گر چه شما را بيشتر به عنوان يك نويسنده و هنرمند ميشناسند اما در اين گفتوگو ميخواهيم از نظرات و تجربيات شما در عرصه توزيع محصولات فرهنگي استفاده كنيم. اگر براي كار فرهنگي هم يك زنجيره توليد ـ توزيع ـ مصرف تعريف كنيم به نظر شما حلقه توزيع در اين زنجيره چه ضريبي دارد؟
ـ پيش از ورود به مبحث اصلي، اجازه بدهيد خاطرهاي را برايتان نقل كنم، از قول عموي مرحومم آسيد حسين شجاعي. ايشان از ياران و رفقاي نزديك مرحوم علامه اميني بود و از ياران و همكاران مرحوم علامه در تأليف و تدوين مجموعه گرانقدر الغدير. مرحوم آسيد حسين برايم تعريف ميكرد كه مرحوم علامه پس از چاپ هر جلد از الغدير، خودش مينشست و هر جلد كتاب را داخل پاكت ميگذاشت و دهها اسم و آدرسي را كه از قبل مد نظر داشت بر روي تك تك پاكتها مينوشت و كتاب را براي مخاطبين مورد نظرش پست ميكرد. اين افراد عموماً علماي بزرگ شيعه و سني و اساتيد دانشگاه در كشورهاي مختلف بودند. مرحوم آسيد حسين ميگفت: علت اينكه كتاب الغدير با اين سرعت و وسعت در عالم اسلام، منتشر شد و اذهان موافق و مخالف را به خود جلب كرد، اين دقت و وسواسي بود كه مرحوم علامه در امر توزيع الغدير به خرج داد، گويي كه توزيع كتاب به اندازه خود تأليف براي علامه اصالت داشت. به قول قديميها: «اين مثل بدان آوردم» كه توجه كنيم؛ مقوله توزيع به اندازه توليد، حائز اهميت است و بهترين اثر اگر به دست مخاطب نرسد، تفاوت چنداني با پديد نيامدنش ندارد. و اين نكتهاي است كه متأسفانه از سوي انديشمندان ومولفان و حتي ناشران متعهد و مسلمان مغفول مانده است. و گواهش هم همين وضعيت موجود است. و اين فاجعهاي بزرگ است كه آثار مبتذل و منحرف به دليل داشتن شبكه توزيع موفق، به دست مخاطب ميرسد. ولي آثار گرانبها و ارزشمند، از دسترس مخاطب دور ميماند، و آنقدر دور ميماند كه حتي اگر مخاطب، كتاب مشخصي را هم از اين دسته شناسايي كند وكتابفروشيهاي متعدد و مختلف را براي تهيه آن زير پا بگذارد، به زحمت و ندرت ميتواند به آن دسترسي پيدا كند.
امروزه درعرصه سينما، شعر، كاريكاتور، عكس، ادبيات داستاني، هنرهاي تجسمي و موسيقي صاحب آفرينشگران و هنرمندان تثبيتشده و قابل اعتنايي در جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي هستيم. اما بيرون از حلقه توليد و در عرصه معرفي، تبليغ و توزيع آثار هنري و ادبي خلاء جدي به چشم ميخورد. علت چيست؟
ـ من ساليان سال است كه غرق در اين حيرتم كه چرا كفار و مشركين و منافقين در بيديني خود متحدند، اما مسلمين و مدعيان ايمان و باور و اعتقاد، اينچنين پراكنده و متشتط. و نتوانستهام پاسخ اين سوال را پيدا كنم. ريشهها و مباني و متون و معارف ديني، همه به سمت وحدت، ظرفيت، سعه صدر، صفا و خلوص هدايت ميكنند و سوق ميدهند اما بسياري از دينداران يا مدعيان دينمداري روز به روز بيشتر در منجلاب حقد و حسد و تنگنظري و خودمحوري و نفسمداري فرو ميروند. آنان كه به اين مباني و اصول و ارزشها پايبندي و ادعاي پايبندي ندارند در اين عرصه بسيار اخلاقيتر عمل ميكنند از مدعيان دينداري و دينمداري. يادم نميرود كه رمان ده جلدي كليدر از آقاي محمود دولتآبادي تازه منتشر شده بود و بازار نقدهاي مثبت و منفي و نظرات موافق ومخالف داغ بود. با يكي از مترجمين به اصطلاح دگرانديش كه همين چند سال پيش فوت كرد، نشسته بوديم و پيرامون كليدر گفتوگو ميكرديم. يكي از دوستان گفت كه روز قبل تعريف و تمجيدهاي مفصل شاملو در مورد كليدر را از راديو بي.بي.