همه پرسي سودان براي تعيين تكليف جنوب اين كشور توجهات جهان اسلام و بخصوص كشورهاي مسلمان قاره آفريقا را بخود جلب نموده است. تقريباً ترديدي در اين وجود ندارد كه نتيجه اين همه پرسي جدايي بخشي از جهان اسلام و الحاق آن به منطقه اي است كه از يكسو مسيحي است و از سوي ديگر به بلوك غرب تعلق دارد. به همين دليل در چهره هر مسلمان مي توان ناراحتي شديد ناشي از اين «تعرض» كه رسانه هاي غرب نام آن را «انتخاب عادلانه» گذاشته اند، مشاهده كرد.
سودان نقطه ورود اسلام به قاره آفريقاست، سالها قبل رهبر دست نشانده شورشيان جنوب گفته بود ما با جداسازي جنوب، نقطه ورود اسلام به آفريقا را كنترل كرده و از اين طريق موقعيت اسلام در آفريقا را ضعيف و ضعيف تر مي گردانيم پس كاملا واضح است كه از نظر اروپا و آمريكا آنچه ديروز در «پهناورترين كشور آفريقا» اتفاق افتاد، يك جنگ آغازين بوده است و دقيقاً به همين دليل مدت هاست رهبران اروپايي و آمريكايي در جنوب سودان و كشورهاي مسيحي همجوار آن اردو زده و باراك اوباما نماينده ويژه اي- جان كري- براي مديريت جدايي جنوب از شمال سودان تعيين كرده است. در همان حال رژيم صهيونيستي كه خود را در يك بن بست جدي در خاورميانه و بخصوص در مواجهه با مقاومت اسلامي مي بيند طي هفته هاي اخير به تكاپو افتاده و خانواده هاي يهودي و نهادهاي خاص صهيونيستي از جمله كارشناسان بنياد «موشه دايان» را به «زئير» -بزرگترين همسايه جنوبي سودان كه طي 60 سال گذشته بارانداز حضور اسرائيلي ها بوده- گسيل كرده است.
در بحث جدايي جنوب از شمال سودان سازمان ملل نيز نقش ويژه اي به عهده گرفته است. طرح همه پرسي جنوب-يعني طرح تجزيه- بخشي از طرح كلي سازمان ملل درباره سودان است. اين طرح 5 سال پيش و در زمان دبيركلي كوفي عنان- يك مسيحي غنايي- به تصويب رسيد. براساس اين طرح دولت مركزي سودان موظف بود در سال 2011 همه پرسي جنوب را برگزار كند و پيش از آن دولت مركزي بايد رهبران جنوب را در پست هاي حساس- معاونت رئيس جمهور، معاون وزيركشور، معاون وزير دفاع و… – مشاركت مي داد و 40 درصد از درآمدهاي نفتي به جنوب اختصاص مي يافت و همزمان، خودمختاري جنوب را مي پذيرفت. در اين اثنا دادگاه داوري لاهه براي عملياتي كردن طرح خود احمدحسن البشير- رئيس جمهور سودان- را به اتهام كشتار مردم دارفور محكوم و اينترپل را مامور دستگيري او كرد. اين اقدام براي آن انجام شد كه از يك طرف سه ايالت غربي سودان- كه مسائل آنان با دولت مركزي هيچ ارتباطي با بحث جنوب ندارد- را عليه دولت مركزي فعال نگه دارند و سبب ضعف بيشتر دولت مركزي شوند و از سوي ديگر شخص رئيس جمهور را براي تن دادن به توافق 2005 تحت فشار ويژه قرار دهند.
