اشاره: متن زیر به همت موسسه جهادی از سخنرانی آقای رحیم پور ازغدی در جمع دانشجویان اردویهای دانشگاه تهران در تاریخ آبان 1389 تهیه شده است. این موسسه فایل پی دی افی از این سخنرانی تهیه کرده است که در این آدرس قابل دسترسی است.
اردوی جهادی، یک جهاد تمام عیار
دهها هزار دانشجو و غیردانشجو در طول سال، در نقاط مختلف کشور، درگیر اردوهای جهادی هستند. گروههای متعدد از جوانان با میانگینِ جمعیت 70 تا 100 نفر، به مناطق محروم، روستاهای دور افتاده رفته و به مردم برای رضای خدا خدمت میکنند. از خانهسازی و بهداشت و کشاورزی و دامداری تا مسائل فرهنگی و تعلیم و تربیت مشغولِ خدمت هستند.
این حرکت یک جهاد تمام عیار است. حرکتِ عظیمی که در دوران جمهوری اسلامی، با الگوگیری از نهضت جهادی صدر اسلام شکل گرفت. از سی سال پیش، جوانان متدیّن و انقلابی تحت عنوان اردوهای جهادی، به روستا میروند و از دروکردن گندم تا واکسن زدن به دام و راهاندازی آب و برق در خدمت روستاها هستند. بنده زمانی به دوستان عرض کردم که سریعترین رکورد توسعه و آبادی، در اردوهای جهادیِ صدر انقلاب تجربه شد. در تاریخ ایران و در عرض جغرافیای جهان، توسعه اقتصادی و مادی به این سرعت نداشتهایم. علت هم انگیزهی جوانان بود. اگر قرار بود مناطق محروم ما با بوروکراسی رسمی حکومت و بر اساس پروتکلها و قراردادهای مادی -که برای فرد چقدر حقوق یا اضافه حقوق یا حق مأموریت برای کار کردن در مناطق محروم درنظر گرفته شود- آباد شود، هیچوقت آن همه مناطق محروم با آن سرعت آباد نمیشد و همچنان بدون آب و برق و جاده و بهداشت باقی میماند. اگر کسی آمار بگیرد در اوایل پیروزی انقلاب، که کشور در محاصرهی اقتصادی بود، درگیری داخلی داشت، گرفتار ترورهای داخلی و جنگ با عراق بود؛ چطور این همه آبادسازی داشته، به این مطلب میرسد که جوانان ما آن زمان دنبال تشریفات نبودند، همچنان که شما هم نیستید.
بعضیها خدمت کردنی هم میخواهند اشرافی خدمت کنند. مقدمات آماده باشد، دستشان را ببوسند و با سلام و صلوات تشریف ببرند آنجا و خدمت کنند. این یک حالت است. حالت دیگر این است که جوانان با دست خالی و حتی خرج کردن از جیب خودش، کار و زندگیشان را رها کنند و به جهاد بروند. سراغ دارم بچههایی را که پول توجیبی خود را نگه میداشتند تا بتوانند در مناطق محروم خرج کنند. هیچ کس هم نمیفهمید جز خودشان و خدا.
اولاً به شما بگویم که این اردوهای جهادی و خدمت به خلق، برای خودِ فرد بیش از خلق مفید است. البته خدمت میکنید و منافعی برای روستائیان و مناطق محروم دارد، اما برای خودتان بیشتر منافع دارد. کِرم تا وقتی که در پیله خودش است، موجودیست مشمئز کننده، اما وقتی از پیله خودش بیرون میآید، یکی از زیباترین موجودات میشود. انسان هم همینطور است. ما تا وقتی در پیلهی خودمان هستیم، یعنی تا زمانی که فقط به منافع خودمان فکر میکنیم، انگیزههایمان صرفاً شخصی و نفسی و مادیست و محدود به دنیای شخصی خودمان. مثل همان کِرم هستیم و داریم میلولیم که اگر ما را از بیرون نگاه کنند نفرت انگیز هستیم. اما آن وقت که رشد میکنیم و از پیلهی خود بیرون میآییم، پروانه شده و میتوانیم پرواز کنیم و از بالا همه چیز را تماشا کنیم. هم خودمان زیبا میشویم و هم همه چیز را از بالا، زیبا میبینیم. آن وقت است که فقط به فکر منافع خود نیستیم، واقعبین و دردمند شدهایم. از خدمت به دیگران لذت میبریم و رشد معنوی میکنیم. این رشد برای شما که به اردوهای جهادی میروید، مفیدتر از کسانیست به آنها خدمت میکنید. فرمود: «من عملا صالحً فلنفسه». هر کس هر عمل صالحی انجام میدهد در واقع برای رشد خودش انجام میدهد. لذا کسی که کار جهادی میکند نه از خدا طلبکار است و نه از هیچ کس دیگر. برای اینکه هر کاری انجام میدهد، برای رشد خودش است.
خصوصیات انسانِ مجاهد
انسانِ مجاهد مأیوس نمیشود. مغرور نمیشود. طلبکار نمیشود. شعارش خدمت به خلق برای خدا است، نه خدمت به خلق برای خلق. طلب از خلق ندارد و انتظار تشکر ندارد. مثل انبیاء است که به خلق خدمت میکردند و خلق آب دهان به صورتشان میانداختند، اما آنها باز هم خسته نمیشدند. مردد نمیشدند. پشیمان نمیشدند. چون خدمت به خلق میکردند نه برای خلق، که برای خدا. و این آموزهی بزرگ انبیاء است برای بشری که میخواهد رشد کند.
حضور در مناطق محروم، سرکشی به بیمارستانهای محرومِ داخل شهر، عیادت از مریضهایی که عیادت کننده ندارند و کسی بهشان نمیرسد، رفتن به یتیمخانهها و دست کشیدن بر سر یتیمان و محبت کردن به آنها، توجه به گداخانهها اگر وجود دارند، رسیدگی به «ابناء السبیل» در راه ماندهها، سر زدن به خانوادههای زندانیهایی که سر یک موضوع ساده مثل تصادف گرفتار زندان شدهاند، سرکشی به خانوادههای بیسرپرست، سرکشی دیوانهخانهها، به کسانی که بیماریهای فوقالعاده سختی دارند که هیچ کس به آنها سر نمیزند، کمک به سالمندان و حضور در خانهی سالمندان. این کاریاست که انبیاء میکردند. این کاریست که امیرالمومنین میکرد. این کاریست که پیامبر اکرم و اولیاء خدا میکردند.