سي شنيده است. آن مترجم مرحوم ناگهان به شدت برآشفت و شاملو را به خاطر برخورد دوگانه و منافقآميز مورد هجوم قرار داد و تصريح كرد كه چند روز قبل خودش در يك محفل خصوصي كلي بد و بيراه از زبان شاملو در مورد كليدر شنيده است. عباراتي مثل: از اين ده جلد، هشت جلدش زيادي است، حرف مفت است. انشاء نوشته بدبخت، اصلاً داستاننويس نيست. رمان را نميشناسد و قس عليهذا. من وقتي آن زمان، اين دو ديدگاه و اظهارنظر متضاد را با واسطه از شاملو شنيدم، نه تنها به اندازه آن مترجم مرحوم عصباني نشدم كه تا حدودي هم به شاملو حق دادم. آنچه او در محفل خصوصي گفته بود، ديدگاه واقعياش در مورد كليدر بود و آنچه در مصاحبه بي.بي.سي گفته بود، آميزهاي بود از حمايت حرفهاي و تشويق و تقويت همكار و حركت اعتقادي و اجتماعي و سياسي و غيره، عليرغم اختلاف سليقههاي درون سازماني. اين را داشته باشيد تا به اتفاق ديگري در مورد خودم اشاره كنم و بعد از اين عرايض طولاني را جمع ببندم. به گمانم حوالي سالهاي شصت و نه ـ هفتاد بود. يكي از شاگردان هوشنگ گلشيري كه با من هم رفاقت و مراودهاي داشت، يك روز آمد پيش من و مجموعه داستانهايم را طلب كرد. پرسيدم. براي چه و كجا؟ توضيح داد كه پيش گلشيري بوده و گلشيري كه يكي دو كار مرا اتفاقاً خوانده، به او گفته: فلاني داستاننويس خوبي است و من دوست دارم كارهايش را بخوانم ولي حاضر نيستم پول بابت خريدشان بدهم و به همين اندازه به جبهه فرهنگي مقابل، كمك كنم. پس اگر كارها را داري يا ميتواني به دست بياوري، برايم امانت بياور. ببينيد آنها تا كجا در ضديتشان راسخ بودند و اين جبههبندي فرهنگي را جدي ميشمردند. و اين در حالي بود كه من به عنوان يك نويسنده جزء اولين خريداران آثار گلشيري بودم و هر اثري از او ياد امثال او را بلافاصله بعد از انتشار ميخريدم. غرض اينكه هر چه ما هميشه غفلت ورزيدهايم، ديگران با هوشياري عمل كردهاند و هر چه ما دچار تساهل و تسامح و مداهنه شدهايم، ديگران در عداوت و ضديت با ما به وحدت و جديت بيشتري رسيدهاند.
بعضي معتقدند يك اثر فرهنگي و هنري بايد مثل يك كالاي اقتصادي خودش راه خودش را باز كند و بازار پيدا كند و بازار نشر و توزيع هم فقط براساس معيارهاي اقتصادي و براي كسب سود بيشتر عمل ميكند و اگر بهطور مثال كتابهاي پرخوانندهاي در جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي توليد شود سيستم توزيع موجود بهطور طبيعي و براساس انگيزههاي اقتصادي عرضه و فروش آنها را تسهيل خواهد كرد. و نيازي به تحّرك جديد و خاص براي توزيع محصولات اين جبهه نيست. نظر شما چيست؟
ـ خيلي روشن و بيّن و بديهي است كه سيستمهاي توزيع منسجم كه از گذشته شكل گرفتهاند عمدتاً داراي اعتقادات ضد اسلامي، ضد انقلابي، ضد نظامند و كاملاً هم در حوزه نشر و توزيع، خطي و اعتقادي عمل ميكنند، و جالب اينكه به هنگام بروز تعارض ميان منافع اقتصادي و مباني اعتقادي، به راحتي منابع اقتصادي را قرباني ميكنند. و جالبتر اينكه هميشه و در همه دولتها از حمايتهاي مادي و معنوي وزارت ارشاد اسلامي هم برخوردارند. به عبارتي مدام خرج خمپارهشان را از ارشاد ميگيرند و هجومشان را به فرهنگ ديني، قوت و استمرار ميبخشند. اين ناشران و موزّعين، پيوندي منسجم و ارگانيك، با صاحبان انديشه و خالقان اثر در جبهه خود دارند. آنچه استاد ازل گفت بگو ميگويند. كاملاً خطي و سياسي و اعتقادي، اثري را علم ميكنند، نويسندهاي را شهرت ميبخشند، به شاعري مدال ملي ميدهند، نويسندهاي را جهاني ميشمارند و… در اين مسير حتي به ملاكهاي قطعي هنري و تكنيكي هم اعتنا نميكنند. ضعيفترين اثر را با يك هجوم تبليغاتي و چيدن پشت ويترين همه كتابفروشيها و نقدهاي متوالي و خبرهاي متواتر آنچنان مطرح ميكنند كه بصيرترين و خبرهترين خوانندگان هم در مورد شناخت و معيارهاي خود دچار شك و شبهه ميشوند. اين از آنسوي خط.
