریم. گویی گمان نمیبریم که روزی زیر این سنگینی خرد شده و به جاده خاکی میزنیم. آن روز، زمانی است که مهره ای فعال در دست شیطان و مشغول فساد بوده، ولی گمان برده که اهل صلاحیم.
اینجاست که خودسازی، آنهم از طریق دینی اش معنا مییابد. اما حدس میزنم سوالی در ذهن میجنبد که «دیگر خودسازی را چه به حرکت جمعی؟! اینجا دیگر تو را به خدا بی خیال ما شوید تا در خلوت خویش مشغول اصلاح وضع خرابمان شویم!» البته پاسخ حقیر این نیست که نیازی به خلوت نبوده و…. بلکه سخن از نقطه ای دیگر است که انگار مشکل هم همان جاست. حداقل من راجع به خودم میدانم که مشکل در نبود عزم و اراده است و تا آن را نیابم کاری جلو نخواهد رفت. در یک جمع میتوانیم به هم کمک کنیم برای آسیب شناسی مسائل و انجام دادن تمرینها برای تقویت اراده هایمان در اصلاح هر مسالهای. مثلا فرض کنید یکی از مسائل جمع ما زیاد خوابیدن باشد. خب اگر برنامه ای تقریبا جمعی برای مدل خوابیدن طراحی کرده و همه، خود را به اعمال آن در زندگی هایمان مجبور کنیم کم کم میتوان به سمت اصلاح رفت. اما امان از وقتی که بخواهیم تنهایی به سمت اصلاح وضع نابسامان خوابها برویم. تنبلی با هزار جور توجیه و به وسوسه شیطان سراغمان را میگیرد و خیلی زود ما را از پای درمیآورد.
در اینجا باید به چند نکته توجه کرد: اولا آنکه قرار نیست اینجا یک کلیسا راه بیاندازیم و پیش کشیش مشغول اعتراف شویم. در حقیقت باید به شدت توجه داشت که روشهایمان اسلامی باشد. دوما اینکه در اینجور کارها حتما نیاز به استاد است تا حداقل برنامهه ای دین در حوزه مختلف را از او بگیریم. اگر قرار باشد به اجتهاد خود عمل کنیم عاقبت خطرناکی پیش رو خواهد بود. بنابراین باز هم این جمع است که مزیت می یابد، چرا که برای استفاده از استاد حتما به صورت جمعی کار راحت تر می شود.
ضمن اینکه وقتی در جمع نوعی روح برادری حاکم شده و همه هم درد دین داشته باشند می توان امیدوار بود که به دلیل وجود امر به معروف و نهی از منکر نوعی مراقبه جمعی بر فضا حاکم شده و جلوی خلاف کاری افراد حاضر در آن فضا را بگیرد. وگرنه در صورت عدم وجود چنین جمعی باید گفت هر فردی در هر لحظه می تواند در یک فضای اجتماعی قرار بگیرد و در صورت ضعف در مراقبه شخصی تحت تاثیر جو آن فضای اجتماعی رفتار خواهد کرد. رفتارهایی که بسته به شانس(!) افراد ممکن است درست باشد و یا غلط.
همین جا باید تذکر داد که وجود یک جمع، مثل تیغ دولبه است. یعنی هم میتواند باعث رشد اخلاقی شده و هم ظرفیتی شود برای لغو و لهو و لعب و نهایتا سقوط اخلاقی.
در یک جمله: با بودن کنار جمعی که مختصات اسلامی را دارا هست میتوان امیدوار شد به تقویت ارادهها، یاد گرفتن روشهای خودسازی و به وجود آمدن یک فضای مراقبه اجتماعی
۳- نیاز به بصیرت یا «یکی منو بگیره نریزم!»