انسان وقتی قدر نعمتها را بیشتر میداند که واقعیتهای جامعه را بیشتر بفهمد. شما دانشجویان، چند سال دیگر دکتر یا مهندس میشوید، ولی از اینها مهمتر این است که آدم بشوید. ما در حوزه و دانشگاه ملّا زیاد داریم، ولی آدم کم داریم. در این اردوهای جهادی آدم میشوید. قدر آن را بدانید. حضرت امیر میفرمایند: «یا ایها الناس توبا لمن خالت اهل ذلت و المسکنه ای مردم! خوش به حال کسانی که با خاکساران و بینوایان رفت و آمد میکنند.» یعنی از دیدِ حضرت، توفیقی از این بالاتر نیست که وقت مردم با فقرا و محرومین سپری شود و روز و شب بین آنها زندگی کنند. «اهل ذل» یعنی کسانی که در جامعه جزو افراد ذلیلاند، و «المسکنه» یعنی کسانی که مسکیناند.
در آیهی نهم از سورهی حشر، دربارهی انسانهای برگزیده که مورد عنایت خداوند هستند میفرماید: «وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَه» آنها کسانیاند که ایثار میکنند، از چیزهایی که واقعاً حق خودشان است میگذرند، از چیزهایی که حقِ مشروع و نیازهای طبیعیشان است. از راحتی و خواب و خوراک خویش میگذرند. «وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَه» با اینکه اینها مخصوص خودشان است و اگر خودشان استفاده کنند، همه میپذیرند. «وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون» آن کسی که بتواند در دنیا نفس خودش را کنترل کند و قدرت ایثار و گذشت پیدا کند، رستگار میشود.
پیامبر فرمودند که «مهربانترین شما کسانیاند که به فکر خودشان نباشند، خودشان ساده و راحت زندگی میکنند و بیشتر به فکر دیگرانند.» و این رابطهای است میان مهربانی و زهد. سخت گرفتن بر خود، ساده گرفتن بر دیگران.
شخصی از امیرمومنان پرسید: از نظر شما یک انسان دینی و مومن چگونه آدمیست؟ حضرت فرمودند: خودش از دست خودش در عذاب است. یعنی بر خودش سخت میگیرد، اما مردم از دست او در آسایشاند و همیشه در حال خدمت است.
شهید چمران روزِ قبل از شهادت، با بدن خوش اینگونه صحبت میکند: «ای پا میدانم که از تو چقدر کار کشیدم، ولی کمی دیگر صبر کن تا به تو آرامش مطلق بدهم. ای دستها میدانم با شما چه کارها کردم و لحظهای به شما فرصت استراحت ندادم. ای چشمها من نگذاشتم شبها بخوابید…» همینطور با اعضای بدنش صحبت میکند که من به شما سخت گرفتم، برای اینکه دنیا فرصت جهاد و تلاش است. جای خوابیدن نیست. بعدها آنقدر در قبر میخوابیم تا بپوسیم. در این پنجاه یا شصت سال که زندگی میکنیم، نباید خوابید.
حضرت امیر علیه السلام میفرمایند، مومن کسیست که نفس خودش را رها نمیگزارد که هر کاری انجام دهد. خودش را مهار میکند و در مشت میگیرد و دائم در حال کنترل است. از دست خودش در رنج است. اما خلق از دست او در آسایشاند. نفس خودش را به زحمت میاندازد برای آخرتش. از خواب و خوراک کم میکند و به تلاشش میافزاید، به تلاشِ علمی و عملیاش. برای خدا به خلق خدمت میکند.
فرمود: الدنيا دار العمل والآخرة دار الحساب على العمل. امروز روزِ عمل است و حسابی در کار نیست. این حسابکشیهای دنیا، حسابکشی نیست. کسانی هستند که در انقلاب و جنگ چقدر فداکاری کردند، ولی اثری از آنها نمیبینی. در زاویهها پنهاناند و کسی آنها را نمیشناسد. دنیا به این معنا، خر تو خر است. یعنی کسی نباید فکر کند همه در دنیا به پاداش کارهایی که کردند یا نکردند، میرسند. فقط خدا میداند که حقیقتاً چه کسی فداکاری کرده است. در جنگ معمولاً سی یا چهل نفر را میشناسیم و فکر میکنیم که همهی آدمهای جنگ همینها بودهاند؛ در حالیکه چند هزار برابر این آدمهایی هستند که هیچ کسی آنها را نمیشناسند. حتی در محله و خانوادهی خود هم ناشناختهاند. حساب و کتابِ اصلی در آخرت است.
در دنیا، سیاست و اقتصاد در دانشگاه اینطور است که یک لحظه انسانها با شما هستند، لحظهی بعد بر شما. یک بار عزیز میشوی، بار دیگر ذلیل. در همین دورانِ خودمان، چقدر عزت و ذلت افراد را دیدیم. کسی نباید دل به این چیزها ببندد. یک روز مورد احترام قرار میگیری و روز دیگر مورد فحش و ناسزا.
از همینجاست که نباید با هیچ کس معامله کرد، حتی با بهترین انسانها؛ چون حداقلاش این است که اشتباه میکنند. انسان است و خطا میکند. ولی خداوند نه خطا میکند نه خیانت؛ «هو الوفی». خدا میبیند که انسان چه میکند. آدمِ جهادی را میشناسد و قدر زحماتش را میداند. و فرمود هر کاری انجام دهید ثبت میشود. هر کاری کنید برای رشد خودتان انجام میدهید. نه بدهکار هستید و نه طلبکار.
فرمودند: «کن فی الناس ولاتکن معهم، در بین مردم جامعه باش و خدمت کن، اما قلبات با مردم نباشد.» تو ممکن است به کسی خدمت کنی ولی او به تو خیانت کند.اینها ارزشهای بالاییست.
رشد احساس و عاطفه در اردوهای جهادی
بُعدِ دیگری که آدم در اردوهای جهادی رشد میکند، بعد احساس و عاطفه است. انسان مومن باید احساساتی باشد. البته احساسات نباید بر عقل غلبه کند، اما احساسات خیلی مهم است. انسانهای بیعاطفه، بسیار نفرتانگیز و کثیف هستند. یکی از علائم بیایمانی بیعاطفگیست. کسی که احساس ندارد، اهل زحمت و ترحم به خلق نیست و دلش برای کسی نمیسوزد. قرآن میفرمایید چنین کسی انسان نیست و چهارپاست. از چهارپا هم بدتر است، چون حیوانات هم عاطفه دارند. پیامبر فرمود چطور مومن میتواند شب سیر بخوابد در حالی برادر یا خواهرش گرسنه و برهنه است؛ یا چگونه میتواند گریهی یک بچه یتیم را بشنود ولی با بچهی خودش بخندد و با آن تفریح کند. پیامبر فرمود کسی که اینطور باشد جزو امت من نیست. و باز در جای دیگر فرمود: «ان ابعد الناس من الله القلب القاسی؛ دور ترین خلق از خداوند و منفورترین فرد نزد خداوند، قلبهای بی احساس است.» مانند کسانی که گریهی مردم را میشنوند و مشکلات مردم را میبینند، اما بهراحتی رد میشوند.