دولت سودان انتخابات رياست جمهوري را در اوايل سال 89- مارس 2010- در سودان برگزار كرد چون اطمينان خاطر داشت كه غرب انتخابات سودان را «ناسالم» مي خواند و زير بار نتيجه آن نمي رود و او مي تواند از اين فضا براي بهم زدن همه پرسي جنوب استفاده كرده و در عمل وحدت سودان و يكپارچگي شمال و جنوب آن را تضمين نمايد. اما اين محاسبه درست از آب درنيامد انتخابات مارس سودان كه با پيروزي قاطع و تاريخي عمرالبشير و حتي راي متراكم10ايالت جنوب به او برگزار شد، مورد پذيرش بي چون و چراي غرب قرار گرفت و از جمله فرستادگان ويژه باراك اوباما- 200 عضو بنياد جيمي كارتر- اعلام كردند كه انتخابات كاملاً سالم بوده و عمر البشير در يك انتخابات دمكراتيك به 86درصد آراء شهروندان سوداني- از جمله آراء 10ايالت جنوب و سه ايالت دارفور- نايل گرديده است و جالب اينكه رهبر شورشيان جنوب كه معاونت رئيس جمهور سودان را هم در اختيار دارد، اولين كسي بود كه پيروزي «قاطع و تاريخي و دمكراتيك» البشير را به وي تبريك گفت. با اين روند همه راهها به روي عمرالبشير براي چون و چرا در مورد برگزاري همه پرسي جنوب بسته شد چرا كه برگزاري انتخابات رياست جمهوري در 10 ايالت جنوب و آرام برگزار شدن آن و سپس پذيرش نتيجه ثابت كرد كه جنوب در آمادگي كامل براي برگزاري همه پرسي است و حالا نوبت دولت مركزي است كه به جنوبي ها اعتماد كرده و همه پرسي را برگزار كند و نتيجه را بپذيرد.
عمرالبشير اميدي هم به احزاب و نيروهاي داخلي سودان داشت. مخالفت شديد مردم سودان و احزاب سوداني با جداسازي جنوب و تبديل اين اعتراضات به يك جنبش اجتماعي مي توانست حكومت مركزي را در عدم اجرايي كردن توافق سال 2005 و مصوبه شوراي امنيت سازمان ملل دلگرم نموده و از آن به عنوان عدم آمادگي سودان ياد كند. شبيه موضعي كه كشور مراكش در برابر جدا شدن «صحراي غربي» گرفته و عدم اجراي مصوبه شوراي امنيت را به مخالفت قاطع مردم مراكش استناد مي دهد. متاسفانه دلايلي وجود داشت كه بشير نتواند از اين ظرفيت استفاده كند. از يك سو افرادي نظير حسن الترابي كه رهبر بزرگترين جريان سوداني- بعد از حزب كنگره خلق به رهبري البشير- است در انتخابات رياست جمهوري مارس 2010 با جنوبي ها عليه حزب كنگره هم پيماني نمود و در چرخه جريان جدايي هم موضع فعالي نگرفت. احزاب و شخصيت هاي ديگر سوداني- نظير ميرغني و حزب امت به رهبري صادق المهدي خيلي زود جدايي جنوب را «واقعيتي تلخ كه چاره اي جز قبول آن وجود ندارد» دانسته و مردم را براي پذيرش آن آماده كردند. از سوي ديگر مردم شمال سودان به ايالات جنوبي به عنوان مجموعه اي كه در 50 سال گذشته غير از زحمت براي شمالي ها چيزي نداشته اند، مي نگرند و معتقدند بخش اعظم بودجه دولت در «چاه ويل جنوب» – اصطلاح عمومي شمالي ها- هزينه مي شود و در عين حال هيچ اعتمادي به آنان وجود ندارد. شمالي ها مي گويند مركز به دليل نفوذ جنوبي ها در پست هاي حساس آن عملا نامطمئن شده است بر اين اساس مقاومت سوداني ها در قبال تجزيه جنوب ضعيف و شكننده بود در حاليكه غرب و رژيم صهيونيستي در كشورهاي آفريقاي مركزي، زئير، اوگاندا، كنيا و اتيوپي – كه جنوب سودان را چون حلقه اي در ميان گرفته اند – ستادهايي را براي تشويق جنوبي ها به جدايي داير كرده بودند.