فتنه اخیر به همه مان اثبات کرد که بدون استثنا در معرض خطر بزرگ «ریزش» هستیم. به قول بزرگی آخرالزمان است و سنگینی فتنه ها و افزایش ریزش ها. از چرایی گرفتار شدن در دام چنین خطری میتوان بسیار گفت و دلایل زیادی را برشمرد. اما یقینا یک از اصلیترین دلایل آن، نبود بصیرت است. سوال اصلی هم همین است كه بصیرت یعنی چه؟
بصیرت را در دنیای امروزی که در آن هر کس گرفتار بمباران اطلاعات است باید از نو شناخت و تعریف کرد. ما در دنیایی زندگی میکنیم که حجم زیادی از اطلاعات در سرعت بسیار زیادی به وسیله رسانهها در حال انتشار است. سرعت انتشار و حجم اطلاعات آنقدر بالا رفته که فرصتی برای فکر کردن، تامل نمودن و دقیق شدن در فهم مسائل گوناگون نمیماند. و جالب آن جاست که در عین فکر نکردن گمان میبریم بسیار اندیشیده و خلاصه آنکه خیلی خفن هستیم! این را میتوان از روی نگاههای عاقل اندر سفیهی که به دیگران میاندازیم بفهمیم.
گاه این انفجار اطلاعات به شما اجازه نمیدهد که بتوانید صحنه نبرد را شناخته و یا وقایع پیرامونی را اصلی – فرعی کنید. بنابراین با دیدن چهار اتفاق- آن هم از دریچهای خاص- به اصطلاح کانالیزه شده، مساله را از یک بعد تحلیل کرده و سپس اعلام موضع میکنیم. این، نوعی از استحمار بسیار پیچیده است و کیاست خاصی برای رهایی از آن نیاز میباشد.
حال باید دید وجود یک جمع چه کارکردی دارد؟ جمع اگر با مختصات اسلامی خویش- در مورد این مختصات در ادامه توضیح میدهم.- تشکیل شده باشد میتواند به حفظ شما و تقویت بصیرتتان کمک کند. یعنی حضور شما در یک جمع بصیر باعث میشود که فرصتی بیابید برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات و فکر کردن روی آنها. اینجا شما فرصتی مییابید تا از زوایایی نو نیز به مسائل نگریسته و گرفتار تک بعدی نگاه کردن نشوید. الیته کتمان نمیکنم که خطر برای یک جمع نیز قابل تصور است. اما اگر نمیخواهید تفاوت بسیار زیاد این دو حالت را بپذیرید لحظهای بیاندیشید به آن روزی که ارتباط خود را با تشکل دانشجویی فعال در آن قطع کرده و در گوشهای از این مملکت مشغول کار شده اید. آنهم بدون حفظ ارتباطات با دوستان هم تشکلی و هم دغدغه. برای آینده خود نمیترسید که همرنگ آن فضای جدید که احتمالا انقلابی هم نیست بشوید؟ آیا بسیاری از نسلهای قبلی انقلاب ما در همین فضاهای سکولار و غیر انقلابی هضم نشدند؟ آیا جز این بود که با دیدن مشکلات موجود در فضاهای اداری و اجتماعی گرفتار «عوضی گرفتن اصل با فرع» شده باشند؟ آیا همین سوپر حزب اللهی ها نبودند که به مرور چنان هضم در فضای غربی شدند که بیا و بپرس؟ اگر فضای جمعی اثری ندارد چرا همین الان کمترین ریزشها را در فعالین فعلی تشکیلاتی میبینیم؟ پاسخ بنده برای این سوال آخر حضور این افراد در یک جمع انقلابی است که حداقل فرصت فکر کردن را به آنها میدهد. یعنی شما فرصت دارید تا سوالها و تردیدهای خود را به محض پدیدار شدن در ذهنتان به دوستان خود منتقل کرده و پاسخ درخورش را بیابید. شاید شما به محض اولین تردید، از دایره انقلاب ریزش نکرده؛ اما یقین کنید که آن سوال در ذهن شما میماند و با انباشت این سوال هاست که شما نسبت به اصل انقلاب و حتی اسلام هم تردید خواهید کرد. به خصوص اگر دچار فشار هنجارهای اجتماعی هم بشوید. ضمن آنكه فشارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در یك زندگی واقعی آنقدر زیاد هست كه یك انقلابی دوآتشه را غفلت زده و گرفتار روزمرگی كند. منظورم این است كه به فرض شما وارد درگیری های اجتماعی شده و ضد انقلاب هم نشدید، آیا كافیست؟ اگر پیام قطعنامه امام، فرمان هشت ماده ای رهبری و … را فراموش كرده، ولی همچنان رهبری را قبول داشتید یك انقلابی هستیم؟!