هفتهی پیش در تهران در روزنامه خواندم که در یکی از محلههای بالاشهر (چون پایین شهر اگر کسی تصادف کند صد نفر به کمکش میآید بالا شهر است که سرهایشان را بالا میگیرند و رد میشوند) یک موتور تصادف کرده بود و حدودِ یکی دو ساعت روی زمین جان میداده، ولی کسی نبود که او را به بیمارستان ببرد. در حالیکه در پایین شهر یا یک روستا اگر کسی روی زمین بیفتد مردم رد نمیشوند. پیامبر فرمود: «الجُلس من الاغنیاء یُمیت القلب؛ نشت و برخواست با سرمایهداران قلب انسان را میمیراند.» یعنی اگر با سرمایهداران و مرفهینِ بیدرد نشت و برخواست کنیم، خودمان هم آدم بیدردی میشویم. بیغیرت میشویم و احساسات انسانیمان میمیرد. فرمود: «مجالست الموتا تمیت القلب. با مردهها نشت و برخواست نکنید که قلبتان میمیرد.» کسی از حضرت پرسید مردهها چه کسی هستند؟ فرمودند: «کُل غنیٍ مترف؛ مرفهین بیدرد.» کسانی که یک هدف بیشتر ندارند: خوشگذرانی. فرمودند که اینها مردهای متحرک هستند. با اینها رفت و آمد نکنید که مثل اینها میمیرید.
از آن طرف بهعکس فرمودند: با فقرا زیاد رفت و آمد کنید و بین فقرا باشید. احساسات انسانی در فقرا بیشتر است. فقرا قدرشناستر هستند. با اینکه مشکلاتشان زیاد است ولی راضیتر هستند. فساد هم در فقرا از ثروتمندها کمتر است. فقر و ثروت هر دو انسان را فاسد میکند. هم فقر برای ایمان و اخلاق و رشدِ انسان خطرناک است و هم رفاه؛ تعادل خوب است. اما اگر آمارگیری شود، معلوم میشود که مفاسد اخلاقی در مناطقِ بالاشهر بیشتر از مناطق پایینشهر است. فقرا معمولاً سالمتر و راضیتراند از ثروتمندا. ثروتمندان بیدرد که حلال و حرام نمیدانند، هیچ وقت راضی نمیشوند. یعنی هرچه تفریح کند، باز هم احساس کمبود میکند و یک تفریح جدید میخواهد. اما آن فقیر تا یک مسافرت کوتاهی مثل شاهعبدالعظیم یا مشهد یا شمال میرود تا یک هفته پر از نشاط است. لذت بیشتری از زندگی میبرد. اغنیاء دارند و دیگر لذت نمیبرند، فقرا ندارند و لذتش را میبرند. امیرالمومنین فرمودند: «ما ابعد الخیر من همتُ بنتُ و فرجه؛ چقدر دور است خیر و ارزش از طبقات خوشگذران و بیدرد»
تفکر جهادی
پرسشهایی با موضوع زیر دربارهی تفکر جهادی وجود دارد که بنیانهای «مدلِ پیشرفت اسلامیایرانی» هستند:
«نگاه به تفکر اسلامی-توحیدیِ توسعه و پیشرفت» و «نگاه به اخلاق و عدالت در جامعه» و «نگاه به کار» و «نگاه به ثروت» و «نگاه به فقر» و «نگاه به عقل و تدبیر در جامعهسازی».
در کنار تضادهایی که توسعهی لیبرال سرمایهداری مدلِ غرب با مدل پیشرفت اسلامی ایران دارد، شباهتهای زیادی هم با یکدیگر دارند. اینطور نیست که در همهی وجوه متضاد هم باشند. مثلاً در «محاسبه» و «عقلانیت ابزاری» و «تجربه» و «نظم» به لحاظ نظری با هم موافقیم. البته ما اولِ کار هستیم و در عمل باید خیلی کارها انجام دهیم. تفاوتهایی هم داریم. از جمله، «نگاه به انسان» و «انگیزه برای کار و توسعه» است. بنده این دو مفهوم را با استناد به منابع مقایسه میکنم.
در مدل اول، یعنی توسعه پیشرفت غربی، فرهنگِ حاکم، دنیا گرای و خودمحوری و لذتپرستیست. این ایدوئولوژیِ اقتصاد سرمایهداریست که موتور آن خودخواهی و فردگرایی و سودمحوری و فایدهپرستیست. خودِ آنها میگویند اینها، موتور پیشرفت و منبع تولید ثروت در جامعه و تاریخ بودهاست. در مدل دوم، یعنی فرهنگ اسلامی ایرانیِ پیشرفت، فرهنگِ حاکم، فرهنگِ دیگریست که توسعه را شکلی دیگر طراحی میکند؛ فرهنگی که در مواردی مانند «ابزار» و «نظم» و «کار» و «اجرایکار» مشابه مدل اول است. در این مدل، فرهنگِ حاکم، فرهنگ ابراهیمیست. فرهنگ فداکاری و انفاق و ایثار و قربانیدادن و قربانیکردنِخود برای خداست، در حالی که در فرهنگ توسعهی لیبرالسرمایهداری، خلق را برای خود قربانیکردن میکنند. محور پیشرفت به مدل اسلامیانقلابی خداپرستیست نه دنیا پرستی. در آن توسعه، ایثار و انفاق و اردوهای جهادی کار احمقهاست. میگویند بهجای این کارها به زندگی خودتان برسید؛ اما در فرهنگ ابراهیمی «قربانیکردن خود، به اختیار خود برای خدا» عین عقلانیت است.
«قربانیدادن» محورِ اهداف جهادگران
در سورهی صافات در باب ذبح اسماعیل سه تعبیر زیبا وجود دارد که جزو مبانی اردوهای جهادیست:
رکن اول. آیهی 99: «وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِ»
حضرت ابراهیم میفرماید: من بسوی خداوند راه افتادم و او راه را به من نشان خواهد داد.
این تفکر مبنای اردوهای جهادیست. حضرت ابراهیم به اسماعیل میفرماید: «در رویا و مکاشفهی الهی دیدم که تو را که عزیزترین کسِ من هستی باید ذبح کنم و از تو بگذرم.» بعد از نظرِ حضرت اسماعیل را میپرسد.