و اما اينسوي خط يا به عبارتي جبهه اين طرف: يك لشكر شكستخورده و متفرق كه بزرگترين هنرش اين است كه مستمراً به سمت خودش شليك كند و همسنگرانش را از پا در آورد. عوامل نفوذ و مكانهاي دو نبش و استفاده همزمان از توبره و آخور و جاسوسهاي دوجانبه هم جاي خود. در اين جبهه، سهـ چهار ناشر هستند كه سوگلي وزارت ارشادند. عموم كمكها و امكانات به دست اينها سپرده شده تا بين خودشان تقسيم كنند. از كتاب سال و ناشر نمونه بگيريد تا خريداري كلان براي كتابخانهها و وامهاي بلاعوض و كاغذهاي بدون تسويه و … فلسفه وجودي اينها احتمالاً در ابتدا اين بوده كه كار فرهنگي بكنند و امكانات و كمكها را هم به عنوان سوبسيد كار فرهنگي بگيرند. اما با آن كمكها و سوبسيدها مستقيماً كار اقتصادي ميكنند و در نشرشان غير مستقيم. و فرهنگ هم محمل خوبي براي اين هر دو كار است. بدون تعارف، اين وضعيت نشر در اين جبهه است. و در همين جبهه و به موازات همين قصه، منتقديني هم هستند كه رسالت تاريخيشان تحقير وتخطئه و منزوي كردن آثاري است كه در اين جبهه منتشر ميشود. شما به كارنامه نقد برخي از اينها نگاه كنيد. يك اثر مثبت و مورد تأييد پيدا نميكنيد، چرا، چند جايي، چند نويسنده با تصريح به اينكه از شاگردان خود منتقد بودهاند، با ليت و لعل مورد تأييد واقع شدهاند.
راه حل چيست؟
-بايد در دوجا خانهتكاني اساسي را انجام داد:
يكي در بينش و انديشه و ذهن و دل نويسندگان، منتقدان و ناشران جبهه مسلماني. و ديگري در وزارت ارشاد اسلامي و سياستگزاران و دستاندركاران فرهنگي و تا در اين دو خانهتكاني انجام نشود، قدم از قدم نميتوان برداشت. ادامه برنامه صحيح در امر فرهنگ و نشر و كتاب و توزيع كار دشواري نيست. آنچه كار را دشوار و قريب به محال ميكند فسادي است كه از اجزاء و عناصر و افراد و دستگاههاي فرهنگي ريشه دوانده و ميرود كه تار و پود فرهنگ اين مرز و بوم را از درون مضمحل كند.
گستردهترين شبكه تبليغاتي كشور ظاهراً كاملاً در اختيار جمهوري اسلامي است. صدا و سيما به عنوان رسانه ملي آيا خواسته يا توانسته است كه نقشي را در اين زمينه برعهده بگيرد؟
ـ وقتي كتاب و فرهنگ در ذهن سياستگزاران و مسئولان فرهنگي اصلي نباشد، چگونه ميتوان توقع داشت كه كاري عميق و وسيع و مستمر در اين زمينه بشود. شما هر روز بعد از عموم بخشهاي خبري صدا و سيما اخبار ورزشي را با آب وتاب هر چه تمامتر ميشنويد و حتي از گل زدن يك فوتباليست در دورافتادهترين شهرها مطلع ميشويد. اما يك خبر از انتشار يك كتاب خوب را نميبينيد. آيا واقعاً تأليف يا انتشار يك كتاب علمي، فرهنگي، فقهي، فلسفي، رمان، شعر، نمايشنامه و… به اندازه يك شوت در زمين فوتبال فلان شهرستان ارزش خبري ندارد؟! آيا واقعاً يك نويسنده، يك شاعر، يك هنرمند به اندازه يك بازيكن دست چندم يك باشگاه درجه سه، ارزش مطرح شدن در بخش خبر را ندارد؟!
سبب مپرس كه چرخ از چه سفلهپرور شد
كه كامبخشي او را، بهانه بيسببي است
وقتي بينش و انديشه و ذائقه سياستگزاران فرهنگي اين باشد، طبيعي است كه سرانه مطالعه دركشور ما از عقبافتادهترين كشورها همه رتبه نازلتري پيدا كند. كشوري با آن عمق و سابقه فرهنگي و با اين ادعاهاي آسمانخراش.
گفتم اي مسند جم جام جهانبينت كو
گفت افسوس كه آن دولت بيدار بخفت
در طول دو دهه گذشته برخي ناشران دولتي هم عهدهدار مسئوليت نشر آثار هنرمندان انقلاب بودهاند. عملكرد آنها را چطور ارزيابي ميكنيد؟ آيا درست و به موقع و مؤثر عمل كردهاند؟
ـ معلوم است كه نه. هر كدام از اين ناشران دولتي عمري لااقل بيست ساله دارند. كافي بود كه در طي بيست سال، اين چند ناشر، به جاي پشت پا زدن به يكديگر و رقابت و تضعيف و عداوت، دست به دست هم بدهند و يك سيستم توزيع گسترده و منسجم را ايجاد كنند. غافليد چه اتفاق شگفتي در عالم فرهنگ و كتاب و مطالعه ميافتاد؟ درد يكي ـ دو تا نيست. و آنچه اين مريض را محتضر و رو به قبله كرده، يكي ـ دو زخم و يكي ـ دو بيماري نيست.
و ميگفت طبيب از سر حسرت چو مرا ديد
هيهات كه رنج تو ز قانون شفا رفت
قدیمیه … اما هر وقت می خونیش داغ دلت تازه میشه… نه غلااااااام