تشکیل چنین جمع هایی به شرط دارا بودن مختصات اسلامی میتواند ضامنی هر چند نصفه و نیمه برای حفظ ما در چهارچوب اندیشه اسلامی و انقلابی برای بلندمدت باشد. یعنی شاید بتواند از هضم ما در فضاهای سکولار جلوگیری کند. هرچند که نباید از نقش بیبدیل توکل، توسل و تقوا به سادگی گذشت.
۴- خلا در برخی حوزه های مهارتی یا بینشی یا «میخواهم مسلمان و کآرآمد زندگی کنم!»
برای مسلمان مجاهد زیستن و کارآمد بودن سوالات بسیاری هست که یا اصلا به آنها نیندیشیده و یا به راحتی و با چند مشورت و بحث کوتاه نمیتوانیم برایشان پاسخی ارضاکننده بیابیم. سوالاتی از جنس «جهتگیری تخصصی»، «معیارهای ازدواج»، «چگونگی همسرداری»، «الگوی مصرف اسلامی»، «تربیت فرزند» «استانداردهای یک کار حرفهای، کارآمد و اسلامی»، «برنامه روزانه ایدهآل» و ….
با توجه به عدم وجود پاسخهایی مناسب برای چنین سوالاتی چاره ای نیست به جز آنکه برای یافتن پاسخهایشان به پژوهش های کاربردی نیم بند روی آوریم. طبیعی است که برای پژوهش های کاربردی وجود یک گروه بسیار مفیدتر خواهد بود از حالت انفرادی. اما باید توجه کرد که اولا در چنین کارهایی رجوع به اساتید فن به خصوص متخصصین دینی ضروری است، دوما احتمالا به خاطر عمق کم علمی پاسخ های ما قابلیت عمومی شدن را ندارد و سوما هم اینکه حرکت جمعی نباید از چابکی خود کار کم کند.
همچنین معمولا در بسیاری از حوزههای مهارتی نیز ضعیف هستیم و به نوعی چیزی نمبدانیم. مهارت هایی که یقینا برای کارآمدی در زندگی هایمان به آنها احتیاج داشته ولی متاسفانه در اکثر اوقات نابلدیم. اگر قرار به مثال زدن باشد باید بگویم «روش کار علمی- چه از جنس پژوهشی و چه از جنس آموزشی- »، «نویسندگی»، «روش استفاده از رایانه در حد رفع نیازها»، «روش ارتباط گیری موثر» و….
برای یادگیری مهارت هایی اینچنین باید سراغ برگزاری کارگاه آموزشی یا کلاس رفت که در این صورت نیز باز حضور یک جمع پایه کار بسیار مفید خواهد بود. اهمیت وجود یک جمع در این بحث آن وقتی عیان تر میشود که بدانیم وضعیت چنین کلاس هایی، هنگام برگزاری در موسسات گوناگون موجود از لحاظ غربزدگی و بلکه ضدیت با فرهنگ دینی چقدر خراب است!
۵- نیاز به داشتن دوستانی مومن یا «به خدا ما هم آدمیم!»
نمیدانم آیا تا به حال مستقل از نکات بالا هم احساس نیاز به دوستی کردید یا نه؟ انسان فطرتا نیاز به انس با دیگران را دارد. هر چند که بخشی از این نیاز فطری با وجود همسری خوب تامین خواهد شد؛ ولی شنیده ها و بلكه دیده ها، همه حاکی از آن است که همه این نیاز را نمیتوان در چهارچوب خانواده تامین نمود. ضمن آنکه بسیاری از فواید نیز در دوستی های مومنانه کسب میشود که انسان نمیتواند از راه دیگری به سراغ آنها برود:
۱-۵) نیازهای مادی و معنوی در یک زندگی واقعی: قرار نیست در خلا زندگی کنیم! اگر معنای این جمله را به خوبی درک میکنیم باید اذعان کرد که زندگی پر است از فراز و فرود. گاهی به دلیلی، مشکلات مادی پیدا میکنید و در این هنگام نیاز به یك دوست واقعی بیش از پیش احساس میشود. دوستی که از زیر و بم زندگی شما خبر داشته باشد و نخواهید به او رو بیندازید. حتما توصیفات عمق این روابط برادرانه را در زمان ظهور حضرت صاحب الزمان شنیده ایم که مومنین به هنگام نیاز از جیب هم پول برمیدارند؛ بدون آنکه کسی از دست دیگری ناراحت گردد.