رکن دوم. آیهی102: «يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا»
فعالیتِ جهادی، فعالیتی آگاهانه و آزادانه است. حضرت ابراهیم میپرسد: «فَانظُرْ مَاذَا» نظرت چیست؟
رکن سوم. آیهی102: «يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ»
جهادگران در برابر حق تسلیم مطلقاند. تکلیفاندیش و وظیفهمداراند.
اسماعیل جواب میدهد « يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ» پدر! انجام بده به هر آنچه دستور داده شدهای.
رکن چهارم. آیهی102 تا 109: «سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ؛ فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ؛ وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ؛قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ؛ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِينُ ؛ وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ ؛ وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ ؛ سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ»
صبر داشتن و مقاومت کردن. اسماعیل میفرماید: «فرمان خدا را انجام بده، انشاءالله مرا صابر خواهی یافت» تسلیم و صبر در برابر فرمان الهی. «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ» هر دو با میل و آگاهی در برابر فرمان خدا تسلیم شدند. شعار هم ندادند، واقعاً تا انتهای کار رفتند. یعنی صورت اسماعیل را روی زمین خواباند تا ذبحش کند. تمام وابستگیها قطع شد…
قرآن در اینجا میفرماید: «وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا» آنجا ندا کردیم که ابراهیم تو صداقت خودت را نشان دادی و به ماموریت خود عمل کردی. «إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِينُ» این یک آزمایش بزرگ و آشکار بود. خداوند به خون و گوشت اسماعیل نیاز ندارد. ما دلبریدن تو را از اسماعیل خواستیم، نه سر بریدن او را. «وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» قربانی بزرگ را ما فرستادیم. و کاری میکنیم که این عمل ظاهراٌ کوچک را که خودتان در خلوت و تنهایی انجام دادید و فکر کردید که هیچ کس ندید «وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ» کاری میکنیم که همین عمل خالصانه و مخفیانهی شما در تمام تاریخ بماند. «سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ» درود بر خاندان ابراهیم.
کعبه را هم این دو نفر ساختهاند. قرآن میفرماید در بیابان غیر ذی زرع کعبه را ساختند. هیچ کس نبود. با محاسبات مادی، این کار دیوانگیست که ابراهیم، همسر و فرزندش را گذاشت و رفت. ولی خداوند کاری کرد که میلیونها نفر هر سال بروند آنجا، و کارهایی را که ابراهیم و اسماعیل و هاجر کردند، انجام دهند. هاجر اینجا دوید، ما هم باید بدویم. ابراهیم، اسماعیل را قربانی کرد، ما هم باید قربانی کنیم. ابراهیم به شیطان سنگ زد و بر خودش و وسوسهها غلبه کرد، ما هم باید به تمثال شیطان سنگ بزنیم. هر کاری او کرده باید انجام بدهیم. اسرار حج همه سلوک ابراهیم است. میفرماید ابراهیم به تنهایی یک امت بود. آزمایشهای سنگین را گذراند و رسید به مقام امامت.
قرآن میفرماید کسانی که به مکتب ابراهیم پشت کنند، سفیهاند و حقیقت خودشان را فراموش کردهاند. اینها کسانیاند که از خط و مکتب ابراهیم جدا میشوند و به خودشان خیانت میکنند.
محور عملیات جهادی قربانی دادن است. در قربانی کردن خود، جسم عمل مهم نیست. خداوند در قرآن میفرماید: کسانی قربانی میکنند، این گوشت و خون قربانی به خدا نمیرسد، نیت و خلوص شماست که به خدا میرسد.
شما ممکن است که در اردوهای جهادی، وسطِ بیابان، سنگ روی سنگ بگذارید که هیچ کس هم نبیند. یا بچه یتیمی را نوازش کنید و کلمهای هم به او یاد دهید. یا بیماری را خوب کنید. این اعمال از سنخ اعمال ابراهیم و اسماعیل است. این کارها را لازم نیست کسی ببیند.اصلاً کسی لیاقت آن را ندارد که شما به او بیلان کار بدهید. بنده کسانی را در جنگ میدیدم که کارها را طوری انجام میداند که حتی فرمانده آنها هم متوجه نمیشد. فقط طرف حساب را خدا میدانستند.
در روایات است که پیامبر فرمود اگر از شما کسی هست که بخواهد به محرومین انفاق کند، بیاید. ثروتمندی مَبلغِ کلانی آورد، ولی پشت کارش اخلاص نبود. پیرزنی فقیر هم آمد و یک شاخه خرما آورد. وقتی که رفتند پیامبر فرمودند: خداوند شاخهی خرمای این پیرزن را از سکههایی این شخص ثروتمند بیشتر قبول کرد. چون برای خدا سکه و خرما که فرقی نمیکند. آن چیزی که پیش خداوند معیار است انگیزهی پشت عمل است.
نگاهی کنیم به اولین قربانی بشر. قربانی هابیل و قابیل. هر دو در راه خدا قربانی کردند، اما قربانی هابیل قبول شد و قربانی قابیل نه. چرا؟ برای این که هابیل روحیهی جهادی داشت و قابیل نداشت. ممکن است قربانی قابیل گرانتر هم بوده باشد ولی نزد خداوند معیار ارزشِ مادی قربانیها مطرح نیست.
«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ» قصهی دو فرزند آدم را بر مردم بخوان. منتهی به حق بخوان، نه آنچیزی که در تورات آمده و با خرافاتی مخلوط شده. «إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا» هر دو قربانی کردند. «فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ» از یکی قبول شد و از یکی قبول نشد.چرا؟ برای اینکه ریشه قربانی در قرب است، یعنی تقرب. برای اینکه آن چیزی که دادی مهم نیست، معنای آن مهم است. شما با این وسیله به خداوند قرب پیدا کردی و این قربانی قبول شد. با آن یکی قرب پیدا نشد، پس قبول واقع نشد. قابیل گفت حالا که اینطور شد میکشمت. حسادت. هابیل گفت نمیخواهد من را بکشی، برو نفس خودت را بکش. «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» خداوند فقط از کسانی قبول میکند که عملشان بر اساس تقوا باشد.
همین روستاهایی که شما میروید، اگر همهی آنها را آباد کنید، اما برای خدا نباشد، یک ذره هم رشد نمیکنید. البته به به روستادیان منافعی رسیده و زندگیشان راحتتر میشود، ولی شما رشد نخواهید کرد. این که میگویند «قبول کردن قربانی» یعنی همان رشد معنوی انسان.
«لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ» جزو ابرار نمیشوید و رشد نمیکنید مگر از آن چیزهایی که دوست دارید و به آنها دل بستهاید، انفاق کنید. بعضی از بیابانگردها بودند که به آخرت ایمان داشتند. «يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ» یک چیز مختصری میآوردند و انفاق میکردند. میگفتند برای تقرب به خداوند و برای دعای پیامبر. «أَلا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللّهُ فِي رَحْمَتِهِ» آگاه باشید که همین کار باعث تقربشان میشود و ما قبول کردیم و وارد رحمت ما میشوند. این، تفکر ابراهیمیست.