در منطقه جنوب سودان – شامل 10 ايالت و حدود 9 ميليون نفر جمعيت و حدود 600 هزار كيلومتر مربع مساحت – مسيحي ها حداكثر 40 درصد از جمعيت را تشكيل مي دهند، مسلمانان بيش از 30 درصد و «انوميست» – كه خداي خود را در مخلوقات جستجو مي نمايند – جمعيت جنوب را به خود اختصاص داده اند با اين وجود، جدايي طلبي همواره توسط بخش مسيحي و با پشتيباني كشورهاي مسيحي همجوار جنوب سودان – بخصوص زئير -دنبال شده است.
در باره جدايي جنوب از شمال سودان نكات ديگري هم وجود دارند:
1- تجزيه سودان يك آرزوي 10 ساله براي غرب – بخصوص فرانسوي ها و آمريكايي ها – به حساب مي آيد از نظر آنان تجزيه سودان و اضافه شدن يك كشور مسيحي به مجموعه كشورهاي مسيحي مركز آفريقا خط تماس غرب با منطقه اقتصادي و ژئواكونوميك آفريقا را تكميل مي كند. آمريكايي ها ديري است كه حد فاصل شمال و جنوب تنگه باب المندب تا كشورهاي انگولا، گامبيا، گينه بيسائو، گينه، سيرالئون در غرب قاره آفريقا را منطقه اي ويژه و مملو از انواع مواد عمدتا منحصر به فرد كاني اعلام كرده اند در اين حد فاصل 22 كشور حضور دارند كه علاوه بر 5 كشور ياد شده، شامل كشورهاي بوركينافاسو، غنا، بنين، مالي، نيجر، چاد، نيجريه، كامرون، آفريقاي مركزي، كنگو، زئير، اوگاندا، كنيا، اتيوپي، سومالي، سودان و جيبوتي مي شود. اين كمربندي است كه حدود60 درصد از جمعيت آنها را مسيحيان تشكيل مي دهند و غرب آن را حياط خلوت خود به حساب مي آورد. از اين رو بايد گفت از آنجا كه جدايي جنوب سودان ممكن است به سلطه بلامنازع غرب در قلب آفريقا منجر شود براي كشورهاي مسلمان اين قاره داراي پيامدهاي امنيتي سوء فراواني است و لذا نبايد در قبال اين رخداد بي تفاوت باشند.
2- دولت سودان تلاش كرده است تا از طريق استثنا كردن منطقه حساس «ابيا» از طرح تجزيه- با استناد به اينكه حدود 60درصد ساكنان اين منطقه مسلمانند- موقعيت استراتژيك خود را در جنوب حفظ كند ولي شواهد و قرائن بيانگر آن است كه شورشيان جنوب به بهانه اينكه مسلمانان ساكن در اين منطقه عمدتا مهاجرين شمال هستند از آغاز جدايي فشارها را براي فراري دادن مسلمانان از اين منطقه آغاز خواهند كرد و لذا سوداني ها بايد خود را براي تداوم شرايط بحراني آماده نمايند.
3- از آنجا كه حدود 70درصد از منابع اقتصادي سودان اعم از نفت، ساير مواد كاني و زراعت و منابع آبي در جنوب است جدا شدن جنوب مي تواند شرايط اقتصادي شمال را تضعيف كرده و بي ثباتي سياسي در سودان را به دنبال داشته باشد. اين بي ثباتي مي تواند منطقه حساس دارفور- تقابل قبايل آفريقايي با قبايل عرب- كه بعد از جنگهاي زياد آرام شده است را وارد دور جديد درگيري قبيله اي نمايد و در همان حال مي تواند كشورهاي مسلمان نشين شمال آفريقا از جمله مصر و الجزاير را تحت تاثير قرار دهد.
همين الان تحريكاتي در اسكندريه مصر به بهانه آزار مسيحيان توسط مسلمانان و تحريكاتي در الجزاير براي فعال كردن «آمازيق ها» به چشم مي خورد و در پشت هر دوي اين ماجرا دست غرب و رژيم صهيونيستي ديده مي شود.
Sorry. No data so far.