یا حتی گاهی با مشکلاتی غیر مادی روبرو شده که نیاز به درد دل با کسی و همراهی او با خود را دارید. این احتمال وجود دارد که مساله را نمیتوانید با همسر خود نیز طرح نمایید. آنکس که در چنین روزی باید به کمک ما بیاید دوستی صمیمی و رازدار است. کسی که بتوان به او اعتماد نمود و درد دل کرد.
۲-۵) نیاز به تفریح و گذران اوقات فراغت: در بسیاری از روایات ما روی تفریحات سالم تاکید شده است. به نوعی در این روایات مشاهده میکنیم که معصومین تفریح را به عنوان یک بخش اصلی زندگی برشمرده اند. هر چند تفریح به تنهایی- در دوران تجرد- یا به همراه خانواده- در دوران تاهل- هم میتواند معنا پیدا کند. اما به هر حال بخشی از تفریحات نیز معاشرات احتماعی است که اتفاقا به نوعی روی آنها هم در روایات تاکید شده است. باید پذیرفت که برای خلق محیطی سالم جهت اینگونه معاشرات تنها میتوان به سراغ خانواده هایی رفت که بین شما و آنها نوعی شباهت فرهنگی و اعتقادی دیده میشود. مثلا فرض کنید قرار است فرزند شما همبازی پیدا کند. اگر با نگاههای صحیح تربیتی بنگریم این مساله که همبازی او در چه محیطی رشد کرده بسیار مهم خواهد شد و طبعا بهترین حالت برای این امر، زمانی است که فرهنگ و اندیشه خانواده همبازی فرزند شما نیز شبیه شما باشد.
۳-۵) برای کسانی که میخواهند سرباز اسلام و انقلاب باشند حفظ سلامت تن و داشتن بدنی آماده بسیار مهم است. اما چه کنیم از وجود همان درد همیشگی «نبود عزم و اراده»؟! شاید یکی از راه های درمان این درد پیدا کردن چند همراه پایه کار برای برنامه ریزی عملیاتی برای شروع برنامه های ورزشی باشد.
۶- خلا وجود حرکتهای جمعی در تحقق ماموریتهای اجتماعی یا «این بارها سنگین است…»
بر حرکتهای تخصصی و اجتماعی که توسط بچههای حزب اللهی انجام میشود آسیبهای فراوانی مترتب است. قطعا یکی از جدیترین این آسیبها تیمی کار نکردن و عدم توجه به اثرات حرکات تشکیلاتی و جمعی میباشد. امثال ما اصولا میخواهیم تنها کار کنیم و اگر سه نفرمان دور هم جمع شوند پس از مدتی تبدیل به سه گروه منشعب شده از هم میشویم! از همین روست که حرکت های حزب اللهی نمی تواند تبدیل به جریان های گسترده اجتماعی شود.
بنابراین یکی از نیازهای جدی فضای فعلی این است که تیم هایی با ماموریت های مشترک شکل گرفته و با کنار هم قرار گرفتن این تیم ها یک جریان تحولی در کشور متولد گردد. هر چند که ممکن است نتوان افرادی با یک ماموریت را گرد هم آورد؛ اما میتوان با تشکیل گروه از میان کسانی که نزدیکی ماموریتی داشته و پس از آن با مهندسی این ماموریت های گوناگون گروهی را به وجود آورد که اعضای آن با هم اشتراکات تخصصی جدی هم دارند. یعنی شاید همه کارهایشان با همدیگر تعریف نشود؛ ولی بخشی از کارهایشان به هم مربوط است و کار هر عضو گروه در طول یا عرض و یا منطبق بر کارهای دیگر اعضای گروه خواهد بود.
منبعتان که اشتباه است… از کتب شهید بهشتی منبعی ندارید؟