جهاد در توسعهی غربی
ریشهی تفکر جهادی همین قربانی دادن برای خداست. در برابر آن مدل توسعه سرمایهداری و دنیا محور است. ( اینهایی که میگویم تهمت نیست، جزو حرفهای و آثار متفکرینِ اصلی نظام سرمایهداریست). در آن تفکر فقط موتور تولید ثروت در جامعه، فردگرایی و سودمحوری و فایدهباوریست. میگویند در جامعه افراد باید برای منافع شخصی خودشان بیشتر تلاش کنند و هیچگونه محدودیتِ اخلاقی و شرعی و اجتماعی و عدالتخواهی نداشته باشند. لذا اگر جامعهای پیشرفت میخواهد، موتور پیشرفت را بگذارد حرص فرد. عین عبارتشان این است که بدون حرص، توسعه نمیشود داد. بدون روح تکاثر و زیادهطلبی جامعه پیشرفت نمیکند. باید مسابقهای بین گرگها و سگها راه بیفتد و هر کس به دنبال منافع خودش باشد.اگر افراد جامعه فقط به فکر منافع خودشان بودند، آن وقت خودش رشد میکند و کمکم جامعه پیشرفت میکند. یعنی توسعهی منهای اخلاق و احساس و عدالت و برادری. این مبنای مدل توسعهی غرب است: «منافع فردی نهایتاً منافع جمعی را تأمین خواهد کرد.» جان لاک میگوید: «وقتی یک مزرعه در مالکیت جمعی و همه از قبل بدانند که منافع این قرار است به همه برسد، استفاده کارآمدی از مزرعه نمیشود. اما اگر بگویند همهی آن مال خودت است، سهم بقیه آنها را هم میتوانی مال خودت کنی؛ بهرهوری بالا میرود. چون خودخواهی محور میشود.» بعد ادامه میدهد: «اگر نگاه کنید به انقلاب صنعتیِ هلند و انگلیس در قرن هجده، که بعد از آنها توسعهی غرب شروع شد، میبینید که علت آن فروپاشی مالکیتهای عمومی است.»
میگویند اگر فرهنگ ایثار و انفاق و گذشت را بگذاریم کنار، پیشرفت میکنیم. در فرهنگشان دیگر اردوی جهادی معنا ندارد. فقط یک جهاد وجود دارد، آن هم جهاد برای منافع شخصیست. آدم اسمیت متفکرِ بزرگ نظام سرمایهداری در کتاب مشهورش -ثروت ملل- میگوید: «فقط مالکیت خصوصی بیحد و حصر میتواند پیشرفت ایجاد کند. جامعه تاجر خوبی نیست و مالکیتهای عمومی کلّاً مضر هستند.» همه چیز را فقط تجاری و دنیوی میبینند. فرض کنیم جامعه تاجر خوبی نباشد -که اگر برنامه ریزی درستی داشته باشد میتواند باشد- ایشان میگوید اگر مالکیت بیمرزِ توأم با حرص فردی را مبنا قرار دهیم، تکتکِ افراد احساس مسئولیت خواهند کرد، چون فقط دنبال لقمه خودشان هستند. مردم احمق نیستند که زحمت بکشد، کسِ دیگری نان آن را بخورد. حال آنکه در فرهنگ در ابراهیمی اینها عین عقلانیت است.
در توسعهی اسلامی تلاش برای خود و خانواده، جهاد و عبادت است. میفرماید کسی که از خانه بیرون میرود برای اینکه زندگی خودش و خانوادهاش را تأمین کند و مالکیتِ خصوصی مشروع داشته باشد «مجاهد فی سبیلالله» است. مالکیت خصوصی محترم است و حریم فرد مهم. حریم عمومی و خصوصی یکی نیست. هم مالکیتِ خصوصی هست و هم مالکیت عمومی. احترام به حقوق دیگران، مالکیت خصوصی افراد را محدود میکند. کسی حق ندارد به هر قیمت و با هر شکلی مالکیت خصوصی خود را محور قرار دهد. و از آن مهمتر، در «فرهنگ توحیدی» هیچ کس مالک حقیقی نیست، و همهی ملکیتها عاریه است. هرچه در اختیار فرد یا جامعه است، امانت خداست. هیچکس حقیقتاً مالک چیزی نیست. و وقتی شما مالک چیزی نیستید، دیگر نمیتوانید با آن هر کار میخواهید بکنید. اگر حقوقی دارید، در کنار آن وظایفی هم دارید، حقوق فردیتان هم توأم است با مسئولیت فردی. حقوق هر جا هست تکلیف هم هست.
انسانشناسی
در انسانشناسیِ توسعهی اسلامی گفته میشود که همه باید خودخواه باشند و خودشان را بخواهند. اما نه آن «خود»ی که منافعش را در صدمه زدن به دیگران میبیند، بلکه «خود»ی که قرآن و سنت تعریف میکنند. «خود» در فرهنگ توحیدی و ابراهیمی گسترهاش چنان وسیع است که دیگران را هم پوشش میدهد. میگوید اگر به دیگران خدمت کنی، قبل از او به خودت خدمت کردهای. «خودخواهی» در این مدل از توسعه، توجیه توحیدی داشته و شامل دِگرخواهی هم میشود.
دنیا
از ارکانی که حتماً باید جدی گرفته شود، دنیاست. کسی فکر نکند در مدل اسلامی، چون اصالت با آخرت است، دنیا و اقتصاد و مدیریت چیزهای بیارزشیست؛ و اگر کسی راجع به اینها فکر کرد و کار کرد و برنامهریزی کرد، مشغول به امور دنیوی شده. اصلاً اینطور نیست. دنیا را صددرصد باید جدی گرفت، اما اصالت را نباید به دنیا داد. در توسعهی غربی که به دنیا اصالت میدهند، جامعه تبدیل شده به یک اصطبل مُرفه. توسعهی مادی یعنی اصطبل مُرفه، انسان با اسب فرقی نمیکند. ما میگوییم قرار نیست جامعه را برای اسب بسازیم؛ تکنولوژی و امکانات و بیمه و ارزانی و خدماترفاهی بیاید که آخرش شبیه اسب شویم که کاه و یونجهاش به شکل مدرنیزه و مکانیزه بیاید؟ نه! میگوییم نه انسان گرسنه، نه اسب سیر؛ هیچکدام. پس در مدل اسلامی، جایی که سود مشروع و دنیای مرفه با آخرت خوب منافات پیدا میکند، اصالت و تقدم با آخرت است و انسانیت و معنویت، نه با دنیا. برای اینکه شرف الهی و کرامت انسانی را از دست ندهی، از یک سود نامشروع میگذری. و این تفاوت اصلی اهمیت دنیا در دو مدل توسعه است. مدل اسلامی توسعه بر اساس جمعِ دنیا و آخرت، نظام اقتصادیِ کارآمد و اخلاقی میسازد.
امام صادق علیهالسلام فرمودند: وقتی حضرت عیسیمسیح با اصحابشان وداع میکردند –قبل از آنکه به ملکوت بروند- آنها را جمع کرد و به ضعفا و مستضعفان و خلقِ محروم توصیه کرد: «مبادا از فقرا فاصله بگیرید و به ستمگران و به مرفهین بیدرد نزدیک شوید. از فقرا فاصله نگیرید». این آخرین وصیّت عیسیمسیح به حواریونش است.
حضرت علی علیهالسلام هم فرمودند: حضرت سلیمان که هر روز میآمدند تا مسائل را بازرسی کنند، از ثروتمندان و سرمایهداران عبور میکردند و به آنها عنایتی نمیکردند؛ به انتهای صف رفته و به فقرا -همینهایی که شماها در اردوهای جهادی بهشان خدمت میکنید- میرسیدند. کنارشان مینشستند و میگفتند: «بیچارهای در کنار بیچارگان.» حضرت سلیمانی که قدرت مطلق دنیا بودند، میگفتند که من با فقرا هستم نه با ثروتمندان.
کسی آمد پیش پیامبر، گفت میخواهم بچهام را بگذارم آموزش ببیند تا شغلی پیدا کند. چه شغلی بگذارم؟ پیامبر فرمود در شغلهایی بگذارش که خدمات اجتماعی دارد. و در شغلی نگذارش که بچهات مجبور باشد فقط به ثروتمندها سرویس بدهد. مثلاً این طلا فروشیهایی که خیلی مغازهای گرانی دارند و فقط به طبقه مرفهین سرویس میدهند.
امام صادق فرمودند: اگر ربا در جامعه گسترش پیدا کند، آن جامعه نابود میشود. جامعهای که مردم از هم نزول بخورند، میرود در خط فرعونها. میگویند به شرطی فلان قدر قرض میدهم که فلان قدر بیشتر به من برگردانی. این توسعه اسلامی نیست، توسعه سرمایهداریست. اینها دیگر لقمهی حلال نیست. دیگر از توی اینها انسان بیرون نمیآید.
مبارزه با کسالت و تنبلی
در فرازی از دعای ابوحمزهثمالی -مأثور از امام سجاد- داریم: «اللّهم اِنّى اعوذ بك من الكسل و الفشل» یعنی خدایا پناه میبرم به تو، از کسالت و بیانگیزگی و افسردگی و سستی و وادادگی. چیزهایی که باعثِ عقبماندگی کشورهای اسلامی در علم و اقتصاد شدهاند. در روایت داریم که این «الكسل و الفشل» علامت نفاق است؛ منافق کسل است و مومن با نشاط. مومن اهل تلاش است و هر روز برای خدا کارهائی دقیق و جدی انجام میدهد.
در ادامهی دعا میفرماید: «اللّهم اِنّى اعوذ بك من الهم و الفقر و الفاقه». همانطور که قرآن و معصومین در مخالفت با رفاه افراطی حرف زدهاند -که بنده بخشی از آن را خواندم- در مخالفت با فقر هم توصیههای فروانی داشتهاند. امیرمومنان در وصیّت به امام حسن فرمودند: پسرم! میدانی فقر در جامعه چهکار میکند؟ به انسان راستگویِ فقیر، چون فقیر است میگویند دروغگو؛ و به انسان ثروتمند، اگر هم دروغ بگوید، میگویند شما درست فرمودید. اگر شخصِ ثروتمند در حال راهرفتن، پاشنهی کفشش به زمین بِکِشد و صدایی از آن در بیاید، به او میگویند «چیزی فرمودید»؛ اما اگر انسانِ فقیرِ حکیم حرفی بزند دقیق و حکیمانه، به او میگویند «باز تو حرف زدی». همانطور که با رفاه افراطی و مرفهین بیدرد -که انسان را فاسد و خودخواه میکند- مخالف هستیم، با فقر هم مخالفیم. فرمودند فقر باعث میشود کمالات شخص دیده نشود.
امام صادق فرمودند: «عدو العمل الکسل» سستى و تنبلی و کسالت، دشمنِ تلاش و عمل است. اردوی جهادی یعنی مبارزه با کسالت و تنبلی. اردوی جهادی یعنی نشاط و کار و تلاش و خدمت، با انگیزهی الهی. با روحیهی گدایی هم مخالف است. فرمودند، کسانی که خودشان را آماده میکنند برای گدایی و ذلتِ خواهش از دیگران، «فَتَحَ الله اِلّا سَبْعینَ باباً» خداوند برای او، درِ هفتاد مشکلِ دنیایی را باز میکند. آخرتِ درستی هم نخواهد داشت. فرمودند، نباید اجازه بدهید که کسی شما را تحقیر کند.
خدمتِ بیمنت
پیامبر فرمودند: «استعفف عن السؤال ما استطعت» تا میتوانید از کسی چیزی نخواهید. در کمک خواستن از دیگران «تحقیرشدن» هست. و از آنطرف فرمودند، اگر کسی از شما کمک خواست، مبادا تحقیرش کنید. در قرآن هم هست که منت گذاشتن در صدقه دادن، صدقه را باطل میکند و فایدهای برای شخص ندارد. چرا؟ چون به سائل توهین کرده و شخصیتاش را از او گرفته است. ائمه اطهار قبل از اینکه کسی اظهار عجز کند، خود میرفتند و به افراد محتاج و نیازمند کمک میکردند: «گوشِ این طایفه، آواز گدا نشنیده است». کاری که شما در اردوهای جهادی انجام میدهید، دنبالهی کار آن بزرگواران است.
شخصی آمد پیشِ حضرت علی. حضرت متوجه شدند که او خواهشی دارد. قبل از اینکه او چیزی بگوید، فرمودند چیزی نیاز دارید؟ مرد گفت، بله آقا. امیرالمومنین فرمودند: «نگو، روی خاک بنویس. من نمیخواهم ذلت را در نگاهت ببینم.»
شخصی پیش امام رضا آمد، ایشان از پشت در چیزی به او داند؛ حتی لای در را هم درست باز نکردند که چهرهی فقیر پیدا شود. و قبل از اینکه او چیزی بگوید خداحافظی کردند. شخص پرسید که چرا در را باز نکردید؟ امام فرمودند: «ما در خانهای تربیت شدهایم که نمیتوانیم ذلت را در نگاه کسی ببینیم.»
پیامبر فرمودند وقتی به کسی چیزی میدهید، دستهایتان را از پایین بگیرید تا سائل دستش را بالا بگیرد. چرا؟ چون همین که چیزی را از بالا در دستش میگذارید، یک جور بزرگیست و اهانت به سائل.
از دقتِ ائمهی اطهار به این ظرافتها، انسان متحیر میشود. آنوقت عدهای میخواهند به ما اومانیسم و حقوق بشر یاد بدهند. کسانی که بشر را با حیوان اشتباه گرفتهاند. کرامت انسان یعنی این. کرامت انسان یعنی اینکه فرمودند: اگر چیزی به کسی میدهید، منتظر نباشید تا شما خواهش کند، شما به سراغش رفته و از او خواهش کنید. و وقتی هم که انفاق میکنید، در چشمان نگاه نکنید، اجازه ندهید خواهش کند.
امام صادق فرمودند: از گدایی و خواهش بپرهیزید که «فانه ذل فى الدنيا، و فقر تستعجلونه، و حساب طويل يوم القيامه» در دنیا ذلیلتان میکند و در آخرت حسابکتابتان را طولانی.
اخلاص و فداکاریِ عاقلانه
از محورهای دیگرِ اردوهای «تدبیر و مدیریت» است. اخلاص و فداکاری باید به همراه عقل باشد، همراه برنامهریزی درست. فعالیت و اردوی جهادی باید برنامهریزی دقیقِ علمی پشت آن باشد. فرمودند:« سوء التدبیر، مفتاح الفقر» تدبیرِ بد و مدیریت غیرعلمی، باعث فقر و بدبختی میشود. خیلی از عقبماندگیها بهدلیل همین بیتدبیریست. فرمودند: «ایها الناس لا خیر فی دنیا لا تدبیر فیه» در دنیایی که تدبیر و عقلانیت و مدیریت درستی نیست، خیری هم نیست.
در روایات است که حضرت امیر در دورانِ حکومتشان غیر از وظایف حکومتی، شبها ناشناس در محلههای فقیرنشین به فقرا کمک میکردند. بعد از عاشورا که آمدند پیکرها را دفن کنند، سرها بریده شده بود و بدنها لِه. بدنِ امام حسین شناخته نمیشد. امام سجاد بدنی را نشان دادند که بدن پدرشان بود. پرسیدند از کجا فهمیدید. فرمودند، این نشانهای که در شانهی ایشان میبینید، اثرِ کیسههاییست که پدرم در آنها، غذا و آب و دارو در مناطق محروم پخش میکرد. دقیقاً مثل اردوهای جهادی. معلم شما جهادگران، امام علی و امام حسین و اهل بیت هستند. حضرت علیِ خلیفه، سرِ پیرمردِ کورِ مریض را بر دامان میگذارد و نوازش میکند تا پیرمرد بخوابد. میرود در مناطق محروم، طوری کار جهادی میکند که شناخته نشود. غذا و آب و دارو میبرد. شبها نمیخوابد. به عیادت مریضها میرود. تازه وقتی فقرا امام را شناختند که حضرت ضربت خوردند و دو روز و سه شب به فقرا سر نزدند تا شهید شدند. در روایت است که حسنین وقتی از دفن پدرشان برمیگشتند، پیرمردِ کوری را دیدند که گریه میکرد. پرسیدند چرا گریه میکنی؟ گفت مردی بود که هر شب شیر و آرد و دارو برایم میآورد. حالا سه روز است که نمیآید. امام پرسیدند که آن شخص را میشناختی؟ گفت نه، نمیدانم که بود. نه نامش را میگفت و نه به چشمان من نگاه میکرد. فرمودند چه مشخصاتی داشت. گفت، مثل مادری که با نوزادش مهربان است، با من و دوستانم مهربان بود؛ به نرمی سخن میگفت و از ما پرستاری میکرد. زمانِ خداحافظی با ما شوخی میکرد، میخندید و ما را میخنداند و میرفت. امام حسن فرمودند، پدر جان ایشان شهید شد. او پدرِ ما و خلیفهی مسلمین. پیرمرد گفت مرا نزدِ قبر او ببرید. بردند. آنقدر بالای مرقدِ حضرت علی گریه کرد که صبح جنازهاش را روی قبر دیدند.
حضرت علی چاههای آب را با زحمت میکَند و برای فقرا و حجاج وقف میکرد. هنوز بعضی از آثار اینها در مدینه به نام بئر علی موجود است. گاهی خودشان هم از آب این چاهها نمیخوردند. تشنه از چاه بیرون میآمدند و میفرمودند: «هذا ما تصدق به على اميرالمؤمنين تصدق بالضيعتين المعروفتين بعين ابى نيزر و البغيبه على فقراء المدينه و ابن السبيل ليقى الله بهما وجهه حر النار يوم القيامه» این صدقهایست که علی امیرالمومنین داد، وقف محرومین و فقرا و حجاج. منتی هم بر کسی ندارم، این کارها را میکنم برای اینکه چهرهام آتش جهنم را در قیامت نبیند. برای نجات خود، اینکارها را میکنم.
اینها الگوهای شما در کار جهادیست. لباسهایی برای پیامبر هدیه آوردند. ایشان لباسها را فوری بین اصحاب تقسیم کردند. سپس فقیری به مسجد آمد و لباس خواست. حضرت رو به اصحاب کرد که: چه کسی لباسش را به این مرد میدهد؟ فوراً حضرت علی برخواست و گفت من.
حضرت علی بهترین غذا را برای فقرا و یتیمان و درماندگان میبردند و خود، ساده میخوردند. روزی در راه، شخصی از حضرت پرسید که: در آن کیسه چه داری؟ فرمودند: انشاءالله صد هزار خرما.
در یک عملیات جهادی، صد هزار خرما کاشتند. بیش از ده باغ آباد کرده و وقف کردند. بیش از صد حلقه چاه کنده و وقف کردند. الگوی اردوهای جهادی اینهاست. نهرها را اصلاح و لایروبی میکردند. حتی ارتش حضرت علی وقتی به جنگ میرفت، بین راه برای تمام آبادیها و روستاها، پل میساخت و مسجد میساخت و خانه میساخت و میرفت. تنها ارتشی که آباد میکرد و میرفت، ارتش پیامبر و علی بود. کار آنها، توسعه و پیشرفت و سازندگی بود. اسکلهی بندر جدّه را علی ابن ابی طالب با همین اردوهای جهادی ساخت. جادهی شوسه بینِ جدّه تا مکه و تا شهر را، با همین اردوهای جهادی ساختند. برای اولین بار، آسیاب آبی با آب قنات ساختند -که گندمها را آرد میکرد- و وقف کردند. برخلافِ تمدنهای دیگر که بردهگیری میکردند و بهزور مردم را به کار رایگان میگرفتند تا امثال دیوار چین و اهرام مصر و تخت جمشید -که دهها هزار انسانِ بیگناه در راه ساختن این بناها کشته شدند- ساخته شود. در فعالیتهای جهادیِ پیامبر و امیرالمومنین اجباری در کار نبود. کارِ رایگان وجود نداشت. میفرمودند: کار رایگان فقط زمانی ایراد ندارد که کسی برای خدا بخواهد کار کند. مردم با میل و رغبت میآمدند و سازماندهی میشدند. به فرماندارش قرظه بن كعب نوشت: به آنها از حکومت و بیتالمال دستمزد بده؛ و کمکشان کن تا با مددِ حکومت، نهرهای زمینهای خود را اصلاح و احیاء کنند. کسی اصرار و اجبار نشود، کسی هم بیمزد نماند.
حضرت امیر با همین اردوهای جهادی در دورهی حکومتشان، کارخانهی کشتیسازی ساخته و خود آن را افتتاح میکنند. در نطقی که در افتتاح این کارخانه داشتند به کارگزاران خود میفرمایند: در کنار کار کردن با مردم، درس دین و اخلاق هم به مردم بدهید. یعنی همین کاری که شماها در اردوهای جهادی میکنید. در کنارِ ساختن مدرسه و جاده و مسجد، درس دین و اخلاق هم میدهید.
توسعه با اردوهای جهادی
اینها نمونه روایاتی بودند از روایات مربوط به اردوهای جهادی. بهنظر بنده، دوستان این آیات و روایات را جمعآوری و دستهبندی کنند تا مشخص شود که مبنای نظری و تئوری و ایدئولوژی و دینی و فلسفیِ اردوهای جهادی چیست. اولاً رشد خودِ شما در این کار است. ثانیاً رشد کشور در این کار است. مبنایِ موفقترین و سریعترین الگوهای توسعه در جامعه، همین اردوهای جهادیست. چون توسعهای که براساس ایثار و فداکاری باشد، دزدی در آن نیست و همهی رقابتها مثبت است. کار را تمام و کمال انجام میشود، چون طرف حسابشان خداست. توسعه و پیشرفت، اینطور سریعتر پیش میرود. ما آن گازی که در دههی اول جمهوری اسلامی، با فرهنگِ جهادی آوردیم، متاسفانه در دههی دوم و سوم سرعتش کم شد. اگر با همان سرعتِ دههی اول، کار جهادی و فرهنگ جهادی ادامه پیدا میکرد، امروز خیلی جلوتر از این بودیم. حالا در آغاز دههی چهارم، نسل جدید دوباره فرهنگ جهادی و آن موتور جهادی روشن کرده است. اینکه صدهزار دانشجو در سال به مناطق محروم رفته و کار جهادی میکنند، خیلی خبر مهمیست.
استفاده از اجناسِ دستدوم
در خانهها، لوازم دستدومی هست که خیلی هم کهنه نیست و میشود کاملاً از آنها استفاده کرد؛ مثلِ کتاب و دارو و لباس و کفش. در همهی خانهها هم هست. سازماندهی کنید و از بعضی محلهها شروع کنید تا این وسایل جمعآوری و به مناطق محروم ارسال شود. مردم خودشان هم حاضراند که کمک کنند. هفتهشت هزار جلد کتاب از خانهها دادند که دوستان ببرند مناطق محروم. از خانههای مناطقِ مرفه و شهرهای بزرگ، کلی وسایل هست که خودشان استفاده نمیکنند، کسی را هم نمیشناسند که به آنها بدهند. یک برنامهریزی کنید و اینها را از این مناطق جمع آوری کنید و با احترام تمام، به مناطق محروم ببرید.
در جامعه ما فکر میکنند اگر از یک جنسِ دستدوم شود، این توهین است. من به شما بگویم، در همین کشورهای اروپایی و غربی یا ژاپن، اینها را توهین نمیدانند. ما از آنها بیشتر مصرف میکنیم، اسم ِآنها بد در رفته که آنها اهل مصرف هستند. در همین کشورهای توسعه یافته، اکثرِ مردم آنها از ما کمتر مصرف میکنند. مصرفِ آب و برق و گازشان کمتر است. یک استاد دانشگاه ژاپنی میگفت، ما زمستان خانههایمان آنقدر گرم نیست که مثلِ ایرانیها مجبور شویم در زمستان پینجره را باز کنیم! سرِ شب یک ساعت وسیلهی گرماییِمان را روشن میکنیم، خانه که هوا گرفت، آن را خاموش کرده و با لباسهای گرم به رختخواب میرویم.
یکی از دوستان من -که در دانشگاههای ژاپن تدریس میکند- میگفت: یکی از همسایههای ما، لباسی آورد و گفت این لباس بچهی من است. چندبار پوشیده، دیگر استفاده نمیکند. شما میخواهید؟ من هم لباس را گرفته، از او تشکر کردم؛ و دوچرخهی کهنهام را به او دادم. میگفت این چیزها خیلی عادیست برای آنها. اصلاح الگوی مصرف این است که یاد بگیریم چیزی بیشتر از نیازمان استفاده نکنیم و اگر یک چیزی هم کسی به ما داد که دستدوم بود، قبول کنیم. من الان اعلام آمادگی میکنم که اجناسِ دستدومِتان را، به شرط قابلِ استفاده بودن، خریدارم.
سازماندهیِ جوانان برای انجام دو کار مهم
دو کار مهم است که فقط شما میتوانید انجام دهید:
اول. در تمام شهرها جوانهای و دانشجوها را سازماندهی کنید و پنجشنبهجمعهها برای کمک، بروید خانهی سالمندان و دیوانهخانه و یتیمخانه و مناطق محروم. اگر کمک مالی نمیتوانید بکنید، زیرِ مریضها را تمیز کنید. برای خودتان هم بهتر است. اینها فرهنگ انبیاء است.
دوم. یک سازماندهی کنید که اجناس و لباسهای دستدومِ مردم، که در گوشهی خانه و انباریها مانده است، با ارودهای جهادی به مناطق محروم برده شود. با زوائد خانههایمان، گاهی میتوان به سه خانوادهی دیگر آسایش و رفاه بخشید. در بعضی خانوادهها تفریحی میکنند و دو میلیون خرج میکنند، حال آنکه خانوادههایی هستند که با صدهزار تومان گرههای زندگیشان باز میشود.
Sorry. No data so far.